به گزارش خبرگزاری مهر، جهانگیر مسعودی، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی در دومین نشست مطالعات اسلامی علوم انسانی که با موضوع ظرفیتهای علوم عقلی برای علوم انسانی اسلامی گفت: بحث ظرفیتهای علوم عقلی برای علوم انسانی اسلامی دارای دو پیش فرض است که در پاسخ به دو سوال مطرح میشود: اول این که چرا علوم انسانی به صورت مطلق مطرح نشود؟ چرا بر اسلامی سازی علوم انسانی تأکید داریم؟
وی در توضیح پیش فرض اول بیان کرد: کسانی که نگاه ابزاری به علم و تکنولوژی دارند شبیه به آنچه در مورد تکنولوژی واقع نما فکر میکنند بر این عقیده اند که در تئوری علمی واقع نما دینی یا غیر دینی بودن اهمیت ندارد. اینها ابزاری هستند که به طور معمول در زندگی مقید و محدود به تهیه آنها نیستیم. برخی ایدههای ملی و بومی هم صرفاً تنها کاربردی که دارند در جهت تقویت اعتماد به نفس ملی هستند. اگر این نگاه ابزاری به علوم را داشته باشیم تاکید بر اسلامی سازی علوم انسانی بی معنا میشود. خاصه آنکه برخی بر این باورند که علم هویتی وحشی و جهانی دارد بخشی در ذهن من و بخشی در ذهن دیگری است. لذا علوم انسانی اسلامی و غیر اسلامی بی معناست.
وی افزود: مهمترین ظرفیتی که علوم عقلی در تولید اسلامی سازی علوم انسانی دارد، چه علوم عقلی اسلامی چه جهانی، روش شناسی و مدل شناسی کار است که بحث محتوای علوم انسانی را به ما عرضه میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی در ادامه به عنوان مقدمه برای ورود به بحث اشاره کرد: سقراط جمله معروفی دارد که خودت را بشناس که به سه قسمت تقسیم میشود: خودت باش، خودت را بشناس و خودت را زندگی کن. جمله او سر منشأ نظریات علمی روانشناسان انسان گرا قرار گرفت. آنها میگویند اگر کسی میخواهد در زندگی به لذت برسد باید به دنبال تحقق خودش باشد. یعنی خودمحقق سازی. یعنی خودت را زندگی کن نه دیگران را. محمد جعفر مصفا در کتاب تفکر زائد میگوید هر انسانی در زندگی، دو خود دارد: خود واقعی. خود سایه یا کاذب. شخصیت واقعی من از ویژگیهای واقعی من ساخته میشوند: اما شخصیت سایه من بر اساس قضاوتهای اجتماعی دیگران ساخته میشود. روانشناسان انسان گرا میگویند مهمترین نشانه سلامت روان انسانها تحقق خود و یکپارچه سازی وجود و شخصیت است. اگر بخواهم هم خود واقعی خودم را محقق کنم و هم قضاوتهای دیگران را در زندگی خود به کار ببندم دچار تضاد درونی میشوم و از سلامت روان برخوردار نیستم و این خود محقق سازی نیست.
وی ادامه داد: این خود محقق سازی که از جمله معروف سقراط نشأت گرفته است در حیطه روانشناسی، رفتارهای اجتماعی و ایده اسلامی سازی علوم انسانی کاربرد دارد. ما باید علوم دینی مناسب با خود را تولید کنیم. این بومی سازی علم است و فقط در کشورهای اسلامی کاربرد ندارد بلکه ایده بومی سازی از زمان مدرنیته پاگرفت و در دورههای بعد جهانگیر شد. ملاحظه میکنیم که مدرنیته و فرهنگ جهان گستر و تمدن قاهر غرب مرز نمیشناسد نشانههایی از آن را در کشور خودمان نیز میبینیم. مرز فرهنگی بین ما و دیگران وجود ندارد. پدیدهای به نام دهکده جهانی مک دونالد به وجود آمده و براساس آن اطلاعات و فرهنگ، ملک مشاع هیچ کس نیست.
مسعودی خاطرنشان کرد: در این دنیایی که دنیای ارتباط است و فرهنگ غالبش فرهنگ و تمدن غربی است برای تحقق خود و محقق سازی خود موانع وجود دارد. چون تمدن غربی از کانال تجهیزات و ابزار اطلاعاتی خودش را به همه جا رسانده است و فراگیر شده و خود را بر ذهن و ضمیر ما تحمیل میکند. در چنین فضایی ایده بومی سازی مطرح میشود. ما میتوانیم انسانهای متفاوتی باشیم در عین حال با دیگران ارتباط مؤثر و مولد داشته باشیم. کسانی میتوانند چیزی به هم بیفزایند که کانون وجودی خودشان را تقویت کرده باشند تا نور خود را بگسترانند. ما میتوانیم ضمن تعامل با جهان غرب بر اساس شرایط خود زندگی کنیم. مثلاً تکنولوژی براساس شرایط جغرافیایی ما ساخته شود. در بحث علم دینی هم همین گونه است. برای توضیح بحث تمدن را به درختهایی تشبیه میکنیم که ریشهها و میوهها و تنههایی دارد. مثلاً دکارت درخت دانش را تصویر میکند که ریشه اش متافیزیک، تنه اش فیزیک و میوه اش علوم کاربردی مانند پزشکی اخلاق علوم مکانیکی است.
