به گزارش خبرنگار مهر، مستند "دل واره" پتانسیل بالقوه خود را از فیلم بیادماندنی "آژانس شیشه ای" می گیرد و در این میان می کوشد مباحثی را در مورد شکل گیری فیلم مطرح کند که شاید کمتر از پس نقدها و گفتگوهای روتین برجسته شده است. در این میان کاراکتر ابراهیم حاتمی کیا و اعتراض خاموش او که در فیلم هایش بدل به کنش های نمادین قهرمان می شود، مورد توجه قرار می گیرد.
با توجه به نکته اشاره شده دیالوگ های خاطره انگیزه "آژانس شیشه ای" بدل به ترجیع بند شاعرانه فیلم می شوند و به نوعی ساختار اثر متکی است بر تلفیق این دیالوگ ها با حرف های فیلمساز و بازیگران. نوعی بازتاب حرف های قدیم در آدم هایی که از دیروز خود و فیلم می گویند. فیلم با دیالوگ "یکی بود یکی نبود ..." حاج کاظم و داستانی که برای گروگان های نمایشی خود تعریف می کند، آغاز می شود و به تبع آن فیلم هم روایت خود از نحوه شکل گیری "آژانس" را شروع می کند. کلمات روی کاغذ نوشته می شوند و دستی که شخصیت را معرفی می کند. نوعی معرفی غیرمستقیم و تکیه بر کاراکتر حرفه ای ابراهیم حاتمی کیا.
فیلم سعی می کند ابتدا معرفی دقیقی از حاتمی کیا سال 74-75 ارائه دهد و اینکه هنگام ساخت اثر چه حس و حالی داشته است. نوعی حرکت از مولف به سوی اثر که این بازشناسایی را از گذر 10 سال می تواند واجد امتیاز کند. موقعیتی که حاتمی کیا از خود در آن سال ارائه می دهد، قرابت عجیبی با پا در هوایی و به انتها رسیدگی حاج کاظم دارد (در کورانی که دستم به هیچ جا بند نبود ...) وقتی حاج کاظم خطاب به گروگان ها می گوید "شاهرگ این غیرت داره خشک می شه" این کلام و دیالوگ های دیگر حاج کاظم به نوعی برخاسته از کاراکتر خود فیلمساز است. انگار اوست که خطاب به مخاطبان خود می گوید "من برای صبرتون یه یا علی می خوام".
حاتمی کیا با شرح بهترین وضعیت هنری برای فیلمساز که با سوژه و قهرمان همذات باشد، به نوعی خود و حاج کاظم را در امتداد هم قرار می دهد و "آژانس شیشه ای" را محصول این دوران می داند. ساختار فیلم به گونه ای طراحی شده که بخش های ساده ای از میان حرف های کارگردان و بازیگران که به فضاسازی کمک می کرده بازسازی شود. مثلاً وقتی حاتمی کیا موقعیت آن زمان خود را تشریح می کند که مسافرکشی هم کرده، حاتمی کیا زمان حال سوار ماشینش حرکت می کند و مسافران مسیرهای مختلفی را می گویند یا هنگامی که حبیب رضایی از اولین همراهی خود با پرویز پرستویی می گوید که 20 دقیقه طلایی و فوق العاده را در پراید او با هم حرف زده اند و هنوز در حال دادن ذکات آن 20 دقیقه است، پرستویی را سوار بر پرایدش می بینیم که در حال حرکت در خیابان هاست.
در مستند "دل واره" کارگردان با ثبات بخشیدن به کاراکتر حاتمی کیا در مکان ثابت خود و پشت میز، به نوعی جایگاه تثبیت شده او را برجسته می کند. اما پرستویی و حاج کاظم فیلم را به حرکت وامی دارد. همین سیال بودن است که حاج کاظم کنشمند را همچنان از پس گذر 10 سال ملموس می کند، اهمیت دیدن پرستویی در یافتن چنین کدهای کوچک شخصیتی است. حرکت او جستجویی هدفمند است که در انتها با رسیدن به لوکیشن سابق آژانس هواپیمایی که تبدیل به بانک شده، آرام می گیرد و اثر به نقطه ثبات پایانی می رسد.
