به گزارش خبرنگار مهر، سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن، پژوهشگر قرآن و عرفان در مقالهای با عنوان هُو در قرآن و میراث عرفان اسلامی [i] به ابعادی از این اصطلاح قرآنی و عرفانی پرداخته است:
مقدمه
جایگاه واژه رمزی «هُو» در قرآن و میراث عرفانی ما بینظیر است. «هُو» اشاره رمزی به ذات پنهان حضرت عشق است. او در مرتبه ذات از ما نهان است، اما با سفر عاشقانه؛ جنبههای بیکران جمالی و جلالی «هُو» برای مسافر سرگشته و شیفته «هُو» دلنوازی مینماید و دل عاشق آشکارا مشاهده میکند که «هُو» اول و آخر زندگی او و جهان است.
در بدایت سفر عشق؛ برخی از جهات و مراتب نازله «هُو» در همه چیز برای مسافر عشق ظهور مییابد؛ در نمنم باران، نسیم صبحگاهی، موج دریا، نگاه عاشق و معشوق، رنگهای ارغوانی پاییزی، سپیدی برف زمستانی، نغمه کوکوی پرندگان و چهچه بلبلان، اما در نهایت سلوک؛ «هُو» جنبههایی از «باطن» اسماً نیکوی خود را بر مسافر سپهر عشق عیان میسازد. سالکِ سپهر عشق در این مقام؛ «هُو» را یکجا تجربه وجودی مینماید. «هُو الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ البَاطِنُ» (سوره حدید: آیه ۲)
سرگشته «هُو» میبیند و به نشانههای آن جهانی حضرت «هُو» در این جهان واصل میشود. با توسل به «هُو»؛ انسانِ فرشی عرشی شده، همنشین عرشیان میگردد، در حالیکه قالبش در فرش است و روحش در معراج. مُهر مِهر «هُو» بر قلب و جان عاشقان و شیفتگان حضرت محبوب حک شده است. تصویر «هُو» در ضمیر مسافران سفر عشق؛ در حکم سیمرغ درقله کوه قاف است، اما تصویر «هُو» در دل و جان هر سالک به مقام نوری و وجودی او بستگی دارد، هر چه جان سالک صافتر و لطیفتر باشد؛ تجلی «هُو» در جانش شفافتر است و با جلال و شکوه بیشتری تجلی مییابد.
رنگ «هُو» بیرنگی است. رنگ سیاه نشانهای بصری از هیبت و جلال او در مقام ظهور اسمایی مرتبه ربانیت است و رنگهای سبز و سفید نشانههایی از جنبه جمالی او در مرتبه ظهُور اسمایی در مقام رحمانیت دارند. گاه در سفر عشق نشانههایی از «هُو» به صورت «آتش فروزان» در هیأت ترکیبی از رنگهای زرد و قرمز بر دلسوختگان شیفته نمایان میشود. «هُو» کلید بابهای بین عالم ناسوت و عالم لاهوت وَ عالم غیب و عالم شهادت است. ذکر «هُو» وجه مشترک عموم طرایق اصحاب قلوب است. [ii] هو نقش کلیدی در فهمیدن توحید الهی دارد. [iii]
«هُو» در قرآنکریم
کلمه «هُو» حدود ۴۷۷ مرتبه در قرآنکریم ذکر شده است. حضرت عشق در «کلام الله» خویشتن را با «هُو» یگانه نموده؛ که فصل او با همه مجردات، ظهُورات و ممکنات است: «هُو اللهُ الَّذی لا اِلهَ اِلّا هُو» (سوره حشر: آیه ۲۳). «هُو»؛ ذات مقدس متعالی و نهانی است که خود را به صورت «الله» (جامع جمیع صفات کمالی) ظهور اسمایی داده است. او خدایی است که همیشه زنده و پایدار است: «اَللهُ لا إلَهَ إلّا هُو الحَیُّ القَیُّومُ» (سوره بقره: آیه ۲۵۵ – سوره آلعمران: آیه ۲). همه جهان سراپا عشق به «هُو» است. رابطه «هُو» و جهان عاشقانه است: «سَبَّحَ ِللهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ الأَرضِ وَ هُو العَزِیزُ الحَکِیمُ» (سوره حدید: آیه ۱) - «إنَّا ِللهِ وَ إنَّا اِلَیهِ رَاجِعُون» (سوره بقره: آیه ۱۵۶): «ما از اوییم و به سوی او باز میگردیم».
مهمتری بکارگیری کلمه هو در ترکیب جمله طلایی «لا اله الا هو» است که «۲۹ مرتبه» در قرآن با کارکردها و تأکیدات متفاوت درخشیده است. «هو» هم کارکرد اپیستمولوژیک و هم انتولوژیک در قرآن دارد:
۱. سوره ۳, آیه ۱۸
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
۲. سوره ۲, آیه ۲۵۵
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.
۳. سوره ۲۸, آیه ۸۸
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.
۴. سوره ۹, آیه ۳۱
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ.
۵. سوره ۵۹, آیه ۲۲
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ.
۶. سوره ۳, آیه ۶
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.
۷. سوره ۵۹, آیه ۲۳
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ.
۸. سوره ۲, آیه ۱۶۳
وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ.
۹. سوره ۴۰, آیه ۶۵
هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
۱۰. سوره ۱۳, آیه ۳۰
کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ.
۱۱. سوره ۴, آیه ۸۷
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا.
۱۲. سوره ۷, آیه ۱۵۸
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.
