نشست بررسی تحولات «ادلب»/۱

اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ادلب/ یارکشی بازیگران فرامنطقه‌ای

اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ادلب/ یارکشی بازیگران فرامنطقه‌ای

کارشناسان مسائل بین الملل با تأکید بر اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ادلب سوریه، صف بندی ها و یارکشی های بازیگران فرامنطقه ای در این کشور را تشریح کردند.

خبرگزاری مهر، گروه بین الملل - رامین حسین آبادیان: از استان «ادلب» و مناطق واقع در حومه آن می‌توان به عنوان آخرین ایستگاه حیات تکفیری‌ها در سوریه یاد کرد. هرچند که عناصر تکفیری در دیگر نقاط سوریه نیز مستقر هستند، اما تنها حضور سازمان‌یافته آن‌ها که مدت زیادی هم از آن سپری می‌شود، به استان ادلب و مناطق اطراف آن بازمی‌گردد. درست به همین دلیل است که زمان زیادی برای فراهم شدن مقدمات انجام عملیات نظامیِ آزادسازی ادلب صرف شد.

«عماد خمیس» نخست‌وزیر سوریه اخیراً با حضور در پارلمان این کشور، سخنانی را در خصوص ادلب مطرح کرده است. وی در جریان سخنرانی خود در مقر پارلمان، به صورت رسمی از آغاز عملیات بزرگ آزادسازی ادلب خبر داد. این مقام عالیرتبه سوری در این خصوص تأکید کرد: «عملیات آزادسازی ادلب از لوث گروه‌های تروریستی تکفیری آغاز شده و به زودی این استان نیز همچون دیگر استان‌های سوری رنگ آرامش و ثبات را به روی خود خواهد دید».

در همین ارتباط، خبرگزاری مهر میز گردی را با حضور کارشناسان ارشد مسائل ترکیه و سوریه آقایان سیدعلی قائم‌مقامی، ابراهیم فراهانی و دکتر رضا صولت برگزار کرد و طی آن تحولات ادلب به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت که بخش اول آن از نظر می‌گذرد؛

*یکی از مهمترین توافقاتی که در طول سال‌های گذشته میان دولت سوریه و متحدانش و معارضان شکل گرفته است، توافق موسوم به «مناطق کاهش تنش» است. اما با این وجود، تاکنون شاهد آن بوده ایم که این توافق به خوبی اجرا نشده و آنگونه که انتظار می‌رفت موفقیت آمیز نبوده است. علت این مسأله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

قائم‌مقامی: توافق مناطق کاهش تنش به نام توافق «سوچی» شناخته می‌شود که به نوعی توافق دوجانبه محسوب می‌شود اما در هر حال، از حمایت جمهوری اسلامی نیز برخوردار هست. بر اساس این توافق که در سوچی حاصل شد، گروه‌های مسلح سوری می‌بایست خلع سلاح شوند و مخالفان مسلحی که تروریست محسوب نمی‌شوند، تنها سلاح سبک داشته باشند. اما گروه‌های دیگر مانند جبهه النصره و دیگر گروه‌های افراطی تکفیریِ القاعده ای و سلفی باید خلع سلاح شوند و از مناطق درگیری خارج شوند. این بخشی از مفاد توافق مناطق کاهش تنش است.

اصل مطلب این است که ترکیه در ادلب ۱۲ ایستگاه نظارت بر توافق مناطق کاهش تنش ایجاد کرده است. سرویس اطلاعاتی ترکیه و همچنین نیروهای مسلح این کشور با همراهی یکدیگر ۱۲ ایستگاه نظامی و اطلاعاتی در ادلب ایجاد کرده اند. در داخل ادلب هم منطقه‌ای به طول ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر و عرض ۳ تا کیلومتر به عنوان منطقه خالی از تسلیحات معرفی شده است. یعنی هیچ نوع تسلیحاتی نباید در آن وجود داشته باشد. با این حال، این مسائل در مسأله ادلب تا حدودی رعایت نشده است.

علاوه بر این، ارتش و سرویس اطلاعاتی ترکیه در ادلب ۱۵ گروه مسلح را تحت حمایت خود قرار داده اند. این‌ها ظاهراً القاعده ای نیستند اما سلفی و یا حتی تکفیری هستند و اسامی آنها نیز مشخص است. تمامی این‌ها زیرمجموعه ارتش آزاد سوریه قرار می‌گیرند. ارتش آزاد سوریه هم تحت نظارت و ترکیه ارتش و سرویس اطلاعات ترکیه است.

