به گزارش خبرنگار مهر، غلامرضا کافی شاعر و مدرس ادبیات دانشگاه است. او فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی است و نگاهش به شعر و شاعری عمدتاً آکادمیک است. از نظر او ورود شعر عاشورایی به مضامین امروزی در عرصه اجتماع و موضعمندی سیاسی و اجتماعی نهتنها لازم است، بلکه مهمترین کارکرد شعر عاشورایی برای دوران کنونی است. همچنین کافی نهتنها تطبیق دادن چهرههای امروزی را با چهرههای واقعه عاشورا منتفی نمیداند، بلکه لازم و مطلوب میداند. از نظر این شاعر و استاد دانشگاه این تطبیق دادنها مهمترین کارکردی است که ابزار شعری در اختیار شاعر امروزی میگذارد تا او بتواند راه را برای امروز و فردای مخاطبانش روشن کند. گفتوگو با غلامرضا کافی در ادامه آمده است:
در خصوص شعر عاشورایی حقطلبانه که واجد نوعی موضعمندی مختص امروز هم باشد، یک چالش وجود دارد؛ از یکسو هم خود فرهنگ عاشورا و هم دستور بزرگان دین این است که شعرها و هیئتها به سمت سکولاریسم و سیاستزدایی نروند، اما از سوی دیگر هم ورود شاعران به عرصه اجتماعی سیاسی امروز ممکن است شعر را به دام نوعی سیاستزدگی و حتی جناحیبازیهای نامطلوبی بیندازد که نمونههای آن را هم کم نداشتیم. در این میانه چه اقتضائات و مولفههایی باید رعایت شود تا این آسیبهای دوسویه به شکلی برطرف شوند یا به حداقل برسند؟
اولین بحث ظرفیت بالایی است که عاشورا و اصولاً مسائل آیینی به طور کلی برای طرح مفاهیم متعدد دارد. مثلاً ما سیف فراغانی را داریم با آن حرارت در بیان با شعر اجتماعیاش و از سوی دیگر فؤاد کرمانی را نزدیک به دوره خودمان داریم با آن لطف در بیان و سوختگی جان در شعر، بهویژه شعر عاشورایی؛ حتی شاعری که ممکن است خیلی رویکردهای مذهبی نداشته باشد اما از عاشورا بهعنوان یک استعداد و امر بالقوه استفاده میکند. در دوره معاصر بسیار داشتیم از این شاعرانی که از موضوع عاشورا سود میبردند برای طرح مباحث مختلف، مثل نعمت میرزازاده، آزرم و حتی خسرو گلسرخی. بنابراین این توانایی نهفته و بالقوهگی در عاشورا و موضوعات آیینی وجود دارد. از سویی بازخورد، پذیرش و استقبال هم میشود، چون مایه قوت و به قول هنرمندان عناصر اکتیو در درونش هست و این موضوع برای پیشبرد اهداف شاعر استفاده میشود.
اگر بهطور خاص به شعر عاشورایی نگاه کنیم، در شعر عاشورایی این ظرفیت و بالقوهگی بسیار بالاتر است؛ یعنی نسبت به خیلی از موضوعات آیینی دیگر، این ظرفیت در شعر عاشورا بالاتر است و اقبال و بازخورد و پذیرش بیشتری هم دارد. اما حالا سوال شما این است که شاعر باید چه بکنند و چگونه از این شعر برای مضامین اجتماعی و سیاسی استفاده کند.
شاعر قطعاً باید فرزند زمان خودش باشد و حتماً شاعری به اصالت نزدیک است که بتواند این تقاضا را از جامعه زمانش بگیرد و آن را از صافی ذهنش عبور دهد و در هیئت یک شعر عاشورایی با مضامین مطالبه اجتماعی ارائه کند. اینکه صرفاً به خود واقعه عاشورا بپردازیم تلویحاً به این معناست که داریم به عقب برمیگردیم، درحالیکه ما باید به جلو برویم. یعنی عاشورا باید مانند یک نورافکن عمل کند که راه پیشرو را برای ما روشن کند، نه اینکه مدام برگردیم و صرفاً در نور آن نگاه کنیم. این توقع از شاعران میرود که عاشورا را با نظر به آینده روایت کنند.