۱۳. سوره ۲۸, آیه ۷۰
وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَی وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.
۱۴. سوره ۳۹, آیه ۶
خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ.
۱۵. سوره ۳۵, آیه ۳
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ.
۱۶. سوره ۲۰, آیه ۸
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی.
۱۷. سوره ۴۴, آیه ۸
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ.
۱۸. سوره ۹, آیه ۱۲۹
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
۱۹. سوره ۶, آیه ۱۰۲
ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ.
۲۰. سوره ۲۰, آیه ۹۸
إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا.
۲۱. سوره ۷۳, آیه ۹
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا.
۲۲. سوره ۲۳, آیه ۱۱۶
فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ.
۲۳. سوره ۶, آیه ۱۰۶
اتَّبِعْ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ.
۲۴. سوره ۴۰, آیه ۶۲
ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ.
۲۵. سوره ۶۴, آیه ۱۳
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.
۲۶. سوره ۲۷, آیه ۲۶
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
۲۷. سوره ۴۰, آیه ۳
غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.
۲۸. سوره ۱۱, آیه ۱۴
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.
۲۹. سوره ۳, آیه ۲
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ.
تفسیر آیات فوق در تفسیر ساختاری قرآن بیان شده است بالاخص تفسیر ساختاری سوره بقره. [iv]
سوره توحید؛ نسبنامه ایزد یکتا
سوره توحید دارای دو ساختار زیبا و عمیق خُرد و کَلان است. ساختار خُرد سوره توحید(Micro Composition) حکایت از انتظام کلمات کلیدی و ملودی این سوره دارد. در ساختار خُرد؛ کلمات کلیدی «هُو»، «الله»، «اَحَد «و «لَمِ» نفی با تکرار در یک سوره کوتاه؛ نقش کلیدی در معنای سوره ایفا میکنند و دارای ارتباط ادبی معناشناختی و وجودی هستند. این سوره دارای دو وجه اثباتی و سلبی پیرامون مهمترین مسئله وجودی یعنی «توحید» است.
سوره توحید در اولین آیه؛ با ضربآهنگ دلنواز، محکم و صریح بر سه وجه «توحید» تأکید میکند: حضرت «هُو» که ذات ناشناخته و عنقای وجود است؛ «الله» است که دارای جمیع صفات کمالیه است و فصل جوهری او «احدیت» و «یگانگی» است. در آیه دوم؛ «الله» که در آیه اول با «احدیت» معرفی شده، جنبه دوم ذاتیاش توصیف میشود: او «صمد» است و «بینیاز». «هُو» غنیِّ مطلق است و بر اساس این اقتضای ذاتی، محال عقلی است که رابطه پدر و فرزندی با مخلوقات یا ممکنات داشته باشد که همانا بیان اصل سوم سوره توحید است. در آیه آخر با تکرار «لَمِ» نفی؛ دلیل اصل سوم با ارجاع به اصل کلیدی دوم در آیه اول که «احدیت» و «یگانگی» خداوند است، مدلل میشود.
ساختار کلان سوره توحید(Macro Composition) بیانگر آن است که با توجه به نقش «هُو»، «الله» و «اَحَد» در آغاز و پایان این سوره؛ تأکید بر جنبه «وحدانیت» حقتعالی است. در حالیکه سوره حمد (فاتحه) با توجه به نقش «إیَّاکَ نَعبُدُ وَ إیَّاکَ نَستَعِین»؛ «توحید ربوبی» را بیان مینماید؛ سوره توحید با محویت «هُو» بیان میکند؛ آن ذات مقدس و متعالیِ ناشناخته خدایی است که جامع حمیع صفات کمالیه است وَ او «یگانه مطلق» است.
علت یگانگی «هُو»؛ «صمدیت» اوست که غنیِّ بالذّات است. این غنای ذاتی؛ اساس ارتباط او با مخلوقات یا عوالم ممکنات است که آنها فقیر بالذّات و او غنیِّ بالذّات است، لذا حضرت واجبالوجود علت تامّه ایجادی، علت مبقیه و علت غایی موجودات است. او به کسی نیاز ندارد، اما همه موجودات وکثرات در ایجاد و استمرار حیات خود محتاج اویند. صدرالمتالهین، فیلسوف والامقام عالم اسلام اساس «فلسفه اصالت وجود» را از این سوره شریفه اقتباس کرده و اصل «چگونگی ارتباط حادث با قدیم» را با تأکید بر کلمه کانونی «صمد» تبیین فلسفی کرده است.» [v]
«هُو» در سوره توحید
«سوره توحید به صورت جامع و مختصر، نسبنامه و صفات برجسته ذات و فعل حضرت حق است که ارکان توحید مبنی بر یگانگی، غنی بالذات بودن، عدم مجانست، عدم همسانی و بیمانندی او را تبیین کرده است. خدایتعالی در ذاتِ خود واحد است و هیچ چیز شبیه او نیست؛ نه در ذات و نه در صفات و افعال. لذا ذات خدایتعالی به ذاتِ خود او و برای ذاتِ خود اوست، بدون اینکه به غیر خودش مستند باشد و یا محتاج غیر باشد.
مفاد سوره توحید؛ خدایتعالی را به صفات «احدیت» و «واحدیت» توصیف میکند. در اهمیت شامخ سوره توحید احادیث بسیاری به ویژه در باب معنای «احد» و «صمد» از نبی اکرم (ص) و ائمههدی (ع) وارد شده و متکلمین، فلاسفه و عرفا نیز در باره آن بسیار نوشتهاند. عرفا بر کلمه «هُو»، متکلمین بر کلمه «الله» و فلاسفه بر کلمات «احد» و «صمد» تأکید بسیار کردهاند.
«مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن هست هُوالله احد» [۱]
نسبت ما با حضرت هو
«ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما از آنجا و از اینجا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا میرویم» [۲]
مولانا در دیوان شمس با سرودن شعر فوق کوشش کرده است نسبت ما را با حضرت هو تعبیر نماید. هو اشاره به مقام متعالی و لامکانی حضرت حق است، او دریاست و ما حبابهای دریا در سطح روئین دریا، و پرتاب شده به عالم پایین، که در نهایت به سوی خاستگاه اصلی خود که عالم بالاست پرواز مینمائیم.
معنای هو
شهاب الدین احمد سمعانی (۴۸۷-۵۳۴ ق) عارف و مفسر برجسته قرن ششم قمری، از پیش روان تحلیل عرفانی کلمه مقدس «هو» است. او فهم عوامان از هو را متمایز از فهم خواص، کسانی که دلشان مصفا به نور حق شده است نموده است. در واقع فهم معنای هو بستگی به مرتبه پاکی و صفای عقل و دل دارد نه دانش ادبی و ظاهری. او در معنای هو نوشته است: «بدان که «هو» او بود، در میان عوام تا «هو» را با «الله» تعریف نکردی، بر مراد گوینده واقف نگردد، اما خواص و اهل اختصاص. و مردان دین، و خداوندان عین الیقین- که دلی صاف دارند و همتی بلند و سینهای خالی- چون بر زفان گوینده رود که: هو، از این کلمه جز حق- جل و جلاله- مفهوم ایشان نگردد. و علی الحقیقه این هو خاصترین همه نامهاست. هو یک حرف است و آن «ها» است، و این «واو» برای قرار نفس راست. و دلیل بر آن که یک حرف است که چون تثنیه کنی هما گویی نه هوما. پس این نام فردی است دلیل بر فردی.» [vi]
فهم هو مبتنی است بر صفای دل و اعتقاد یقینی قلبی به حضرت حق است و کارکرد و تأثر آن نیز وابسته به قوت نفس گوینده است. او میگوید: «و علی الحقیقه دلی باید از هوی مصفی، و سینهای به هُدی محلی، و باطنی قبول حق را مهیا، تا حقیقت هویت بر وی مکشوف شود و به ادراک سر او موصوف گردد. و این کلمه هو، چون از سینه مرد صاحب وقت برآید، هیچ چیز حجاب نیاید، اگر عرش رفیع پیش او آید و اگر کرسی (عرش)، به آتش محبتش بسوزد. هو باید که از قعر دل مترقی گردد به نَفَس پاک، از نَفس پاک، از دل پاک، از سرِّ پاک، از ضمیر پاک، از باطن پاک کرده، قصد درگاه پاک کند، گذران و روان و بُرّان، چون برقِ خاطف و ریح عاصِف، نه چیزی به او درآویخته، نه او به چیزی درآویخته.» [vii]
«روحی است بینشان و ما غرقه در نشانش
جانی است بیمکان و سر تا قدم مکانش» [viii]
«هُو» اشاره به آن حقیقت واحد بسیط است که از جهت عظمت و هُویت و تجرد و بساطت، متعالی از وجود و عدم است.
«شهدالله بشنو و تو بگو
وحده لا اله الا هُو» [ix]
«هُو» اشاره به هویت مطلق و وجود بسیط ایزد است؛ احدی از ممکنات با او در این اسم مشارکت ندارند. «هُو» بر اسماً دیگر ارجح است و دلالتش بر ذات مطلق احد واضحتر است، شاید به این مناسبت «هُو» اسم اعظم الهی باشد. «هُو» ضمیر شأن وَ ترکیب دو کلمه است؛ «ها» اشاره به امر ثابت و «واو» اشاره به غایب است. اصل کلمه «هُو»؛ «ها» است و «واو» از اشباع ضمه پدید آمده است. بنابراین در واقع «هُو» یک حرف است که به هُویت مطلق و وجود بسیط اشاره دارد که در این مرتبه نه اسمی مأخوذ است، نه رسمی. نه صفتی ملحوظ است، نه اثری؛ بلکه او «او» است از آن حیث که «او» است، زیرا آن هُویت مطلق «الله» نامیده شده؛ به اعتبار صفت الوهیت وَ «ربّ» خوانده شده؛ به اعتبار صفت ربوبیت وَ از آن جهت که ممکن راهی به آن حقیقت صِرف بسیط ندارد که مبدأ خود را ستایش نماید و به او پناه جوید؛ به اعتبار افعال و بروز آثار جلال و جمال؛ اسمایی را وضع فرموده و خویشتن را با آنها معرفی نموده است. لیکن هویت بسیط حقِّ حقیقی از حیث ذات، مقتضای هیچ اسم و رسم و صفتی نیست وَ ذات اقدس از اسم و رسم و صفتِ زائد بر ذات، عاری و مبرّاست، زیرا «هُو» اشاره به ذات و وجود صِرف است که بدون هر گونه وصف زائدی که به آن حقیقت ضمیمه شود، لحاظ میگردد. از این رو بالاترین اسماءالحسنای الهی به شمار میرود و میتوان آن را «اسم اعظم» نامید. [x]
«هُو» اسم خدای متعال است، نه ضمیر. از این رو «یَا هُو» درست است. «نزد عارفان «هُو» به مقام «هویت مطلق» من حیث هی اشاره دارد، بدون آنکه متعین به تعین صفاتی یا متجلی به تجلیات اسمایی باشد و این اشاره از غیر صاحب قلب تقیِ نقیِ احدیِ احمدیِ محمدی (صلی الله علیه و آله) ممکن نیست. به عبارت دیگر «هُو» به مقامی اشاره دارد که اشاره و آمال عارفان از آن منقطع، از اسم و رسم مبرا و از تجلی و ظهور منزَّه است.» [xi]
«هُو» اشارت و کنایت به غیب مطلق وَ یکی از اسماً ذات الهی است که نامکشوف است. غایت نشان از او بینشانی وَ نهایت عرفان او حیرانیِ متعالیِ قدسی است.
