به گزارش خبرگزاری مهر، یکصد و نهمین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع فیزیک کوآنتوم و باورهای دینی با ارائه حجت الاسلام محمد سربخشی و با حضور اعضای گروه سه شنبه ۲۴ دی ماه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
مقاله وی در ادامه میآید:
امروزه شبهاتی در برابر اصل علیت مطرح شده و با تکیه بر آنها سعی میشود این اصل مورد انکار قرار گیرد. اصل عدم قطعیت مبتنی بر فیزیک کوانتوم و قول به تصادف فلسفی از جمله آنهاست. البته قول به تصادف سابقهای طولانی در حوزه بحثهای فلسفی دارد. با این حال، امروزه سعی میشود تقریرهای روزآمدی از آن ارائه گردد. در این بخش به بررسی این دو شبهه پرداخته و میکوشیم پاسخی به آنها بدهیم.
نقد و بررسی اصل عدم علیت مبتنی بر فیزیک کوانتوم
برای درک ادعای این دیدگاه و بررسی صحت یا سقم آن ابتدا میبایست اندکی با فیزیک کوانتوم آشنا شویم. کوانتوم به معنای مقدار، ذره و بسته انرژی استعمال شده است و فیزیک کوانتوم را میتوان فیزیک ذرات نامید، اما در اینجا معنایی بیش از ذره مراد است. شاید مقایسه فیزیک کوانتوم با فیزیک پیشین خود، یعنی فیزیک نیوتن، راه نزدیکتری برای آشنایی با آن باشد. واقع آن است که فیزیک کوانتوم، به اعتراف خود فیزیکدانان، به شدت از فهم عادی و به اصطلاح ایشان از فهم شهودی انسان فاصله دارد و به سختی میتوان آن را درک کرد (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۱۰؛ نیز: گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۴، ص ۵۸۲). به هر حال در فیزیک نیوتنی که قبل از فیزیک کوانتوم مطرح بود، اصولی حاکم بود که در فیزیک کوانتوم زیر سوال رفت. برخی از آنها از این قرارند (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۱۴-۱۸؛ نیز: باربور، ۱۳۸۴، ص ۴۰-۴۴):
أ. بین اجزای عالم رابطه علی و معلولی برقرار است.
ب. رابطه اجزای عالم قطعی و ضروری بوده و با شناسایی عوامل میتوان اتفاقات آینده را پیشبینی کرد.
ت. اشیای بزرگ از ذرات ریزتری تشکیل شدهاند.
ث. نور واقعیتی موجی است.
فیزیک کوانتوم اکثر این اصول را زیر سوال برد و در مورد برخی از آنها نکات تازهای مطرح کرد. به عنوان مثال فیزیک کوانتوم علیت را انکار کرده و به جای قطعیت اصل عدم قطعیت را مطرح نمود (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۵۱). از نظر این فیزیک امکان پیشبینی اتفاقات عالم، به خصوص در مقیاس زیر اتمی وجود ندارد و نور که قبلاً به صورت موج تلقی میشد، در این فیزیک تفسیری ذرهای مییابد. ذرات تشکیل دهنده نور را فوتون مینامند که میتوان آنها را بسته انرژی نامید. فیزیک کوانتوم در عین حال برای نور خاصیتی قائل شد که میتواند خودش را هم به صورت موج و هم به صورت ذره نشان دهد (همان، ص ۳۱). از نظر فیزیک کوانتوم این خاصیت برای سایر اجزای اتم و نیز سایر امواج قابل تصور است (همان، ص ۳۴). یعنی الکترون نیز میتواند خود را به صورت موج نشان دهد و از طرف دیگر امواج الکترومعناطیسی میتوانند خود را به صورت ذره آشکار کنند.
اینکه چه چیزی باعث انکار اصل علیت و قطعیت در فیزیک کوانتوم شده قابل تأمل است. عمده عامل این انکارها آزمایشاتی است که فیزیکدانان در اوایل قرن بیستم انجام دادند و نتایجی به دست آوردند که قابل تبیین و توضیح با اصول فیزیک نیوتنی نبود. این امر باعث شد تقریرها و تئوریهای جدیدی پیشنهاد شود که کمکم جای فیزیک نیوتن را گرفته و تفسیر جدیدی از اتفاقات عالم ارائه دهد. لازم است بگوییم فیزیک کوانتوم، از زمان پیدایش، تقریرهای مختلفی داشته است، یکی از آنها تفسیر کپنهاگی است که امروزه رایجترین تئوری ناظر به واقعیت اشیا عالم، به خصوص در دنیای ذرات بنیادین [۱] است و تعبیر استاندارد فیزیک کوانتوم نامیده میشود (علوینیا، ۱۳۸۵، ۱۲۶). برای درک بهتر سخن کوانتومیها، برخی از آزمایشات آنها را نقل میکنیم.
