به گزارش خبرنگار مهر، سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در سخنانی به وحدت وجود از منظر قرآن و نهج البلاغه پرداخته است:
توحید الهی حقیقتی بدیهی و در عین حال بسیار غامض است. وحدت وجود یعنی یک «بود» است که آن خدای یگانه است «لا اله الا هو» (بقره، ۲۵۵. آل عمران، ۲) و کثرات «نمود» اسماً نکوی الهی هستند.
توحید در نزد عوام آن است که خداوند آفریدگار جهان است اما در بین اهل علم، پیرامون مسأله توحید، غوغایی است و حداقل سه نگاه راجع به این مسأله وجود دارد: نگاه کلامی، نگاه فلسفی و نگاه عرفانی.
در اینجا سعی میکنم که مسأله توحید را از دیدگاه وحدت وجودی بر اساس نهج البلاغه مولی الموحدین علی علیه السلام و قرآن کریم به صورت مجمل مطرح کنم تا تصویری کلی از این موضوع به دست آید. این موضوع به صورت مفصلتر در کتابهای توحید در قرآن، تفسیر ساختاری سوره حمد و مهر تابان توسط اینجانب بررسی شده است. [۱]
مطلب را با بیان بخشی از نهجالبلاغه آغاز میکنیم تا از اقیانوس عظیم دانش الهی مولی الموحدین بهرهای ببریم.
خطبه اول نهجالبلاغه راجع به توحید میباشد که فرازهای متعددی دارد و در اینجا با یکی دو قسمت از فراز دوم آن به ادامه بحث میپردازیم:
أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ اَلتَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ؛ میفرماید که اساس دین شناخت خداوند است و کمال شناخت او تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او آن است که او را یگانه و یکتا بدانیم.
مساله مهمی که در این قسمت وجود دارد این است که مولا میفرمایند اساس دین مساله توحید است (أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ) اساس دین شناخت خدا هست.
مولا میفرمایند اساس دین مسأله توحید است و ولایت مولی الموحدین و پیامبری حضرت محمد مصطفی نیز ذیل مسأله توحید است. تمام افتخار پیامبر و مولی الموحدین آن است که عبدالله یعنی بنده خدا هستند. بنابر قول حضرت علی (ع) اساس دین مسأله توحید است و ما نمیتوانیم بدون شناخت درست توحید، یک معرفت علمی نسبت به دین پیدا کنیم. کمال معرفت توحید نیز آن است که وجود او را تصدیق کنیم. تصدیق اصطلاحی است که در منطق و فلسفه به معنای ایجاد نسبت حکمیه بین چند تصور مطرح است. به این معنی که ما باید تصوراتی داشته باشیم و یک نسبت حکمیه بین آنها برقرار کنیم.
بنابراین باید ببینیم چه تصویری از خدا هست. این تصدیق مراتب عقلی و قلبی دارد؛ همینطور علاوه بر آنها در هرکدام از این دو حوزه مراتب مختلفی نیز دارا میباشد که حضرت در خطبههای خود بیان کردهاند. کمال این تصدیق به مساله خدا، مساله وحدت الهی و مساله توحید است؛ توحید یعنی وحدت حضرت حق.
نسبت حضرت حق با این جهان ممکنات چیست؟
همیشه مساله از اینجا شروع میشود که آیا خدا بالا ایستاده و این مخلوقات رو آفریده و همه چیز پایان یافته است؟
آیا خدا با ماست؟ آیا خدا ما هستیم؟ خدا با ما نیست؟ خدا با ما هست؟
حضرت علی (ع) میفرماید: مَعَ کُلِ شَیءٍ لا مُقارِنَ وَ غَیرُ کُلِ شَیء الا به مُزایِلَه
با هر چیزی خدا هست ولی نه به گونهای که همنشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است ولی نه بدان سان که از او دور باشد.
این بخش درواقع بخش طلایی این خطبه است که رابطه خدا با عالم ممکنات را بیان میکند.
وحدت وجود یعنی یک «بود» است که آن خداست «لا اله الا ه و»(۲۵۵ بقره، ۲ آل عمران)، «لااله الا الله» (صافات، ۳۵، محمد، ۱۹)، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره، ۱۵۶)، «هوالاول والأخر والظاهر والباطن» (حدید ،۳)،
«اَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ الله» (بقره، ۱۱۵)
«وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» (حدید، ۴)
«اَنَّ اللهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِه» (انفال، ۲۴)
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿نور ،۳۵﴾ خداوند نور آسمانها و زمین است، مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی (آنچنان روغنش صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود، نوری است بر فراز نور، و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خدا برای مردم مثلها میزند و خداوند به هر چیزی داناست. (۳۵)
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ﴿الحشر ،۲۲﴾ اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست داننده غیب و آشکار است اوست رحمتگر مهربان (۲۲) هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۲۳﴾ اوست خدایی که جز او معبودی نیست همان فرمانروای پاک سلامت [بخش و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان عزیز جبار [و] متکبر [است] پاک است خدا از آنچه [با او] شریک میگردانند (۲۳) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿الحشر ،۲۴﴾ اوست خدای خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نامها [و صفات] از آن اوست آنچه در آسمانها و زمین است [جمله] تسبیح او میگویند و او عزیز حکیم است (۲۴) و «سوره توحید»، و کثرات، نه توهم اند و نه وجود اند بلکه تجلی اند، تجلی اسماً بینهایت الهی.
منتهی این تجلی اسمائی نیز به صورت نظام طولی است، یعنی خدا در ذات خودش استوار و قائم است و از ذات او اولین اسم تجلی پیدا میکند. از مقام غیب الغیوب، مقام هو، به صورت نام الله و از الله، رحمن و رحیم و بقی اسماً و سپس از طریق این اسماً مابقی کثرات تجلی پیدا میکند. بنابراین عالم ممکنات نمود هستند نه بود اما وهم محض نیز نیستند بلکه تجلی هستند. تجلی اسماءی زیبای خدا «اسمالله الحسنی».
طبق نگاه وحدت وجودی به مساله توحید و بر اساس قرآن؛ یک «بود» است و مابقی «نمود» است. یعنی ما یک وجود اصیل قائم بالذات و غنی بالذات داریم و تمام عالم ممکنات نمود و تجلی آن وجود هستند. در قرآن آیات متعددی به این مساله اشاره دارد که حکماً و عرفا نیز از دیرباز به آنها استناد کردهاند. اولین این آیات بسم الله الرحمن الرحیم است؛ همه جهان و همه وجود ما تحت لاهوت و مقام غیب الغیوب با الله شروع میشود. بسم الله الرحمن الرحیم همه وجود مُهر مِهر خدا بر آنها زده شده است که در این مورد در کتاب مهرتابان بسم الله الرحمن الرحیم توضیح دادهام و در صورت نیاز میتوان به آن مراجعه کرد. آیهای که بعد از بسم الله الرحمن الرحیم آیه مهمی است و بدان استناد میشود آیه لا اله لا هو است. در قرآن دو «لا اله الا» داریم یکی از آنها «لااله الا الله» است و دیگری «لااله الا هو».
لااله الا الله در سوره صافات آیه ۳۵ و سوره محمد آیه ۱۹ دو بار در قرآن آمده است؛ اما لا اله الا هو به کرات در قرآن آمده است و بخش اول سید آیات قرآن آیهالکرسی نیز همین آیه است.
مرحوم آسید علی قاضی در تفسیر قرآن خود که بنده این کتاب را دیدهام همه لا اله الا هو ها را با خط قرمز نوشته و زیر آنها خط کشیده است.
گفتهاند «تهلیل» برای شهادت است و هر کس «لا اله الا الله» بگوید مسلمان میشود و برای شروع مسلمانی همین کفایت میکند. درواقع این ناظر به یک فهم ابتدایی نسبت به مساله است اما فهم عمیقتر توحید ناظر به آیه «لا اله الا هو» است که اول آیهالکرسی هست و بعد از آن آیه دوم سوره آلعمران «الله لا اله الا هو الحی القیوم»، «لا اله الا هو» که در میان آیه آمده یعنی هیچ چیزی نیست الا آن ذات ناشناخته «هو». تفسیر قرآن کار سادهای نیست. مفسر قرآن باید علاوه بر دانستن علوم قرآنی، تهذیب نفس کرده باشد تا بتواند باطن قرآن را بفهمد و فقط به ظاهر آن تکیه نکند. هو ضمیری مثل باقی ضمایر عادی نیست، «هو» در «لا اله الا هو» اشاره به خدا دارد؛ مثل «قل هوالله احد» که اشاره به آن ذات متعالی و ناشناخته حضرت حق است و قابل وصف نیست. همینطور نشانه اشاره به آن مقام است. حضرت حق مراتبی دارد و آن مرتبه غیب الغیوب است. هو اشاره به مرتبه غیب الغیوب است و مرتبه نازلتر آن الله است، مرتبه پایینتر رحمان، مرتبه بعد از آن رحیم و مرتبه بعدی رب است. اینها مراتب مختلف اسماً بر اساس نظریه تجلای اسمائی هستند. اسماً از دل همان ذات برآورده و استخراج میشوند و از آن مقام غیب الغیوب طلوع و ظهور میکنند.
«لا اله الا هو» یعنی هیچ چیزی جز خدا وجود ندارد، او جل و جلاله واجبالوجود و غنی بالذات است. حال سوال است که مابقی جهان یعنی این عالم ممکنات و این کثرات، تمام چیزهایی که میبینیم اعم از بنده، شما، درخت، جنگل، بیابان، بالا، پایین، آسمان و زمین چه هستند؟ این کثرات بر اساس نظریه وحدت وجود توحیدی که «وحدت اطلاقی وجود» گفته میشود، تجلی اسماً نکوی حضرت حق هستند؛ ولی «بود» نیستند. اینطور نیست که آنها هم مثل خدا یک «بود» باشند. خداوند غنی بالذات است و آنها ذاتاً فقیر بالذات هستند. همه وجود و ایجاد و حیات و استمرارشان وابسته به همان غنی بالذات است. این کثرات فی الاصاله و فی الذات دارای هیچ شأن وجودی الا جنبه تجلی نیستند. مولانا میفرماید از خیال جنگشان و صلحشان؛ برای خود خیالی تراشیدهایم و بر اساس آن با یکدیگر جنگ داریم.
توالی نظریه وحدت وجود در فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق، رفتار اجتماعی و رفتار فردی بسیار است. اگر درک کنیم که فقط یک بود است و مابقی نمود و ما مثل حبابهای دریا هستیم و اگر انسان وحدت وجود را بفهمد این همه تکبر، غرور، خودیت و انانیت از بین میرود. بعد از آیه «لا اله الا الله» و «لا اله الا هو» تعداد دیگری از آیات در قرآن هست که معروف به آیات حکمی و بسیار متعالی قرآنی در باب توحید هستند که شامل ۶ آیه اول سوره حدید، ۳ آیه آخر سوره حشر، آیهالکرسی، سوره توحید و آیه ۳۵ سوره نور میباشد. (الله نور السماوات).
