به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر چکیدهای از ارائه حجت الاسلام محسن الویری در نشست «تخصصگرایی در علوم حوزوی: آسیبها و فرصتها» است که با موضوع «مفهوم بینرشتگی و جایگاه آن در دانشهای رایج حوزهای» ایراد شده است.
با هر تعریفی از علم و رشته تحصیلی، تکرشتگی به معنای حل یک مسأله تنها با تکیه بر آوردههای یک دانش است و بر همین اساس چندرشتگی به معنای حل یک مسأله به کمک دو یا چند رشته مستقل از هم و بینرشتگی (که به اشتباه رایج میانرشتگی هم نامیده میشود) به معنای در هم تنیدگی دو رشته علمی و پدیدآمدن یک رشته جدید با موضوع و روش و غایت جدید و ویژه خود است، مانند بیوتکنولوژی (زیست فناوری) و مهندسی پزشکی و اقتصاد سیاسی. فرارشتگی نیز از اساس به معنی پدید آوردن یک رشته علمی جدید بهرهمند از دانشهای مختلف است که چه بسا عناصر هیچ یک از دانشهای پیشین به همان صورت در آن باقی نمانده باشد، مانند تمدنشناسی.
اگر حوزههای علمیه یک مسئولیت اجتماعی برای خود تعریف کرده باشند و بخواهند به صورت رسمی و سازمانی با نظام جمهوری اسلامی در تعامل باشند لاجرم باید به تحول در دانشهای رایج خود تن در دهند. در این مسیر باید توجه داشت که پیدایش و گسترش شاخههایی نو از دانش فقه مانند فقه ارتباطات، فقه دولت، فقه شهرسازی و مانند آن به معنی مطالعات چندرشتهای و بینرشتهای نیست، بلکه یک توسعه و گسترش دروندانشی است. البته روشن است که یک فقیه که تمایل دارد به توسعه تخصصی دانش فقه بپردازد حتماً باید تا بالاترین درجه ممکن از مفاهیم، تعاریف، نظریهها، مبانی، روش پژوهش، صاحبنظران، شاخهها و قلمروهای کاربرد مضاف الیه فقه آگاه باشد ولی این آگاهی به مفهوم ورود به ساحت مطالعات بینرشتهای نیست. اگر مخالفتی با کاربرد کلمه مضاف وجود نداشته باشد میتوان این دسته از دانش فقه را فقه مضاف (مانند تاریخ مضاف و فلسفه مضاف) شمرد. کلام جدید نیز در مقایسه با کلام سنتی یک مطالعه بینرشتهای به حساب نمیآید بلکه همان دانش کلام (از نظر موضوع و روش و غایت) است که لباسی نو متناسب با چالشها و مسألههای جدید بر تن کرده است.
فلسفه تاریخ هم که باید آن را تاریخ فلسفی نامید، در حقیقت یکی از شاخههای دانش تاریخ و نه فلسفه به حساب میآید و یک مطالعه بینرشتهای نیست. شاید بتوان با اندکی مسامحه علوم انسانی اسلامی مانند جامعهشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی و مانند آن را یک مطالعه بینرشتهای و یا نزدیک به آن شمرد، همچنین الهیات مضاف به امور و علوم مانند الهیات آب و الهیات انرژی و الهیات تاریخ و الهیات جامعهشناسی را نیز با مسامحه چه بسا بتوان به عنوان یک مطالعه بینرشته قلمداد کرد. بر این اساس حوزهها باید توجه داشته باشند ورود به مطالعات چندرشتهای و بینرشتهای با وجود اهمیت بسیار زیادی که دارند، الزاماً شرط اصلی تحول در دانشهای حوزه به شمار نمیروند و این الفاظ نباید موجب سرگرمی یا سردرگمی طلاب جوان و مستعد و علاقمند به افزایش نقشآفرینی دانشهای حوزهای شود.
با این وجود به نظر میرسد، مطالعات بینرشتهای دو الزام برای اصحاب حوزه دارد:
افزایش آگاهی از مطالعات بینرشتهای بیرون از حوزهها همان طور که برای توسعه دانشهایی مانند فقه و کلام آگاهی از دانشهای رایج و جدید برای یک فقهپژوه و کلامپژوه بسیار ضروری و سودمند است، آگاهی از دانشها و مطالعات چندرشتهای و بینرشتهای نیز چنین است و سزا نیست که اصحاب حوزه خود را از آن دور بدارند.
تمرین نشستن در کنار صاحبنظران دیگر علوم و امور بیتردید گشودن برخی گرههای اجتماعی ما در گروی مطالعات چندرشتهای است و دانشهای حوزهای و به صورت مشخص فقه نیز میتواند همراه و همکار دیگر دانشها سهم خود را در این زمینه ادا کند. لازمه این کار تن دادن اصحاب حوزه به نشستن در کنار دیگران و گفتوگو با آنها و توجه به قلمروی تعریفشده فقه در این نوع گرهگشاییهاست.
نظر شما