خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_رضا حامدی: انقلاب اسلامی از یکسو خود را متولی گسترش معارف اهل بیت (ع) میداند و از سوی دیگر آرمان بلند وحدت اسلامی، اقتضائاتی را برای پشبرد این مسیر پیش پای آن میگذارد. در این میان تناقضی در کار است. در کنار اینها، نفوذ انقلاب اسلامی در قلوب مردم مسلمان جهان سبب شده تا دشمنان انقلاب به فکر خنثی کردن آثار انقلاب بیفتند، لذا دست به ایجاد احساس خطر هویتی در اهل سنت زدند. تبلیغات شبانه روزی دشمنان انقلاب اسلامی مبنی بر تلاش حکومت ایران در جهت نابودی هویت مذهبی اهل سنت و شیعه نمودن آنها، سبب شده تا با احساس خطر هویتی که اهل سنت جهان از انقلاب اسلامی پیدا میکنند، راه برای صدور انقلاب مسدود شده و انقلاب اسلامی که به حق انقلابی جهانی است، مجبور شود در داخل مرزهای خود محصور بماند.
اوضاع وقتی وخیمتر میشود که عدهای از شیعیان با انجام برخی اعمال، بر این هدف خصمانه دشمن مهر تأیید میزنند. فعالیتهای برخی از شیعیان که در پی تغییر مذهب اهل سنت بوده اند، هزینههای جبران ناپذیری را برای انقلاب اسلامی ایجاد کرده است. این حرکات نادرست سبب شده تا حجم وسیعی از اهل سنت جهان که در ابتدا همدلی بسیاری با انقلاب اسلامی داشتند، نسبت به آن بدبین شده و از همراهی و همکاری با جمهوری اسلامی دست بکشند.
فعالیتهای برخی از شیعیان که در پی تغییر مذهب اهل سنت بوده اند، هزینههای جبران ناپذیری را برای انقلاب اسلامی ایجاد کرده است. این حرکات نادرست سبب شده تا حجم وسیعی از اهل سنت جهان که در ابتدا همدلی بسیاری با انقلاب اسلامی داشتند، نسبت به آن بدبین شده و از همراهی و همکاری با جمهوری اسلامی دست بکشند
ما از طرفی خود را حق میدانیم و باید حق را ترویج کنیم و از طرف دیگر نمیخواهیم با خدشه دار شدن وحدت اسلامی و تنافر اهل سنت جهان نسبت به انقلاب، مسیر صدور انقلاب مسدود شود. چگونه میتوان میان این دو فریضه جمع کرد؟ شیوه خود اهل بیت (ع) برای مدیریت این موضوع چگونه بوده است؟ آیا شیوههایی که تاکنون برای ترویج معارف اهل بیت (ع) به کار می رفته اند، مبتنی بر الگوی اهل بیت (ع) و بر مبنای مبانی انقلاب اسلامی بوده اند؟ اینها سوالات مهمی است که علیرغم اهمیت حیاتی آن، تاکنون پژوهشهای عمیقی پیرامون آن صورت نگرفته است.
اگر تشیع بتواند برتری خود را در عینیت جامعه به اثبات برساند، خود به خود گرایش به اندیشه تشیع نیز اتفاق خواهد افتاد. چرا که افراد متوجه خواهند شد که این اندیشه است که این پیامدهای مثبت را داشته است. در روایات اهل بیت (ع) نیز آمده است که دیگران را با «عمل» خود جذب کنید نه صرفاً با «زبان». روایات بسیاری که شیعیان را دعوت به این میکند که در همه زمینهها «بهترینِ» جوامع خود باشند، احتمالاً ریشه در همین مسئله دارد. غیرشیعیان باید «نتیجه» پیروی یک فرد از مکتب اهل بیت (ع) را با چشم ببینند.
دو موج گرایش به تشیع در دوران معاصر به خوبی این ایده را به اثبات میرساند. در چهل سال اخیر شاهد دو موج گسترده گرایش به تشیع بوده ایم. یکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دوم پس از جنگ ۳۳ روزه و شکست رژیم صهیونیستی از جنبش شیعی حزب الله.
غیرشیعیان باید «نتیجه» پیروی یک فرد از مکتب اهل بیت (ع) را با چشم ببینند
این دو اتفاق هر دو اتفاقاتی عینی هستند. وقتی اندیشه تشیع در قالب انقلاب اسلامی در متن جامعه محقق میشود و در مقابل شرق و غرب میایستد و قدرت خود را به نمایش میگذارد، خود به خود گرایش به اندیشه تشیع نیز گسترش پیدا میکند.
انقلاب اسلامی تشیع را در عمل اثبات کرد نه در مناظرههای کلامی و تاریخی. رهبران انقلاب اصلاً حرفی از اختلافات کلامی شیعه و سنی نزده و نمیزنند، اما موفقیتهای عینی انقلاب اسلامی سبب گرایش به تشیع میشود.
