- با توجه به وضعيت كشور در سال 1359 و حمله عراق به خاك ايران چه طور شد كه مجموعه حكومت تصميم به انجام عمليات هويزه (نصر) گرفت؟
امير" لطفي" فرمانده لشكر 16 زرهي قزوين و فرمانده عمليات نصر
فشاري كه در آن موقع به نيروهاي ما از طرف ارتش عراق وارد مي شد بسيار زياد بود ساعت به ساعت به مرز ايران حمله مي شد تا اينكه نيروهاي عراقي نزديكيهاي اهواز رسيدند ، در آب تيمور 12 كيلومتري اهواز. حمله اولشان در 5 محور بود اما در اينجا منظورشان رسيدن به اهواز و محاصره اهواز وبريدن خوزستان از ايران بود . با توجه به رهنمودهاي امام(ره) و فشار مردم كه هرچه زوردتر بايد دشمن را از خاك وطن خارج كنيد اين حمله طرح ريزي شد.
با اينكه نيروهاي ما به علت شروع انقلاب و پراكنده شدن نيروهاي نظامي در استانهاي مختلف در وضعيت خوبي نبودند و تنها واحدي كه تقريبا قويتر مانده بود لشكر 16 زرهي بود اين عمليات به ما محول شد.
امير" لطفي " فرمانده لشكر 16 زرهي قزوين
من يادم است روزي كه اولين هواپيماهاي عراقي فرودگاه مهر آباد را بمباران كردند تيمسار فلاحي به من تلفن كرد وگفت با رييس جمهور صحبت كن .
آن موقع رييس جمهورو فرمانده كل قوا بني صدر بود.
به من گفت : فورا حركت مي كني و لشكر را در اهواز مستقر مي كني .
من گفتم : يك لشكر زرهي مي دانيد چيست وچقدر زمان مي خواهد كه يك لشكر زرهي را از قزوين ، همدان ، زنجان ، منجيل با توجه به وضعيت انقلاب جمع كرد و به اهواز بفرستيم .
گفت: كه هرچي مي خواهي من در اختيارت مي گذارم .
گفتم: تريلي ، هواپيما و ساير وسايل ترابري مي خواهم.
گفت : چقدر طول مي كشد.
گفتم: يك ماه .
گفت : كرخه شده مرز ايران وعراق يك ماه خيلي دير است .
گفتم : اين همه تانك و توپ و پرسنل را نمي شود با زمان كم به اهواز وارد كرد .
بعد از اين جريان رفتم پيش امام خميني(ره) ، هيچوقت يادم نمي رود. فرمودند هر تريلي وخودرويي كه در محور تهران قزوين حركت مي كند خودش را در پادگان لشكر معرفي كند كه ما از آن روز شروع كرديم به ترتيب وسايل را فرستاديم.
از چه تاريخي شروع به اعزام كرديد؟
26 مهر 1359.
روز9 آبان بود كه من خودم وارد لشكر شدم . دوكوهه را بمباران كرده بودند كه ما وارد دزفول شديم. در دزفول رفتم پيش تيمسار ظهير نژاد كه در زير زميني نشسته بود . گفتم كه من آمدم و لشكر در منطقه دزفول پراكنده است .
مقداري فكر كرد و گفت: چه كاري مي تواني انجام دهي .
گفتم : شما فرمانده نيرو هستي و هر فرماني كه بدهي من اجرا مي كنم .
گفت: شما فعلا سازماندهي پيدا بكنيد تا من دستور بدهم .
ما آمديم ، شب بعد بارندگي بسيار شديدي شد نيروها در دره مستقر بودند و تا اينها خواستند حركت كنند به ارتفاعات بروند چند خودرو را سيل برد . به هرحال حدود 10روز در دزفول بوديم كه اولين تانك تيپ 3 را هم در فرودگاه اظطراري دزفول عراقيها زدند و نفرات آن هرگز پيدا نشدند و همه شهيد شدند. اولين شهيد لشكر هم شهيد هوشنگ انوري زاده است.
تا ما خودمان را پيدا كرديم گفتند لشكر را حركت بدهيد وببريد به اهواز .
لشكرشانزده ،3 تيپ زرهي داشت تيپ 1 و3 را ما حركت داديم تيپ 2 را بعنوان احتياط نيروي زميني در دزفول نگه داشتند .
رفتيم در اهواز در يك سطحي تيپ 1 گسترش يافت و هرتانك از تانك ديگر 500 متر فاصله داشت .
آن موقع مقام معظم رهبري آيت الله خامنه اي كه نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع بود در جلسه اي كه با خود ايشان و شهيد فلاحي و سرتيپ فكوري حضور داشتند گفتند كه حضرت امام فرمودند شما تعرض كنيد امت مسلمان ايران پشتيبان شماست و من هم پشتيبان ارتش هستم. اين فرماني است كه از طرف حضرت امام صادر شد و ما هم مطيع ايشان بوديم.
تيمسار ظهير نژاد فرمانده نيروي زميني نيز گفته بود من يك نظامي هستم شما فرمان بدهيد من اجرا خواهم كرد.
