به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از حجت الاسلام محمد جعفری دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) درباره الهیات کرونا است که در ادامه از نظر شما میگذرد:
در چند ماه اخیر با پدیدهای به نام کرونا مواجه شدیم، پدیدهای که در ابتدا به نظر نمیرسید چندان بحران ساز باشد ولی با شیوع، گسترده شدن و اپیدمیک شدن آنکه سراسر جهان را در بیش از ۱۳۰ کشور درنوردید، بحرانی جدی را در فضای فکری، نظری و عملی در جهان به وجود آورد.
این بحران در جنبههای مختلف در جهان موج ایجاد کرد. کرونا، نظم مادی و عادی و معادلات زیست انسانی را در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و علمی در نوردید تا جایی که اندیشمندان و متفکران را به این نتیجه رساند که گوئی ما باید جهان معاصر را به دو بخش جهان پیش از کرونا و پساکرونا تقسیم کنیم؛ یعنی باید قرن بیست و یکم را به دو دوره زمانی قبل و بعد از کرونا تقسیم بندی کنیم! در واقع کرونا نظم مستمری که در زندگی همه مردم حاکم بود، هم به لحاظ مادی، هم به لحاظ فکری و اندیشهای و حتی نفسانی و روحی و در یک جمله فراگیرتر به لحاظ سبک زندگی دچار مخاطره و نوسان نمود.
پیامدها و بازتابهایی که کرونا داشت، انگیزشهای فکری ایجاد کرد که آن را میتوان از دو زاویه مورد بررسی قرار داد: هم از دید تهدید به آن نگاه کرد و هم از دید فرصت؛ این مقوله یک سکه دو رو است. عدهای بُعد تهدیدی آن را برجسته کردند و آثار خسارت بار و گران باری که چه بسا جبران آنها به این زودی هم ممکن نباشد و برخی آن را فرصتی دانستند و خاطر نشان کردند که کرونا فرصتهای زیادی را در اختیار ما قرار داد که بتوانیم خلأهایی را که داریم، برطرف کنیم.
با توجه به اینکه بحث ما ناظر به الهیات پساکرونا است از همین جا با ذکر این مقدمه وارد اصل بحث میشوم. در مورد الهیات(Theolog) و مباحث دینی همین دو رویکرد صورت گرفت، عدهای نگاه فرصت گونه و عدهای نگاه تهدید گونه را ترجیح دادند. خصوصاً از بُعد تهدید اگر اشاره کنیم عدهای از اندیشمندان چه اندیشمندان دینی و حتی اندیشمندان ضد دین و خصوصاً افرادی که ناخدا باور هستند و در برابر اندیشه دینی قرار دارند، تاکید کردند به اینکه الهیات دینی دیگر پاسخگوی سوالات بشر نیست و نمیتواند به دغدغههای فکری بشر در عرصه دینی پاسخ بدهد و جالب اینجا است که پارهای از روشنفکران دینی کشور ما هم در این داستان هم فکر و هم داستان همین اندیشه بودند که الهیات دینی دیگر پاسخگوی بشر نیست، این خیلی جالب و البته عجیب است که روشنفکران دینی ما که خود را در مقام دفاع از دین میدانند، در بیانات و گفتار و نوشتار خود به این نکته تصریح کردند که الهیات دینی و به قول خودشان الهیات کلاسیک - با تقسیم بندی خاصی که دارند – و دین داری که امروزه در فضای جامعه حاکم است و روحانیت از آن دفاع میکند، این الهیات و تفکر دینی دیگر پاسخگو نیست و ما باید به سمت تجربهای برویم که الهی دان های غربی داشتند.
در این قضیه، الهیات لیبرال غربی ترجیح داده شد بر الهیات دینی، با این توجیه که الهیات لیبرال غربی توانسته است در مقام تبیین و توضیح آموزههای دینی موفقتر عمل کند و پاسخهای درخور و بهتری برای مسئله و دغدغههای این چنینی بشر بیاورد!
پس ما در واقع با دو تا مساله مواجهیم. اول اینکه واقعاً الهیات مسیحی و الهیات معاصر غربی خصوصاً با آن رویکرد لیبرالی که در دو قرن اخیر در مواجهه با آموزههای دینی داشته است، در مواجهه با مسئله کرونا چقدر کارآمد هست؟ خصوصاً با توجه به بحران معرفتی و روانی برآمده از این حادثه و در ادامه مسئله دیگر در اینجا این است که آیا باید در الهیات دینی خود تغییر ایجاد کنیم و این الهیات را از نو بازسازی کنیم یا اینکه نظام الهیات موجود (توحیدی و دینی)، نظامی جامع و وافی است؟
در پاسخ به سوال دوم میتوان گفت ما دو رویکرد داریم: رویکردی که خصوصاً بعضی از روشنفکران دینی ما روی آن تاکید میکنند که باید در الهیات دینی و توحیدی تجدید نظر کرد و الهیات نویی را تأسیس کرد! رویکرد دوم که مورد نظر خود ما هم هست، این است که لازم نیست الهیات جدیدی را بنا کنیم؛ ظرفیتهای الهیاتی ما در الهیات دینی و توحیدی بسیار غنی هست و البته باید این ظرفیتها را متناسب با نیازهای روز، بازخوانی، بازآموزی و بازارائه کنیم.
