به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از نعمت الله فاضلی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه میخوانید؛
بحران کرونا نه تنها آئینها را به تعلیق درآورده است، بلکه در حال به تعلیق درآوردن خیابان و مکان برای ما و همه شهروندان جهانست. هر روز که میگذرد خیابانهای جهان خلوتتر میشوند. میشل دوسِر تو، فیلسوف زندگی روزمره انسان مدرن، به درستی نشان داد که ما آدمهای مدرن و شهری شده از طریق «قدم زدن در شهر»، به مکان معنا میدهیم و هرگوشه خیابان را با تجربهها، هویتها و رفتوآمدهایمان به خاطره و نشانهای معنادار تبدیل میکنیم. قدم زدن در شهر، «حس مکان» را میسازد و حس مکان هم ما را شهروند و سکنه این خیابانهای سخت و سرد میکند.
مدرنیته با ساختن پدیدهای شگفت به نام «خیابان» و بیرون کشاندن انسان از دشتها و بیابانها و راندن او به شهرها و سپس کوچاندن او از خانه به خیابان، توانست بر سرشت و سرنوشت انسان سیطره بیچونوچرا پیدا کند. مارشال برمن در کتاب «تجربه مدرنیته» به درستی و زیبایی نشان داد که تجربه مدرنیته، همان تجربه انسان معاصر از خیابان است؛ همان طور که بودلر شاعر و منتقد فرانسوی قرن نوزدهم، فلانور یا «پرسه زن» خیابانهای پاریس قرن نوزدهم را مثال اعلای انسان مدرن میدانست.
اما چه خواهد شد اگر نتوانیم در خیابانها قدم بزنیم؟ اگر سینماها، تئاترها، پارکها، میدانها و خیابانها همین طور خلوت و خالی از ما شوند، آیا شهر به تعلیق در نخواهد آمد؟ در جهان پساکرونایی، شهر که خاستگاه و زیستگاه انسان مدرن است، با چه معنایی زیستگاه انسان مدرن میماند؟ آیا کرونا «مخیله اجتماعی» ما از شهر و خیابان را تغییر خواهد داد؟ اگر کرونا ما را از شهرها و خیابانها بیرون براند، به کجا خواهیم رفت؟ مکان بعدی ما کجاست؟ پاسخی که تا این لحظه با آن مواجه بودهایم اینست که این مکان خانه است. اما آیا خانهای امروزی و مدرن گنجایش انسان مدرن را دارد؟ در اینجا میخواهم با تکیه بر تجربه زیسته انسان و جامعه ایرانی این موضوع را کمی بکاوم.
شهروندان ایرانی مانند بسیاری از شهروندان جهان این روزهای کرونایی ناگزیر خانهنشین شدهاند تا زنجیره انتقال ویروس را قطع کنند. در این موقعیت، ما ناگزیر خانهنشین شدهایم. این کار، جامعه ما را درگیر پرسشها و تقلاهای بسیاری کرده است. کرونا در حالی ما را به خانهها باز میگرداند که طی دهههای گذشته با شتاب هرچه بیشتر در حال «فرار از خانه» بودیم و خود را آواره کوه، بیابان و خیابان کرده بودیم. «خانه ایرانی امروزی» اگرچه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، مجهز به آشپزخانه مدرن شده، معماری مهندسیساز و تزئینات و طراحی شیک دارد و انباشته شده از مبلها، لباسها، ظروف، اسباب بازیها و نمادها و نشانههاست و کالبد جسمانی و فیزیکیاش با سنگ و سیمان و آهن مستحکمتر و مستحکمتر شده است، اما «جان» آن بیش از هر زمان دیگری نحیف و نحیفتر گردیده و روحش افسرده و پلاسیده شده است.