البته ارتش آزاد سوریه قبلاً تا سال ۲۰۱۶ تحت کنترل مشترک آمریکا و ترکیه بوده است. اما آمریکا به نوعی از ارتش آزاد عبور کرد، زیرا افرادی را که آموزش می‌دادند، آنها یا سلاح‌های خود را به گروه‌های دیگر فروختند و یا به گروه‌های تکفیری سلفی ملحق شدند. در نتیجه ترکیه درحال حاضر کنترل ارتش آزاد سوریه را برعهده دارد و در عملیات سپر فرات و پیش از آن شاخه زیتون (عفرین) از ارتش آزاد حمایت کرد.

ترکیه بخشی از نیروهای ارتش آزاد را به صورت پلیس امنیتی و بخش دیگری را به صورت نیروهای عملیات ویژه درآورده است که تعداد آنها به حدود ۲۵۰ نفر نیروی عملیات ویژه می‌رسد. این نیروها هم اطلاعاتی و هم نظامی هستند. علاوه بر این، در عفرین نیز چنین کاری صورت گرفته است. تا به امروز نیز حدود ۳۵۰ هزار نفر از پناهندگان سوری به این منطقه منتقل شده اند. در ادلب باز هم چنین مسأله ای وجود دارد. گروه‌های مسلح تروریستی تکفیری که در مناطق مختلف پراکنده بودند، توسط روسیه، ایران، حزب الله و ارتش سوریه و همچنین نیروهای دفاعی مردمی در ادلب جمع آوری شدند.

لذا اکنون بین ۷۰ تا ۹۰ هزار نیروی مسلح سلفی، وهابی و تکفیری در ادلب مستقر هستند. این گروه‌ها تحت حمایت ترکیه قرار دارند. البته آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان هم مخالف پاکسازی منطقه ادلب از گروه‌های تروریستی هستند. آنها دلایل مختلفی دارند که درباره آن سخن خواهیم گفت. درحال حاضر، ارتش سوریه با حمایت هوایی جنگنده‌های روسی یک سِری روستاها و شهرک‌های ادلب را پاکسازی می‌کنند. علت این مسأله چیست؟ علت آن است که جبهه النصره گفته است که ما منطقه خلع سلاح و مناطق کاهش تنش را قبول نمی‌کنیم.

این عملیات‌ها در حالی انجام می‌شود که خبرگزاری آناتولی با انتشار اخباری روزانه تبلیغات سوئی را علیه عملیات‌های سوری روسی در ادلب، منتشر می‌کند. یعنی ترکیه به نوعی می‌گوید با ایران و روسیه در ادلب هماهنگ هستیم و از سوی دیگر، علیه سوریه چنین جنگ روانی را ادامه می‌دهد.

در جنگ ادلب، اکثر گروه‌های مسلح مانند احرار الشام و نور الدین زنکی که سلفی وهابی و تکفیری هستند یعنی ضد شیعی هستند، گروهی از آنها متلاشی شدند. جبهه النصره آنها را متلاشی کردند. بخشی از این گروه‌های متلاشی شده به جبهه النصره پیوستند و بخشی دیگر به مناطق تحت کنترل ارتش آزاد سوریه و ارتش ترکیه پیوستند. یعنی آنها به شمال سوریه و نزدیک مرزهای ترکیه آمدند.

آنطور که گفته می‌شود، حدوداً ۸۰ درصد از ادلب درحال حاضر تحت کنترل جبهه النصره است. ترکیه تحت فشار ایران و روسیه مجبور شد این گروه را در لیستِ گروه‌های تروریستی قرار دهد. ایران و روسیه یک سال به ترکیه فرصت داده اند تا جبهه النصره را خلع سلاح کند. اما ترکیه به بهانه آسیب نرسیدن به غیرنظامیان، از این اقدام خودداری می‌کند.

درهمین حال، ترکیه نیروهایی را به ادلب اعزام کرده تا اگر ایران قصد داشت از جنوب و غرب و شرق به این منطقه نفوذ پیدا کند، آنکارا دارای یک جبهه بازدارندگی در برابر ایران باشد. یعنی هدف ترکیه این است که ادلب با همین ساختار و موقعیت کنونی حفظ شود و نفوذ ارتش سوریه به ادلب و مناطق شمال سوریه صورت نپذیرد.