البته شاعران هم با هم متفاوت هستند و این طبیعی است. مثلاً یک شاعری درویشمسلک است، مثل فؤاد کرمانی که عاشورا را از یک منظر عاشقانه و عارفانه میبیند؛ اما در کنار ایشان، شاعری مانند آیتالله غروی اصفهانی میآیند از منظر اجتماعی و حکومت روایت میکنند. باز در همان روزگار مثلاً خوشدل تهرانی از جهت فلسفه عاشورا میبیند و روایت میکند. در طول تاریخ شعر فارسی هم اینگونه بوده است، اما یک نکته وجود دارد؛ اینکه شاعر باید ببیند نیاز روزگارش چیست؟
به نظر من شاعر موقعی میتواند اصیل باشد که با یک درک و دریافت قدرتمند، نیاز اجتماعی را درک کرده باشد و بعد بتواند آن را به شعر پیوند بزند. مثلاً یغمای جندقی را در نظر بگیرید؛ او دارد روزگار خود، آشوب و ضمناً ستیزهای قومی را میبیند و میآید شعر عاشورایی خود را بر مبنای این دریافتها استوار میکند. درست است که ما ناگزیر از عاطفهمندی در شعر عاشورایی هستیم و موضوع عاشورا، اصولاً یک موضوع عاطفهانگیز است، اما باید از این عاطفهانگیزی به نفع حرفهای روز استفاده کرد. همچنان که در جامعه انسانی و اسلامی و بهطور خاصتر در جامعه شیعی، یک بنیان و تفکر برای حرکت کردن، دیدن آینده، طراحی زندگی و سبک زندگی وجود دارد، در شعر عاشورایی هم باید همین اتفاق بیفتد.
پس چرا امروز این قضیه استفاده از ظرفیت عاشورا برای بیان دغدغههای اجتماعی و سیاسی در شعر هیئت به چشم نمیآید؟
اینکه ممکن است خیلی به چشم ما نیاید، عمدتاً به خاطر فراوانی تولیدی است که در این حوزه انجام میگیرد؛ در شعر عاشورایی به خاطر تولید بالا گاهی ممکن است اینطور استنباط شود که وجود ندارد. ضمن اینکه بازخورد و فضای استفاده از این میزان تولید هم بالاست و آن شعرها کمتر دیده میشوند. ما هیچ موضوعی در شعر فارسی نداریم که اینقدر بازخورد و استفاده داشته باشد. هیچ موضوع شعری در حوزه زبان فارسی نیست که به اندازه شعر عاشورایی که در این دو ماه مورد استفاده واقع میشود، استفاده شده باشد. دو ماه تمام موضوعش مطرح میشود و استفاده میشود و بازخورد دارد و واقعاً به نظر من کاربردیترین گونه شعر فارسی، شعر عاشورایی است.
وقتی تقاضایی در بازار باشد حتماً عرضه هم در پی آن میآید که این عرضه به دلیل آن تقاضا بوده است. حالا ممکن است در این میان کارهای ضعیف و خارج از معیار هم ارائه شود، ولی نباید بگوییم همه تولیدات اینطور هستند، چون در هر حوزه دیگر هم ممکن است از این شعرهای غیراصیل یا ضعیف وجود داشته باشد. به هر روی شعر عاشورایی فراوانی چشمگیری دارد و خود واقعه عاشورا و خیلی از وقایع دینی میتوانند کارکردهای اجتماعی بالایی داشته باشند و در کنارش آنچه اندیشه و صلاح بشر برای پیشبرد زندگی و راه صحیح زندگی است میتواند عرضه بشود.
منظورم به طور مشخص استفاده از این گونه اشعار در مراسم مذهبی و بویژه در هیئتهایی است که در دهه اول ماه محرم برگزار میشود؛ چون در این مناسبتها است که خروجی شعر آیینی و عاشورایی عمومیت پیدا میکند.
بله این موضوعی که میفرمایید به تربیت و معرفت مداحان برمیگردد؛ یعنی باید یک بنمایه فکری و منبع و چشمه فکری و معنوی در نظر گرفته شود که ملاکمند باشد. به خاطر همان فراوانی که گفتم، نمیتوانیم کنترل و نظارتی داشته باشیم، اما جامعه مداح باید به یک معرفتی برسد، اولاً باید شناختی از شعر داشته باشد، ثانیاً شناخت خیلی بالاتری از موضوع داشته باشد، بعد در گزینش اشعار دقیق عمل کند.