در ادامه، به این بحث بر میگردم. اما در مورد مسأله اول، یعنی فضای الهیاتی غرب که در طی دو سه قرن اخیر دست خوش تغییرات شده آیا واقعاً آن الهیات خصوصاً الهیات لیبرال، میتواند پاسخگوی مشکلات و مسائلی از قبیل کرونا باشد؟ بهتر است مروری دقیق بر تاریخ اندیشه داشته باشیم. ما اگر به سه چهار قرن اخیر نگاه کنیم، در ابتدای دوره رنسانس و ورود به دوره مدرن، تلقی از خدا ابتدا به شکل اصلاح شدهای در میآید با عنوان «خدای ساعت ساز»؛ خدایی که فقط در مقام خلقت این عالم نقش دارد و در مقام بقا و مقام تدبیر عالم، دخالتی نداشته و کاری به این عالم ندارد. آرام آرام جلوتر که میرویم و هر چقدر علم پیشرفت میکند، می رسیم به خدای رخنه پوش ( God of gaps) که علم هر چقدر رشد کرده میبینیم خدای ادیان، عقبنشینی میکند و انسانها با تکیه بر تفکر خودشان، حوادث و اتفاقاتی که قبلاً به اراده و علم خدا ارجاع میدادند، بر اساس درک علمی خود حل میکنند و هر جا احیاناً ابهامی در تبیین پدیدههای طبیعی وجود داشته باشد، خدا را مطرح میکنند که از آن به خدای رخنه پوش تعبیر میشود.
از ابتدای قرن ۱۹ به بعد آرام آرام میبینیم که الهیات لیبرال شکل میگیرد که تلقی از خدا، دین و ایمان در این الهیات، اساساً هیچ سنخیتی با مباحث الهیاتی کلاسیک ندارد، میبینیم که دین به تجربه دینی فروکاسته میشود و باورها و گزارههای دینی عملاً به محاق میرود. در قرن ۲۰ و در الهیات پویشی خدایی تصویر میشود که این خدا جان جهان است و البته ناقص است؛ خدایی که همتراز انسان و همتراز عالم رشد و تکامل میکند؛ قدرت و علم محدود دارد و از کمالات مطلق برخوردار نیست و حتی مانند انسانها متألم میشود و دچار احساسات میشود. وقتی جلوتر میرویم در دهه ۸۰ و ۹۰ همین قرن با Open Theology ( الهیات گشوده) مواجه میشویم که جالب است در الهیات گشوده برای تبیین اراده انسان و دفاع از جایگاه خدا، علم الهی و اراده و قدرت خدا را کاملاً به شکل مطلق زیر سوال برده و خدا را محدود میدانند! …
شکل گیری این رویکردهای الهیاتی غرب با توجه به بستر نسبی گرایی حاکم و چالشهای اعتقادی و فکری که در زمانه و زمینه غرب رخ داده، تا حدودی طبیعی است و در این فضا نمیتوانند روی تلقی سنتی دینی و الهیات کلاسیک تاکید کنند؛ به نحوی که در این فضا، حتی برخی از فلاسفه دین موحد غربی هم مانند سوئین برن، علم پیشین الهی را زیر سوال میبرند. برخی از این فلاسفه دین قدرت مطلق خدا را زیر سوال میبرند و میگویند این گونه نیست که خداوند قادر باشد هر شرّی را از بین ببرد! پس علم مطلق الهی، خیر خواهی خدا و قدرت مطلق خدا در این فضای اندیشه الهیاتی غرب کاملاً زیر سوال رفته است! توجیهی که نهایتاً نسبت به شر و بلاهایی که در عالم انسانی رخ میدهد این است که خدا سر جایش نشسته ولی قدرت و اراده لازم و تدبیر و ربوبیت کامل را نمیتواند نسبت به عالم داشته باشد ولو اگر بخواهد هم توانایی این کار را ندارد!