معنای «هُو» از دیدگاه مولانا جلال الدین خراسانی
در منظر مولانا فقط یک «بود» است و آن حضرت «هو» است و مابقی «نمود» است. خدا وجود مطلق است و "هستی" ناب منحصر در اوست. همه موجودات، غیر از خدا، فی الواقع معدوم و " نیست " اند. وجود همه موجودات و هستی تمام آنها درواقع، همان هستی خداست، " همه اوست". جهان غیر خدا دارای هستی نیست بلکه هستی نما و و " تجلی " خداست. حضرت مولانا در باب نسبت «هُو» با سالک و هستی میسراید:
«ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز توست ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو در میان
ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانی نما
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهشان از باد باشد دم به دم
حملهشان پیداست و ناپیداست باد
آنک ناپیداست هرگز گم مباد
باد ما و بود ما از داد توست
هستی ما جمله از ایجاد توست» [xii]
معنای «هُو» در دیوان سعدیشیرازی
شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی خداوند سخن در عدم امکان شناخت ذات «هُو» میسراید:
«جهان متفق بر الهیتش
فرومانده از کنه ماهیتش
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای جمالش نیافت
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
در این ورطه کشتی فروشد هزار
که پیدا نشد تختهای بر کنار
چه شبها نشستم در این سیر گم
که دهشت گرفت آستینم که قم
محیط است علم ملک بر بسیط
قیاس تو بر وی نگردد محیط
نه ادراک در کنه ذاتش رسید
نه فکرت به غور صفاتش رسید
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بی چون سبحان رسید
که خاصان در این ره فرس راندهاند
به لااحصی از تک فروماندهاند»
معنای «هُو» در دیوان ملأ محسن فیضکاشانی
ملأ محسن فیضکاشانی عارف و فیلسوف نامی در باب نسبت «هُو» با جهان، معرفت و سالک میسراید:
«ای کوی تو برتر از مکانها
وی گم شده در رهت نشانها
سرگشته به بر و بحر گردند
اندر طلب تو کاروانها
ای غرقه بحر بینشانی
وان گمره وادی نشانها
از توست زمین فتاده بیخود
وز شوق تو شور آسمانها
راهی به تو نیست جز ره عشق
خاصان کردند امتحانها
در عالم عشق سیر کردیم
دیدیم یکان یکان نشانها» [xiii]
اهمیت ذکر «هُو»
ذکر؛ توسل به یکی از اسماً الهی برای تقرب به جانب حضرت محبوب است. ذکر؛ مرز مرتبه انسانیت و حیوانیت است. ذکر؛ پلکان قرب و نردبان صعود به لقای حضرت عشق است. ذکر؛ بُراق سالک در مقامات و منازل عروج است. بیان ذکر «هُو» با حضور قلب به قصد دریافت اسرار حقتعالی مؤثر است.
ذکر «هُو»؛ منشأ الهامات هنری
در برخی طرایق نظیر صفویه؛ طبیب الهی، ذکر «هُو» یا «الله» را به مدت حدِّاقل ۳۰ دقیقه برای مدت یک اربعین به سالک القا میکند. به تجربه ثابت شده «اربعین هُو» یا «اربعین الله» الهامبخش آثار هنری متمایز هنرمندان آسمانی است.
اربعین ذکر «یَا هُو یَا مَن هُو لا هُو اِلّا هُو»
برخی از عرفای بزرگ نظیر آقا محمد بیدآبادی دستور اربعین ذکر «یَا هُو یَا مَن هُو لا هُو اِلّا هُو» را چنین دادهاند: سالک باید چنان مشغول به این ذکر گردد که غیر از فرایض و نوافل یومیه و خوردن و نوشیدن ضروری؛ متوجه هیچ چیز دیگر نشود. پس در این اربعین برای او را فنایی از ملک و ملکوت حاصل میشود که جز نفس خودش که خویشتن را مشاهده میکند؛ محیط ملک و ملکوت و حق را بدون کمّ و کیف؛ محیط برخود میبیند وَ خود را چون قطرهای محو در دریای حقیقت مشاهده مینماید.» [xiv]
«هُو» به مثابه اسماعظم
«هُو» ممکن است «اسم اعظم» باشد. «اسماعظم» یکی از اسماءالحسنی است. تعبیر «اسماعظم» در قرآن به کار نرفته، اما در روایات معتبر و نیایشهای منقول از اهل بیت (ع) آمده است نظیر: دعای سِمات: «اللّهم إنّی أسئلک باسمک العظیم الأعظم…» - دعای شب مبعث: «و باسمک الأعظم الأعظم الأجلّ الأکرم…» - دعای سحر: «اللّهُمَّ إنِّی أسئَلُکَ مِن أسمَائِکَ بِأکبَرِهَا…».
