به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا قائمی نیک، جامعه شناس و پژوهشگر در یادداشتی با عنوان عصر جدید و کشف «بیواسطۀ» معادن طلا و نقره به بررسی و ....
۱. اولین بخش از مجموعۀ تلویزیونی «عصر جدید» در شب عید غدیر ۹۸ به پایان رسید و مطابق رأیگیری مردمی، خانم فاطمه عبادی با کسب بیش از ۶.۵ میلیون رأی، بهواسطۀ بهرهگیری از هنر نقاشی با ماسه بهعنوان پیروز این رقابتها انتخاب شد. Sand Painting همچون بسیاری از دیگر هنرهای مدرن، در ذیل عنوان کلیِ art میگنجد، البته خانم عبادی در کنار بهرهگیری تاموتمام از این هنر و تسلط مثالزدنی بر آن، همان طور که داوران مسابقۀ عصر جدید متذکر شدند، روایتگر داستانهای ناب و تاثیرگذاری نیز بود، اما آخرین هنرنمایی این بانوی مسلمان ایرانی، روایتگریِ داستانی «واقعی» بود که بهواسطۀ هماهنگیهای صورتگرفته توسط عوامل برنامۀ عصر جدید، هنرمند واقعی داستان، یعنی مادرِ پریسا نیز در برنامه حضور یافت، اما بهنظر میرسد برتری، پیروزی و رأی بالایِ خانم عبادی دقیقاً در همین لحظه رقَم خورده باشد. هنر مدرن که با art شناخته میشود، قلمرو نمود و صورت و فُرم است، حتی اگر این هنر، همچون کارِ خانمِ عبادی در کمال زیبایی و تاثیرگذاری باشد، اما همواره نمود و پدیدار است.
شاید خانم عبادی، صرفاً با کار هنرمندانه با این نمودها، نمیتوانست با این رأی بالا، بهعنوان نفر نخست انتخاب شود، اما هنرِ اصلیِ او در آخرین اجرایش آن بود که توانست واقعیت و بودِ پشتِ این نمود و پدیدارهای ماسهای را به صحنه آورد. هرچند اجراهای قبلیِ او نیز حکایت از واقعیتهای اجتماعی همچون فقر و حاشیهنشینی و نظایر آنها داشت، اما هنر او در اجرای آخر، ایجاد پیوند میان نمود و بود یا پدیدار و واقعیت بود. در اجرای آخر، نمود و بود در صحنه حاضر شدند و پیوند این دو با هم بود که اشک دکتر بشیرحسینی و بسیاری از بینندگان را سرازیر ساخت. هنر فاطمۀ عبادی این بود که کوشید از مرزهای art فراتر رود، از سلبریتیبودنِ صرف بگریزد، از صحنه و دکور فراهم شدۀ برنامۀ عصر جدید عبور کند، مدتی، ولو اندک، نظم برنامه را برهمزند، اشک داور و مجری و بیننده و تماشاگر را درآورد، بودِ نمودهایش را به صحنه بیاورد و میان پدیدار و واقعیت پیوند برقرار سازد.
۲. هنر مدرن که معمولاً با art شناخته میشود، همچون همۀ پدیدههای مدرن، اصالت را به پدیدارها و نمودها میدهد. art متکی بر چینش صحنه است، مبتنی بر گریم است؛ متکی طراحی لباس و دکور است، مبتنی بر ضبط برنامه و سانسور حواشی است. بهطور کلی هنر مدرن، گسسته از بطن زندگی روزمرۀ مردمان است. هنر مدرن، همچون همۀ پدیدههای مدرن، برجسته است، «برساخته» است. هنر مدرن، پشتِ صحنه و رویِ صحنه دارد. هنر مدرن گزینش میکند. عصر جدید همان طور که آریا عظیمنژاد در نشست خبری این برنامه گفت، «هرچند سعی داشت با تکیه بر کمک به سیلزدگان و همراهی با زندگیِ روزمره و احوالاتِ شرکتکنندگان، مخصوصاً از مرحلۀ دوم به بعد»، قدری از این چارچوب تنگ بگریزد، اما همچنان ناگزیر از تقید به چارچوبهای art بود.