این برای ما خیلی شگفتانگیز است که این الهیات و این نوع تفکر ترجیح داده میشود بر الهیات توحیدی و الهیات دینی! اما نگاه فلسفه اسلامی و نگاه قرآنی، مبتنی بر تبیینی عقلی، تصویری از خدا رقم میزند که واجب الوجود است و دارای همه کمالات است و ربوبیت و قدرت او مطلق است و اتفاقاً شرور در عالم دقیقاً و تنها با این نگاه توحیدی، قابل پاسخ است. اولاً همه این شرور ذیل اراده الهی تعریف میشود و به خدای دومی نسبت داده نمیشود آن گونه که در برخی از ادیان ثنوی دیده میشود و ثانیاً تمام این شرور در ذیل ربوبیت حضرت حق و مبتنی بر صفات خداوند که صفت عدالت، حکمت، علم، قدرت و خیرخواهی اوست، تبیین درخور پیدا میکند.
در این فرصت اندک، فقط به یک برش کوتاه از این ماجرا اشاره میدهم. در تفکر فلسفی و مبانی قرآنی که داریم، حوادث عالم بر اساس سنتهای مختلف الهی اتفاق میافتد و ما مبتنی بر جنبههای مختلفی که در ربوبیت خدا مطرح است، برای آنها حیثیتهای مختلف قائل میشویم. همین بلایی که به عنوان بلای کرونا از آن یاد میکنیم و بسیار هم آسیب زا و بحران زا بوده است، یک حادثه بیشتر نیست ولی برای بعضی از انسانها میتواند کفاره گناهان باشد، بازخواست و جریمه گناهان باشد؛ همین حادثه برای عدهای ابتلاء و امتحان باشد؛ همین حادثه برای عدهای از باب اضطرار باشد که به تعبیر قرآنی «لعلهم یرجعون» یا «لعلهم یتضرعون»؛ بدین معنا که گرفتاریها و زندگی روزمره ما در جهان امروز و غفلتهایی که زندگی مدرن بر ما حاکم کرده است، ما را گرفتار روزمرّگی و روز مرگی نموده و خدا با حادثه کرونا یک تلنگری میزند و زندگی عادی ما را دچار موج میکند؛ و البته برای برخی مانند اولیا الهی، همین حادثه میتواند از باب ارتقا درجه باشد. وقتی از این زاویه قرآنی و فلسفی به مسئله نگاه کنیم میبینیم که چقدر این حادثه میتواند زیبا باشد و در آن جهان بینی توحیدی مورد نظر ما که مبانی عقلی هم دارد، از این حادثه میشود کاملاً یک تفسیر روشن و یک تبیین پازلی و منظومهای ارائه کرد.
الهیات توحیدی ما نیاز به بازسازی ندارد! بلکه الهیات توحیدی ما همه ظرفیتهای لازم را دارد و این ظرفیتهای وافر را میتوانیم بازخوانی و باز ارائه کنیم خصوصاً در الهیات رنج. بر ماست که در این دوره معاصر و خصوصاً در پس این حادثه کرونا، بیشتر در مقوله الهیات رنج کار کنیم و از ظرفیتهای الهیاتی خود بیشتر پرده نمایی کنیم.
الهیات ما در بعد نظری و معرفتی نقصی ندارد اما در مورد الهیات رنج و شر باید اذعان نمود که الهیات ما باید چابکتر و کاربردی تر شود. ما نیازمند الهیات زندگی هسیتم یعنی باید امتداد مباحث متافیزیکی را تا زندگی روزمره انسان در این دنیا بکشانیم. این مقوله وقتی به تحقق میرسد که الهیات صرفاً به جنبههای نظری و معرفتی بشر نپردازد بلکه ارتباط این عرصهها را با دیگر ساحات وجودی انسان مانند احساسات و عواطف و نیازهای روحی و روانی او نیز در نظر گیرد. به عبارت روشن الهیات ما نمیتواند نسبت به رابطه عقل و روان بی توجه باشد و خود را در محدوده مباحث انتزاعی و نظری محض، محبوس نماید بلکه باید دلالتهای مباحث نظری را تا حوزة مباحث روان شناختی، اجتماعی و رفتاری امتداد دهد. ما از این مقوله به الهیات و کلام مضاف تعبیر میکنیم.
عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تاکید کرد: به عنوان نمونه الهیات دینی، باید در مورد نگاه انسان به رنج و شر به لحاظ روانی (نگاه مثبت یا منفی)، و نیز بحران معنا با تکیه بر جهان بینی توحیدی و انگیزشهای الهیاتی که تاب آوری ما را در این صحنهها بیشتر نموده و زمینه ساز نشاط روحی و معنوی و رفع اضطراب و افسردگی و مقولاتی از این سنخ است، بیشتر ورود نماید.
نظر شما