اما تا جایی که به شاعران مربوط میشود، من اعتقاد دارم شاعران در بحث تولید این اشعار اصلاً مشکلی ندارند. یعنی بحث اصلاً در تولید شعر نیست، چون من با جامعه حرفهای شعر روبهرو هستم و در طول دوران هم نگاه کردم شعرها را دیدهام و میدانم که هنوز دارد تولید میشود. بنابراین این جامعه شعری ما اصلاً مشکلی ندارد. این ذوق مداح است که یک مقدار عوامزیست است، چون با این رویکرد بهتر میتواند با مردم همراه شود، یا مردم با او همراه شوند. چون آن موضوع اجتماعی اگر درست و هنرمندانه در شعر گنجانده شود، نسبتی با زیستعوامانه برقرار نمیکند.
ببینید اینجا دو مسئله داریم؛ یکی مسئله شعر، قوت و ضعف و شناخت آن است و دیگری اینکه چه پیامی را در این شعر منعکس کنیم. از نظر من هیچکدام از این دو مشکل به شاعران برنمیگردد. گاهی یک مداح که در هیئتی میخواند، میگوید فلانی سرسوزن ذوقی دارد و سراغ آن میرود و شعرش را میگیرد و میآورد میخواند. وقتی مداح نسبت به شعر و پیامهای اجتماعی و سیاسی روز شناخت ندارد، فکر میکند همین شعری که گرفته خوب است. مردم هم همینطور فکر میکنند؛ یعنی در جامعه ما وقتی بگویند فلانی شاعر است، فکر میکنند فقط یک پله از «حافظ» پایینتر است! یعنی نمیتواند در ذهنش سطحبندی کند که این فلانی شاعر کجای کار ایستاده است. الآن وضعیت اینطور است و به نظر من مشکل به جامعه مداحان عزیز برمیگردد.
مداحان باید آن حساسیت را داشته باشند و بهگونهای رشد کرده که با معرفت همراه شده باشند؛ هم شناخت دینی داشته باشند که معمولاً دارند، هم شناخت شعری را باید تقویت کند و نگران سطح مخاطبان نباشد. اتفاقاً من معتقدم در بسیاری از موارد جامعه مداحان سطح دریافت مردم را در نظر نمیگیرند و خیلی فروتر از سطح مردم میخوانند. مردم ما به خوبی شعر را میفهمند. همین الآن شعر صائب را با خود زمزمه میکنند. الآن تبلیغات تلویزیونی ما از سطح «بازی زبانیِ» پولک و میخک، به «ایهام» رسیده است. معلوم است سطح جامعه ما فرق کرده و درک و دریافت بالاتر پیدا کرده است که تبلیغاتچیها با ایهام کالا را برایشان تبلیغ میکنند. جامعه مداحان باید بدانند سطح ادبی مردم ما الآن خیلی بالاتر از چیزی است که فکر میکنند و به خاطر همین آنها باید شعرهایی با اصالت و تشخص بیشتری را انتخاب کند.
یکی از مسائلی که در وارد کردن مضامین اجتماعی و سیاسی در شعر عاشورایی به چشم میخورد و گاهی جنجالبرانگیز هم شده، موضوع قیاس امروز با عاشورای سال ۶۱ و چهرههای امروزی مثلاً در جناحین سیاسی موجود در کشور با برخی چهرههای دو جبهه حق و باطل در جریان عاشورا است. برخی استدلال میکنند که این مصداقسازی و قیاسها نمیتواند درست باشد، چون امروز مابهازای دقیقی از آن چهرهها نداریم. نظر شما در این باره چیست؟
اولاً تطبیق و پیوند با تاریخ یک اصل تکرارپذیر در ادبیات است و بسیار هم تکرار شده است؛ مثلاً قطران تبریزی که شاعری در قرن پنجم است، یک ممدوح داشته که در روز عاشورا مرده است؛ او میگوید تو مثل حسین (ع) زمان هستی چون در روز عاشورا از دنیا رفتی. یا سوزنی سمرقندی، ممدوحش در اثر استسقا مرده و بیماری عطش داشته است، شاعر او را به امام حسین (ع) منسوب میکند.
میخواهم بگویم این تطبیق، کارکرد صور خیال و تشبیه است و نمیشود کاری کرد؛ یعنی نمیشود به شاعر گفت که از این اصل شعری استفاده نکن. چون هدف شاعر هم تشبیه است یعنی چیزی را به چیزی نزدیک کند، نه اینکه مانندبودن حقیقی را بیان کند. در واقع این همان چیزی است که از شعر انتظار داریم. این همان کاری است که شعر باید بکند. اگر بخواهیم دوباره تصویر تاریخ را بیاوریم که یک قاب است و حتماً در طول زمان رنگ و رویی از آن رفته است و ما حقیقت آن را درنیافتیم این نزدیکتر کردن و استفاده از تشبیه باعث میشود حقیقت امر را برای امروزمان تشخیص بدهیم. یعنی آنچه میتواند امروز مطرح باشد همین حرف روز است.