در یک آزمایش، وقتی الکترون از طریق تفنگی الکترونی به سوی مانعی که دارای دو کشاف است شلیک میشود، الکترون با عبور از شکافها، اثری از خود، بر صفحه فلورسنت واقع در پشت مانع باقی میگذارد که با اصول فیزیک عادی قابل توجیه نیست؛ به این نحو که الکترون گاهی اثری از خود در پشت شکاف اول به جا میگذارد، گاهی در پشت شکاف دوم و گاهی نیز به طور همزمان در پشت هر دو شکاف و حتی فضای میان دو شکاف نمایان میگردد (گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۴، ص ۵۹۹). فیزیکدانان از این آزمایش نتیجه گرفتهاند که رفتار الکترون قابل پیشبینی نیست و از هیچ ضابطهای پیروی نمیکند. این رفتار باعث شده گفته شود الکترون نه ذره است و نه موج، هم ذره است و هم موج؛ اما معلوم نیست در واقع کدام است (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۳۹-۴۲). نکته قابل توجه این است که فیزیکدانان معتقدند برداشتهای موجی و ذرهای از اعیان کوانتومی مکمل یکدیگرند، در عین حال، دو وضعی بودن موج و ذره را نوعی تناقض میدانند. گفته شده است در تجربیات روزمره زندگی هیچ چیز نمیتواند در آن واحد هم موج باشد و هم ذره، ولی ذرات کوانتومی به نحوی هستند که به نظر میرسد در آن واحد هم ذرهاند و هم موج (علوینیا، ۱۳۸۵، ۱۲۰).
آزمایش دوم: طبق بررسیها و تئوریهای فیزیکی هر شیء بزرگی از ذرات ریزی به نام مولکول تشکیل یافته که از جنس آن شیءاند. مثلاً رشته ماکارونی از مولکولهای ماکارونی متشکل است. اما مولکولها از ذراتی به نام اتم تشکیل شدهاند که چه بسا از جنس مولکول نیستند. مثلاً رشته ماکارونی ممکن است از اتمهای مختلفی از جمله اکسیژن، هیدروژن و مانند آن تشکیل شده باشد. هر اتم نیز از ذرات ریزتری به نام الکترون، پروتون و نوترون ترکیب شده است. نوترون و پروتون در هسته اتم قرار داشته و الکترونها با سرعت سرسامآوری در اطراف هسته در حال حرکتاند. برای شناسایی محل الکترون و سرعت آن آزمایشی به این ترتیب انجام میگیرد که یک فوتون (ذره یا موج نور) به سوی آن پرتاب میشود تا پس از برخورد با الکترون به دستگاه میکروسکوپ برگشته و جایگاه یا سرعت الکترون را نشان دهد.
هر مقدار که بر دقت این آزمایش افزوده میشود، امکان شناسایی محل دقیق یا سرعت الکترون حاصل نمیگردد. گفته میشود در یک وضعیت دو وجهی، وقتی دقت لازم برای شناسایی محل الکترون اعمال میشود، تکانه آن نامعلوم میگردد و وقتی تکانه الکترون محاسبه میگردد، محلش مخفی میشود. هایزنبرگ با توجه به این آزمایش، اصل عدم قطعیت را نتیجه گرفت. (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۵۱-۵۲). فیزیکدانان معتقدند این وضعیت ذاتی ذرات هستهای و غیر قابل انفکاک از آنهاست و ربطی به دقت یا عدم دقت دستگاههای اندازهگیری ندارد. به عبارت دیگر، ایشان معتقدند دستگاههای اندازهگیری و مشاهدهکننده هرچقدر هم که دقیق شوند، وضعیت عدم قطعیت برچیده نخواهد شد (علوینیا، ۱۳۸۵، ص ۱۲۱).