فورا به سرهنگ حسيني كه فرمانده عمليات نيروي زميني بود اين موضوع ابلاغ شد و آنها نيز طرح عمليات را حاضر كردند و به ما دادند كه ساعت 5:30 روز 15 دي ماه تك نموده و پادگان حميد را آزاد كنيد.
البته از نظر كلاسيك طرح درستي هم بود .عملياتها معمولا صبح زود آغاز مي شود تا در آخر شب آن واحد خودش را پيدا كند تا غافلگير نشود.
حضرت امام بعد از اين عمليات فرمودند كه به خاطر پيروزي اين عمليات همه به پشت بام بروند و الله اكبر بگويند چون اولين حمله موفقيت آميز نيروهاي ايراني بود. |
وقتي اين دستور به دست من رسيد هنوز تيپ 1 گسترش پيدا نكرده و منطقه هم هنوز شناسايي نشده بود .
خود من رفتم پيش شهيد چمران به ايشان گفتم: كه شما اطلاعاتي از منطقه داريد.
گفت: فقط مواظب كرخه كور باشيد چون آنها 6 پل خاكي روي كرخه كور زده اند.
گفتم: من احتياج دارم از جهت هويزه - سوسنگرد استفاده كنم .
گفت: لوله به اندازه كافي داريم بايد پل بزنيد.
لوله ها را فرستادند كه حتي راننده جرثقيل را با تانك زدند و در جا شهيد شد. در قسمت غرب رودخانه به هرحال با لوله ها يك پل درست كرديم.
از بني صدر هم در جلسه خواستم كه يك فرصت و يك امتياز به من بدهد.
گفت : چيه هرچه بخواهي مي دهم .
همان موقع آيت الله خامنه اي و شهيد بهشتي هم آمده بودند و زير پل اهواز سوسنگرد تشكيل جلسه داده بودند. بني صدر گفت كه آقايان آمدند كه فردا شما حمله كنيد .
گفتم : با اينكه مي دانم خيليها به من مي خندند ولي پيشنهاد من اين است كه ساعت عمليات را از صبح زود به 10 صبح منتقل كنيم.
گفتند : چرا 10 صبح .
گفتم : يكي از اصول عمليات غافلگيري است من هم نفرات را مي شناسم و هم طرف روبرو را آنها درست منتظر حمله ما هستند . حمله ما در ست مصادف با 28 صفر بود . آنها فكر مي كردند در چنين روزي ايرانيها حمله نمي كنند و اگر هم حمله بكنند صبح اول وقت است . به هرحال موافقت شد.
ساعت9:30 صبح هرچي توپخانه داشتيم به خط كردم تيپ 3 در شرق و تيپ 1 در غرب قرار گرفتند احتياط هم نداشتيم . 8 تاك از تيپ 2 اهواز به فرماندهي خدابيامرز شهبازي در اختيار ما گذاشتند كه اگر يك وقت كم آورديم آنها را به كار ببريم.
درست در ساعت 9:30 با رمز الله اكبر فرمان آتش را داديم 30 دقيقه تمام اينها آتش ريختند تيپ يك عمل احاطه را انجام داد ورفت پشت سر دشمن ؛ تيپ 3 جبهه اي عمل مي كرد خودم هم با نفر بر پشت سر اينها بودم .
ساعت 10 كه راه افتاديم ساعت 11:20 دقيقه عمليات پيروز شد .كه به نظر خودم در تاريخ جنگهاي دنيا بي نظير است . در آن موقع و در اولين عمليات ارتش 1200 اسير گرفتيم ، آنقدر غنايم بود كه همه را نتوانستيم بياوريم عقب . تمام اين فيلمها هست و خبرنگاران آنها را ضبط كرده اند نمي دانم چرا آنها پخش نمي شود تا عظمت اين پيروزي مشخص شود.
بعد از پيروزي عمليات پرچم ايران را آن سمت كرخه كور زدم حضرت آيت الله خامنه اي نماينده امام در شوراي عالي دفاع و بني صدر رييس جمهور وقت آمدند همان جا نماز خواندند و ناهار هم خورديم . تيمسار فلاحي بالاي يك ديوار رفته بود و عقب نشيني عراقيها را نگاه مي كرد چون آنها در حين عقب رفتن مهمات را آتش مي زدند . چند تا تانك هم عقب عقب رفته بودند و در كرخه كور افتاده بودند .به اين ترتيب ما 6 پل را سالم گرفتيم و آماده دستور بعدي شديم كه ادامه بدهيم تا پادگان حميد چون از دور ديده مي شد .
همان شب دستور دادم كه نيروها دفاع دورادور بگيرند چون امكان پاتك دشمن بود.
حضرت امام بعد از اين عمليات فرمودند كه به خاطر پيروزي اين عمليات همه به پشت بام بروند و الله اكبر بگويند چون اولين حمله موفقيت آميز نيروهاي ايراني بود.
