به گزارش خبرنگار مهر، جرج اورسن ولز سال 1915 در آمریکا به دنیا آمد و سال 1985 در حالی از دنیا رفت که پروژه های نیمه تمام بسیاری داشت. "طرف دیگر باد" آخرین فیلم او بود که به هالیوود می پرداخت و ولز ساخت آن را از سال 1975 آغاز کرد، ولی فیلم به دلیل مشکلات همیشگی که برای فیلم های او پیش می آمد، نیمه تمام ماند.
اورسن ولز حضور خود را با تجربه های خاص در حیطه تئاتر، رادیو و سینما آغاز کرد که هر یک منحصر بفرد بودند. نمایش های "مکبث"، "گهواره تکان خورد" و ... و تنوع مضامین انتخابی او در نمایش های رادیویی برخی کارهای شاخص او در دوران جوانی بود. اما در واقع او با نمایش رادیویی "جنگ دنیاها" بر اساس رمان مشهور اچ. جی. ولز همه نظرها را به سوی خود جلب و موجی از وحشت و هیجان میان شنوندگانی ایجاد کرد که از خیالی بودن نمایش و هجوم موجودات فضایی به شهر بی خبر بودند.
فعالیت سینمایی ولز با ساخت فیلم کوتاه "قلب پیر" در سال 1934 آغاز شد که چهار دقیقه بود و پس از آن فیلم بلند "خیلی زیاد جانسون" در سال 1938. ولز شاهکار خود "همشهری کین" را در 1941 ساخت. حاشیه های پررنگ فیلم، شباهت های قهرمان فیلم چارلز فاستر کین به یک شخصیت واقعی، ساختار نوین فیلم در داستانگویی و حتی حضور برجسته خود ولز در نقش اصلی، تنها دلایلی نبودند که فیلم را از جریان عمومی فیلمسازی هالیوود جدا کردند. نکته مهمتر در مورد "همشهری کین" این بود که سازنده اش تنها 25 سال داشت و فیلم تنها بخشی از بلندپروازی و جاه طلبی مطبوع او را به رخ می کشید.
این حاشیه های پررنگتر از متن موجب شدند فیلم با وجود نامزد شدن در 9 رشته از آکادمی اسکار تنها جایزه بهترین فیلمنامه را به دست آورد. "همشهری کین" همراه با بسیاری از"اولین ها" که برای ولز به همراه داشت، اولین فیلم او هم محسوب می شود که به نمایش عمومی درآمد و همه اینها در 25 سالگی همان اوجی است که کاراکتر چارلز فاستر کین هم به نوعی دچارش شد و عجیب اینکه پایان اسطوره ولز هم متأثر از همین کاراکتر و نقش آفرینی است. یک ستاره خلاق در اوج که فرودش در تنهایی و توهم رقم می خورد.
از میان فیلم هایی که ولز کارگردانی کرده می توان به "امبرسون های باشکوه"، "غریبه"، "بانویی از شانگهای"، "مکبث"، "اتللو"، "گزارش محرمانه"، "تماس زشت"، "محاکمه"، "قصه جاویدان" و "برای تقلید" نام برد. این آثار در مقابل فیلم هایی که در آنها نقش آفرینی کرده سهم کمتری دارند که از میان آنها می توان به "جین ایر"، "دوئل در خورشید"، "مرد سوم"، "رز سیاه"، "ناپلئون"، "موبی دیک"، "تابستان گرم و طولانی"، "پاریس می سوزد؟"، "مردی برای تمام فصول"، "جزیره گنج" و ... اشاره کرد.
"همشهری کین" با یدک کشیدن نام ولز به عنوان کارگردان، نویسنده، تهیه کننده و بازیگر اصلی، اثری منحصر به فرد در کارنامه او محسوب می شود. فیلمی که به حاشیه های پررنگتر از متن آن اشاره شد، ولی این وجه نمی تواند منکر ارزش های ذاتی اثر شود. فیلمی که علاوه بر تثبیت چهره خلاقانه ولز، یک وجه مهم را در او تثبیت کرد. ولز هنرمندی بود که از زمان خود بسیار جلوتر بود و همین تقدم و تأخر زمانی بود که او را به عنوان یک جاه طلب اصیل معرفی کرد. مگر نه اینکه جاه طلبی در هر شکلی بر پایه نوعی حرکت جلوتر از موعد استوار است؟ مگر نه اینکه جاه طلب کسی است که بیشتر و بهتر را از زمانه اش طلب می کند؟ اورسن ولز هنرمندی بود که با جاه طلبی خود، چیزی بیش از سینمای متعارف آن زمان را عرضه کرد.