پس شما این نوع مصداقسازی و مصداقی سخن گفتن در شعر امروز را اولاً ناگزیر و تانیاً مطلوب میدانید؟
به نظر من، این تنها راه استفاده از مضامین عاشورا و ارتباط برقرار کردن با آن برای وضعیت کنونی است؛ یعنی اتفاقاً باید تطبیق بدهیم؛ اینکه ما به صدام میگفتیم صدام یزید، همان کار تطبیق تاریخ است دیگر. حالا ممکن است در یک موضوعی خیلی مختصر و جزءتر این اتفاق را ببینیم. ولی به نظرم کاری که برخی شاعران برای این مصداقسازی و تطبیق انجام دادهاند، در واقع همان کارکردی است که شعر معناگرا و آیینی و به طور ویژه شعر عاشورایی دارد. ولی وجه هنری شعر بسیار مهم است؛ یعنی این شعر اول از هر چیز باید شعر باشد. شما اگر این تطبیق را انجام دهید و بخوانید این چیزی که خواندید اصلاً شعر نباشد، موضوع دیگر اصلاً موضوعیت ندارد. شعر اول باید هنر باشد، بعد بحثش را بکنیم که چه چیزی میشود با آن بگوییم یا نگوییم.
از طرفی هم رضایت همه را هم کسب کردن، امکانپذیر نیست؛ یعنی ما باید یک ذوق و طبع سلیمی داشته باشیم تا بتوان بگفت این چیزی که خوانده شد شعر است؛ و بعد یک منش و باوری داشته باشیم و بگوییم این شعر بر اساس باورهای ما دارد حرف دقیقی میزند و حالا اگر کسی هم خوشایندش نبود، نبود. مثال برجسته این تطبیق تاریخی هم شاید همان قصیدهای باشد که سیف فراغانی سروده، این قصیده دقیقاً دارد مسائل روز را منعکس میکند. شاعر سنیمذهب است، ولی دلش واقعاً به درد آمده و دارد از موضوع عاشورا استفاده میکند تا حرفهایش را بزند. او میبیند که این موضوع کارکرد دارد و با آن میتواند موضوع روزش را بیان کند.
حالا با توجه به حساسیتهای این تطبیق دادن در کشور ما و فضای سیاستزده، وظیفه شاعر چیست؟
اینکه چه باید کرد را دیگر هنر تعیین میکند. یعنی شاعر باید هنرمندانه حرف بزند. اتفاقاً در طول تاریخ فضاهای بسته سیاسی و امنیتی و استبدادی یکی از دلایل شناور شدن زبان و هنرمندانه سخن گفتن شده است. بخشی از وجه هنری هم این است که شاعر باید پوشیده و پنهان بگوید، نباید خیلی رو حرف بزند. چون «الکنایه افصح من الصراحه» یعنی با کنایه گفتن، فصیحتر از صریح گفتن است؛ چون وجه هنری دارد. شاعر باید کلامش را در لفافه هنر ببرد که هم گفته باشد، هم نگفته باشد.
تطبیق جبهههای حق و باطل تاریخی، مثلاً دو جناح موجود در واقعه عاشورا با جناحین سیاسی در کشورمان را چطور ارزیابی میکنید؟
این جناحهای سیاسی را نمیتوانیم یک طرف را مخالف حق و یک طرف را موافق حق بخوانیم؛ یعنی به آن شدت نیست که بتوانیم بگوییم سمتی حسین (ع) و سمتی یزید (ع) است؛ اصلاً اینطور نیست، ولی ممکن است برخی از شخصیتهای تاریخی را به واسطه نوع خاصی از کردار و کنش و موضعگیری و… با برخی از شخصیتهای امروز تطبیق بدهیم. مثلاً شعرهایی که درباره حمله نتانیاهو به غزه سروده شد و میگفتند او کودککش است و یادم هست یک شاعری نتانیاهو را بهعنوان حرمله زمان هجو و تقبیح کرده بود، معقول و منطقی است، بهواسطه کار و کرداری که از او سر زده، شاعر میتواند چنین تطبیقی را انجام دهد.
نظر شما