آیات و اذکار متعددی را مشتمل بر «اسماعظم» میدانند نظیر: «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم» [xv] - «اللهُ لا إلهَ إلّا هُو الحَیُّ القَیُّوم» (سوره بقره: آیه ۲۵۵؛ سوره آلعمران: آیه ۲) - «اللَه لا إلهَ إلّا هُو لَیَجمَعَنَّکُم إلی یَومِ القِیَمَة» (سوره نساء: آیه ۸۷) - «الله َلا إلهَ إلّا هُو لَهُ الأسمَاءُ الحُسنَی» (سوره طه: آیه ۸) - «اللهُ لا إلهَ إلّا هُو رَبُّ العَرشِ العَظِیم» (سوره نمل: آیه ۲۶) - «اللهُ لا إله إلاّ هُو وَ عَلَی اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُون» (سوره تغابن: آیه ۱۳) - «ذَلِکُمُ اللهُ رَبُکُم لا إِلَهَ إِ لَّا هُو خَالِقُ کلِّ شَیءٍ...» [(سوره غافر: آیه ۶۲) - شش آیه ابتدای سوره حدید و سه آیه آخر سوره حشر [xvi] - «یَا هُو یَا مَن لا هُو إلّا هُو» [xvii] - «… الله الله الله الله الذی لا إله إلّا هُو…» [xviii] مخفی نماند که «اسماعظم» اگر از مقوله لفظ باشد؛ اثر از آنِ لفظ است به ضمیمه حالات و شرایط گوینده از نظر خلوص، پاکی، حضور قلب و توجه خاص به خداوند و قطع امید از غیر او وَ توکل کامل بر ذات پاک «هُو».
کفعمی در کتاب «مصباح» اذکار و دعاهایی را مشتمل بر «اسماعظم» میداند نظیر: دعای جوشنکبیر، دعای مشلول، دعای مجیر، دعای صحیفه حسینیه و «یَا هُو یَا هُو یَا مَن لا یَعلَم مَا هُو إلّا هُو» [xix] وجه مشترک اکثر آیات و روایت مذکور؛ واژه مقدس «هُو» است.
«هُو» در دعای جوشنکبیر
«هُو» یکی از فقرات اصلی دعای جوشنکبیر است: «یَا مَن هُوَ بِمَن رَجَاهُ کَرِیم.»، «یَا مَن هُوَ بِمَن عَصَاهُ حَلِیم.» (در فرازهای ۱۸ و ۹۶ دعا). «یَا مَن هُوَ غَایَةِ مُرَادِ المُرِیدِین» - «یَا مَن هُوَ مُنتَهَی هِمَمِ العَارِفِینَ» - «یَا مَن هُوَ مُنتَهَی طَلَبِ الطَّالِبِینَ.» (فراز ۹۹ دعا)
«هُو» در دعای مشلول
«یَا هُو، یَا مَن لا یَعلَمُ مَا هُو، وَ لا کَیفَ هُو، وَ لا أَینَ هُو، وَ لا حَیثُ هُو إِلّا هُو. یَا مَن هُو کَلَّ یَومٍ فِی شَأنٍ، یَا مَن هُو بِکُلِّ مَکَانٍ. یَا مَن هُو عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ، یَا مَن هُو بِکُلِّ شَیءٍ خَبِیرٌ، یَا مَن هُو بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ. هُو الغَفُورُ الرَّحِیمُ.»
ذکر شریف «لا هُو إ لّا هُو»
ذکر شریف «لا هُو إلّا هُو» دلالت بر وحدت شخصیه وجود دارد و اشاره به «اسماعظم» است. شیخ صدوق از امام جعفرصادق (ع) روایت کرده که به نقل از امام محمدباقر (ع) فرمودند: [xx] «حَدَّثَنِی أَبِی عَن أَبِیهِ عَن أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ (علیهالسلام) قَالَ: رَأَیتُ الخَضِرَ (علیهالسلام) فِی المَنَامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَیلَةٍ فَقُلتُ لَهُ عَلِّمنِی شَیئاً أُنصَر بِهِ عَلَی الأَعدَاءِ. فَقَالَ قُل «یَا هُو یَا مَن لا هُو إِلّا هُو». فَلَمَّا أَصبَحتُ قَصَصتُهَا عَلَی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله). فَقَالَ لِی یَا عَلیُ عُلِّمتَ الاسمَالأَعظَمَ. فَکَانَ عَلَی لِسَانِی یَومَ بَدرٍ وَ إِنَّ أَمِیرَالمُؤمِنِینَ (علیهالسلام) قَرَأَ قُل هُو اللهُ أَحَدٌ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ یَا هُو یَا مَن لا هُو إِلّا هُو اغفِر لِی وَ انصُرنِی عَلَی القَومِ الکَافِرِینَ. وَ کَانَ عَلِیٌّ (علیهالسلام) یَقُولُ ذَلِکَ یَومَ صِفِّینَ وَ هُو یُطَارِدُ. فَقَالَ لَهُ عَمَّارُ بنُ یَاسِرٍ یَا أَمِیرَالمُؤمِنِینَ مَا هَذِهِ الکِنَایَاتُ؟ قَالَ اسمُ اللهِ الأَعظَمُ وَ عِمَادُ التَّوحِیدِ ِللهِ لا إِلَهَ إِلّا هُو ثُمَّ قَرَأَ شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُو وَ آخِرَ الحَشرِ.»