در اینجا یک مسأله مهم این است که کسانی که قرار است در ادلب خلع سلاح شوند، به کجا می خوهند بروند؟ یا در شرق فرات، یگان‌های مدافع خلق و حزب اتحاد دموکراتیک اگر خلع سلاح شوند به کجا باید بروند؟ آیا باید در مناطق خود بمانند و در کنار دیگر مردم زندگی کنند یا ترکیه می‌خواهد وارد مناطق آنها شده و آنجا را پاکسازی کند؟

البته ترامپ پیشنهاد کرده است که در شرق فرات یک منطقه امن یعنی منطقه حائل ایجاد شوند. منطقه امن به عمق ۳۲ کیلومتر از مرزهای ترکیه شروع می‌شود و تا عمق سوریه ادامه پیدا می‌کند و سپس یک منطقه حائل کوچک نیز در زیر عمق ۳۲ کیلومتر ایجاد می‌شود. بدین ترتیب یگان‌های مدافع خلق و حزب اتحاد دموکراتیک از منطقه امن خارج می‌شوند و در زیر منطقه حائل مستقر می‌شوند. در این صورت، هدف آمریکا این است که ارتباطات ایران، عراق و سوریه را از این طریق در مناطق شرق سوریه و غرب عراق، قطع کند.

علاوه بر این، ترکیه می‌گوید که باید در شرق فرات، نیروهای نظامیِ ارتش ترکیه و ارتش آزاد سوریه را مستقر کند. اما آمریکا می‌گوید که در منطقه امن باید فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا در کنار کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مانند اردن، عربستان، امارات و … مستقر شوند. ترکیه منطقه امن به این صورت را قبول ندارد. آنها برای حل این مسأله کمیته کاری ایجاد کرده اند. اما در غرب فرات که ترکیه حاکم است، آنکارا می‌خواهد این منطقه از جمله ادلب را برای خود نگه دارد. این مسأله به ایجاد اختلاف میان سوریه، روسیه و ایران با ترکیه خواهد شد.

*درحال حاضر بحث سناریوی شیمیایی در سوریه بار دیگر توسط ایالات متحده آمریکا و متحدان منطقه‌ای و بین الملل آن مطرح شده است. آمریکایی‌ها اعلام کرده اند که در صورت اثبات حمله شیمیایی نیروهای دولتی سوریه در ادلب، علیه آن اقدام نظامی صورت می‌دهند. به نظر شما آیا مطرح شدن این سناریوی نخ نما می‌تواند مقدمه‌ای برای انجام عملیات نظامی علیه دمشق باشد؟

فراهانی: درباره این بهانه شیمیایی باید گفت که در زمان اوباما هم چنین بهانه‌ای وجود داشت. با این حال، با تیزهوشی این بهانه از آنها گرفته شد. از آنجایی که اوباما به دنبال جنگ نبود، تسلیحات شیمیایی سوریه از این کشور خارج شد و جنگی صورت نگرفت. پس از روی کار آمدن ترامپ، تحولات سوریه وارد یک مرحله جدید شد، زیرا ترامپ برای اولین بار از مدیترانه پایگاه «الشعیرات» را هدف قرار داد. این حمله به بهانه تسلیحات شیمیایی صورت گرفت.

این بار هم همین امر باز یک بهانه‌ای است. اما باید در نظر گرفت که تحولات سوریه بسیار مهم است. ما تحولی داریم که در اواخر ۲۰۱۱ شروع می‌شود و طی آن ایران تلاش می‌کند تا دولت اسد را در قدرت نگاه دارد. تا سال ۲۰۱۵ این دستاورد رقم می‌خورد که دمشق نگاه داشته می‌شود و سقوط نمی‌کند. از سال ۲۰۱۵ که روسیه وارد تحولات سوریه می‌شود، آزادسازی حلب اتفاق می‌افتد و پس از یک سال، تحولات سوریه به نفع بلوک سوریه، ایران و روسیه رقم می‌خورد.

