خبرگزاری مهر؛ گروه مجله_مرضیه کیان: برای کمک به بیماران کرونایی آمده بود، وقتی وارد شد پاکت پلاستیکی را دستش دادند که داخل آن یک دست لباس آبی بود با دو تا ماسک.
با چادر مشکی داخل رختکن شد و وقتی برگشت شبیه آدمهای توی عکسهای این روزها سر تا پا کاور سفید و آبی بود، با چهرهای که فقط دو تا چشم از آن معلوم بود. سه روز اول هفته را با این شکل و ظاهر سپری میکرد و سه روز بعد را با کاور سر تا پا زرد و چکمههایی که به آن متصل بود و دستکشهای پلاستیکی نارنجی رنگ...
البته او تنها نبود، بلکه گروهی ۴۰، ۵۰ نفره بودند که از طلبه و دانشجو داشت تا افراد خودجوش و اهل دل.
این شور جهادی و فعالیت بی وقفه و روحیه ی خستگی ناپذیرعلتی شد تا به گپ و گفتی با زهره زاهدی، طلبهی قمی بپردازیم:
تا حالا داخل غسالخانه رفته بودید یا در بیمارستان همراه بیمار شده بودید؟
نه! هیچکدام از اعضای گروه تقریباً ۵۰ نفره ی ما این تجربه و تخصص را نداشتیم. ما به عنوان همراهان بیماران کرونایی، در بیمارستان حاضر میشویم تا خدماتی همچون دادن دارو و غذا به بیماران را انجام دهیم و پای درد و دل آنها بنشینیم. بسیاری از این بیماران کرونایی تنها هستند و حتی خانواده شان هم حاضر نشدند آنها را همراهی کنند، برخی خانوادهها شماره تماس گذاشتند که اگر بیمار ما بهبود یافت به ما اطلاع دهید و اگر فوت شد هم ما را مطلع کنید.
- چطوری شما و خانواده تان با این شرایط خاص غسالخانه و بیمارستان کنار آمدید؟
راستش آرزو داشتم پسر بودم تا میتوانستم کنار مدافعان حرم به سوریه بروم یا در جریان سیل و زلزله، کاری برای مردم انجام دهم اما متاسفانه به لحاظ شرایط فیزیکی این امکان فراهم نبود.
انجام کار جهادی بزرگ، همیشه بزرگترین دغدغه من بود و این فرصت نشانی از رزق و روزی خداوند بود که به جمع ما عطا شد.
با وجود این روحیه باز هم اوایل کار کمی ترس و استرس در وجودمان وجود داشت اما وقتی در بیمارستان با بیماران همراه هستیم و کد ۹۹ را پیج میکنند، یعنی بیماری از میان ما رفته است، بیماری که او را دیده بودیم و مراقبش بودیم. این جریان باعث میشد که آمادگی داشته باشیم. البته روحیهای هم که داشتیم و به خاطر آن بود که به این عرصه پا گذاشتیم، وقف کردن خودمان در این راه بود، پس باید بر ترس غلبه میکردیم.
در لحظه شستشو و تکفین خود را در مقام دختر متوفی می بی نم و این حس همدردی و نیاز است که روند کار را رضایت بخش میکند ما در مقابل جسم بی جانی قرار میگیریم که تنهاست و حتی کادر غسالخانه هم راضی نمیشوند او را تغسیل کند، در این شرایط ذکر گفتن و قرآن خواندن ما را آماده میکند تا در مدت زمان مشخصی میت را غسل دهیم و کفن کنیم، میتی که به چشم اینکه مادر و عزیز کسی است به او نگاه میکنیم.
در لحظه شستشو و تکفین خود را در مقام دختر متوفی می بی نم و این حس همدردی و نیاز است که روند کار را رضایت بخش میکند.
در ابتدا خانواده ام هیچ رضایتی برای انجام این کار نداشتند و خیلی نگران بودند که سلامت خودم به خطر نیفتد، اما بعد از گذشت چند روز و در جریان قرار گرفتن خانواده ام با این شرایط حساس، خودشان گفتند که اگر از لحاظ جسمی مشکلی نداشتیم حتماً همراه من میشدند.
و در پایان هم حس اینکه کاری را انجام دادیم و بر استرسها قالب شدیم، حس بسیار مطلوبی است و به تعبیر خودم حس سلوک پیدا میکنیم.