همان طور که دکتر بشیر هم اشاره کرد، برنامۀ عصر جدید، ناگزیر است تکهکلامهای مادرانۀ خانم نونهالی، مثل «اِی مادرجان» را سانسور کند. به همین تقدیر، عصر جدید، هرچند استعدادهایی را کشف کرد، اما کشف استعدادهایش، تابعی از art است. ظرفیت برنامۀ عصر جدید، کشف استعدادهایی است که بتوانند از زندگی روزمره و حوادث آن، ولو برای مدتی، جدا شوند. عصر جدید برای هنرهایی تنظیم شده که بتوانند تبدیل به نمود و پدیدار شوند و به چشم انسانِ پدیداربینِ جدید خوش آیند. البته نه احسان علیخانی، نه آریاعظیمنژاد، نه دکتر بشیر، نه خانم نونهالی، نه امین حیایی و نه هیچکدام از دستاندرکارانِ برنامۀ عصر جدید در این ویژگیِ پدیداری سهیم یا مقصر نیستند. این ویژگیِ جهان و هنر جدید است. کشف استعدادها در متنِ جهان بودها و واقعیتها از دسترس علم و سیاست و هنر مدرن خارج است یا به زحمت به دست میآیند.
۳. با اینحال رایِ مردمیِ بالا و با فاصلۀ زیاد از نفر دوم و سوم به خانم عبادی نشان میدهد که ملت ایران، همچنان علاقه دارد تا از میان هنرهای صرفاً متکی بر نمود و پدیدار و هنرهای نزدیکتر شده به بود و واقعیت، دومی را برگزیند. ملت ایران تمایل دارد تا از جهان پدیداری، به ذات واقعیت نزدیک شود. هرچند نمودسازیِ خانم عبادی را میپسندد، اما تصمیم نهایی را در پیوند بود و نمود میگیرد. هرچند با نمودهای هیجانیِ چرخش روی آسمان و حرکات آکروباتیک و روپایی زدن با توپ فوتبال و ذهنخوانی سرگرم میشود، اما گریه و احساس عمیقش را برای مادرِ واقعی پریسا سرازیر میسازد و هنر پیوند بود و نمود را بهعنوان رأی نخست مردمی بر میگزیند. اما هنر واقعیِ خانم عبادی، یعنی تلاش برای پیوند بود و نمود و برقراری قرابت میانِ واقعیت و پدیدار، شاید از این جهت برای انسان مسلمان ایرانی آشنا و قریب است که او هر روزه، در قلبِ زندگی روزمرهاش، در حال تجربۀ چنین پیوندی، اما با عمق بیشتر است. انسان مسلمان ایرانی، هر روزه و در هر لحظهای از شبانهروزش، در حال بروز استعداد خودش، برای برقراری پیوند و ایجاد قرابت میان بودها و نمودها است.
این ایجاد قرابت، بهتر از هر جایی، زمانی رخ میدهد که انسان مسلمان ایرانی بتواند، ولو تا حدی از قلمرو نمود به بود و از قلمرو پدیدار به واقعیت و حقیقت سیر کند. هرچند زندگیِ در این دنیا، مخصوصاً در عصر غلبۀ مدرنیته و سلطۀ پدیدارها و نمودها، رخصت درکِ همهجایی و همهآنیِ واقعیت و بود را نمیدهد، اما آرزو و رویای انسان مسلمان ایرانی، دستیابی به بود و نظارۀ واقعیت، بیهیچ واسطهای است. او در ورای روزمرگیهای شبانهروزیاش، انتظار نظارۀ واقعیت و صاحب واقع را میکشد. اصلاً او دوست دارد از واقعیت آغاز کند. او هرچند گرفتار زمانشماریهای اداری و کاری و بهطور کلی درگیرِ ازمنۀ پدیداری و قراردادی و ساختگی شده، اما به امید و انتظار ملاقات با صاحب حقیقی همۀ زمانها زنده است و زندگی میکند. او دریافته که تنها با مقیدکردنِ خودش به رعایت حال همسایه و همکار و همسر و همکیش و همخون و هموطن و همکلاسی و همصنف و هممسیر و همسفر و همزیست و همجیب و رعایت اسراف در مصرف طبیعت و دهها واجب و مستحب دیگر، در قالبِ نیایش شبگاهی و صبحگاهی و کارِ سخت روزانه و استراحت نیمروز و همزیستیِ شبانه با همسر و فرزند و فامیل است که میتواند به اطلاق نزدیک شود و منتظر دیدار یارِ مطلقش باشد.