خانه امروزی بیش از این که محل سکونت انسان باشد، اقامتگاه او شده است. مارتین هایدگر به ما یادآوری کرد که سکنی گزیدن مستلزم ایجاد پیوندی معنادار میان انسان و فضاست. از دیدگاه او صرف استقرار در فضا و زیستن در چاردیواری، نمیتواند احساس در خانه بودن، یا زیستن در جهان خانه را به ما بدهد. او شرط اساسی سکنی گزیدن را ساختن کیفیت ویژه از فضا میدانست. گاستون باشلار در کتاب کلاسیکش با عنوان «بوطیقای فضا»، سکنی گزیدن را با عنصر خیال پیوند زد. باشلار بر وجوه خیالپردازانه، شاعرانه و معنایی فضای خانه تکیه و تأکید دارد. اگر فضاهای مسکونی نتوانند اندیشه، خاطره و رؤیای آدمی را به نحو معنادار و مؤثری ترکیب کنند، این فضاها زیستپذیر نخواهند بود و تحمل آنها برای آدمی دشوار است. باشلار فضاهای مسکونی شهرهای مدرن را فاقد جوهر خیالپرور و خیالپرداز میداند. از این رو به باور او «پاریس خانه ندارد».
در چنین حال و هوایی، ویروس کرونا ما را به درون خانهها روانه میسازد. آیا این خانهها پذیرای ما هستند؟ و ما تحمل ماندن و اقامت طولانی در خانهها را داریم؟
جامعه ایران طی دهههای اخیر به سوی شهری شدن و کلانشهری شدن تحول یافته است. در حال حاضر هفتاد و پنج درصد جمعیت ایران شهرنشین هستند و نیمی از این جمعیت نیز ساکن کلانشهرها شدهاند. در فرهنگ شهرنشینی و کلانشهری ایرانی، بیشترین زمان زندگی در فضاهای عمومی مانند فضاهای فراغتی (سینما، تئاتر، پارک، پرسهزنی خیابانی، رستورانها، موزها، گالریها) و فضاهای شغلی میگذرد. ما در حالی «خانهنشینی ناگزیر» را پذیرا شدهایم که خانهها پذیرای ما نیستند. در فرهنگ سنتی ایرانی، خانههای کاه گلی روستایی، آلاچیق و سیاه چادرهای عشایری و خانههای اعیانی شهری و «خانه» در هر شکل آن به طور تاریخی فضای تولید مثل، مراقبت، پرورش و تربیت، تغذیه، صمیمیت، امنیت، جان پناه و محافظت، برگزاری آئینها، عبادت و حتی کار و تولید بود، اما با ظهور تحولات ساختاری تجدد و نوسازی، خانه ایرانی به تدریج عملکردها و کارکردهایش کاسته شد.
در فرایند شهری شدن در دوره معاصر، رقابتی میان خیابان و خانه شکل گرفت، رقابتی که هر سال از عملکردها و کارکردهای خانه کاسته میشد و کارکردهای خیابان اضافهتر و اضافهتر میگشت. با فروپاشی «خانواده گسترده» و گسترش «خانوادهی هستهای»، بُعد خانوار ایرانی مطابق آخرین سرشماری جمعیتی در سال ۱۳۹۵، به ۳.۲ کاهش یافته است. این امر یعنی، خانههای ایرانی دیگر چندان فضای گرمی برای تولیدمثل نیستند. همچنین با پیچیدهتر شدن نظام تقسیم کار اجتماعی و تخصصی شدن مشاغل، فضاهای خانگی از فضاهای شغلی منفک شدند. در نتیجه، ابتدا مردان از خانهها به بیرون رانده شدند و سپس با گسترش اشتغال زنان، آنها نیز وقت کمتری در خانه گذراندند. بچهها نیز در زایشگاه به دنیا میآیند، در مهدکودکها و پیشدبستانیها، مدارس و دانشگاهها پرورش پیدا میکنند.
با گسترش نهادها و فضاهای شهری فراغتی، تفریح نیز به بیرون از خانه انتقال یافت. در دهههای اخیر با گسترش رستورانها و فستفودها و کافیشاپها به تدریج بساط «سفره» نیز از خانه جمع شد یا این که محدود شد. از طرف دیگر، با ورود تلویزیون و رسانههای گوناگون و بهویژه با گسترش اینترنت و فضای مجازی، عملاً تعاملات میان اعضای خانه نیز بسیار محدود شد. در نتیجه، گفتوگو و وقتگذرانی اعضای خانه با یکدیگر در درون خانهها به حداقل کاهش یافت.