پس از آزادسازی حلب، گروهی به نام بلوک آستانه تشکیل می‌شود و ترکیه وارد آن می‌شود. علت چه بود؟ علت این بود که ناتو پس از سقوط سوخویی که توسط آنکارا صورت گرفت، از آن حمایت نکرد. بنابراین، از این لحظه به بعد ترکیه وارد یک سیاست خارجی جدیدی به نام سیاست خارجی متوازن شد. سیاست خارجی متوازن ترکیه بر مبنای این است که بین شرق و غرب یعنی بین آمریکا و ناتو و روسیه و بلوک آستانه توازن برقرار کند؛ البته در چارچوب تحولات سوریه.

در بلوک آستانه که میان سه کشور شکل می‌گیرد، دو معضل وجود داشت. اولاً اینکه ترکیه تمامیت ارضی سوریه را به رسمیت نشناخت و دولت بشار اسد را هم به رسمیت نشناخت. تا زمانی که هیمنه داعش وجود داشت، بلوک آستانه به خوبی کار خود را پیش می‌برد. اما زمانی که داعش به عنوان یک دشمن مشترک از بین رفت، اختلافات آغاز شد. ترکیه هنوز دولت اسد را به رسمیت نشناخته است. ترکیه هنوز هم از نیروهایی که جنگ داخلی سوریه را راه انداختند، حمایت می‌کند.

شما نگاه کنید؛ در زمان اوباما تحولی به وجود آمد و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت آمریکا بود، این ارتش توسط واشنگتن در زمان اوباما رها شد. علت چه بود؟ علت این بود که آمریکایی‌ها می‌گفتند: ما ۵۰۰ میلیون دلار هزینه ارتش آزاد در سوریه کردم و زمانی که وارد زمین سوریه می‌شوند سلاح‌هایشان را تحویل گروه‌های تروریستی می‌دهند و گویی ما هزینه‌ای نکردیم.

از این زمان به بعد، سرمایه گذاری آمریکا به سمت کُردها سوق پیدا کرد و نیروهای دموکراتیک کرد سوری تشکیل شدند. بنابراین، ترکیه از آن زمان، از آمریکا جدا شد چراکه آمریکا از کردهایی حمایت کرد که دغدغه امنیتی ترکیه هستند. پس از آنکه هیمنه داعش شکسته شد و تروریست‌ها به استان ادلب فرستاده شدند، دیدیم که ادلب به تجمع تمام تروریست‌هایی تبدیل شد که در طول سال‌های گذشته در سوریه جنگنده بودند.

در سپتامبر ۲۰۱۸ در کنفرانسی که در تهران تشکیل شد، قرار شد عملیاتی علیه ادلب انجام شود. مخالف اصلی این عملیات، ترکیه و اروپا و آمریکا بودند. عربستان نیز به دلیل حمایت از تکفیریها مخالفت کرد. آمریکا و اروپا مخالف بودند چون جمعیتی که به دنبال این عملیات به اروپا نزدیک می شُد، جمعیت زیادی بود. ۱۰ روز بعد آقای اردوغان و پوتین در سوچی قراردادی را برخلاف قرارداد امضا شده در تهران، امضا کردند.

طبق قرار داد فوق، طرفین توافق کردند که تا ۱۵ اکتبر ۲۰۱۸ مناطق کاهش تنش به عمق ۲۰ کیلومتر در جنوب ادلب تشکیل شود. قرار شد این مناطق از وجود تروریست‌ها خالی شود و از سلاح‌های سنگین نیز خالی گردد. ترکیه به این مسأله عمل نکرد. دوماً اینکه از شهریور ماه ۹۷ تاکنون، ترکیه در ادلب هیچ پیشرفتی نداشته است.

در اینجا این مسأله مهم مطرح می‌شود که اهمیت استراتژیک ادلب در چه عامل و عواملی نهفته است. اولاً؛ جاده مهم و استراتژیک دمشق حلب از ادلب رد می‌شود. دوماً اینکه استان ادلب روی استان لاذقیه و دمشق تسلط دارد. یعنی هم به پایگاه‌های روسیه تسلط دارد و هم می‌تواند نیروهای روسی را تحت فشار قرار دهد. سومین دلیل این است که می‌تواند از مدل ایران استفاده کند. ترکیه به دنبال آن است تا یک نیروی نیابتی در ادلب تشکیل دهد که روی دولت دمشق تسلط داشته باشد.

