خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: نهمین قسمت از سلسله یادداشتهای پرویز قاسمی، رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان هم به متن تازهای از او اختصاص پیدا کرده است. متن این یادداشت را که به تازگی برای مهر ارسال شده است، در ادامه بخوانید:
امروز ۲۰ شهریور ۱۳۹۹ است. ۳۶۵ روز از من باز هم گذشت. روزهایی شیرین و بعضاً تلخ در دیار و سرزمینی دور از وطن اصلی. روزهایی کمی تا قسمتی پرمشغله و متفاوت از لحاظ کاری؛ شرایط آب و هوایی؛ زیست محیطی و کرونایی. روزهایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شبهایی که اشک ریختم و دلم شکست و در دل فریاد زدم. روزهایی که برای کار و غیر کار حرص و جوش زدم؛ روزهایی که دلی به دست آوردم و باز روزهایی که بخاطر رفتار؛ قضاوت و یا عملکردم یحتمل دلی شکستم. روزهایی که دویدم تا برسم و شبهایی که خوابیدم و بی خیال شدم از رسیدن. صبحگاهانی که خسته و پریشان شروع کردم و ظهرها و عصرگاهانی که امیدوار و پرتوان ادامه دادم.
آخر هفتههایی که در کنار خانواده؛ گشت و گذار در شهر و خرید در بازار روز و سنتی آک امیر یا اوش بازار؛ بیشکک پارک و بعضاً هم قدم زدن در پارک زیبا و مشجر ارکیندیک سپری کردم و یا هم با دورهمیهای همکاران در سفارت و حومه بیشکک غربت و دوری را کمی تا قسمتی قابل تحملتر کردم. روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛ نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخ گردون افتادم؛ فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم.
و باز روزها و شبها و شبانگاهان بسیاری که فکر و ذهنم درگیر و مغشوش برای آینده و سرنوشت یک فرشته آسمانی بود و چیزی جز رضای به حکمت و امتحان الهی و توکل به او تسلی بخش گریهها و استغاثهها و پریشان احوالیهایم نبود.
۳۶۵ روز شاید هر روزش و حداقل بسیاری از روزهایش حرفی؛ تجربهای؛ خاطرهای و درد دلی برای نوشتن داشت و چه خوب میشد میتوانستم بخشی از آنها را و گذر ایام در این سرزمین فلک زده آسیای مرکزی و در شرایط کروناییاش را به زیور طبع بیارایم.
روز تولد برای خودش و در دلش مفهومی عمیق دارد. یعنی یک سال دیگر گذشت. یعنی یک سال دیگر بزرگتر شدم. یک سالی که نمیدانم در آن واقعاً توانستم «بزرگ» شوم یا نه؟ توانستم همانی باشم که دوست دارم باشم یا نه؟ شاید آنطور که میخواستم باشم نبودم و نشدم ولی به چشم بر هم زدنی یک سال بر سن جسمی و عمرم افزوده شد. پس از گذر این همه سال از روز تولدم در ۲۰ شهریور ماه ۱۳۴۷ در روستای پیریادگار آذربایجان غربی؛ این را خوب فهمیدهام که به من یادآوری میکند هر روزم را با شور و عشق زندگی کنم. در این روز، برای خودم مدام آرزو کردهام و آرزو میکنم همیشه بهترینی که میتوانم؛ باشم.
روز تولد فرصت اوج گرفتن است برای پروازی دوباره. اینکه چقدر توانستهام به تحقق این آرزو نزدیک شوم نمیدانم ولی این را میدانم که هیچوقت از تلاش و حرکت باز نایستادهام. هر مانع و توقفی را فرصت و استراحتگاهی برای خیز دوباره قلمداد کرده و مسیر را ادامه دادهام. و البته برای شروع هر خیز و تداوم راه؛ موانع و مشکلات زیادی بوده و هست. مهم این است که اراده برای حرکت و تغییر و تأثیرگذاری و مفید و مؤثر بودن در جامعه و برای جامعه و خانواده وجود دارد.
اگر باور کنیم که ما صرفاً موجودی آفریده شده برای زندگی صرف و یکنواخت نیستیم و اگر باور کنیم که خداوند در وجود هر یک از آفریدگانش یک نوع توانایی؛ پتانسیل؛ استعداد قرار داده که بایستی با تلاش و ابتکار و زحمت آنها را به فعلیت رسانده و عضوی مؤثر و مفید و سازنده برای جامعه و کشورش باشد؛ در این صورت است که هر ۳۶۵ روزمان و هر سالروز تولدمان مفهوم و معنا پیدا خواهد کرد. در این صورت است که خودمان نیز میتوانیم این سالروز تولد را به خودمان و بیش و پیش از دیگری و دیگران صمیمانه تبریک بگوییم.
پرویز قاسمی / ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
بیشکک
نظر شما