فیلم جز پرداختن به حرف های تازه تری از ابراهیم حاتمی کیا، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، حبیب رضایی و بیتا بادران، به بخش هایی از پشت صحنه فیلم که کمتر دیده شده، بخش های کوتاه شده فیلم از 118 دقیقه به 100 دقیقه و ... می پردازد. یکی از مقاطع جذاب فیلم را باید مقایسه تطبیقی "آژانس شیشه ای" با فیلم "بعد از ظهر سگی" سیدنی لومت عنوان کرد. فیلم با قرار دادن صحنه های مشابه، می کوشد با اضافه کردن نقطه نظرات حاتمی کیا این بررسی تطبیقی را واجد ارزش هایی فراتر از ذهن منتقدان کند. هنگامی که حاتمی کیا عنوان می کند "بعد از ظهر سگی" را قبلاً یکبار دیده و با همه علاقه ای که به اثر لومت دارد "آژانس شیشه ای" را اثری قویتر می داند، این انتقاد فقط از طرف سازنده اثر مطرح نیست، بلکه نظر او را به عنوان یک کارشناس و معترف به مشترکات دو فیلم برجسته می کند.
پرداخت مقاطع پشت صحنه در فیلم های مستند معمولاً از ساختاری مشابه برخوردار است که صحنه های اصلی و پشت صحنه را کنار هم قرار می دهند تا از این وجه اتمسفری جدید وارد اثر شود. ولی مستند "دل واره" در این وجه می تواند چیزی فراتر از پشت صحنه صرف در اختیار مخاطب قرار دهد. نفس انتخاب صحنه ای که از میان کلیت سکانس های فیلم به پشت صحنه آن پرداخته می شود، اولین قدم در ایجاد این اتمسفر است. سکانسی که پشت صحنه اش در این مستند برجسته می شود، سکانس شهادتین گفتن حاج کاظم است. هنگامی که پرستویی جملات تاریخی خود را ادا می کند چیزی که در فیلم پشت صحنه برجسته می شود، حال و هوای عوامل پشت صحنه بخصوص حاتمی کیا در این لحظات حساس است.
فیلم در دل ساختار روایی خود می کوشد فضای حسی فیلم را علاوه بر ویژگی های ذاتی فیلم "آژانس شیشه ای" از پرداخت بطئی طنز هم بگیرد که با توجه به جنس مستندهای پشت صحنه فیلم های بزرگ، نوعی ریسک است. ولی در جای مناسب کارکرد خوبی پیدا می کند. مثلاً جایی که پرستویی در حال رانندگی تأکید می کند (هنرمند هیچوقت خلاف نمی کند) و در همین لحظه وارد کوچه با تابلو عبور ممنوع می شود. چنین لحظاتی در حرف های کیانیان هم وجود دارد، هنگامی که درباره مرگ عباس در آغوش حاج کاظم می گوید که رضایی را با حس تلقین قرص مسکن آرام کرده است.
پرداختن به کاراکتر و شخصیت حاتمی کیا ورای آثارش از نکاتی است که مستند "دل واره" به آن می پردازد. فیلمسازی که کمتر از خودش و دلمشغولی هایش حرف می زند، این بار از دغدغه های دوران کودکی خود می گوید که بازتابی مستقیم در "آژانس شیشه ای" دارد: یکی علاقه به دنبال کردن سفر ماجراجویانه قایق کاغذی در مسیر جریان آب و دیگری دوچرخه سواری بدون پا زدن از بالای شهر تا پائین شهر. هیجان، تعلیق و برخورد با اتفاقات غیرقابل پیش بینی از ویژگی های این دو سرگرمی دوران کودکی او بوده و مهمتر از همه اینکه ("آژانس شیشه ای" برای من چنین روندی داشت).
وقتی به کاراکتر برجسته شده حاتمی کیا به عنوان هنرمند و صاحب اثر می رسیم، تصویر کلیدی ذهن او از فیلم هنگامی که هنوز خبری از ساخت فیلمی به این نام نبود، اهمیت پیدا می کند (این فریم در ذهنم بود که فیلمی بسازم درباره نسل جنگ که در آن یک گلوله بیشتر شلیک نمی شود). فریمی که تبدیل شد به یکی از ماندگارترین آثار سینمای دفاع مقدس ایران. یک فریم، یک جرقه، گلوله ای که شلیک می شود و پوکه ای که آوای سقوطش روی سنگفرش آژانس هواپیمایی هنوز هم بلندتر از همه فریادها و اعتراض هاست.
نظر شما