دلیل دیگر این است که ترکیه تلاش می‌کند مرزهای خود در شرق فرات را امن سازد. دلیل دیگر آن است که ترکیه می‌خواهد با داشتن نیروهای سازماندهی شده در آینده سیاسی سوریه تأثیرگذار بوده و قانون اساسی سوریه را به گونه‌ای تحت تأثیر قرار دهد که منافع آنکارا تأمین گردد.

موضوع ادلب مثل شاخ غول تروریسم است. شاخ غول تروریسم با حل موضوع ادلب اتفاق می‌افتد. تا موضوع ادلب حل نشود، موضوع سوریه حل شدنی نیست. این سیاست خارجی ترکیه که مبتنی بر توازن است، به یک اشکالی برخورد. در سیاست خارجی متوازن نباید نه شرقی بود و نه غربی.

اما اقتصاد ترکیه یک اقتصاد غربی است. از سال ۲۰۱۸ تمامی سررسیدهای بدهی خارجی ترکیه رسید و تورم ۲۰ درصدی پس از ۱۶ سال مشاهده شد. ارزش لیر ترکیه سقوط کرد. پس اقتصاد، پاشنه آشیل حزب عدالت و توسعه ترکیه است. اگر آمریکا و غرب با این اقتصاد بازی کنند، پاشنه آشیل ترکیه از بین می‌رود.

اکنون مقامات آنکارا در میان دو راهی باقی مانده اند. آمریکا تهدید کرده است که اگر ترکیه موضوع اس ۴۰۰ با روسیه را کنار نگذارد، تحریم می‌شود. از طرفی، اگر اس ۴۰۰ را از روسیه نگیرد، روسیه آن را کنار می‌گذارد و وارد ادلب می‌شود. این همان دو راهی است که ترکیه در مقابل آن قرار دارد. روسیه درحال تهدید ترکیه است که اگر اس ۴۰۰ را نگیرد، مسکو دیگر با آن همکاری نمی‌کند. این مسأله آنجا بیشتر اهمیت پیدا می‌کند که ۲۳ ژوئن دوباره انتخابات شهرداری در استانبول است و باید به نوعی با کردها کنار آید.

*همانطور که می‌دانید از عملیات آزادسازی استان «ادلب» سوریه تحت عناوینی همچون «مادر نبردها» و «نبرد بزرگ» یاد می‌شود. بسیاری از کارشناسان و ناظران تحولات سیاسی منطقه معتقدند که نبرد ادلب، سرنوشت جنگ ۸ ساله سوریه را مشخص می‌کند. شما این تحلیل را چگونه تحلیل و ارزیابی می‌کنید؟

صولت: من بخش اعظم جنوب ترکیه را در «ژئوپلیتیک» ترکیه، سوریه و عراق جستجو می‌کنم. جنوب سوریه و در رأس آن ادلب که به عنوان یک کاتالیزور در بحث سوریه محسوب می‌شود، ۲ مسأله مهم را در بر می‌گیرد. اول ژئوپلیتیک مدیترانه است. در مدیترانه، ترکیه علاوه بر اینکه ایران را می بیند، مشاهده کرده که از همه مهمتر، روسیه هم به راحتی به مدیترانه راه پیدا کرده است.

موضوع دوم بافت قومیتی در جنوب سوریه است. به ویژه پس از همه پرسی شمال عراق، یک اتمسفر هیجانی در داخل ترکیه ایجاد شد و به هر حال، ساختار سیاسی ترکیه یک ساختار متزلزل شد. ما به سال ۲۰۱۱ باز می‌گردیم. چه اتفاقی افتاد که در جنوب ترکیه که هیچگاه تهدید برای امنیت ملی ترکیه به شمار نمی‌رفت، چنین تحولاتی رخ داده است.

تا سال ۲۰۱۱ ترکیه طبق نظر کارشناسان خارجی که در خارج از این کشور به بهار عربی نگاه می‌کردند، یک کشور پیروز و الگومند در داخل بهار عربی بود که الگوی جدیدی برای خاورمیانه تعریف می‌کرد. در داخل ترکیه، اینچنین نبود یعنی حتی تا سال ۲۰۱۱ سیاست خارجی ترکیه را با باخت غرور آمیز تعریف می‌کردند. کارشناسان مراکز وابسته به وزارت امور خارجه ترکیه دقیقاً از همین عنوان باخت غرور آمیز استفاده می‌کردند.