آزمایش سوم: برخی عناصرْ رادیواکتیو بوده و به صورت طبیعی دچار واپاشی و شکافت هستهای میشوند. در این آزمایش گفته میشود فرض کنید مقداری اورانیوم که عنصری رادیواکتیو است، داشته باشیم. مسلم است که هسته اتمهای این عنصر با سرعتی بسیار پایین شکافته شده و به هستههای سبکتری تبدیل خواهند شد. اما اینکه کدام هسته و در چه زمانی و به چه دلیلی شکافته میشود، به هیچ نحو معلوم نیست. یعنی اصل شکافت هستهای مسلم و قطعی است و تا حدودی میدانیم چرا این اتفاق میافتد (سنگین بودن هسته اورانیوم)، اما چرا مثلاً اتم شماره یک دچار واپاشی میشود و اتم شماره دو نه، معلوم نیست و علت روشنی ندارد. بنابراین در اینجا هم اصل عدم قطعیت حاکم است (گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۴، ص ۵۹۸-۵۹۹). به هر حال مشاهداتی که در آزمایشهای فوق به دست آمده، فیزیکدانان را واداشته در حوزه ذرات بنیادین به عدم قطعیت و در نتیجه عدم علیت قائل شوند. از آنجا که اشیا بزرگ نیز در نهایت از همین ذرات تشکیل شدهاند، احکام آنها به این اشیا هم سرایت میکند.
واقعیت آن است که درک عمیق و دقیق علمی از آنچه طرفداران فیزیک کوانتوم میگویند، نیازمند آشنایی گسترده با فیزیک است. بنابراین قضاوت درباره ادعاهای تجربی و علمی این نظریه، از عهده این نوشته برنمیآید. منتها آنچه قائلان به فیزیک کوانتوم مطرح میکنند، صرفاً چند گزاره علمی و تجربی نیست. بخش زیادی از تئوری کوانتوم و به خصوص نتایجی که از آن گرفته میشود، جنبه فلسفی و متافیزیکی دارد. این چیزی است که حتی خود فیزیکدانان هم بدان اعتراف دارند (پاکینگورن، ۱۳۸۸، ص ۱۱۳ و ۱۲۱). از اینرو میتوان جنبههای متافیزیکی و فلسفی این نظریه را بررسی کرده و نقد نمود. با این توجه میتوان گفت چند اشکال اساسی به این نظریه، به خصوص به بخش انکار علیت و قطعیت آن وارد است که ذیلاً ذکر میکنیم:
ظاهر سخنان طرفداران فیزیک کوانتوم نشان میدهد ایشان با قطعیت، عدم قطعیت را نتیجه میگیرند؛ درحالیکه چنین استنتاجی خودشکن بوده و خودش را نقض میکند.
ایشان عدم قطعیت را علت عدم علیت میگیرند و اینْ استفاده از اصل علیت است. در واقع ایشان عدم امکان پیشبینی و عدم قطعیت موجود در پدیدههای اتمی را نشانهای از عدم علیت دانستهاند و چنین چیزی، در دل خود، پذیرش رابطه علی و معلولی، میان عدم علیت و عدم قطعیت را پنهان کرده است.
اساساً استدلال کردن و دلیل آوردن، پذیرش نوعی علیت است؛ زیرا دلیل علت نتیجه میشود (دقت شود).
نظریه کوانتوم عدم قطعیت شناختی را به عدم قطعیت خارجی گره میزند، در حالی که عدم قطعیت ذهنی نتیجه نمیدهد که در خارج هم قطعیتی وجود ندارد و همه چیز تصادفی است. البته فیزیکدانان ادعا کردهاند این وضعیت ربطی به ناتوانی ما یا دستگاههای مشاهداتی ما نداشته و در خود واقعیتهای کوانتومی ریشه دارد (علوینیا، ۱۳۸۵، ۱۲۱)، اما این ادعایی است که ایشان هرگز راهی برای اثبات آن ندارند؛ زیرا طرفداران فیزیک کوانتوم همه چیز را مشمول قوانین کوانتومی میدانند؛ لذا خود انسان، ابزارهای محاسباتی و فهم او متأثر از این عدم قطعیت بوده و هرگز نخواهد توانست حکم قطعی صادر کند. گاهی گفته میشود دخالت متغیر نهانی مردود است؛ زیرا فیزیک کوانتوم در طی بیش از هفتاد سال، پیوسته در تجربه تأیید شده است (علوینیا، ۱۳۸۵: ۱۲۶).
