خبرگزاری مهر - گروه استانها: سراسر استان سمنان در رثای روحالله (ره) غرق در عزاداری و ماتم است و مراسم مختلف ویژه سالروز ارتحال امام امت، امام خمینی (ره) در سراسر استان در حال برگزاری است همچنین مساجد جامع و مصلاهای استان روز گذشته و امروز شاهد برگزاری این ویژه برنامههای ارتحال امام هستند.
امروز یادآور ۳۱ سال دلتنگی برای امامی است که عروجش را کسی در باور نداشت امامی که روز تشییع پیکر پاکش چنان صحنههایی رقم خورد که در تاریخ به ثبت رسید. صحنههایی از حضور مردم از سراسر کشور بهخصوص استان سمنان...
یاد خاطرات امام
مردم این استان از حضرت امام خاطرات فراوانی دارند از دیدار با امام در سال ۴۱ و قبل از تبعید ایشان به عراق، ترکیه و سپس فرانسه تا انقلاب اسلامی و اعزام گروهگروه رزمنده شاهرود و سمنان و دامغانی و.... برای دیدار با حضرت امام آنهم باکارت های کوچکی که نام رزمنده نام پدر و شهرستان اعزامی آن رویش نوشته میشد.
مثل کارتی که در وسایل شهید محسن شریف دیده میشد شهید جوان شاهرودی که در کنار برادرش دومین شهید خانواده لقب گرفت مثل کارتی که در وسایل شهید صانعی پیدا میشد او هم یکی عین همین را داشت. دیدار امام امت… قلب مستضعفان جهان. از آن کارتهایی که انتهایش مینوشتند خدایا عمر ما را لحظه کن و آن لحظه را به عمر امام بیفزا… اعزامی از شاهرود، سمنان… گرمسار...
مردم استان سمنان اما روز ۱۴ خردادماه ۶۸ را هم هرگز فراموش نمیکنند خیلیهایشان پیاده به راه افتادند تا از گرمسار و ایوان کی و آرادان خود را به تهران برسانند یا درراه وسیلهای جلوی پایشان ترمز کند تا بتوانند سوار آن شوند مگر میشد ماند. مردمی که شاید آن روز طولانیترین پیادهروی عمرشان را کرده بودند.
امام مهمان شاهرودیها شد
سه سال پیش در جریان گزارش انقلاب اسلامی به نقلقولی رسیدیم که توسط برادران رضاپور نقل میشد برادرانی که امروز یکیشان در میانمان نیست اما صدایش در ضبطصوت خبرگزاری مهر استان سمنان ماندگار است که میگوید: امام را قبل از تبعید به شاهرود آوردند و در روستاهای پشت بسطام فکر میکنم قهج مدتی اقامت کردند. سال ۴۱ بود یا ۴۲ دقیقاً قبل از تبعید آنجا هنوز شاهرودیها ایشان را به چهره نمیشناختند اما داشت خبر دستبهدست میشد که حاجآقای بلندمرتبهای به بسطام آمده و بعد از چندی برای اینکه شاخکهای ساواک تیز نشود ایشان را بردند.
انقلاب که پیروز شد گروهگروه مردم به دیدار امام میرفتند و وقتی سپاه شکل گرفت آنهم در سال ۵۹ این دیدارها با توجه به گروههای شکلگرفته، بیشتر میشد سیدمحسن طباطبایی از کسانی است که قبل از سال ۶۰ موفق شده بود دو بار به دیدار امام برود.
وی در گفتگو با خبرنگار مهر، میگوید: سال ۵۹ دو بار به دیدار امام رفتیم یکبار از سوی گروههای انقلابی یکبار از سوی سپاه که هر دو بار هم تقریباً در حسینیه جماران یکجا نشستم هرچند دوست داشتم جایم را عوض کنم تا زاویه دید بهتری داشته باشم اما نمیشد جمعیت تو را هول میدادند و درواقع هیچ اختیاری روی دست و پاهایت نداشتی.