اما سال ۲۰۱۱ اتفاقی که افتاد این بود که تمام معادلات سیاست خارجی ترکیه به هم خورد و عامل آن، سوریه بود. علت این بود که عراق کشوری بود که پس از سقوط صدام تازه از بحران نجات پیدا کرده بود و هنوز درگیر بحران بود و به هر حال نظام بین الملل و بازیگران بین المللی و فرامنطقه ای هزینه زیادی داده بودند؛ در این شرایط سوریه وارد موضوع بهار عربی شد.

وقتی که سوریه وارد بهار عربی شد یک جبهه شیعی یعنی ایران، سوریه و عراق در مقابل ترکیه ایجاد شد. بنابراین، دسترسی ترکیه به خاورمیانه مسدود شد. اهمیت و ضرورت کُردها افزایش پیدا کرد. از سوی دیگر مسأله داعش و جبهه النصره نیز بود. این مسائل باعث شد تا ترکیه با بازیگران متعدد اصلی و مجازی رو به رو شود. پس از آن روسیه نیز به مثلث مذکور پیوست و ترکیه اینجا تهدید علیه امنیت ملی خود را احساس کرد. حساسیت‌ها در داخل ترکیه نیز افزایش پیدا کرد.

تا سال ۲۰۱۱ حزب عدالت و توسعه خود، می‌خواست مطالبات مناطق کردنشین جنوب ترکیه را پاسخ بدهد. از سال ۲۰۱۱ ما می‌بینیم که با بازنگری در قانون اساسی ترکیه، این اتفاق نیفتاد. این موضوعات، بخشی از آن به خارج از ترکیه کشیده شد و اتمسفرهای شمال عراق در ترکیه افزایش پیدا کرد. بدین ترتیب، ترکیه دید که علاوه بر اینکه موضوع کُردها در داخل خود این کشور، شمال عراق و همچنین سوریه بیش از پیش گسترش پیدا کرده، مدیترانه را نیز از دست داده است. مدیترانه برای ترکیه در واقع یک شاهرگ حیاتی محسوب می‌شود. یعنی ایران، عراق و سوریه باعث می‌شوند که ترکیه به مدیترانه دسترسی نداشته باشد.

تمامی محورها و تجزیه و تحلیل‌هایی که در داخل ترکیه انجام می‌شود حولِ ژئوپلیتیک است. یعنی وقتی که با خودِ کارشناسان ترکیه با خودِ دیپلمات‌های ترکیه صحبت می‌کنید، می‌بینید که آنها علت اینکه اردوغان از دوستی با اسد وارد دشمنی با آن است را تحولات منطقه می‌دانند؛ تحولاتی که برای ترکیه بسیار غافلگیر کننده بود. این تحولات باعث شد ترکیه در مقابل بازیگرانی قرار گیرد که استراتژی‌های ترکیه قادر به برخورد با آنها نبود.

بنابراین، دولت اردوغان چاره‌ای جز عبور از استراتژی‌های پیشین خود نداشت. حتی مجبور شد از داوداغلو نیز عبور کند. یعنی وی از شخصی که وامدار او بود عبور کرد. داود اغلو کسی بود که به او اصطلاحاً در داخل ترکیه شخص در سایه می‌گفتند؛ یعنی کسی که در سایه نخست وزیر، رئیس جمهور و وزیر امور خارجه بود.

شما می‌دانید که استراتژی داود اغلو تلفیقی از استراتژی قدرت نرم و قدرت سخت بود. این بدان معناست که وی شخصی بود که به شدت بر همکاری‌های منطقه تأکید داشت. کتابی هم خودش در این خصوص نوشته بود؛ به صفر رساندن مشکلات با همسایگان. در این کتاب، روی همکاری‌های منطقه‌ای تأکید شده است.

یکی از جنبه‌های بزرگ ضعف نظری و ضعف عملی ایشان این بود که به بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه ای توجهی ندارد. یکی از دلایل شکست ترکیه مقابل روسیه، یونان و قبرس این بود که فقط بر روی دو بازیگر تأکید داشت؛ یعنی فقط ترکیه و سوریه و فقط ترکیه و ارمنستان. چرا در سوریه این استراتژی شکست خورد؟ چون بازیگر مهمی به نام روسیه وارد شد. بنابراین، استراتژی صفر پاسخگو نبود.

