خبرگزاری مهر - گروه استانها: شهید امیر نامدار سوم خردادماه ۵۶ در روستای صنوبر شهرستان تربت حیدریه در خانوادهای متولد شد که پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود.
وی دوران تحصیلی خود را در روستای صنوبر و تربت حیدریه گذراند و پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. پس از اتمام دوران سربازی به شوق خدمت به مردم به استخدام نیروی انتظامی درآمد و از سال ۸۰ با رفتن به سیستان و بلوچستان کار خود را شروع کرد.
شهید نامدار در سال ۸۱ ازدواج کرد که ثمره این پیوند آسمانی دو دختر به نامهای زهرا و فاطیما است؛ این شهید بزرگوار در دی ماه سال ۹۵ که به عنوان جانشین پاسگاه شرشری شمالی هنگ مرزی تایباد واقع در استان خراسان رضوی خدمت میکرد، به همراه تعدادی از همکاران خود از جمله شهید جواد آرمش با اشراری که قصد ورود به کشور را داشتند درگیر و با اصابت گلوله اشرار مسلح به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
احمد نامدار، برادر شهید ستوان دوم امیر نامدار در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص ویژگیهای شخصیتی برادرش، اظهار کرد: برادرم فرد بسیار مخلصی بود و هیچگاه برای ریا کار نمیکرد.
وقتی شهید از شهادت خود خبر میدهد
وی ادامه داد: برادرم به اقوام و فامیل گفته بود به پدرم بگویید من شهید خواهم شد و در شهادت من گریه نکنند و دلشان را به کربلا گره زده و به امام حسین (ع) متوسل شوند.
برادر شهید ستوان دوم امیر نامدار با بیان اینکه حاضرم لباس برادر بر تن کنم و من نیز از کشورم دفاع کنم، بیان کرد: برادرم ۳۸ سال از خدا عمر گرفت و از خود دو فرزند به نامهای فاطمه و زهرا به یادگار گذاشته است.
همچنین مریم جمشیدی، همسر شهید نامدار از سجایای اخلاقی وی برایمان اینگونه گفت: همسرم دست گیر نیازمندان و فقرا بود، به شکلی که در بعضی از شبها وسایلی را آماده میکرد و با هم به سراغ افراد نیازمند میرفتیم.
دستگیری شهید نامدار از نیازمندان
وی بیان کرد: همسرم از من میخواست که وسایل را پشت درها بگذارم و سریع برگردم، میگفت که نمیخواهم کسی مرا بشناسد. به او میگفتم که چرا من را با خودت می بری که در پاسخ میگفت: دوست دارم در کار خیری که انجام میدهم، تو هم شریک شوی.
همسرم در بازی با فرزندانمان با آنها مشق شهادت میکرد و معتقد بود «فرزند یک مرزبان باید با کلمه شهادت آشنا باشد» جمشیدی با بیان اینکه همسرم همیشه از شهادت میگفت و ما را آماده میکرد، اظهار کرد: خودش خبر داشت که روزی به آرزویش میرسد. در زمانهای کوتاهی هم که در منزل بود، سعی میکرد برای فرزندانمان وقتی بگذارد و با آنها بازی میکرد.
وی با بیان اینکه همسرم در بازی با فرزندانمان خودش را در یک ملحفه سفید میپوشاند و میگفت روز شهادتم مرا اینگونه میبینید، افزود: هروقت به او معترض میشدم جواب میداد فرزند یک مرزبان باید با کلمه شهادت آشنا باشد و در لحظه دیدن جسدم نباید بترسد.
این همسر شهید ادامه داد: آنچه شهید برای آن زمینه چینی میکرد، رخ داد و او شهید شد؛ زمانی که پیکر وی را آوردند، دخترم تنها ۹ سال داشت و خیلی راحت همانند زمان بازی با پیکر بیجان پدرش صحبت میکرد.
متجاوزین کمتر از یک هفته بعد از شهادت شهید نامدار و همرزمانش، توسط مرزبانان غیور هنگ مرزی تایباد شناسایی و به درک واصل شدند.
نظر شما