او درباره این خاطرات میگوید: اولین چیزی که توجه ما را جلب کرد ابهت و چهره گیرای امام بود دوست داشتی داد بزنی، ما همه سرباز توییم … چشمان نافذش از یادمان نمیرود. موضوع بعد صراحت لهجه ایشان بود خیلی خوب میدانستند که کجا باید شوخطبعی کنند کجا باید صدایشان را بالا ببرند کجا آرام صحبت کند تا به ما قوت قلب بدهند.
طباطبایی بیان میکند: دوم بار زمانی به دیدارشان رفتیم که جنگ شروعشده بود و یادم هست که به صدام میگفتند مردک دیوانه و این باعث میشد که ما قوت قلب بگیریم و صدام را عددی حساب نکنیم. بهجرئت میتوانم بگویم اگر امام نبود جنگ را شکست میخوردیم.
پارتیبازی برای دیدار امام
سید هاشم میرحسنی از موی سپیدان امروز و جوانان آن روزگار میگوید: خسرو جلالی که جانباز بود و چندسال قبل شهید شد در بین محافظان امام در همان مدرسه علوی و جماران بود آن موقع به نظرم سرباز بود و هنوز سپاه اصلاً شکل نگرفته بود خاطرم هست که بارها به او التماس میکردیم پارتیبازی کند برایمان کارت بگیرد تا امام را ببینیم اما نمیکرد.
وی میافزاید: دبیرستانی بودیم و تابستان، پیش خواهرم در تهران بودیم مدام کارمان شده بود برویم اینور و آن ور در سخنرانیها، مراسم انقلابی، دیدار امام خمینی (ره) و … شرکت میکردیم اما وقتی جنگ شروع شد همه چیز تفاوت کرد شوق دیدارمان با امام صد چندان میشد.
میرحسنی با بیان اینکه از روستایمان تا تهران را با شوق اعزام به جبهه طی میکردیم تا فقط آرزو کنیم قبل از اعزام به دیدار امام خمینی (ره) برویم. هرچند در مدتی که من در جبهه بودم این کار فقط یک بار رخ داد اما همان یک بار هم غنیمت بود، در همه عملیاتها به خودم یادآوری میکردم که تو سرباز روحالله هستی … اسم امام که میآمد بچهها انرژی میگرفتند.
مشکل گشایی از طرف امام
خاطره حسین شاهحسینی از رزمندگان روستای میغان در این باره جالب است که به خبرنگار مهر، میگوید: سال ۶۶ و اگر اشتباه نکنم نصر هشت بود که قبل از عملیات خودرویی ایستاد و بستههای مشکل گشایی را بین رزمندگان تقسیم کرد.
شاهحسینی با بیان اینکه شاید امروز نسل جوان نداند مشکلگشا چیست اما بستههای کوچکی شامل نخود، کشمش، چند نقل و یک شکلات در یک پکیج زیبا مشکلگشا نام داشت، میافزاید: قبل از عملیات ماشین ایستاد و گفت بیاید مشکلگشا بگیرید کسی نرفت جلو راننده گفت از طرف اما … هنوز میم کلمه امام را نگفته بود یک فوج رزمنده به سرش ریختند و یکباره همه مشکلگشا تمام شد بچهها از عملیات فراموش کرده بودند فقط میخواستند چیزی که تبرک امام است دریافت کنند. این رابطه بین رزمندهها با امام بود.
کمی جلوتر بیاییم درباره رحلت از شاهحسینی میپرسم از آن روز چه خاطرهای دارد و میگوید: ما شاهرود بودیم گاراژ توکل؛ شهر تعطیلشده بود همه گریه میکردند عدهای به سمت خیابان تهران راه گرفته بودند و پیاده میرفتند! حس خوبی نبود نمیدانستیم باید چه کنیم برویم، نرویم اصلاً میشود رفت، نمیشود رفت؟ قسمت من نشد که آن روز بروم چون اصلاً ماشینی نبود که حتی یک نفر هم جا داشته باشد اما برادرم رفت و اتفاقاً آنجا غش کرد و به بیمارستان منتقل شد که سه روز اصلاً از او خبر نداشتیم یعنی شرایط طوری بود که اصلاً نمیشد از کسی خبر گرفت. خودش که حالش خوب شد برگشت و تعریف کرد!
جمعیت فشرده در روز تشییع
خاطرات از روز رحلت فراوان هستند سیدعلی اصغر هاشمی از ساداتی که سابقه حضور در جبهه را دارد درباره آن روز میگوید: تهران بودیم و به بهشت زهرا رفتیم مملو از جمعیت بود، سیاهی عجیبی موج میزد شاید کیلومترها صف مردم دیده میشد اما همه آمده بودند.
هاشمی بیان میکند: از میدان راهآهن به سمت بهشتزهرا راه افتادیم آنهم پیاده اصلاً خیابانها بندآمده بود از بس مردم به خیابان آمده بودند و در ضمن ماشینی هم نمیتوانست به آن سمت برود. میگفتند از روز ارتحال تا روز تشییع پیکر، تهران همین گونه بوده است، آن زمان سمنان زندگی میکردم و فکر نمیکردم که مردم از استانهای دیگر هم خودشان را برسانند.
وی میافزاید: اصلاً معلوم نبود جمعیت از کدام سمت میرود همه گریه میکردند و بر سر و سینه میزدند همه سیاهپوشیده بودند و کافی است لحظهای سرت را برگردانی تا سوار بر موج چند صد متر آن سو تر فرود بیایی و اصلاً خودت هم ندانی که کجا میخواستی بروی. یعنی جمعیت آن قدر بود که اختیار هیچ کاری نداشتی باید دل به دریا میزدی و جمعیت هر جا که ترا میبردند تن میدادی.
هاشمی میافزاید: در سالگردهای وفات امام خمینی (ره) هم تا سالها همین ماجرا ادامه داشت و داغ آن برای مردم سرد نمیشد مردمدوست داشتند هر سال بروند و خاطرات آن روزها را زنده کنند. علاقهای که مردم به امام داشتند هرگز تکرار شدنی نیست بین دو انسان زمینی … جنس این علاقه به گونهای دیگر بود جنس مریدی بود جنس عاشقی بود.
وداع مردم با امام
امام رفت اما جایش را به کسی داد که سیداحمد خمینی (ره) درباره او گفت: اگر کسی بین رهبر معظم انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) تفاوتی قائل شود در خط آمریکا است… آنطور که عباس مهدوی میگوید: مردم دلشان آرام نگرفت تا لحظهای که خبر رهبری آیتالله خامنهای مقام معظم رهبری را شنیدند آنجا بود که دلهرهها کاهش یافت.
مهدوی با بیان اینکه بعد از ارتحال امام بیم آن بود که انقلاب در خطر باشد اما خوشبختانه خبرگان رهبری بهترین تصمیم را گرفتند، میگوید: وقتی حضرت آیت الله خامنهای به رهبری انتخاب شدند یک ملت نفس راحتی کشیدند چرا که ایشان را میشناختند رئیس جمهورشان بود مردی متدین و عالم بود میدانستند که انقلابی است و این کار به خوبی پیش رفت.
وی میافزاید: امروز برکات و ثمرات با برکت آن انتخاب سال ۶۸ را میتوان دید که ایران اسلامی در اوج اقتدار به قاره آمریکای جنوبی نفت و بنزین صادر میکند و آمریکا نمیتواند تکان بخورد و امروز بعد از چهار دهه شاهد هستیم که آمریکا در حال فروپاشی از درون است.
ارتحال جانسوز امام خمینی (ره) یادآور روزهای تلخی است، روزهایی که مردم با امامشان وداع کردند اما جانشینی رهبر معظم انقلاب اسلامی دلها را تسکین داد… خوشا آنانی که امام را از نزدیک دیده بودند… خوشا به حال شهدایی که با امام محشور هستند.
نظر شما