لذا دیدیم که داود اغلو از سیاست خارجی ترکیه کنار گذاشته شد. همانطور که می‌دانید استراتژی قدیمی «کمربند امنیتی» در محیط پیرامونی خود تا سال ۲۰۱۱ توسط ترکیه کنار گذاشته شد. این اتفاق در سایه سیاست‌های آنکارا برای بازسازی ساختار سیاست خارجی، رخ داد. با این حال از زمان روی کار آمدن چاوش اغلو به عنوان وزیر خارجه ترکیه، این استراتژی مجدداً در حال احیا شدن است. یعنی از سال ۲۰۱۴ به بعد، ترکیه تمام تلاش خود را در این زمینه به کار بسته است.

چه اتفاقی می‌افتد که اردوغان که رفت و آمد خانوادگی با اسد داشت در عرض یک هفته خواستار سرنگونی اسد می‌شود؟ به این دلیل که اردوغان هیچگاه در تاریخ حزب عدالت و توسعه نتوانسته که در زمین شیعه بازی کند. اردوغان هیچگاه در تاریخ تحولات خاورمیانه وارد ژئوپلیتیک شیعه نشده است. ما در عراق، بحرین، لبنان و حتی در خودِ جمهوری آذربایجان هم شاهد هستیم که اردوغان وارد زمین بازی نمی‌شود که آن زمین، زمین بازی ایران است.

اردوغان برای اینکه وارد یک رابطه پرتنش با ایران در شمال عراق نشود، روی سوریه دست می‌گذارد و از دوستی خانوادگی با اسد به دشمنی با او می‌رسد. این مسأله یک دلیل دارد. اردوغان برای باز کردن راه ورود خود به خاورمیانه که توسط ایران، روسیه، عراق و سوریه مسدود شده است، تلاش می‌کند. یکی از مناطقی که منجر به این می‌شود که ترکیه بتواند تسلط خود بر مدیترانه را به دست آورد، مناطق کردنشین واقع در سوریه است.

در این بازی، محاسبات ترکیه این بود که با برهم زدن قواعد بازی در شمال سوریه ۲ هدف را محقق سازد؛ اول اینکه به محیط خاورمیانه باز گردد که یک موضوع کاملاً اقتصادی است و دوم اینکه بتواند روسیه و ایران را از دسترسی به مدیترانه بازدارد یعنی آنها را از مدیترانه دورتر کند.

ما می‌بینیم که در طول سال‌های گذشته ترکیه مدام از نشستی به نشست دیگر در خصوص سوریه منتقل می‌شود از ژنو گرفته تا سوچی و آستانه و هیچگاه نمی‌تواند به یک ثبات در استراتژی خود دست پیدا کند. لذا روی محیطی دست می‌گذارد که بتواند بر بحث امت محوری خود تأکید کند. این همان استراتژی است که ایران در آن استاد است. بنابراین، خود را وارد بازی می‌کند که ایران در آن تبحر دارد. خودِ ترک‌ها هم به این وضعیت اشاره می‌کنند.

آنها خود اذعان دارند که وقتی از استراتژی رئالیستی به استراتژی امت محورانه وارد می‌شوند، تنش در روابط با ایران نیز افزایش پیدا می‌کند. در هر صورت در خصوص این مسأله که چرا ترکیه بر روی کردها در شمال سوریه دست گذاشته باید گفت که این کشور عامل برهم زنندگی در شمال سوریه را به کار گرفته است تا بدین ترتیب، به خاورمیانه دست پیدا کند و روسیه را از مدیترانه دورتر کند.

من با این موضوع موافق نیستم که جنوب سوریه پایانی بر جنگ خواهد بود. من فکر می‌کنم که موضوع سوریه از خودِ دولت مرکزی سوریه می‌گذرد. با توجه به شرایطی که در شمال سوریه وجود دارد و با توجه به اینکه بازیگران منطقه‌ای و بین المللی دچار یک صف بندی بزرگ شده اند، احساس می‌کنم که هرچقدر موضوع ثبات در سوریه منجر به یک استراتژی واحد و مذاکرات واحد نشود، بحران حل نمی‌شود و تنش‌ها را نیز افزایش خواهد داد.

ادامه دارد…

کد خبر 4629504

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha