به گزارش خبرگزاری مهر، علامه محمدتقی جعفری در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۷۷ در سن ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت. به مناسبت بیست و دومین سالگرد رحلت آن استاد فرزانه، خاطرات مکتوب و توصیف ایشان از امام خمینی در پی میآید. نگاشته استاد علامه جعفری درباره حضرت امام خمینی، اولین بار در کتاب «صحیفه دل» توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در خرداد ماه ۱۳۷۷ و در زمان حیات استاد، منتشر گردیده است.
سیما و نگاه امام، تجسم اخلاق و عرفان مثبت
در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان، قیافهای بسیار روحانی با نگاههایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز مینمودند، حالت توافق با آنچه در درون میگذشت را ارائه مینمود.
آن روزها آیات آخر سوره حشر را تدریس میکردند. باکمال وضوح به خاطر میآورم وقتی که آیه مبارکه «هو الله الخالق لباری المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم» را تفسیر میفرمودند، جذابیت مطالب به حد عالی رسیده بود و طلاب با یک انقلاب روحی به افاضات عرفانی ایشان گوش میدادند.
هیجان روحی و عمق مطالبی که ابراز میشد به خوبی اثبات میکرد که مطالب ابراز شده، فوق معلومات فقهی و رسمی است که متأسفانه عدهای را به خود مشغول مینماید. اینجانب پس از آن تاریخ، فروغی از عرفان مثبت را در زمان تحصیل در نجف اشرف در چهره و گفتار و سایر رفتارهای زندگی در حکیم متأله و عارف بزرگوار شیخ مرتضی طالقانی دیدم.
آرامش و متانت در بحثهای علمی
در اثنای تحصیل در نجف که به نظرم میآید در حدود شش سال از آغاز اقامت تحصیلی در نجف گذشته بود که برای استراحت و صله ارحام و زیارت مرقد ثامنالحجج علیه و علی آبائه و اولاده الصلوه و السلام به ایران آمدم، در مدرسه مروی از طلبهها شنیدم که امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم همسرشان، مرحوم آیت الله ثقفی وارد شدهاند. اینجانب با چند نفر از طلاب نجف و قم به خدمتشان رسیدیم. در این دیدار، بحث مفصلی درباره یک مسأله فقهی که مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. این مسأله مربوط به این بود که اگر زوجه قدری از مهریه خود را برای گرفتن طلاق، به زوج بذل کند، آیا مانند بذل همه مهر است یا نه؟ و به نظرم میآید که این مسأله را خود امام مطرح فرمودند. به یاد دارم بحث در این مسأله بیش از یک ساعت طول کشید. یکی از جالبترین خاطرهها در همان روز این بود که ما طلبهها در بحث و گفتگو داد و فریاد زیاد میکردیم ولی ایشان با کمال متانت و شکیبایی به حل و نقض و استدلال میپرداختند و همان روز همه طلبهها را برای صرف ناهار نگاه داشتند.
رعایت حال دیدارکنندگان در ملاقاتهای خصوصی
پس از سپری سالیان اقامت در نجف که به ایران مراجعت کردم، مرحوم آیتالله مطهری میخواستند به قم مشرف شوند، به ایشان گفتم اگر خدمت استاد رسیدید، سلام اینجانب را عرض نموده اگر امکان داشته باشد، وقتی را تعیین فرمایند که برای دیدارشان بروم. مرحوم آقای مطهری پس از مراجعت، روز سهشنبه آنهفته را متذکر شدند. یعنی امام روز سهشنبه را برای دیدار تعیین نموده بودند. اینجانب پیش از ظهر روز سهشنبه در قم به خدمتشان رسیدم؛ ولی چون خیلی ازدحام بود مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مصطفی با تحمل مشقت، اینجانب را به خدمتشان بردند که به جهت ازدحام جمعیت، غیر از احوالپرسی مطلبی مطرح نشد. ایشان فرمودند شما امروز بعدازظهر بیایید.