اما روشن است که چنین استدلالی مخدوش است. اینکه مدت هفتاد سال امری از مشاهده حسی و تجربی انسان مخفی باشد، عجیب نیست. تاریخ علم اموری را سراغ دارد که برای چندین قرن و بلکه چند هزار سال برای اغلب انسانها و بلکه همه آنها مخفی بوده است. حتی ممکن است این متغیر پنهانی هرگز پیدا نشود (گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۴، ص ۵۸۶). حرف این است که هرگز نمیتوان با تکیه بر عدم مشاهده، فتوا به عدم چیزی داد. به عبارت دیگر، قانون عقلی نقضناپذیر است و نمیتوان به صرف پیدا نکردن عامل حوادث کوانتومی، حکم به عدم وجود آنها داد [۲].
پنجم اینکه ذرات بنیادین به قدری ریز و در نتیجه متأثر از امور دیگرند که استفاده از هر ابزاری، حتی دخالت مشاهدهکننده در حد مشاهده کردن، باعث برهمریزی وضعیت آنها میشود. همین امر باعث میشود توانایی ما در تعیین وضعیت آنها کاهش یابد. با این اوصاف نمیتوان از عدم توانایی، عدم قطعیت و از آن عدم علیت را نتیجه گرفت.
و آخر اینکه در این دیدگاه علیت با تکیه بر مشاهدات حسی و تجربی انکار شده است، در حالی که اساساً علیت حقیقتی شهودی و عقلی است (دقت شود) و به صرف عدم مشاهده حسی نمیتوان آن را انکار کرد. اینْ اشکالِ مشترکی است به همه دیدگاههای حسگرایانه وارد است.
قول به اتفاق و تصادف به نحو فلسفی
برخی از متفلسفان و نیز دانشمندان معتقدند رخ دادن تصادف و اتفاق (ظهور یک پدیده بدون علت فاعلی) محال نیست. مبنای این سخن از طرف دانشمندانْ فیزیک کوانتوم، هم در حوزه ذرات و هم در رویکرد کیهانشناختی است (کریگ، ۱۳۸۸، ص ۴۴-۴۷)، و از طرف متفلسفان نقدی است که به گمان ایشان به تقریر علیت وارد است. اگر بخواهیم تقریری فلسفی از دیدگاه طرفداران فیزیک کوانتوم، در رد علیت و پذیرش تصادف ارائه دهیم، همان میشود که منکران علیت از منظری فلسفی ارائه دادهاند. میتوان کلام این منکران را به صورت زیر تقریر کرد:
فیلسوفان هر موجودی را واجبالوجود میدانند و هر واجبالوجودی را فقط به واجبالوجود بالذات و واجبالوجود بالغیر (ممکنالوجود بالذات) تقسیم میکنند؛ در حالی که واجبالوجود میتواند سه نوع باشد: واجبالوجود بالذات، واجبالوجود بالغیر که همان ممکنالوجود بالذاتی است که به وسیله علت موجود شده و واجبالوجود بالتصادف که ممکنالوجودی است که بدون علت موجود شده است. در واقع فلاسفه با چشمپوشی از فرض سوم، نیازمندی ممکنالوجود بالذات به علت را نتیجه گرفتهاند، و این درست نیست. به عبارت دیگر، برای آنکه بگوییم همه یا برخی از موجودات نیازمند علتاند، ابتدا باید استحاله تصادف را اثبات کنیم، آنگاه آنها را نیازمند علت بدانیم، اما فیلسوفان بدون اثبات آن قائل به علیت شدهاند. قابل توجه اینکه کسانی که تصادف را مطرح کردهاند، ممکن است علیت را به صورت فیالجمله بپذیرند، اما تصادف را هم محال ندانند.
تصادف، به طور خاص، در دو جا مطرح میشود. یکی در ابتدای پیدایش عالم که با طرح نظریه انفجار بزرگ و تصادفی بودن آن، پیدایش اصل عالم، بدون وجود علتی توجیه میشود [۳]. دیگر در پدیدههای اتمی که بر اساس فیزیک کوانتوم، علیت انکار شده و این گونه از پدیدهها بر اساس تصادف توجیه میشوند. این همان است که با تعبیر اصل عدم قطعیت عینی، از آن یاد کردیم. کسانی که قائل به تصادف بوده و علیت را به این نحو انکار میکنند، به طور معمول وجود خدا را نیز انکار میکنند و دستکم امکان اثبات آن را زیر سوال میبرند.
