خبرگزاری مهر، گروه بینالملل - مریم خرمائی: همه ساله در ماه میلادی فوریه، همایشی در شهر مونیخ آلمان برگزار میشود که شماری از صاحب منصبان، نظریه پردازان و کارشناسان امور امنیتی-نظامی در آن به سخنرانی و تبادل نظر میپردازند. در این همایش که به «کنفرانس امنیتی مونیخ» معروف شده شماری از رؤسای جمهور، نخستوزیران، وزرای خارجه و دفاع کشورهای مختلف جهان نیز حضور دارند.
در گذشته، به کنفرانس امنیتی مونیخ اغلب به چشم یک گردهمایی خانوادگی کشورهای غربی نگاه میشد و حتی وقتی آنها سعی کردند با شریک کردن شرقیها به آن رنگ و بویی بینالمللی بدهند، ملاک در درجه نخست، تأمین منافع غرب بود. اما اکنون، با توجه به آنچه سال گذشته در این مجمع بینالمللی روی داد؛ میتوان این گونه قضاوت کرد که دنیای غرب در مخمصهای جدی گرفتار شده تا آنجا که برخی صاحبنظران شرایط فعلی را «مرثیهای برای غرب» توصیف کردند که به کنایه حاکی از زوال آن حداقل در شکل فعلی است.
ترامپ به قالبهای قدیمی و از مُد افتاده سیاست باور دارد و پیمانهای فعلی که بر مبنای چندجانبهگرایی بنا شدهاند، چندان به مزاجش خوش نمیآیند و هرچه افراد رده بالای دولت واشنگتن میکوشند تا در اذهان جامعه بینالمللی جا بیندازند که تحت فرماندهی او «آمریکا همچنان پرچمدار دنیای آزاد خواهد بود»؛ دستکم متحدان دیرینهای چون اروپا پذیرای این کلیشه نخواهند بود این تصور از سال گذشته و وقتی آغاز شد که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان و مایک پنس معاون رئیس جمهوری آمریکا روی سن رفتند تا به سوالات «مشابه» از آینده توافق هستهای ایران گرفته تا خط لوله گازی نورد استریم ۲، هزینههای ناتو و توازن تجاری فراآتلانتیکی، پاسخهایی بینهایت «متفاوت» بدهند.
گوش دادن به اظهارات همزمان مرکل و پنس، این تصور را به وجود آورد که گویا اتاق کوچک اما پر ازدحامی که نشست خبری در آن برگزار میشد؛ به ۲ دنیای کاملاً متفاوت تعلق داشت. به عبارت دیگر، مخاطبین در حالی آن اتاق را ترک کردند که میدانستند از این پس، فهم مشترکی از آنچه غرب ارائه میدهد؛ وجود ندارد.
واقعیت آن است که دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا به قالبهای قدیمی و از مُد افتاده سیاست باور دارد و پیمانهای فعلی که بر مبنای چندجانبهگرایی بنا شدهاند، چندان به مزاجش خوش نمیآیند و هرچه افراد رده بالای دولت واشنگتن میکوشند تا در اذهان جامعه بینالمللی جا بیندازند که تحت فرماندهی او «آمریکا همچنان پرچمدار دنیای آزاد خواهد بود»؛ دستکم متحدان دیرینهای چون اروپا پذیرای این کلیشه نخواهند بود.
البته، سردی نسبت به اتحادیه اروپا از زمان باراک اوباما رئیسجمهوری سابق آمریکا آغاز شد و وی جز در خصوص تهاجم مارس ۲۰۱۲ به لیبی که بعدها از آن به عنوان بزرگترین اشتباه دوران زمامداریش یاد کرد، علاقهای به تامین منافع اروپاییها نشان نمیداد. بعد از او، ترامپ روند گریز آمریکا از اروپا را تسریع کرد و با به رخ کشیدن ضعف شرکای اروپایی در تامین هزینههای ناتو، اختلافات پنهان را به نزاعی علنی بدل کرد.
البته در این میان اروپاییها نیز از ضربه زدن به اتحاد دیرینه فراآتلانتیکی دریغ نکردند که اولین نشانههای این نوع از گُسست را میتوان در پافشاری مرکل به تدام شراکت در پروژه گازی روسیه دید. حتی بسیار پیشتر از آنکه امانوئل ماکرون رئیسجمهوری فرانسه به اهمیت حفظ رابطه با مسکو بپردازد؛ این مرکل بود که بازتاب ژئوپلیتیکی قطع رابطه با روسیه را گوشزد کرد.
