به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین محمد حقپرست، استاد فلسفه و کلام جدید حوزه علمیه قم در اولین نشست از کارگاه یک روزه مسائل نوین کلامی، به تبیین تاریخی پدیده ایمانگرایی و ورود آن به جهان اسلام پرداخت.
مشروح گزارش علمی این نشست در ذیل آمده است:
حجت الاسلام و المسلمین حقپرست ابتدا جریان عقلگرایی و نقلگرایی در الهیات مسیحی را توضیح و سپس چگونگی انحلال و کمرنگ شدن آن را بیان کرد و اینکه چگونه جریان ایمانگرایی جایگزین آن دو میشود. وی همچنین معنای مسائل کلامی جدید را طبق اصول تعاریف سنتی علمی شرح و یکی از مسائل کلام جدید را مسأله ایمان و عقلانیت بیان کرد به طوری که در جریان ایمانگرایی، نوعی تقابل میان ایمان با عقلانیت و معرفت مطرح میکنند. این اندیشه در دوران معاصر به سرزمینهای مختلف جهان اسلام وارد میشود.
بخش نخست از مباحث این استاد فلسفه و کلام در ذیل تقدیم حضور میگردد:
مقدمه ۱: تاریخ بحث ایمان و عقلانیت و تجربه دینی
مطالعات خداشناسی تا قبل از قرن نوزده میلادی در مسیحیت، بر دو نوع نقلی وحیانی و الهیات عقلی طبیعی بوده است. آن گونه که عهدین و انبیا گفتهاند، راه اثبات خدا و سایر آموزههای دینی، در معیار و روش نقلی وحیانی، نقل و وحی است. متکلم معروف این جریان «قدیس آگوستین» (Saint Augustinus) است. کتاب «اعترافات» و کتاب «شهر خدا» دو اثر مهم اوست که به فارسی هم ترجمه شده و او ملاک فهم را گزارش قدیسان میداند. آگوستین بر این باور است که باید با الحاد از طریق تبیین آموزههای عهدین مبارزه کرد. اثبات وجود خدا از این راه ممکن است نه ادله عقلی.
اما در معیار و روش دوم، عقل طبیعی مطرح است. چهره معروف این گرایش، «قدیس توماس آکویناس» (Saint Thomas Aquinas) است که برای اثبات عظمت خدا از طریق عقل وارد میشود. اینجا سوال پیش میآید که مگر مسیحیت از عقل گریزان نیست؟ تجسد و تثلیث عقل گریز است و ما هیچ تفسیر عقلانی از تثلیث نداریم. آیا این آموزهها با حرفهای آکویناس منافات ندارد؟ آکویناس جواب میدهد که وضعیت ما دو طرفی، دو طبقهای یا دو گام است. گام اول این است که تمام ملحدین را به خدا دعوت و در گام دوم مؤمنان را هدایت کنیم. روش ما در گام اول عقل است و معیار گام دوم که در آن بحث ایمان مطرح میشود نقل؛ از این رو این تفکر، به الهیات دو طبقهای یا دو مرحلهای معروف شده است.
کتاب مهم آکویناس «الهیات فلسفی» است که در آن پنج راه برای اثبات خدا میآورد یعنی: نظم، حدوث، امکان و وجود، حرکت، فرجامشناسی. در همه اینها به عقل تکیه کرده است؛ بنابراین آکویناس اصل وجود خدا را با براهین اثبات خدا بیان میکند.
نقد الهیات عقلی در غرب
این دو روش از اول تاریخ مسیحیت تا قرن هجدهم پیوسته وجود داشت، تا اینکه در قرن هجدهم «هیوم» (David Hume) تمام پنج دلیل آکویناس را رد کرده و فرد دیگری در آن دوره نظریه او را رد نکرد. در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم «کانت» (Immanuel Kant) گفت: برای خداشناسی نمیتوان از عقل نظری استفاده کرد بلکه بایستی از عقل عملی که در اخلاق مطرح است بهره برد؛ لذا ادله آکویناس در غرب به فراموشی سپرده شد. سرانجام «فردریک شلایر ماخر» (Friedrich Daniel Ernst Schleiermacher) متکلم، خطیب و دغدغهمند دینی سخنرانیهایی را برای روشی جدید ارائه داد. او روش الهیات عقل عملی را که کانت مطرح میکند رد کرد و از الهیات جدید یعنی تجربه دینی استفاده کرد. به این صورت نئوتئولوژی (new theology) یعنی الهیات جدید را مطرح کرد.