- از روزهایی که اینجا بودید چه خاطرهای دارید که اگر سالها بعد به آن فکر کنید، آن را به یاد میآورید؟
از تلخی این روزها اگر بخواهم بگویم تنهایی این بیماران است که در نبودن خانوادهها در کنارشان رنج میبرند، خیلی از آنها هیچ امیدی به ادامهی حیات ندارند و ما علاوه بر خدمت رسانی، به پای حرفها و درد و دلهایشان مینشینیم تا مرهمی باشیم برایشان.
روزهای اولی که در بیمارستان بودم، خانمی بود که آلزایمر داشت و مرا اکرم صدا میزد، راستش نمیدانستم اکرم خانم چه نسبتی با او داشت ولی من تا آخر شیفت، اکرم این خانم بودم.
یک بار هم به عنوان همراه مادربزرگی بودم که شرایط خیلی خوبی نداشت، شیفت که تمام شد تمام روز را به او فکر میکردم، در سه روز آخر هفته که به غسالخانه رفتیم و آماده شدم برای تغسیل و تکفین، وقتی کاور را باز کردم دیدم همان مادربزرگ است که این بار در این شکل و ظاهر او را برای خانهی ابدی همراهی کردم.
- مردم در برابر این حرکت شما چه واکنشی نشان دادند؟
تقریباً از اوایل سال ۹۸ شاهد چهرههای جدیدی از خروجیهای حوزه علمیه و طلاب در جریان کمک رسانی مشکلات مربوط به سیل و زلزله تا همین مسئلهی کرونا بودیم. این پویشی جدید است تا طلاب فقط بر روی منبرها و در قالب سخنرانی کردن دیده نشوند، و در میان مردم با درد آنها ملموس باشند.
مردم فارغ از مذهبی یا غیر مذهبی بودن در برابر این جریانات و حضور ما در وسط میدان مبارزه با کرونا بسیار استقبال کردند و وقتی افرادی را دیدند که با ترس از این ویروس مواجه شدند و حالشان خوب است جذب این جریانشدند.
- بعد از این فعالیت چه تغییر و نظراتی را در صفحهی اینستاگرام دیدید؟
بعد از مستندی که با اسم «دختر ایران» از من در شبکه سه پخش شد، تقریباً ۶ هزار نفر به صفحه اینستاگرام من اضافه شدند.
در جمع تقریباً ۵۰ نفره ی ما کسی این کار را نکرده و فقط من بودم که این کار را انجام دادم و برای این مطرح شدن دلیل داشتم، من کار بر حقی را انجام میدهم پس باید آن را در بوق و کرنا کنم تا این حرکت خودجوش مسکوت نماندو ترویج شود روز اول که برای مددکاری بیمارستان رفتم دیدم گروهی مستند ساز قصد فیلمبرداری و مصاحبه گرفتن را دارند، از جایی که اعتقاد من بر این است که چهره ام در جایی دیده نشود، ولی لازم دیدم این کار را انجام دهم.
در میان تمام عزیزانی که در صفحهی اینستاگرام من هستند فقط یک نفر بود که به کار بنده نقد وارد کرد و گفت اگر این کار را برای ثواب انجام میدهید چرا با اعلام کردن آن، ریا میکنید؟ راستش از دیدن این نظر بسیار خوشحال شدم و دم شما گرمی گفتم و ادامه دادم: در جمع تقریباً ۵۰ نفره ی ما کسی این کار را نکرده و فقط من بودم که این کار را انجام دادم و برای این مطرح شدن دلیل داشتم، من کار بر حقی را انجام میدهم پس باید آن را در بوق و کرنا کنم تا این حرکت خودجوش مسکوت نماندو ترویج شود. انتشار این فعالیت به مصلحت جامعه است و در شرایطی که برخی پزشکان و پرستاران به مرخصی رفته اند و عرصه را خالی گذاشتند، یا کادر غسالخانه که مسئولیت تغسیل و تکفین اجساد کرونایی را به عهده نمیگیرد حضور ما بسیار مفید است. از جایی که با شیوع ویروس کرونا تقریباً کسی با تضمین در امان نیست و احتمال ابتلا به این ویروس بسیار بالاست، پس اشاعهی این پویش در قالب رسانه و صفحات مجازی بسیارمهم است.
نظر شما