فیلم بر پایه نوعی روایت چرخشی می گذرد که امروز عنوان روایت مدرن را به آن اطلاق می کنیم ولی معلوم نیست آن زمان به چه شیوه ای تعبیر می شد! قصه با حرکت در زمان و مکان و با تکیه بر نریشنی که مربوط به فیلم مستند زندگی چارلز فاستر کین است، محل زندگی، حاشیه های زندگی او و ... را معرفی می کند و نهایتاً به روایت دوستان و نزدیکان از کین می رسد. هر چند روایت های تصویری دیگران به گونه ای چیده شده که مقاطع زندگی ولز از کودکی تا جوانی، بزرگسالی و پیری دنبال هم باشد، ولی این توالی زمانی نمی تواند ارزش های بدیع ساختار روایتی فیلم را بخصوص در آن زمان کمرنگ کند. یادمان باشد که آن زمان نه "ممنتو" ساخته شده بود نه "21 گرم" و ... که شکستن قالب های قصه گویی کلاسیک کاری متعارف محسوب شود.
نقاط اوج و فرود زندگی پرماجرای کین با تکیه بر جزئیاتی پیش می رود که برجسته ترین آن همان "رزباد" است که اساس جستجوی فیلم مستندی می شود که از زندگی کین ساخته می شود. به این ترتیب نخ تسبیح نمادینی که گروه سازنده مستند را به گفتگو با نزدیکان و آشنایان او وامی دارد علاوه بر اینکه سازنده داستان فیلم است، با یک مولفه عینی هم منطقی جلوه می کند. از ورای این جستجو به تدریج پازل شخصیتی کین کامل می شود و در انتها همان کلمه "رزباد" که کین موقع مرگ ادا کرده، بازگشت به ریشه ها و رویاهای کودکی را برای رستگاری بشر پیشنهاد می دهد. کین هنگام مرگ و در اوج تنهایی فقط به یک چیز فکر می کرده: سورتمه برفی که با مهاجرت او به شهر و مهد تمدن، در انباری خانه خاک خورد. "رزباد" کودکی فراموش شده کین است که در جاه طلبی او سوخت.
"مرد سوم" از فیلم های برجسته ای است که ولز در آن تنها ایفای نقش کرده است. فیلم سال 1949 توسط کارول رید کارگردانی شد و فیلمنامه اش جزء آثار کلاسیک تاریخ سینما محسوب می شود. فضای تیره و تار فیلم و موضوع جسورانه ای که حول محور یک کاراکتر قاچاقچی دارو به نام هری لیم می گذرد که نقش او را ولز بازی کرد. همبازی شدن با همکار دیرینه اش جوزف کاتن و حضور در سه سکانس اصلی، چهره ای ماندگار از او باقی گذاشت. فیلم از ابتدا حول محور این کاراکتر ولی در غیاب او می گذرد و نهایتاً وقتی هری حضور پیدا می کند، همه چیز به گونه ای چیده شده که این حضور نمادین و به یاد ماندنی شود.
نمی توان "مرد سوم" را بدون سکانس چرخ و فلک به ذهن آورد. سکانسی که با این موقعیت ویژه چیده شده تا کاراکتر هری به گونه ای افشا شود. دیالوگ های به یاد ماندنی او در این سکانس وقتی از بالای چرخ و فلک مردم را به نقطه های ریز بی ارزشی تشبیه می کند که از بین رفتن آنها نمی تواند موجب ناراحتی اش شود یا وقتی مقایسه تاریخی خود را بین جنگ در ایتالیا و صلح در سوئیس مطرح می کند که ایتالیا را صاحب میکل آنژ و سوئیس را صاحب ساعت خروس نشان کرده! دیالوگ های ماندگار تاریخ شکل می گیرند.
همشهری کین
"مردی برای همه فصول" یکی از فیلم های دوران میانسالی ولز به کارگردانی فرد زینه مان در سال 1966 است. دیدن او در نقش کاراکتر متفاوت یک کشیش واتیکان با فیزیکی فربه در سنین میانسالی لطفی خاص دارد و در عین حال توانایی و قدرت تطابق هنر بازیگری او را با فیزیک خاص به رخ می کشد. همانطور که چاقی نوعی کندی در حرکات بیرونی به همراه دارد، ولز از این محدودیت ظاهری هم در جهت نمایش جدیدی از هنر بازیگری خود بهره می برد.
رویکرد خاص او به بازی درونی و بهره ای که از بازی کند، درونگرا و حسی خود برای خلق کاراکتر کشیش برده از این نمونه است. هر چند او در سال های پایان عمر از این وجه لطمه زیادی دید و درونگرایی او بدل به نوعی توهم زدگی مزمن شد. فیلمسازی که هنوز به دنبال شگفت زده کردن مخاطب از آثارش بود.
نظر شما