وی اضافه کرد: هر تمدنی مثل یک درخت است ریشههایی دارد و ریشههای درخت تمدن در همه جای عالم و در هر زمان و روزگاری علوم فلسفی و عقلی بوده است. چه در فلسفههای مطلق چه در فلسفههای مضاف. تنه این درخت علوم رفتاری یا به تعبیر دیگر علوم انسانی و اجتماعی مثل روانشناسی و جامعه شناسی و تعلیم و تربیت است. میوههای آن مثل نظام حکومتی و علم سیاست. فلسفه سیاسی از انسان شناسی سیاسی که یک نوع متافیزیک خاص است منشأ میگیرد. فلسفه سیاست علم سیاست را تغذیه میکند. میوه دموکراسی بستگی به این دارد که در فلسفه سیاسی به چه چیزی رسیده باشیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی در مثالی بیان کرد: هابز اولین نظریه پرداز فلسفی در حوزه سیاست در دنیای مدرن است. او اول انسان را به لحاظ فلسفی تعریف میکند و در آنها وجه اخلاقی نمی بیند بلکه همه را منفعت طلب میداند. بر همین اساس فلسفه سیاسی خاصی دارد: انسان گرک انسانی است بنابراین برای رسیدن به منفعتشان باید به توافق اجتماعی برسند و گرک ترین انسانها بر آنها حاکم باشند. این نظریه برخلاف نظریه فردی مثل لاک هست که برای انسانها علاوه بر منفعت طلبی وجه اخلاقی نیز قائل است.
وی نتیجه گرفت: پس بر اساس یک فلسفه خاص سیاست و علوم اجتماعی و نظام خاص همان فلسفه شکل میگیرد. ریشههای یک درخت تمدنی نمیتواند با میوههایش در تضاد باشد. من از یک ریشه فلسفی سکولار نمیتوانم میوه دینی برگیرم و بالعکس. در همین رابطه و در ادامه محمدآرکن روشنفکر معروف مسلمان میگوید ما یک مدرنیته مادی داریم و یک مدرنیته عقلی فرهنگی. در خیلی از کشورهای اسلامی مدرنیته مادی یا به تعبیر دیگر مدرنیته سخت افزاری آمده است اما ریشههای این مدرنیته مادی، که همان مدرنیته عقلی و فرهنگی است هنوز وارد شده است. چون مدرنیته مادی یا سخت افزارها به راحتی و با سرعت بیشمار وراد میشوند اما انتقال نرم افزارها یا همان فرهنگها سالها و قرون متمادی به طول میانجامد؛ و این امر یعنی واردات مدرنیته مادی بدون واردکردن مدرنیته فرهنگی و عقلی یعنی یکپارچه نبودن و انسجان نداشتن و آشفتگی یعنی عدم سلامت روان و عدم تحقق خود واقعی.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی در نکتهای گفت: با انقلاب اسلامی در پی ایجاد جمهوری اسلامی بودیم و بعد از آن اعلام کردیم در پی ساختن تمدن نوین اسلامی هستیم. بحثهایی که مطرح شد در رابطه با جمهوری اسلامی هم قابل طرح هست. در زمان پس از رحلت پیامبر ما کشورهایی رو از هند و چین تا جنوب اروپا و.. را فتح کردیم اما فقط فاح جغرافیاییی اما هنوز تمدن اسلامی را انتقال ندادیم چون از لحاظ فرهنگ مغلوب بودیم. در قرن ۲ تا ۴ هجری در زمان نهضت ترجمه از یونان باستان توانستیم رشد و پیشرفت علمی و فرهنگی داشنه باشیم و بذر تمدن نوین اسلامی را بکاریم. این فرهنگ نیاز به باغبانی دارد تا تبدیل به بارور بشود. در بومی سازی میتوانیم مدلی را برگزینیم که عناصر آن بوی اسلامیت بدهد و بتواند در زیر ساختهای تمدن نوین اسلامی ما نقش تولید کننده داشته باشد.
جهانگیری در پاسخ به این سوال که آیا با پذیرش اینکه دین اسلام کامل است باز نظریه گفتمان مطرح میشود، بیان داشت: اسلام کامل است اما گفتمان دینی کامل نیست و نیاز به رشد دارد. قرآن کامل است اما فقهی که از قرآن برداشت میشود فقه شیخ انصاری است با آرا موافق و مخالف. باید این بومی گرایی را به صورت معتدل بفهمیم البته با فهم مبنای صحیح گفتگو بر اساس آیه «یستمعون القول و یتبعون احسنه» گشودگی فلسفی داشته باشیم و ایدههای صحیح را بپذیریم.
نظر شما