اتفاقاً یکی از دلایل گرایش به تشیع متأثر از انقلاب اسلامی، این است که رهبران آن دم از اختلافات شیعه و سنی نمیزنند و اهل مناظره نیستند! اصولاً «فرامذهبی» بودن، یکی از عوامل گسترش تشیع است! خود ادعای فرامذهبی بودن و نداشتن تعصب روی یک مذهب خاص، باعث گرایش به مذهبی میشود که عملکردی فرامذهبی دارد.
انقلاب اسلامی تشیع را در عمل اثبات کرد نه در مناظرههای کلامی و تاریخی. رهبران انقلاب اصلاً حرفی از اختلافات کلامی شیعه و سنی نزده و نمیزنند، اما موفقیتهای عینی انقلاب اسلامی سبب گرایش به تشیع میشود
موج دوم مربوط به جنگ ۳۳ روزه است. وقتی که یک جنبش شیعی میتواند هیمنه ارتش شکست ناپذیر اسرائیل را که بارها اعراب را شکست داده بود بشکند، ناخودآگاه توجهها به سمت تشیع جلب میشود. جوامع اسلامی از خود میپرسند که این چه مکتبی است که توانسته در مقابل اسرائیل بایستد و آن را شکست دهد و اسطوره شکست ناپذیری اسرائیل را از بین ببرد؟!
رهبران حزب الله هیچ گاه حرف از اختلافات شیعه و سنی نزدند و هیچ گاه هیچ مناظرهای با علمای اهل سنت نداشته اند و اتفاقاً از این کار عامدانه و علناً تحذیر میکنند، اما توانستند موجی از گرایش به تشیع را رقم بزنند. چراکه تشیع را در عمل به اثبات رساندند. اندیشه تشیع در حزب الله امتداد تمدنی پیدا کرده و تبدیل به قدرت تمدنی شده و این قدرت تمدنی ارتش شکست ناپذیر اسرائیل را شکست داده است. بنابراین در اینجا عامل اصلی گرایش به تشیع «قدرت تمدنی» آن است نه قدرت استدلالی آن در مناظرات کلامی و تاریخی.
البته باید به این نکته اشاره کرد که ما به هیچ عنوان درپی نفی استدلالهای کلامی و تاریخی و پژوهش و بحث در این حوزهها نیستیم. بلکه میخواهیم نشان دهیم که عامل اصلی در گرایش افراد به تشیع، این چیزها نیست. بلکه اینها عوامل فرعی اند. عامل اصلی زمینههای اجتماعی ای است که افراد را به سمت یک مکتب کلامی سوق میدهد. تا این زمینهها ایجاد نشود، استدلالهای کلامی و تاریخی اصلاً شنیده نمیشوند که بخواهند تأثیر داشته باشند! استدلالات کلامی برای شنیده شدن نیاز به موفقیتهای عملی دارد.
عامل اصلی گرایش به تشیع «قدرت تمدنی» آن است نه قدرت استدلالی آن در مناظرات کلامی و تاریخی
اگر حکومت شیعی ایران بتواند به لحاظ سیاسی، اقتصادی، علمی، تکنولوژیکی، فرهنگی و اجتماعی رشد کند، خود به خود به بهترین وسیله برای تبلیغ تشیع تبدیل خواهد شد. اگر این اتفاق بیفتد خود به خود توجهها به سمت تشیع جلب خواهد شد و قدرت تمدنی تشیع چشمها را به سمت خود خیره خواهد کرد. وقتی قدرت تمدنی شما چشمها را خیره کرد، در فرایندی کاملاً خودکار اندیشه شما نیز مورد اقبال قرار خواهد گرفت. چراکه قدرت تمدنی شما از دل این اندیشه سربرآورده است. اندیشه شما ثابت کرده است که «کارآمد» است و روی زمین جواب میدهد.
بنابراین میتوان گفت که ترویج گفتمان اهل بیت (ع) بیش از آنکه امری ناظر به «بیرون» باشد، ناظر به «درون» است. یعنی شما باید خود را قوی کنید. وقتی قوی شدید، طرف مقابل است که خودش به سمت شما خواهد آمد. درواقع بزرگترین کار برای ترویج گفتمان اهل بیت (ع)، ساختن یک جامعه شیعی تمام عیار است. جامعهای که به لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و علمی در قله باشد. اگر چنین جامعهای ساخته شد، خود به خود تبدیل به الگویی برای دیگر جوامع میشود. اگر شیعیان افرادی باسواد، بااخلاق، باتقوا و کارآمد باشند، بدون اینکه کاری در جهت تبلیغ معارف اهل بیت (ع) انجام دهند، خود به ابزاری برای تبلیغ آن تبدیل میشوند. اصلاً وجود این اشخاص در جامعه، افراد را به سمت اهل بیت (ع) جذب میکند.