آن روز بعدازظهر به خدمتشان رسیدیم. وقتی که من وارد اتاق شدم و ایشان تشریف آوردند، مرحوم آقای سید مصطفی هم وارد شدند. امام در آن موقع با روحیهای که داشتند با کمال جدیت و تقریباً با صدایی بلند خطاب به آقا سید مصطفی فرمودند: «برو بیرون». البته ایشان گمان کرده بودند اینجانب مطالب خصوصی به خدمتشان خواهم گفت. در صورتی که منظور من از رسیدن به خدمتشان، احوالپرسی و دیدار بود.
حالت طبیعی و بیپیرایگی
پس از مراجعت معظمله از خارج، در سال ۱۳۵۷ در مجلسی بسیار مهم که دانشمند محترم، واعظ مشهور آقای فلسفی سخنرانی داشتند، داستان بسیار خندهآوری را از روزگار گذشته نقل میکردند. من با کمال دقت و کنجکاوی شدید، صورت امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظور این بود که آیا ایشان در آن جلسه بسیار مهم چگونه خواهند خندید؟ وقتی که داستان به جای خندهآور رسید، خنده ایشان طبیعی بود و توجه اغلب روحانیون و طلبهها را جلب کرد. البته ممکن است انگیزه جالببودن خنده برای آنان مختلف بوده است ولی اینجانب تنها از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم که ببینم آیا حضور آن همه روحانی و شخصیتها در جلسه، تغییری در شخصیت ایشان به وجود میآورد؟ همانطور که عرض کردم خنده ایشان کاملاً ساده و بیپیرایه بود.
عنایت به فعالیتهای علمی و فرهنگی
پس از مراجعت معظمله از خارج، شنیدم که عدهای از آقایان علما و فرهنگیان و حتی بازاریان معروف میخواهند بروند و از معظمله برای اینجانب در یکی از امور اجتماعی، مانند مدیریت، یا امور قضائی یا فرهنگی و امثال اینها مسئولیتی را بگیرند. همان روز که آقایان برای همینکار به قم مشرف شده بودند، اینجانب هم مشرف شدم و پیش از آنکه آنان به خدمت امام برسند، اینجانب از جناب حجتالاسلام حاج سید احمد آقا وقتی گرفتم که به خدمتشان برسم. ایشان هم همان موقع، اینجانب را به اتاقی هدایت کردند. چند دقیقه بعد، امام تشریف آوردند. پس از احوالپرسی، به ایشان عرض کردم اینجانب در دوران تحصیل و پس از آن، درباره استعدادها و طرز تفکرات و تجارب و ظرفیتهای خودم اگرچه به طور ناچیز، بررسیهایی داشتهام، نتیجهای که از این بررسیها به دست آوردهام، این بوده است که تا آنجا که خداوند توفیق بدهد به کارهای علمی و تحقیقاتی و تدریس و تألیف بپردازم، انشاالله مفید برای جامعه خواهد بود و حداقل اینکه با خواست خداوندی ضرری نخواهد رساند. البته منظورم نفی یا کوچکترین تردید در لزوم شرعی و عقلی کارهای اجتماعی و مدیریت و امور قضائی نیست، زیرا امور جامعة اسلامی ضروری است. بلکه مقصودم نفی صلاحیت خود اینجانب برای امور مزبور میباشد. پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب این بود که «شما هر چه بگویید و هر کاری را که انجام بدهید، صحیح است.»
مثلی که، باعث خنده شدید امام شد
در سال ۱۳۶۰ چند نفر از دانشمندان شوروی به ریاست پروفسور گانکوفسکی به ایران آمده و برای مصاحبه به منزل اینجانب آمدند. این مصاحبه که در حدود دو ساعت طول کشید، از طرف اعضای وزارت خارجه که در آن جلسه برای یادداشت حضور داشتند، تایپ شده و در اختیار شخصیتهای بزرگ قرار گرفت. پس از مصاحبه، بعضی از آقایان پیشنهاد و اصرار کردند که مطالبی از این مصاحبه برای امام قدس سره نقل شود. چند روز بعد با اقدام آن آقایان به خدمت ایشان رسیدم و مقداری از آن مطالب که مابین ما مطرح شده بود، برای آن بزرگوار نقل نمودم.