جامعه شهری و کلانشهری ایران در زمانی از خیابانها به درون خانهها کوچ داده شدند که خانه از اغلب مؤلفههای انسانی، عاطفی و اجتماعیاش کاسته یا گاهی تهی شده است. در این جهان خانگی، چگونه میتوان بالهای خیال را به پرواز درآورد و با درودیوار آن اُنس و اُلفت برقرار کرد؟ شر خیالپردازی این است که در محیط خانه اتفاقهایی روی دهد، تجربههای عمیق انسانی و عاطفی شکل گیرد، «صمیمت» و «روح» در همه ارکان خانه پیدا و پنهان قابل تجربه باشد. اگر به این نکته هم توجه کنیم که جامعه ایرانی در دهههای اخیر با چالش فرسایش سرمایههای اجتماعی و کاهش اعتماد اجتماعی و افزایش طلاق و بالا بودن نرخ آسیبهای اجتماعی چون اعتیاد، فقر، خشونت، فحشاء، ناامنی اجتماعی و امثال اینها نیز مواجه بوده است، در این صورت جهان خانگی انسان ایرانی، جهان کمرمق و بیجانی است.
برای خانهنشینی ما نیازمند احیای معنای خانه و توسعه عملکردهای آن به کمک خلاقیتهای فردی و پذیرش مسئولیت دشوار بازاندیشی در معنای خانه و تلاش برای توسعه عملکردهای خانه هستیم.
در این موقعیت کرونایی و الزام به خانهنشینی، شاید موقعیت مسألهمند خانه ایرانی بیش از هر زمانی دیگری خود را آشکار خواهد کرد. روایتی که ارائه کردم بیان کننده موقعیت مسألهمند ساختاری خانه در شهرها و کلانشهرهاست. اگر این روایت را بپذیریم، برای خانهنشینی ما نیازمند احیای معنای خانه و توسعه عملکردهای آن به کمک خلاقیتهای فردی و پذیرش مسئولیت دشوار بازاندیشی در معنای خانه و تلاش برای توسعه عملکردهای خانه است. میراث فرهنگی و ادبی ما دربردارنده ارزشها و باورهایی است که میتواند ذخیره معنایی ارزشمندی را در اختیار ما قرار دهد. در فرهنگ صوفیانه ایرانی سنت خانهنشینی با نام خلوتگزینی پیشینهای طولانی و ارزش اخلاقی و عرفانی بزرگی دارد. عطار نیشابوری در تذکرهالاولیا روایتهای متعددی از خلوتگزینی و خانهنشینی عارفانی چون منصور حلاج و ابوسعید ابوالخیر نقل میکند. درباره ابوسعید مینویسد سی سال به روستای مَنِه (زادگاهش در ترکمنستان) میرود پنبه بر گوش مینهد و اللهالله میگوید. حافظ نیز در ستایش خلوتگزینی میگوید
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیبپوش / زین دلیریها که من در کنج خلوت دیدهام
علاوه بر این، رسانهها و فضای مجازی و شیوههای ارتباطگیری جدید نیز قابلیتها و تواناییهای مهمی در اختیار ما قرار میدهد. در اینجا نمیخواهم راههای مواجهه با موقعیت مسألهمند خانه را توضیح دهم. هدف این بود که این موقعیت را آشناییزدایی کنم. فهمپذیر کردن این موقعیت برای مواجهه خلاقانه و مسئولانه با آن بسیار ضروری و سودمند است. در مقاله دیگری چگونگی سکنیگزینی در موقعیت قرنطینه را شرح دادهام. نکته کلیدی این است که کرونا ما را ناگزیر به خانهنشینی کرده است و این موقعیت میتواند آغازی برای بازگشت مجدد خانه در زندگی شهری و کلانشهری و پایان دوره فرار از خانه نیز باشد.
نظر شما