«پدرم از پدرشان و ایشان از امیرالمؤمنین (ع) روایت کردند: یک شب قبل از جنگ بدر خضر (ع) را در خواب دیدم. به ایشان گفتم چیزی به من تعلیم کنید که با آن بر دشمنان ظفر یابم. فرمود: بگویید «یَا هُو یَا مَن لا هُو إِلّا هُو»: «ای او؛ ای کسی که اویی نیست مگر او.» صبحگاهان این خواب را بر رسول خدا (ص) بازگفتم. فرمودند: یا علی؛ اسماعظم را به تو تعلیم دادهاند. در روز بدر این ذکر بر زبانم جاری بود. امیرالمؤمنین (ع) سوره «قُل هُو اللهُ أَحَدٌ» را خواندند و فرمودند: «یَا هُو یَا مَن لا هُو اِلا هُو اغفِر لِی وَ انصُرنِی عَلَی القَومِ الکَافِرِین»: «ای او؛ ای که اویی نیست مگر او؛ مرا بیامرز و مرا بر گروه کافران یاری فرما.» امام علی (ع) در روز جنگ صفین نیز این ذکر را میفرمودند و بر دشمن حمله میبردند. عمار یاسر به حضرت علی (ع) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این کنایهها چیست؟ (کنایه به معنای پوشیده و غیرصریح سخن گفتن) حضرت فرمودند: «اسم اعظم خداوند و عماد توحید برای خداوند است که خدایی نیست مگر او.» سپس آیه «شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُو» و آیات آخر سوره حشر را خواندند.» [xxi]
طبرسی همین روایت را نقل کرده است: [xxii] وَ مِن دُعَاء أمیرَالمُؤمِنین (ع) فِی الحَاجَة: «لا إِلَهَ إِلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ الحَلِیمُ الکَرِیمُ لا إِلَهَ إِلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ العَلِیُّ العَظِیمُ الحَمدُ ِللهِ الَّذِی بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ یَا هُو یَا مَن هُو یَا مَن لَیسَ هُو إِلّا هُو یَا هُو یَا مَن لا هُو إِلّا هُو».
سید بن طاووس در «مهج الدعوات و منهج العبادات» [xxiii] دعای حضرت ابراهیم(ع) هنگام افتادن در آتش را نقل کرده که این ذکر شریف نیز در آن آمده و فرموده است راویان متعددی این ذکر را از «سرائر عظیمه» خواندهاند: «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَسئَلُکَ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ أَنتَ المَرهُوبُ یَرهَبُ مِنکَ جَمِیعُ خَلقِکَ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ أَنتَ الرَّفِیعُ عَرشُکَ مِن فَوقِ سَبعِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنتَ المُظِلُّ عَلَی کُلِّ شَیءٍ لا یُظِلُّ شَیءٌ عَلَیکَ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ أَنتَ أَعظَمُ مِن کُلِّ شَیءٍ فَلا یَصِلُ أَحَدٌ عَظَمَتَکَ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا نُورَ النُّورِ قَدِ استَضَاءَ بِنُورِکَ أَهلُ سَمَاوَاتِکَ وَ أَرضِکَ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ لا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ تَعَالَیتَ أَن یَکُونَ لَکَ شَرِیکٌ وَ تَکَبَّرتَ أَن یَکُونَ لَکَ ضِدٌّ یَا نُورَ النُّورِ یَا نُورَ کُلِّ نُورٍ لا خَامِدَ لِنُورِکَ یَا مَلِیکَ کُلِّ مَلِیکٍ تَبقَی وَ یَفنَی غَیرُکَ یَا نُورَ النُّورِ یَا مَن مَلأَ أَرکَانَ السَّمَوَاتِ وَ الأَرضِ بِعَظَمَتِهِ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا هُو یَا هُو یَا مَن لَیسَ لَه و یَا مَن لا هُو إِلَّا هُو أَغِثنِی أَغِثنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ- یَا مَن أَمرُهُ کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُو أَقرَبُ یَا أهیا شراهیا آذونی أصباؤث آل شدای یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ یَا رَبَّاهُ یَا غَایَةَ رَغبَتَاه وَ مُنتَهَاهُ- فَلَمَّا دَعَا إِبرَاهِیمُ ع عَجِبَتِ الأَملاکُ مِن صَوتِهِ وَ إِذَا النِّدَاءُ مِنَ العَلِیِّ الاَعلَی- یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیمَ فَخَمَدَت أَسرَعَ مِن طَرفَةِ عَین.»
ذکر «هُو»؛ گشایش در سختیها
«حَدَّثَنِی الحُسَینُ بنُ عَبدِالرَّحمَنِ قَالَ: حَدَّثَنِی ابو غَسَّانَ مَالِکُ بنُ ضَیغَمٍ، عَن إِبرَاهِیمَ بنِ خَلادٍ الأَزدِیِّ، قَالَ: نَزَلَ جَبرِئیلُ (عَلَیهِ السَّلام) عَلَی یَعقُوبَ، فَشَکَا إِلَیهِ مَا هُو فِیهِ، فَقَالَ لَهُ جَبرِئیلُ: أَلا أُعَلِّمُکَ دُعَاءً إِذَا أَنتَ دَعَوتَ بِهِ فَرَّجَ اللهُ عَنکَ؟ قَالَ: بَلَی، قَالَ: قُل یَا مَن لا یَعلَمُ کَیفَ هُو إِلّا هُو، وَیَا مَن لا یَبلُغُ کُنهَ قُدرَتِهِ غَیرُهُ، فَرِّج عَنِّی، فَأَتَاهُ البَشِیرُ. [xxiv] جبرئیل(ع) ذکر «هُو» را برای گشایش و رفع گرفتاری به یعقوب نبی (ع) القا فرمود.