نقد الهیات نقلی در غرب
در غرب یک نهضت مهم دیگر هم به نام نهضت نقد متن تاریخی راه اندازی شد و براساس آن میبایست هر متن تاریخی را از سه جهت متن، سند و دلالت نقد کرد؛ عهدین نیز از جمله متون تاریخی است و باید نقد شود. پیروان این نهضت در الهیات نقلی از زمان آگوستین هم تشکیک و آن را رد کردند. بدینگونه دوباره روش شلایر ماخر تقویت شد؛ یعنی نه روش عقلی و نه نقلی، بلکه تقویت تجربه دینی در الهیات جدید. اساساً بحثهای الهیات جدید و مسائل نوین کلامی که مطرح میشود، ناظر به بازه زمانی شلایر ماخر تا کنون است.
مقدمه ۲: مسائل کلام قدیم و مسائل کلام جدید
طبق گفته حکماً؛
اُسُّ المطالب ثلاثهٌ عُلِمَ
مطلبُ «ما» مطلبُ «هل» مطلبُ «لِم».
یعنی باید بپرسیم که کلام جدید چیست، آیا اصلاً وجود دارد و چرا پدید آمده است؟
برای علم کلام سیزده تعریف آوردهاند. یک تعریف مهم از «قونوی» است که میگوید: «علمٌ یُبحَث فیه عن الله و صفاته و افعاله تعالی». علامه حلی در باب حادیعشر میگوید: «وجوب معرفه الله و صفاته الثبوته و السلبیه و النبوه و الامامه و المعاد بالدلیل لا بالتقلید.»
بنابراین موضوع علم کلام بر سه نوع ذات، صفات و افعال است که موضوع علم عرفان نظری نیز میباشند، فرق میان آن دو چیست؟ میگویند «تمایزُ العلومِ بالموضوعات و تمایزُ الموضوعاتِ بالحیثیات». موضوع کلام و عرفان یکی است اما حیث موضوع در عرفان دریافت و شهود از راه باطن است در حالیکه متکلم میخواهد بداند و بشناسد.
از این رو، این سوال را مطرح میشود که چه چیزی از علم کلام جدید شده و مسائل جدید کلامی را بوجود آورده است؟ آیا این جدید بودن، قید توضیحی است یا احترازی؟ آیا موضوعات کلام جدید شده یا جهت و حیثیات تغییر کرده است؟ یکی از مسائل کلام جدید، ایمان و عقلانیت است.
به نظر میرسد سه حوزه یعنی «روشهای کلام»، «زبان» و «مسائل آن» جدید شده است. روش گذشته آزاد بود و فقط برهان یا جدل مطرح نبود. اما در دوره جدید برخی موارد روش را آزاد میگذارند. در گذشته زبان کلام، قیاس و برهان بوده اما اکنون بیشتر تمثیل مطرح است. مسائل جدید هم که مطرح میشود و نمونه آن ایمان و عقلانیت است.
بحث اصلی: کلام جدید و ایمانگرایی
برای هر رشته علمی باید آثار اصلی را شناخت. یکی از کتابهای مهم کلام جدید، «فلسفه و ایمان مسیحی» نوشته کالین براون (Brown, Colin) نویسنده مسیحی است؛ کتاب دیگر، «عقل و اعتقاد دینی» اثر «مایکل پترسون» (Michael Paterson) و همکارانش است. اثر مهم دیگر «فلسفه دین» نوشته «جان هیک» (John Hick) است. کتاب «فلسفه دین» تألیف «نورمن گیسلر» (Norman Geisler) است.
مسأله اصلی بحث ایمان و معرفت عقلانی است. برای این منظور، در کلام تطبیقی میان ادیان، باید در مسائل ادیان مطالعات جدی داشت. شباهت و تفاوتهای واقعی را بیرون کشید و مطالعه کرد. همواره ملاحظه میکنیم که از دوران کاتولیک و ارتودوکس تا پروتستان، پیوسته نسبت میان ایمان و عقلانیت مطرح میشود.
در طول تاریخ کلام مسیحی، دو سنت مطرح است: سنت پولسی و سنت یوحنایی. تمامی مسیحیت از یکی از این دو دفاع میکند؛ چون در عالم مسیحیت این دو نفر مطرح هستند. هر دو رسالهها و مکاشفههای مهمی دارند. یوحنا (John the Apostle) در مکاشفه در پایان تاریخ مسیحیت است و پولوس (Paul the Apostle) در تفسیر سخنان مسیحیت. تنها به یکی از این دو استناد میکنند نه دیگر حواریون. عهد عتیق را مربوط به انبیا میدانند، عهد جدید مربوط به پسر خدا است و مکاشفه یوحنا درباره به آخر الزمان میگوید.