مورخان تماماً اجماع دارند که یکی از دلایل اصلی گسترش تشیع در طول تاریخ (و مشخصاً در ایران) چهره عدالت خواهانه و ظلم ستیز آن بوده است
مورخان تماماً اجماع دارند که یکی از دلایل اصلی گسترش تشیع در طول تاریخ (و مشخصاً در ایران) چهره عدالت خواهانه و ظلم ستیز آن بوده است. ایرانیان در همان صدر اسلام، عدالت اهل بیت (ع) و نگاه مساوی آنان به تمامی مسلمانان را با رویکرد نژادپرستانه دیگران مقایسه میکردند و به همین خاطر از ابتدا گرایش به اهل بیت «ع» پیدا کردند. در قرنهای بعدی نیز تشیع همواره یاور مظلومان بوده و در برابر ظالمان از حقوق آنها دفاع می کرده است. همین مسئله از دلایل اصلی گرایش به تشیع در طول تاریخ بوده است.
اتفاقی که در اینجا میافتد این است که یک مسئله اجتماعی سیاسی زمینه را برای پذیرش یک مکتب کلامی و فقهی مهیا میکند. «عدالت خواهی و ظلم ستیزی» مسئلهای کلامی نیست، بلکه مسئلهای اجتماعی و سیاسی است. پذیرش تشیع در طول تاریخ معمولاً از «پل» مطالبات سیاسی و اجتماعی گذشته است. اگر ما نسبت به ضرورت و اهمیت این پل غافل باشیم و بخواهیم مستقیماً وارد مرحله تغییر مذهبی و کلامی بشویم موفق نخواهیم بود.
از دلایل اصلی گرایش به تشیع پس از انقلاب اسلامی و جنگ ۳۳ روزه هم، پررنگ بودن ظلم ستیزی و عدالت خواهی در آنها بوده است. مسلمانان به تنگ آمده از ظلم شرق و غرب، وقتی دیدند که ایرانِ شیعه پرچم عزت و ظلم ستیزی را بر دوش گرفته و در برابر فشارها و هجمهها مقاومت میکند، نسبت به آن اقبال پیدا کردند. پس از جنگ ۳۳ روزه نیز دقیقاً همین اتفاق افتاد. همین اقبال به تشیع سبب شد تا دشمنان احساس خطر کردند و موج وسیعی از شیعه هراسی را ایجاد کنند.
بنابراین عدالتخواهی و پیگیری مطالبات مستضعفین عالم و ایستادگی در برابر ظالم و حمایت از مظلومین (از هر دین و مذهب و نژادی) از دلایل اصلی گرایش به مکتب اهل بیت (ع) است و باید به عنوان راهبردی کلیدی در دستور کار قرار بگیرد.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که حتی اگر نپذیریم که عوامل اصلی گرایش به تشیع در طول تاریخ عوامل اجتماعی و سیاسی بوده اند، نمیتوان این مسئله را منکر شد که اقتضائات دنیای مدرن ما را بر آن میدارد که برای اثبات برتری تشیع، به دنبال ایجاد امتدادِ تمدنیِ تفکرِ شیعی باشیم. چراکه انسان مدرن، چونان انسان سنتی نیست که تابع مراجع فراانسانی بالادستی خود باشد. انسان مدرن خود را مرکز عالم میداند و تنها به چیزی گرایش پیدا خواهد کرد که منفعت آن را برای خود به صورت ملموس درک کند، لذاست که انسان مدرن حتی وقتی از امری مثل مذهب که مستقیماً با امر متعالی و آسمانی مرتبط است سخن میگوید، دم از «انتظارات بشر از دین» میزند. یعنی او مذهبی را میپسندد که برایش کارکرد داشته باشد، آن هم کارکرد عینی، ملموس و دنیایی. او مذهبی را میخواهد که به دردش بخورد و مسائلش را حل کند.
نمیتوان گفت که این رویه فقط در غرب جریان دارد، بلکه باید به این حقیقت اعتراف کرد که این رویکرد به درون جوامع اسلامی نیز نفوذ کرده است. چراکه متأسفانه همه ما در اتمسفر تمدن غرب تنفس میکنیم. تمدن غرب چونان هوایی است که تنفس میکنیم، لذا بدون اینکه خود متوجه شویم، تحت تأثیر آن قرار میگیریم. البته قطعاً این رویکرد در جوامع اسلامی به شدت جوامع غربی نیست و حتی میتوان گفت که ممکن است این رویکرد در جوامع اسلامی در ناخودآگاه افراد رسوخ کرده باشد نه در خودآگاه آنان. ولی بالاخره این رویکرد وجود دارد و باید آن را در محاسبات درنظر گرفت.
نظر شما