در طرف مقابل فیلسوفان، به طور معمول علیت را بدیهی میدانند و استدلال خاصی برای اثبات آن مطرح نمیکنند. از نظر ایشان صرف تصور موضوع و محمول این اصل انسان عاقل را وادار به پذیرش میکند. مثلاً اگر اصل علیت را چنین تعبیر کنیم که: هر ممکنالوجودی نیازمند علت است؛ یا هر معلولی نیازمند علت است، بیهیچ تأملی آن را تأیید خواهیم کرد. طبیعی است که عدم توانایی در درک اجزای این قضیه و نسبتی که بین آنهاست، منجر به تشکیک یا انکار آن خواهد شد (سبزواری، ۱۳۶۹-۱۳۷۹، ج ۲، ۲۵۴؛ نیز: مطهری، ۱۳۶۸، ج ۱۰، ص ۱۵۸-۱۶۱).
با این همه به نظر میرسد با تبیینی خاص میتوان درستی قضیه «هر ممکنالوجودی نیازمند علت است» را توضیح داده و شبهه مطرح شده را رد نمود. نیاز به توضیح نیست که قضیه «هر معلولی علت دارد» تحلیلی است و نیازمند تبیین نیست. منتها با تکیه بر آن نمیتوان تصادف را انکار کرد. قائل به تصادف میتواند بگوید چیزی که به صورت تصادفی به وجود آمده است، معلول نیست، اما ممکنالوجود است و بدون علت به وجود آمده است. اکنون در این بخش میکوشیم با تحلیلی عقلانی به تبیین اصل علیت بپردازیم. در این تحلیل گزاره «هر ممکنالوجودی علت دارد» را اصل قرار داده و گفتوگو را حول آن سامان میدهیم:
ابتدائاً میپذیریم همانگونه که قائلان به تصادف میگویند از نظر عقلی اقسام موجودات دارای سه فرض است: واجبالوجود بالذات، واجبالوجود بالغیر و واجبالوجود بالتصادف. اما مساله این است که فرض سوم فرض باطلی است و تنها به صورت ابتدایی میتوان چنین فرضی را مطرح کرد. دلیل این حرف آن است که در واجبالوجود بالتصادف منظور از تصادف یا امری عینی است، یا منظور این است که چنین ممکنالوجودی بدون دخالت علت موجود شده است. روشن است که قسم اول منظور قائلان تصادف نیست. پس ممکنالوجود بالتصادف موجودی خواهد بود که بدون علت واجبالوجود شده و موجود شده است. معنای این حرف آن است که حقیقت ممکنالوجود که خالی از وجود است، بدون دخالت چیز دیگری دارای وجود شده است. به عبارت دیگر موجود شدن ممکنالوجود بالذات، بدون دخالت موجودی دیگر (علت) به معنای اضافه شدن وجود به حقیقت ممکنالوجود است؛ زیرا فرض این است که ممکنالوجود بالذات در ذاتش خالی از وجود است و برای موجود شدن نیازمند آن است.
حال وجودی که به این ذات اضافه میشود و موجب موجود شدن آن میگردد از سه حال خارج نیست: یا عین ذات ممکنالوجود است؛ در این صورت لازمهاش آن خواهد بود که ممکنالوجود بالذات در عین ممکنالوجود بودن واجبالوجود بالذات باشد و این تناقض است. یا غیر آن است. اگر غیر آن باشد یا به وسیله غیر به ذات ممکنالوجود اضافه شده و به اصطلاح به آن افاضه شده است. در این صورت علیت پذیرفته میشود؛ یا عدمی تبدیل به وجود شده و به ذات ممکن اضافه میشود. لازمه این فرض هم تناقض است؛ زیرا وجود و عدم متناقضاند و تبدیل عدم به وجود محال است. به طور خلاصه پذیرش تصادف به این معناست که ممکنالوجود بالذات که در ذاتش خالی از وجود و عدم است پر از وجود شود و این وجود یا بالذات است، یا بالغیر، یا از عدم به وجود تبدیل شده است. فرض اول و سوم باطل است، بنابراین فرض دوم درست است و این همان پذیرش اصل علیت است.