اصرار مرکل به حفظ رابطه با روسیه به ویژه از طریق ادامه حضور در پروژه خط لوله نورد استریم ۲ موجب شد تا از آن پس دولتمردان واشنگتن نه تنها آلمان، بلکه هر کشور اروپایی را که از در مخالفت با آمریکا برآید به غربگریزی یا به عبارت بهتر «شرقی شدن» متهم کنند.
مایک پنس معاون رئیسجمهوری آمریکا در فوریه ۲۰۱۹، جملهای پرمعنا با همین مضمون گفت مبنی بر اینکه «چنانچه متحدانمان به شرق وابسته شوند، نمیتوانیم دفاع از غرب را تضمین کنیم».
از همان زمان این شبهه به وجود آمد که شاید برخی از متحدان غربی آمریکا شبیه دشمنان شرقی رفتار میکنند و دیگر نمیتوان آنها را دوست تلقی کرد!
امسال نیز کنفرانس امنیتی مونیخ زیر سایه همین تردیدها برگزار شد تا آنجا که اروپاییها به نشانه اعتراض به یکجانبهگرایی آمریکا در برهم زدن پیمانهای بینالمللی، شعار نمادین «بیغربی» را برای آن برگزیدند.
«ولفگانگ ایشینگر» دیپلمات سابق آلمانی که از سال ۲۰۰۹ ریاست این کنفرانس را بر عهده دارد، در توضیح مضمون این شعار میگوید «غرب به عنوان یک مجموعه و در جایگاه ستون نظم بینالمللی در حال وا رفتن است».
اما چالشهای امنیتی که اروپا از آنها واهمه دارد چیست و تا چه حد از دغدغههای آمریکا دور است؟ این سوالی است که اکنون در پی پاسخ دادن به آن هستیم.
دغدغههای امنیتی اروپا-آمریکا؛ نقاط همگرایی و واگرایی
در پس واژه نوظهور بیغربی، معنای عظیمی نهفته که انعکاس به مراتب ضعیفتر آن میشود: بیقراری غربیها در قدرتیابی کشورهای غیرغربی که خود تا حد زیادی متأثر از عدم انسجام آنها در مواجهه با چالشهای جهانی است.
اما این عدم انسجام از کجا ناشی میشود؟ این سوالی است که پاسخ آن را «فرانک والتر اشتاین مایر» رئیسجمهوری آلمان، در آغاز نشست ۲۰۲۰ داد. او حین اظهارات خود بدون آنکه از «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا ابایی داشته باشد، نام این کشور را در کنار چین و روسیه قرار داد و هر سه را به «تبدیل جهان به محیطی خطرناکتر» متهم کرد.
اینکه اروپا نیز مانند آمریکا، از قدرتیابی چین و روسیه بیمناک و به دنبال تثبیت جایگاه خود در نظم نوین جهانی است از وجوه اشتراک با آمریکا به شمار میرود حال آنکه به موازات این همگرایی، نگرانی از بابت تک روی آمریکا و عدم اطمینان از تداوم حمایت بی چون و چرا از اروپا، خود موجبات واگرایی آنها در تامین منافع را موجب میشود البته این اظهارنظر وی، ریشه در نگرانی اروپا از آغاز دور جدیدی از رقابت تسلیحات اتمی میان ۳ قدرت جهانی دارد که با منقضی شدن پیمان استارت نو و اصرار دونالد ترامپ مبنی بر پیوستن چین به پیمان جدید، عمیقتر هم شده است.
همچنین اشتاین مایر از اینکه دولت ترامپ جامعه جهانی را انکار میکند به شدت انتقاد کرد و با لحنی کنایهآمیز گفت نباید «به قیمت تضعیف همسایه، خود را بزرگ کنیم» - اشارهای آشکار به شعار معروف ترامپ مبنی بر اینکه «بیایید آمریکا را دوباره بزرگ کنیم»!
در واقع، تشکیل کانونهای جدید قدرت در جهان، آمریکا را تحت ریاست ترامپ به تقویت ملیگرایی و گرایش به تأمین منافع حداکثری و حتی یارگیریهای گزینشی سوق داده تا آنجا که واشنگتن عمده تمرکز خود را بر رقابت با چین گذاشته و در همین راستا، ارزش و اهمیت کمتری به نهادهای بینالمللی و متحدان فعلی میدهد و حتی در مواردی مثل آلمان و فرانسه، درباره روند شرقی شدن آنها هشدار میدهد. در واقع، همه این موارد نشانههایی از واگرایی مورد اشاره ایشینگر و اشتاین مایر است.