ذکر «یا هُو یَا مَن هُو یَا مَن لَیسَ اِ لّا هُو»
ذکر شریف «یا هُو یَا مَن هُو یَا مَن لَیسَ اِلّا هُو» قرنهاست گرمابخش دلسوختگان طریق دوست است و سالکان حق و حقیقت در محافل معنوی آن را زمزمه میکنند؛ گاه لفظاً و گاه لفظ و آوای دلنواز موسیقی عرفانی در هم تنیده شده، سماعی دلانگیز در روح و جان فراهم میآورد. این ذکر را در ایام محرم نیز به یاد خدای امام عشق حضرت سیدالشهدا (ع) در حسینهها میخوانند. گزارش شده در حسینیه خور جندق و بیابانک عزاداران حسینی در دهه محرم در دو گروه گرد آمده، دسته اول میگویند: «حیدریم سیاهپوش - بهر حسین زنم جوش - یَا هُو یَا مَن هُو یَا مَن لَیسَ اِلّا هُو.» دسته دوم پاسخ میدهند: «یَا حَقّ، یَا مَن حَقّ، یَا مَن لَیسَ اِلّا حَقّ.» [xxv] در مجالس ذکر «طریقت صفویه» در ادامه این ذکر میخوانند: «دست از طلب ندارم تا کام دل بر آید- یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید»
ذکر «یَا اللهُ یَا هُو»
سالکان طریق حق اگر بعد از نماز صبح با حضور قلب هزار مرتبه بگویند «یَا اللهُ یَا هُو»؛ صاحبیقین میشوند و امور غیبی بر آنها ظاهر میگردد. هر که در نیمهشب رو به قبله و با طهارت، این ذکر را هزار مرتبه با حضور قلب بگوید؛ اهل معرفت میگردد. برای استجابت دعا در نیمهشب با حضور قلب، ۹۹ مرتبه بگویید: «یَا اللهُ یَا هُو».
«هُو»، خضر نبی و امام علی (علیهمالسلام)
ذکر «هُو» شب قبل از جنگ خیبر در عالم خواب توسط حضرت خضر (ع) به مولیالموحدین امام علی (ع) القا شد: «یَا هُو یَا مَن لا هُو إلّا هُو». [xxvi]روایت « یَا هُو یَا مَن لا هُو إلّا هُو » دلالت بر وحدت شخصی حضرت حق دارد؛ زیرا کلمه «لا» در صورت عدم تکرار و عطف؛ تنها بر سر نکره میآید، در نتیجه وجود «هُو» در این ترکیب بدینمعناست که «هیچ هُویتی نیست مگر او» و دلالت بر وجود احاطی و اطلاقی ذات نهان ایزد یکتا دارد، چنانکه همه کثرات در او فانیاند. بر اساس روایت؛ «هُو» ستون توحید حقیقی و همانا نفی هر هویتی جز هویت مطلق خدایتعالی است.
سنت ذکر «هُو»
خداوندمتعال در قرآنکریم میفرماید: «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم» (سوره بقره: آیه ۱۵۲) - «وَ ِللهِ الأَسمَاءُ الحُسنَی فَادعُوهُ بِهَا» (سوره اعراف: آیه ۱۸۰). اهل طریقت همواره بیش از هر کس دیگر عامل این سنت قرآنی بودهاند. «هُو» هم ذکر است، هم از اسماءالحسنی، لذا عرفا از آغاز توجه، دلبستگی و مراقبت خاصی نسبت به آن داشتهاند. از دیرباز تا کنون ذکر «هُو» سنت مشترک همه طرایق عرفانی در زاویهها، رباطها، خانقاهها و حسینیههای بغداد، اردبیل، قونیه، استانبول، قاهره، سارایوو، رباط، کرمانشاه، تهران، اصفهان، شیراز، تلمسان، فارس، مستغانم، کابل، هرات، کشمیر و مولتان بین طریقتهای «مولویه»، «قادریه»، «شاذلیه»، «چشتیه»، «صفویه»، «نعمتاللّهیه»، «رفاعیه»، «خاکساریه» و «ذهبیه» بوده است.
سالکان طریق حق؛ «هُو» و ترکیبات آن را به صورت فردی و جمعی به صورت جلی و خفی میخوانند نظیر: «هُو» - «یَا هُو» - «یَا مَن لا هُو إلّا هُو» - «لَیسَ الهَادِی إلّا هُو» - «الله هُو، الله هُو، الله هُو» - «یَا اللهُ یَا هُو» - «یَا هُو یَا مَن هُو یَا مَن لَیسَ الّا هُو» اکثر طرایق اذکار مذکور را همراه نی، دف، تنبور یا تار با آوای حزین و موزون میخوانند. در قوالیهای پاکستان، افغانستان و هند نیز ذکر «هُو» و ترکیبات آن گرمابخش مجالس معنوی است.