او آن قدر مقید به دوری از آزار و اذیت دیگران و اجتناب از مکروه و حرام اخلاقی است که شاید فرصتِ پدیدارسازی و نمودسازی هنرش را نیابد، اما درکِ عمیقتر از واقعیت و بود را به این فرصت ترجیح میدهد. هنر او در متنِ حوادث روزمره و رعایتِ حرمت و وجوبِ کارهایش که البته اغلب هم ناظر و بینندهای انسانی ندارد، تکوین مییابد. او همچون مادر پریسا و بسیاری از انسانهای مسلمان ایرانی، بر اساس آنچه که برایش حسن و قبح تعریف شده، نه در صحنۀ نمایشی که حتی لحظاتی از آن سانسور هم میشود یا در محضر دیدگانِ بینندگانی که دستوسوتوکف میزنند، بلکه در لحظاتی واقعی و بدون سانسور، در خلوتِ میان خود و خدایش، حتی نه برای رایآوردن و پیروزشدن در یک مسابقه، بلکه برای عمل به تکلیفی که آنرا پذیرفته، به هنرمندانهترین شکل ممکن، تصمیم میگیرد عضو بدن دخترش را اهدا کند؛ او در لحظههایی «واقعی» میبخشد، میخندد، میگرید و در ورای همۀ این هنرمندیها، نه انتظار کفودستوسوت، بلکه انتظار درکِ خیر و خوبیِ حقیقی را دارد. استعداد او در باطنِ حوادث روزمره و تکرارِ نمودهای ظاهراً تکرارشونده، میشکفد و مگر استعداد شکوفایی چیزی جز فطرت است. فطرتِ متدینانۀ انسان مسلمان ایرانی، نه در یک صحنۀ پدیداریِ نمایش یا هنر برساخته، بلکه در متنِ زندگیاش، بیدار میشود، میشکفد، میزاید، میبیند، میبخشد، میخندد، میگرید، میسُراید، میخواند، میشنود، مینوشد، پرستش میکند، شهود میکند و شهادت میدهد، جان و مالش را ایثار میکند، بر ظلموستم میشورد، انقلاب میکند و عصر جدیدی را رقم میزند تا در ورای همۀ اینها، نهضتش را به انقلاب حقیقی متصل سازد.
این هنر اصیلِ همگانی و دارای پیوند بیواسطه با زندگیِ روزمرۀ انسان مسلمان ایرانی، برخلاف art، برساختگی را بهزحمت میپذیرد و اگر به اقتضاء شرایط، در صحنۀ مصنوعیِ نمایش و art حاضر شود، تازه زمانی دلنشینتر و مقبولتر و محبوبتر و مشروعتر میشود که پیوندش با واقعیت و بود را آشکار سازد. استعداد واقعی در زمان و مکانی میشکفد که بیواسطه در بستر و متنِ زندگی باشد و از آن جدا نشود. بیواسطگی ویژگیِ اصلیِ هنرِ اصیل است. هنر اصیل، برساخته نمیشود، بهمقتضایِ مصلحت، سانسور نمیشود و تابع طراحی دکور و لباس و گریم و هیجان و سوتودستوکف نیست، بلکه در چالش و سروکلهزدنِ پیوسته و بیواسطه با واقعیت حقیقی، در زمانی که گاهی حتی برای خودِ فرد هم معلوم نیست، «آشکار» میشود؛ هنرمند، در «عصر»ی، در روزی و در ساعتی، شاید با توسل و تضرع و بوسیدن پای پدر و مادر، به مراد و مطلوبش میرسد و با گذشت از «سَر» و رسیدن به «سَر»بلندی، نه تنها نظم یک سالن، بلکه نظم یک جامعه را برهم میزند و آنرا متحیر و حیرتزده میکند. کاش میشد از پدیدارها گذر کرد و واقعیت استعدادهای مسلمانان ایرانی، «این معادن طلا و نقره» را مخصوصاً در عصر جدیدی که با بیداری فطریشان همراه شده، در متنِ زندگیِ آنها کشف و آشکار و بیدار و فعال کرد؛ در حاشیۀ شهرها، در روستاها، در دلِ مادر پریسا، در دلِ مادران و پدران شهدا، در اردوهای جهادی، در لحظات ناب دعا و تضرع و توسل و پیادهروی زیارت، در تلاش هرروزۀ کارگر و کارمند و حجرهدار برای کسب حلال و معلم و متعلِم در کسب علم، در دستهای چین و چروکخوردۀ پدران و مادران زحمتکش و در متنِ زندگی متدینانۀ هر روزۀ انسان مسلمان ایرانی.
نظر شما