تا اینجا گفته شد که لا اله الا هو فقط یک وجود و ذات ناشناخته است. در سوره حدید خداوند میفرماید «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (۱) همه جهان پیوسته در حال قدوسٌ قدوسٌ و حرکت به سوی او هستند و غرق در جمال و عشق با او هستند هر آنچه در زمین و آسمانهاست و اوست که عزیز است و حکیم، سپس میفرماید که «وَ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» خدا آغاز و پایان جهان و ظاهر و باطن جهان است. جهان با خدا شروع میشود و با خدا هم پایان مییابد. «انا لله و انا الیه راجعون» همه جهان ماهیتی ازویی و بسوی اویی دارد. هیچ چیز قائم به خود نیست، همه چیز وابسته به اوست.
«انا لله»؛ همه ما انحصاراً از آن خدا و تجلی اسماءی او بر اساس یک نظام طولی هستیم. همه این وجود با همه مراتب خود و همه جهانها به سوی او بازمیگردد. در یک نظام طولی عوالم این گونه بیان میشود: عالم لاهوت، جبروت، ملکوت و ناسوت. عالم لاهوت خود به تنهایی بالاتر از همه این عوالم است، پایینترین عالم نیز عالم ناسوت است که همین کره زمین است. کره زمین قسمی از منظومه شمسی است، منظومه شمسی عضوی و یکی از میلیونها منظومه کهکشان راه شیری، کهکشان راه شیری هم یکی از میلیونها کهکشانی است که در جهان وجود دارد. حال این عالم ناسوت با این همه بزرگی که عرض شد کوچیک ترین عالم از این عوالم چهارگانه است. بعد از آن عالم ملکوت، بعد از آن عالم جبروت، عالم بالاتر نیز عالم لاهوت است.
خدا اول و آخر این جهان و از بالا به پایین است. جهانهای دیگر در عرض خدا نیستند بلکه در طول خدا هستند و بر اساس یک سلسله نظام طولی تجلی پیدا کردهاند. اینجاست که حضرت علی (ع) میفرماید من نقطه زیر باء بسم الله هستم. خدا تنها وجود است، وجود واقعی فقط خداست و تجلی اول آن نور علی و محمد است. طبق احادیث علی و محمد از نور واحد هستند و در نظریه وحدت وجودی جایگاه هستیشناسی بسیار برجستهای پیدا میکنند.
«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» خدا اول و آخر جهان است؛ از این مهمتر «وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» خدا هم ظاهر جهان است هم باطن جهان؛ یعنی تمام این جهان و تمام این موجودات مظاهر حضرت حق هستند. اینجاست که آن مطلبی که حضرت علی فرمود الا به مُزایِلَه معنی پیدا میکند و خیلی مهم میشود. بحث مهمی که اینجا مطرح میشود رابطه حدوث و قدم است که رابطه جهان ممکنات با قدم که واجبالوجود حضرت حق (الله حقٌ) است چطور است؟
دعوای قهرمانان اندیشه اسلامی همین جا رخ داده است که منازعه مفصل و شدیدی است. بحث مفصلی راجع به این مساله وجود دارد اما از منظر قرآنی مسأله روشن است. مساله این است که (اللهُ غنی) خدا غنی است و ما همه فقیر هستیم. یک نسبت فقری و یک رابطه فقری بین عالم ممکنات و غنی بالذات وجود دارد. همه این مظاهر کثرات هستند، ظاهر خدا و تجلی اسماً خدا هستند اما خدا نیستند. خدا با آنهاست و در عین حال مستقل از آنهاست مثل نسبت حباب و دریا؛ حباب دریا نیست ولی از دریاست.