«هُو» در خوشنویسی و نقاشیخط
واژه مقدس «هُو» از دیرباز با طنازی در هنر خوشنویسی؛ دل و هُوش و قلب و خیال خوشنویسان را مجذوب خویش نموده، آنها را به هنر نماییهای شگرف در جلوهگری هنری «هُو» هدایت نموده است. در دوره معاصر نیز حضرت حق، هنرمندان آسمانیِ نقاشیخط را به مشق عشق در سپهر بیکران «هُو» فرا خوانده است. بدونشک در دوره سیطره کمیَّت تا کسی دل به دلدار ندهد؛ رخصت و توفیق سلوک هنری در سپهر خلوت «هُو» و حضرت دوست نمییابد. دم هنرمندان این خطه مقدس گرم باد. بِإِذنِ اَللهتَعَالَی. این فقیر سالهاست برادر و هنرمند عزیز جناب محسن دایینبی را از نزدیک میشناسم. هنرهای ایشان در شمار هنرهای قدسی است. ایشان هنرمندی ذو ابعاد است که حضرت عشق به او رخصت هنرنمایی در جلوهگری واژه مقدس «هُو» را عطا فرموده است.
«هُو العِشقُ هُو الحَیُّ هُو الهُو»
والسلام
منابع:
ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید (شیخ صدوق)، ۱ جلد، جامعه مدرسین – ایران؛ قم، چاپ: اول، ۱۳۹۸ ق.
ابن بابویه، محمد بن علی – اردکانی، محمد علی، اسرار توحید / ترجمه التوحید للصدوق، ۱ جلد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، چاپ: اول، بی تا.
ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، ۱ جلد، دارالذخائر، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.
بانو اصفهانی سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، انتشارات نهضت زنان مسلمان، ج ۱۵، ص ۳۴۳.
حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ۳ جلد، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا (ع)، قم، چاپ: اول، ۱۴۱۸ ه. ق. / ۱۳۷۶ ه. ش.
خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران، ۱۳۹۴.
سمعانی، شهاب الدین احمد، روح الأرواح فی شرح اسماً المَلِک الفتّاح، تصحیح و توضیح: نجیب مایل هروی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸.
صفوی، سید سلمان، عرفان ثقلین: مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۵.
صفوی، سید سلمان، تفسیر ساختاری سوره حمد، انتشارات سلمان - آزاده، تهران، ۱۳۹۷.
صفوی، علوی، فقه الله اکبر (هرمنیوتیک معنوی خدا در قرآن و شعر فارسی)، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۷.
صفوی، سید سلمان، تفسیر ساختاری سوه بقره، تهران، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۹.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیا التراث العربی، ۱۳۷۹ ق.
طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ۱ جلد، شریف رضی، قم، چاپ: چهارم، ۱۴۱۲ ه. ق / ۱۳۷۰ ه. ش.
فیض کاشانی، محسن، کلمات مکنونه، تهران، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۰.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق.
مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، نسخه نیکلسون، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶.
مولوی، جلال الدین، کلیات شمس تبریزی، نسخه فروزانفر، بدیع الزمان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶.
پی نوشتها:
[۱]. مولوی، کلیات شمس، ج ۲، غزل ۸۳۳.
[ii] بن: سلمان صفوی، عرفان ثقلین: مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۵.
[iii] بن: سلمان صفوی، علوی، فقه الله اکبر (هرمنیوتیک معنوی خدا در قرآن و شعر فارسی)، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۷.
[iv] سلمان صفوی، تفسیر ساختاری سوه بقره، تهران، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۹.
[v]. سلمان صفوی، تفسیر ساختاری سوره حمد، ص۱۷۶-۱۸۰.
[vi] شهاب الدین احمد سمعانی، روح الأرواح فی شرح اسماً الملک الفتاح، ص ۲.
[vii] شهاب الدین احمد سمعانی، روح الأرواح فی شرح اسماً الملک الفتاح، ص ۲-۳.
[viii]. فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ۱۳۶۰، ص ۱۰.
[ix]. فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ص ۱۳.
[x]. بانو اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، انتشارات نهضت زنان مسلمان، ج ۱۵، ص ۳۴۳.
[xi]. امام خمینی، شرح چهل حدیث، تهران، ۱۳۹۴، ص ۶۵۲.
[xii]. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۲۹، اعتراض مریدان در خلوت وزیر.
[xiii]. فیض کاشانی، دیوان اشعار، ص ۵.
[xiv]. مجله حوزه آذر و دی ۱۳۶۸، شماره ۳۵.
[xv]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۲۳۲۲۴.
[xvi]. طبرسی، مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۹۹ - تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۳۲ - بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۳۰۲۳۱.
[xvii]. التوحید، ص ۸۹ - مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۶۰ - بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۳۲.
[xviii]. مکارم الاخلاق، ص ۳۵۲؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۲۶، ۲۳۲.
[xix]. الصحیفة الحسینیة، اعداد: محمدعلی الهمدانی، الناشر مؤسسة البلاغ، ۲۰۰۳، دعاؤه (علیه السلام) عند المهمات.
[xx]. شیخ صدوق، توحید، ص ۸۹.
[xxi]. اسرار توحید / ترجمه التوحید للصدوق ؛؛ ص ۷۸.
[xxii]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص ۳۴۶.
[xxiii]. سید بن طاووس، مهجالدعوات و منهجالعبادات، ص ۳۰۶.
[xxiv]. مکتبة الشاملة. http://shamela.ws/browse.php/book-۹۳۰۷/page-۴۱.
[xxv]. مجله آیندگان، سال پانزدهم، ص ۸۲۷.
[xxvi]. شیخ صدوق، توحید، ص ۸۹.
نظر شما