از راست : امير"لطفي" ، امير "جمشيدي" ، امير "اسكويي"
چرا عمليات را ادامه نداديد؟
لشكر 92 زرهي كه در شرق منطقه قرار داشت و قرار بود كه از دوسمت از كارون عبور كند و به ما ملحق شود به عللي نتوانست پيشروي خودش را دامه بدهد و زمينگير شد . در نتيجه مثل يك لقمه چرب ونرم در جلو يك سپاه و يك لشكر زرهي و مكانيزه كه قوي ترين لشكرهاي صدام بود و گارد جمهوري عراق قرار گرفتيم . در كنار همه اينها نيروي هوايي عراق هم بود كه روسها آن را هدايت مي كردند من خودم با بيسيم مكالمات آنها را گوش مي دادم و مي شنيدم كه آنها روسي صحبت مي كنند .
آنها حمله مي كردند و نيروهاي ما را به رگبار مي بستند . از روز 17 دي شروع به پاتك كردند هم از هوا و هم از زمين ، اولين كاتيوشايي كه زدند به رديف اول نيروهاي ما اصابت كرد وكلي خسارت زده شد و زمينگير شديم.
از آن طرف آنها شروع به حركت كردند از اين طرف ما، نه جاده اي داشتيم كه به ما مهمات و كمك برسد و نه مهاتي داشتيم . عراقيها شروع به زدن تانكها كردند . يادم نمي رود تيمسار جوادي از پشت بيسيم فرياد مي زدند كه الان يكي زدند ، الان يكي زدند ....
پشت بيسيم گفتم اين طور نگو لااقل به كد بگو. كه دردرآن زمان يكي از مجلات خارجي به اين موضوع اشاره كرده بود و نوشته بودند كه يكي از فرماندهان تيپ ملتمسانه تقاضاي كمك مي كرد.
امير "لطفي" |
ما شروع كرديم به دفاع كردن در حالي كه مهمات نداشتيم نفراتمان كم شده بودند تعدادي از تانكهاي ما نابود شده بود . من در خودرو آهو بيابان نشسته بودم يك موشك آرپيجي آمد خورد در سقف خودرو خود موشك رفت و دم آن در سقف باقي ماند كه واقعا يك معجزه بود .
تيمسار ظهير نژاد دستور داده بود كه نيروهاي نامنظم و سپاه مستقل عمل كنند . ولي ما بررسي كرديم ديديم كه اينها سلاح پشتيباني ندارند . دكتر چمران گفت كه ما بعنوان نيروي نفوذ كننده خودمان عمل مي كنيم وجلو مي رويم . با فرمانده سپاه اهواز هماهنگ شديم 300 نفر با سلاح سبك در اختيار لشكر گذاشتند ما آنها را تقسيم كرديم 150 نفر به تيپ 3 و 150 نفر به تيپ يك داديم كه اينها بعنوان راهنما در جلو حركت كنند چون گفته بودند ما منطقه را بلديم .
در لحظه اي كه پاتك شروع شد بعلت غنايم و اسرايي كه بدست آورده بوديم همه بچه ها هجوم آوردند كه مي خواهيم برويم جلو ، هرچقدر هم مي گفتيم كه جلو نرويد اهميتي نمي دادند.
در همين حين مقام معظم رهبري با ماشين كنار نفر بر من آمدند گفتند : لطفي وضعيت در چه حال است؟
گفتم : مي بينيد حاج آقا. الان وضع ما اين است و شديدا تحت پاتك هستيم .
همين كه من اين را گفتم يك كاتيوشا رديف پشت سر ما را زد.
تا اين اتفاق افتاد من آيت الله خامنه اي را به داخل نفر بر منتقل كردم .
داخل نفر بر با آيت الله خامنه اي در مورد موقعيت و شرايط منطقه و ايثارگري رزمندگان صحبت كردم ، هنگامي هم كه به تهران برگشتند در مجلس سخناني را در دفاع از عملكرد نيروهاي ايراني بيان فرمودند.
به هر حال پاتك ادامه پيدا كرد و آن 300 نفر هم تا جفير جلو رفتند كه عراقيها آنها را گرفته بودند واعدام كرده بودند كه الان زيارتگاهي در آنجا ساخته اند. اين بهانه شد كه بگويند شما پشتيباني نكرديد در صورتي كه ما پشتيباني لازم را از لحاظ آتش انجام داده بوديم.
ما با توجه به وضعيت منطقه و شرايط آن مرتب به آنها مي گفتيم كه جلو نرويد .
عصر روز 18 دي تازه ما توانستيم اين پاتكها را جواب بدهيم . حتي تيمسار فلاحي به من دستور داد كه يك خيز عقب بياييد وعقب نشيني بكنيد .
من گفتم تيمسار تا آخرين نفس و آخرين نفر اينجا مقاومت مي كنم . ما مينهاي ضد تانك را مسلح مي كرديم وروي اين پلها مي انداختيم .
تيمسار فلاحي دستوري دادند مبتني بر استقرار در مواضعي كه امكان دفاع بهتر را با كمتريت تلفات ممكن مي ساخت .
بعد از اين فرمان نفربر را سوار شديم و يك خيز عقب آمديم.در اين عمليات افسران فرماندهان و نيروها بسيار عالي عمل كردند .
البته اين فقط خلاصه اي از عمليات بود.
...ادامه دارد
نظر شما