در تفکر یوحنا و پولس چیزی به نام عقلانیت و فلسفه و اندیشیدن جای ندارد و مخالف یکدیگرند. پولس در نامههایش میگوید بین ایمان مسیحی و عقل تعارض وجود دارد. یوحنا هم میگوید: آتن را با اوشلیم چه کار؟ از همان آغاز مسیحیت تا این دوران، این ناسازگاری بوده است. در قرن سوم تولیان طرفدار سرسخت این عقیده بود. طرفداران «ایمانگرایی» فیدئیسم (Fideism) تا قرن نوزدهم بودند. کتاب تولیان نقدی بر نظام فلسفی غرب است که در آن بحثی دارد که اگر میخواهیم به هفت سِرّ مسیحی ایمان بیاوریم نباید از عقل و فلسفه دفاع کنیم. تولیان میگوید پولس و یوحنا به من راه را نشان دادند.
اما شخصیت مهم دیگر ایمانگرایی کییر کگارد (Søren Kierkegaard) در نیمه دوم قرن نوزدهم است. وی در کتاب مهم «ترس و لرز»، سه مراحل دیالکتیکی معرفی میکند: ۱. مرحله حسانی یا طبیعی، ۲. مرحله اخلاقی یا عقلانی (مانند فلاسفه یونان و…) ۳. مرحله ایمانی یا غیر عقلی یعنی ایمان ریسک و جهش است. مثال معروف او داستان خطر انداختن خود در استخری است که در تاریکی نمیدانیم پر است یا نه. مثال مشهور دیگر، تصمیم حضرت ابراهیم در ذبح فرزند خود است. دیالکتیک و مرحلهها همین مراحل و به خلاف استاتیک است؛ در دیالکتیک باید مراحل قبلی از بین برود تا به مراحل بعدی بروید.
از کی یر کیگارد تا کنون ایمانگرایی، خیلی تقویت شده است. او با معرفت دینی و یقین بسیار مخالف بود. ویتگنشتاین، ویلیام جیمز و دیگران نیز بر همین عقیده بوده اند و میگویند عقل برای ایمان مضر است. یک دلیل تاریخی مهم دارند و آن داستان سفر پیدایش و درخت ممنوعه و رانده شدن آدم و حوا از بهشت عدن و هبوط به زمین است. توضیح میدهند که چرا آدم نباید از درخت ممنوعه میخورد چون درخت معرفت بود. این را دلیل مهم تاریخی میدانند برای ایمان در عدم معرفت زیرا حضرت آدم به خاطر دریافت معرفت از بهشت رانده شد. نتیجه این بحث ناسازگاری علم و دین، ایمان و عقلانیت و ترویج شک گرایی شد.
وارد کردن اندیشه ایمانگرایی به جهان اسلام:
از اواخر دوران طاغوت اندیشههای ایمان گرایی وارد سرزمینهای مختلف جهان اسلام شد. بعد از انقلاب از سالهای ۷۲ و ۷۳ روشنفکران ما از این تفکر دفاع کردند. این مطالب را نسبت به قرآن مطرح کردند. مجتهد شبستری و سروش نمونه آنها هستند. «پرواز در ابرهای ندانستن» نام اثر آنهاست؛ یعنی ایمان را در فضای ابهام و امید و ندانستن مطرح میکنند. به نظر آنان ایمان یک مسلمان هیچ گاه به یقین نمیرسد همیشه در شک معرفتی میماند. آنان پیامبران را هم همین گونه معرفی کردند.
آنان مثلاً به آیه ۱۱۰ سوره یوسف استناد میکنند که «حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا» این گونه ترجمه میکردند که زمانی که انبیا از حقانیت دین به ناامیدی رسیدند و گمان کردند خدا دروغ گفته، در این هنگام خدا نصرتش را رساند. اما ترجمه درست این است که نا امید شدن آنان از هدایت مردم بود. ظنوا با أن هم به معنای فهمیدن است. به آیاتی مانند «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا»؛ نیز اشاره میکنند و میگویند وقتی بحث ایمان است قرآن از منادی ایمان میگوید نه از معرفت و بحث عقلی. اما آیات قبلی را نگاه نمیکنند و تفسیر به رأی میکنند. نظریههای ایمانگرایی در هند و مصر و ایران مطرح شده است.
نقد اجمالی ایمان گرایی در فضای اسلامی
در آموزههای خود میخوانیم که در اصول دین باید معرفت و یقین داشت. اللهم اجعل یقین فی دینی میگوئیم. حضرت ابراهیم یقین داشت و حضرت اسماعیل را با قاطعیت ذبح میکند. از عین الیقین به حق الیقین رسیده بود. انبیا را با اندیشههای خودشان مقایسه میکنند. مرحوم علامه حلی کتاب مهمی به نام حقایق الایمان دارد. چند تعریف برای ایمان میآورد از جمله: «تسلیم قلبی مبتنی بر معرفتهای حصولی یا حضوری».
بخش دوم گزارش در روزهای آتی منتظر خواهد شد.
گفتنی است؛ سلسله نشستهای مسائل نوین کلامی است از سوی مرکز تخصصی طوبی با همکاری معاونت آموزش مرکز مدیریت حوزه علمیه خراسان برگزار شد.
نظر شما