خدا هم ظاهر جهان است و هم باطن جهان و هم حقیقت اصلی همه این موجودات. آیه «الله حقٌ» و یا «هوالحق» این خدا حق است یکی از ذکرهای مهم است. تنها حقیقت در جهان و تنها حق، وجود مبارک و متعالی حضرت الله صمد است. در آیه ۴ سوره حدید میفرماید: وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ و خدا با شماست هر کجا که میخواهید باشید. تصور عوام این است که خدا در آسمان است، خدا در آسمانها نیست بلکه در همه جا هست. به صحرا بنگرم صحرا تو بینم / به دریا بنگرم دریا تو بینم؛ باباطاهر بیان میکند به در و دشت و کوه و دریا هر کجا نگاه کنیم خدا را میبینیم. این نگاه همان وحدت وجودی است، نگاهی که براساس نظریه خلقت است. نگاه و نظریه نظم برهان ضعیفی هستند، شهید مطهری میفرماید از برهان نظم همه ابعاد توحید درک نمیشود، یا نظریه نیوتن میشود مهندس جهان، یا کانت میگوید خدا یک ضرورت اخلاقی است که از این، آن خدای قرآنی فهمیده نمیشود. خدا همه چیز جهان است نه اینکه یک بخشی از جهان باشد.
وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ خدا با ماست هر کجا که میخواهیم باشیم و به هر کجا که نگاه کنیم ما وجه الهی را میبینیم. و اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (آیه ۳۵ سوره نور) تمام روشنیبخش جهان نورالانوار است، الله است که نور است، نورالانوار است و او منشأ همه انوار دیگر است. او منشأ انوار انبیا و اولیا و بعد مراتب دیگر وجود است. همه این انوار به همان نورالانوار بازمیگردند، او خودش به تنهایی و بالذات روشن است و در عین حال روشنیبخش به غیر است. در آیه ۲۲ سوره حشر آمده هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ﴿۲۲﴾ خدا آن خدایی است که هیچ بجز او وجود ندارد و او عالم به عالم غیب و شهادت (یعنی همین عالم شهادت، عالم ناسوت) و عالم غیب (عالم ملکوت و جبروت) است و او خدایی است که رحمان و رحیم است، خدایی است که مهر گستردهاش بر همه جهان پهن است و رحمت ویژهای به مؤمنین دارد. حال برخی گفتهاند که یعنی مهر یعنی مهر خدا بر همه جهان حک شده است.
مهمترین سورهای که شجرهنامه خدا و آخرین مرتبه وحدت وجود توحید را بیان میکند سوره توحید است که هر روز در نمازهایمان میخوانیم. این سوره بر اساس حدیث، شجرهنامه و نسبنامه خداست. بنا بر حدیث یهودیان یا مسیحیان از پیامبر در مورد شجرهنامه خدا پرسیدند و این سوره نازل شد: قل هو الله احد بگو او ذات ناشناختهای است، که خدای یگانه است. الله اسم جامع الهی است؛ بقیه اسماً اسم جامع نیستند. اسم رحمان اسم اَمام است. اسم اعظم هم قصه دیگری دارد. بقیه اسماءالحسنی از اسم جامع الله گرفته شدهاند.
قل هو الله احد بگو آن ذات ناشناخته و بسیار متعالی که فراتر از ذهن همه ماست و کنه ذات او برای ما قابل فهم نیست، او آن خدای یگانهای است که احد است. در عرفان یک مقام احدیت قائلند و یک مقام واحدیت؛ مقام احدیت مقامی است که برای ما قابل دسترسی نیست. این خدای یگانه است نه به این معنا که خدا یکی است و دو تا نیست. توحید، وحدت عددی نیست؛ توحید، وحدت شخصی وجود است. فقط یک شخص در جهان وجود دارد که واحد است، تمام اسماً و صفاتش با هم متحد هستند و همه یک هویت واحد را تشکیل میدهند. حال بحث ظریفی پیش میآید که آیا ما با تعدد قدما روبرو هستیم؟ حتی اگر تعدد قدما را بپذیریم، مساله چندان مهمی نیست! مساله مهم نسبت آنها با اصل وجود است. همه اسماً الهی از ذات گرفته شده است و همه دارای وحدت با یکدیگر هستند. قل هوالله احد آن خدای یگانه و ذات ناشناختهای است که الله الصمد. همه فلسفه و حکمت متعالیه ملاصدرا از الله الصمد گرفته شده است. الله الصمد خدایی است که تو پُر وغنی بالذات است، بسیط محض و کاملاً قائم بر خود است، بر همه چیز احاطه دارد و هیچ روزنهای ندارد که چیزی در آن نفوذ کند. الله الصمد یعنی یک وجود مستقل قائم به ذات غنی ثروتمند جامع کامل متعالی است.
«لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد»: اینجا میگوید اصلاً بقیه این مراتب قابل مقایسه با خدا نیستند. لیس کمثله شیء در هیچ چیزی اصلاً امکان مقایسه و تشابه وجود ندارد؛ بنابراین اگر گفته میشود وحدت وجود نعوذ بالله به معنی وحدت موجود نیست، وحدت وجود با وحدت موجود متفاوت است.
جمع بندی:
در جمعبندی بحث باید گفت که بر اساس خطبه اول نهجالبلاغه اساس دین، مسأله معرفت خداست و کمال معرفت، تصدیق به یگانگی خداست. کمال تصدیق نیز تصدیق به وحدت وجود الهی است. خدا همه چیز است اما نه این که شبیه همه چیز باشد. همه جهان، از مظاهر حضرت حق و خدا اول و آخر جهان است.
بنابراین یک بود است و مابقی نمود و مولی الموحدین علی (ع) و پیغمبر اولین تجلی وجودی و اولین نوری هستند که از حق جل و جلاله صادر شده است.
«در بین نظرها در مورد وحدت و کثرت وجود نظریه «وحدت شخصی وجود» با ظواهر شرعی سازگارتر است، زیرا ظواهر قرآن کریم بر آیت و نشانه بودن تمام آنچه غیر خداوند است دلالت میکند:
«وفِی الاَرضِ ءایت لِلموقِنین وفی اَنفُسِکُم» (ذاریات، ۲۰-۲۱)
«وجَعَلنَا الَّیلَ والنَّهارَ ءایَتَینِ فَمَحَونا ءایَةَ الَّیل» (اسرا، ۱۲)
«و فی خَلقِکُم وما یَبُثُّ مِن دابَّةٍ ءایت لِقَومٍ یوقِنون» (جاثیه ،۴)
«ومِن ءایتِهِ الَّیلُ والنَّهارُ والشَّمسُ والقَمَر».(فصلت، ۳۷)
هرچه غیر خداوند است و عنوان «شیء» بر آن اطلاق میشود، مانند هرچه در آسمان و زمین است و خود آسمان و زمین و شب و روز و هر آنچه در آنهاست، آیات خداوند سبحان هستند و آیت بودن وصف و عرض مفارق آنها نیست، حتی نظیر زوجیت برای عدد چهار یعنی وصف لازم نیز نیست، زیرا وصف لازم متأخر از مرتبه ذات ملزوم بوده و در مرتبه ذات نیست. آیت خدا بودن عین گوهر و ذات اشیاست و اشیا به تمام ذات خود آیت حق هستند. وقتی که ماسوای خداوند در ذات و وصف خود نشانه او باشند، در ذات خود هیچ چیزی نخواهند داشت، زیرا اگر در ذات خود چیزی داشته باشند، از همان جهتْ آیت و نشانه خداوند نخواهند بود؛ و اگر غیر خدا عین آیت برای اوست، حقیقت آن جز «نمود» نخواهد بود و از «بود» سهمی برای آن نمیماند، زیرا اگر برای آن سهمی از بود باشد، از همان جهت آیت غیر خود نخواهد بود. آیت بودن اشیا نسبت به خداوند نظیر آیات اعتباری نیست که در ظرف اعتبار باشد، بلکه تکوینی است و تکوینی بودن آن هم صبغه مقطعی و محدود ندارد تا آنکه در برخی از اوضاع آیت خداوند باشند و در برخی آیت او نباشند، بلکه هیچ شأنی از شئون ماسوای خدا نیست مگر آنکه آیت خداوند سبحان است.» [۲]
نظر شما