البته اینکه اروپا نیز مانند آمریکا، از قدرتیابی چین و روسیه بیمناک و به دنبال تثبیت جایگاه خود در نظم نوین جهانی است از وجوه اشتراک با آمریکا به شمار میرود حال آنکه به موازات این همگرایی، نگرانی از بابت تک روی آمریکا و عدم اطمینان از تداوم حمایت بی چون و چرا از اروپا، خود موجبات واگرایی آنها در تامین منافع را موجب میشود.
در تکمیل این فرضیه میتوان به اظهارات پمپئو در روز دوم کنفرانس ۲۰۲۰ اشاره کرد. او همه گوشه کنایه ها درباره واگرایی واشنگتن را «غیرواقعی» تلقی کرد و با حذف نام آمریکا از لیست دغدغههای اروپا، مشکل اصلی را حکومتهای به زعم او خودکامهای چون روسیه و چین تلقی و تنها راه مقابله با آنها را دفاع از ارزشهای مشترکی چون «دموکراسی و بازار آزاد» عنوان کرد. وی همچنین در واکنش به اصرار اروپایی ها برای ایجاد ارتشی مستقل از ناتو، از «ابتکار سه دریا» سخن گفت که همکاری امنیتی آمریکا با ۱۲ کشور اروپاییِ سواحل مدیترانه، دریای سیاه و دریای آدریاتیک را شامل میشود.
وزیرخارجه آمریکا در بخش دیگری از سخنان خود مدعی شد «ما می خواهیم به ناتو اعتماد داشته باشیم. آینده غرب آزاد از هر گزینه دیگری درخشان تر است».
اما به راستی پمپئو از کدام ارزشهای مشترک دموکراتیک برای مقابله با روند شرقی شدن اروپایی ها یا به عبارتی دیگر واگرایی آمریکاییها صحبت میکند؟
قدرتیابی پوپولیسم که در آمریکا نمایندگی آن را دونالد ترامپ بر عهده دارد موجب شده لیبرال دمکراسی که مدافعانش آن را در هفتاد سال گذشته موفقترین پروژه در مناسبات بینالمللی میدانند، جذابیت خود را تا حدودی از دست بدهد و اقتدارگرایان و مستبدان آرامش خیال بیشتری پیدا کنند.
برآیند اظهارات ۲ طرف آمریکایی-اروپایی در کنفرانس امنیتی مونیخ موجب شد تا دویچه وله در تحلیلی از آشکار شدن شکافهای عمیق در روابط بین دو سوی آتلانتیک سخن بگوید.
به نوشته این رسانه آلمانی، واکنش پمپئو به سخنرانی افتتاحیه نشست امنیتی مونیخ نشان داد که اروپا و یا حداقل برلین و حتی بیشتر پاریس بیش از هر زمان دیگری از واشنگتن دور هستند.
دویچه وله در تحلیل خود با توجه به مناسبات دو سوی آتلانتیک، سه موضع گیری را قابل توجه ارزیابی میکند: یکی چشم انداز فرانسه درباره استقلال اروپا، دیگری موضع غالب به ویژه در اروپای شرقی مبنی بر اینکه باید به صورت تنگاتنگ ارتباطات با واشنگتن وجود داشته باشد و دیگری، موضع مردد حاکم در آلمان که بین این قطبها سرگردان است.
با این حال، طبق پیشبینی این رسانه آلمانی، اگر دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر بار دیگر رئیس جمهور منتخب آمریکا شود؛ موضع فرانسه با استقبال گستردهای حتی از طرف برلین مواجه خواهد شد.
چشمانداز فرانسه درباره استقلال اروپا و تردید آلمان
امانوئل ماکرون رئیس جمهوری فرانسه که از سوی رسانه ها «ستاره کنفرانس» لقب گرفته بود، ضمن تاکید بر خطر تضعیف غرب، هشدار داد که آمریکا از مدتی پیش سیاست تجدیدنظر درباره مناسبات خود با اروپا را پیش گرفته است. وی بر طرح مشترک پیشین آلمان و فرانسه برای ایجاد نیروی نظامی مستقل برای اتحادیه اروپا اشاره کرد و گفت: شکست این سیاست در اتحادیه اروپا یک اشتباه تاریخی بوده است.
با خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، فرانسه تنها کشور اتمی این اتحادیه و سومین قدرت اتمی جهان است رئیس جمهور فرانسه همچنین از اروپائی ها خواست که درباره یک نیروی دفاعی اتمی خاص خودشان فکر کنند.
با خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، فرانسه تنها کشور اتمی این اتحادیه و سومین قدرت اتمی جهان است. ماکرون که پیشتر با اعلام مرگ مغزی ناتو، جنجال زیادی به پا کرده بود؛ این بار اصرار داشت که اروپایی که بعد از جنگ جهانی دوم با اتکا به مهار قدرت نظامی آلمان ساخته و پرداخته آمریکا است؛ باید وارد مرحله گذار شود و این بار با اتکا به محور فرانسه-آلمان در زمینه استقلال دفاعی اروپا و از جمله استقلال اتمی آن هم جهتگیری کند.
اما «آنگرت کرامپ-کارن باوئر» وزیر دفاع آلمان در پاسخ به این پیشنهاد؛ اظهاراتی گفت که نشان از سردرگمی برلین در همراهی با تحولات اخیر داشت.
وی در این باره گفت: از پیشبرد پروژههای امنیتی-نظامی مشترک با فرانسه همچنان استقبال میکنیم، ولی در زمینه اتمی، آلمان که عمدهترین مقر استقرار بمبهای اتمی آمریکا در اروپا است زیر همین چتر باقی خواهد ماند.
او در توجیه این اظهارات، تعهد اخلاقی که آلمان برای مناسبتش با آمریکا قائل است و نیز مناسبات تنگاتنگ شماری از کشورهای اروپای شرقی با آمریکا را که لزوماً پذیرای محوریت آلمان-فرانسه در زمینه امنیتی نیستند گوشزد کرد حال آنکه پیشنهاد اتمی فرانسه هم مبهم است و حاضر نیست سلاحهای اتمیاش را تحت فرماندهی اروپا قرار دهد.
از بحرانهای فرامنطقهای تا کرونا
البته تک روی آمریکا، اختلاف مواضع در شیوه دشمنپنداری و دور شدن از ارزشهای مشترک دموکراتیک تنها بخشی از دغدغههای اروپا در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۰ بود.
بخش دیگر به ناتوانی در حل و فصل بحرانهای خاورمیانه بازمیگردد. اروپا به لحاظ جغرافیایی به کانونهای بحران سوریه و لیبی نزدیک است و برخلاف آمریکا که بعد از هر آتشافروزی، از دور نظارهگر ماجرا است؛ ساکنین قاره سبز از آنچه که در منطقه مجاور میگذرد متاثر میشوند که شاخصترین آنها بحران مهاجرت است.
کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۰ در حالی برگزار شد که نشست لیبی که با ابتکارعمل وزارت خارجه آلمان در برلین برگزار شد، نتوانست به امیدهایی که برانگیخته بود، پاسخ دهد.
در لیبی همچنان جنگ داخلی ادامه دارد و جهان پشت سر ۲ نیروی درگیر به ریاست فائز السراج و خلیفه حفتر، به ۲ دسته تقسیم شده است.
در شمال سوریه، در منطقه ادلب نیز، دوام آتشبس به براورده شدن منافع ترکیه بستگی دارد که هر از گاهی با تهدید به بازکردن مرزهای خود به روی اروپا، از مهاجران به عنوان ابزاری برای همراه کردن اروپا با سیاستهای تهاجمی خود استفاده میکند.
در این بین، واگرایی با آمریکا در موضع حفظ برجام نیز به ویژه از آنجا که پای آبروی اروپا از بابت دفاع از یک موضع واحد در میان است؛ از جمله دغدغههای اروپا به شمار میرود.
اما شاید حین برگزاری کنفرانس که روزهای ۲۶ و ۲۷ بهمن ماه برگزار شد، اروپاییها گمان نمیکردند ۲ ماه بعد، مسائلی چون بیم از رقابت تسلیحات هستهای، درگیریهای خاورمیانه و بحران مهاجرت، پیشِ خطر برآمده از دشمنی نامرئی به نام «کرونا ویروس» رنگ ببازد.
تا پایان برگزاری این کنفرانس، کرونا بیماری بود که فقط چینیها را درگیر کرده بود و مبارزه با آن در لیست دغدغههای اروپا جایی نداشت. در آن برهه، هیچیک از کشورهای اروپایی گمان نمیکرد این بیماری همهگیر و قاره سبز به کانون بعدی شیوع آن تبدیل شود.
برای آنها که با اعمال قانون شنگن عملاً از آزادی تردد میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا برخوردار بودند؛ باور اینکه تا چندی بعد باید مرزهای خود را به روی یکدیگر ببندند بیشتر به افسانه شباهت داشت.
سکوت اروپاییها در برابر اتهام آمریکا به اینکه چین در پیشگیری از بیماری کوتاهی کرده و پاسخ چین که کرونا میتواند ساخته و پرداخته آزمایشگاههای ایالات متحده باشد؛ چیزی از بار این واقعیت که در حال حاضر امنیت بیولوژیک اصلیترین دغدغه بشر است، کم نمیکند.
نظر شما