اشکال میشود که چه ایرادی دارد چیزی که در آن سابق معدوم بوده، خودبه خود، در آن لاحق موجود شود؟ به اعتقاد این مستشکل منکران تصادف چون اصل علیت را مفروض گرفتهاند، چنین فرضی را رد میکنند، اما وقتی دعوا بر سر خود اصل علیت باشد، نمیتوان آن را بدون دلیل کنار گذاشت.
پاسخ آن است که شما یا تغییر آن سابق به آن لاحق را علت افاضه وجود میگیرید، که در این صورت علیت را میپذیرید، یا منظورتان این است که آن سابق و لاحق دخلی در این امر ندارند، بلکه چیزی که تا به الان نبوده است، الان بود شده است، در این صورت میگوئیم این سخن عیناً به معنای تبدیل شدن عدم به وجود است؛ زیرا نفی دخالت آنات در تبدیل فوق به معنای پذیرش تبدیل یک شیءْ از یک آنِ به خصوص به بعد، از معدوم بودن به موجود بودن است و این یعنی عدم به وجود تبدیل شده است. بدیهی است که چنین چیزی محال است؛ زیرا اولاً لازمهاش پذیرش منشأ اثر بودن هیچ است.
اگر قرار باشد عدم تبدیل به وجود شود، باید بپذیریم که عدم میتواند منشأ چیزی باشد که از جنس خودش نیست. جالب است که مستشکل با این قول علیت وجود را نمیپذیرد، اما علیت عدم را میپذیرد. ثانیاً چون تبدیل شدن معدوم به موجود در یک آنْ (بدون امتداد زمانی) رخ میدهد، لازمهاش این است که عدم و وجود یک چیز، در یک آن با هم جمع شوند و این اجتماع نقیضین است. اجتماع نقیضین محال است، پس تبدیل عدم به وجود نیز محال است. به این ترتیب میتوان نشان داد ممکنالوجودی که تا آن فعلی معدوم بوده، بدون افاضه وجود از طرف یک علت، نمیتواند موجود شود. پس تصادف محال است و هرچه موجود است یا واجبالوجود بالذات است یا واجبالوجود بالغیر و این یعنی پذیرش اصل علیت.
پاسخی دیگر
اینکه علیت وجود دارد امری غیر قابل انکار است؛ زیرا برخی از مصادیق آن را به صورت شهودی در درون خود مییابیم. سوالی که باید پاسخ داده شود این است که در اینگونه موارد، چه ویژگیای وجود دارد که عامل نیازمندی به علت شده است. در بررسیهای فلسفی نشان دادیم که امکان ملاک نیازمندی به علت است. بنابراین هرکجا که امکان باشد، نیازمندی به علت نیز خواهد بود. نکته قابل توجه و جالب این است که استدلال برای نفی علیت، نوعی اعتراف به وجود آن است؛ زیرا هر استدلالی سیر از علت (مقدمات) به معلول (نتیجه) است.
منابع
باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاالدین خرمشاهی، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ چهارم، ۱۳۸۴.
پاکینگورن، جان، نظریه کوانتوم، ترجمه ابوالفضل حقیری، تهران، بصیرت، ۱۳۸۸.
حکیم سبزواری، شرح المنظومه، تهران، ناب، ۱۳۶۹-۱۳۷۹.
علوینیا، سهراب، اصل علیت و تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی، مجله فلسفه و کلام، تابستان ۱۳۸۵، شماره ۵۰، ص ۱۱۹-۱۲۸.
کریگ، ویلیام، خداباوری و جهانشناخت فیزیکی، ترجمه انشاءالله رحمتی، مجله اطلاعات حکمت و معرفت، اسفند ۱۳۸۸، شماره ۱۲، پیاپی ۴۸، ص ۴۴-۴۷.
گروهی از نویسندگان، ویراستاران رابرت ج، ویلیام ر. اشتوگر، جرج و. کوینه؛ فیزیک، فلسفه و الهیات، ترجمه همایون همتی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سازمان انتشارات، ۱۳۸۴.
مشایخی، محمدمهدی، آغاز جهان در نگاه علم و دین، مجله اطلاعات حکمت و معرفت، اسفند ۹۵، شماره ۱۲، ص ۲۰-۲۷.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، قم، صدرا، ۱۳۶۸.
نظر شما