در ضمن آن مطالب، این مساله را عرض کردم: پس از آنکه دانشمندان شوروی گفتند: ما با شما مشترکات فراوانی داریم و میتوانیم با یکدیگر با همان مشترکات زندگی کنیم و نظام حکومتی ما کاری با ایدئولوژیهای مذهبی ندارند و هم اکنون مسلمانان فراوانی در حزب ما مشغول فعالیتاند، اینجانب در پاسخ آقایان شورویها گفتم: ما باید توجه داشته باشیم که در اسلام، مسأله توحید و معاد و اینکه این دنیا گذرگاهی بسیار پر معنی برای ابدیت است و پیامبرانی که از طرف خدا برای به فعلیت رساندن عقول مردم و هموار کردن یک حیات معقول برای آنان مبعوث شده اند، بسیار با اهمیت است، و اسلام پاسخی را که برای سه سوال (ازکجا آمدهام و به کجا میروم و برای چه آمدهام؟) آماده نموده است، بسیار جدی است و زندگی بدون پاسخ صحیح به این سوالات را قابل تفسیر و توجیه نمیداند. و شما میدانید که تا این مسائل مورد اشتراک اقوام و ملل قرار نگیرد، اشتراک آنان در حیات واقعی ممکن به نظر نمیرسد. و آنچه که امکان دارد، یک زندگی مشترک ظاهری خواهد بود که باکمترین عوامل، در معرض دگرگونی قرار خواهد گرفت. سپس به آقایان دانشمندان شوروی گفتم: البته ما نوعی دیگر مشترکات داریم که میتوانیم با پذیرش آنها از تضادهای کشنده که همواره بر ضرر جوامع بشری بوده است، دست برداشته به رقابتهای سازنده بپردازیم. در این موقع آقای گانکوفسکی گفتند: این مشترکات چیست؟ اینجانب پاسخ دادم: مانند قانونمندی جهان هستی، پایدار تلقیکردن هر آنچه که به نفع انسانها در روی زمین است، احساس اشتراک در لذایذ و آلام یکدیگر و غیرذلک. پذیرش این امور مشترک، ما را میتواند به یک همزیستی سالم موفق سازد، به شرط اینکه همواره در صدد پیشرفت در تفاهم در حقایق عالیه هستی، بوده باشیم. در این موقع، یک مثال برای اصل حرکت و تحول از مثنوی مولوی آوردم که در ادبیات ذیل جلب توجه میکند:
هر نفس نو میشود دنیا و ما / بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر، همچون جوی، نو نو میرسد / مستمری مینماید در جسد
شاخ آتش را بجنبانی به ساز / در نظر، آتش نماید بس دراز
گفتم همین تشبیه حیات آدمی بر رودخانه جاری را دانشمند معروف شوروی آقای اوپارین نیز در کتاب خود (حیات، طبیعت و منشأ تکامل آن، ص ۵۷) چنین بیان میدارد: «بدن های ما مانند نهر روانند و موادشان بسان آب جویی پیوسته تازه میشود.»
در این موقع، آقای دکتر صالح علی اف که ترجمه مصاحبه را به عهده گرفته بود چنین گفت: در یکی از مراکز علمی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دانشمندان گفت که مولوی ماتریالیست است. من گفتم میدانید آن دانشمند با آن بیانش چه کرده است؟ آن دانشمند خواسته است یک تریلی را با بیست تُن بار در یک قوطی کبریت جای بدهد و مقداری از قوطی را هم خالی نگاه داشته است که اگر در سر راه مسافری پیدا شود چند مسافر هم در توی آن قوطی کبریت جای بدهد.
این مثال، شدیداً امام را خندانید. و در موقع مصاحبه، اعضای جلسه (آقایان شورویها و هم فضلای ایرانی) هم بسیار خندیده بودند.
علاقه شدید به اهل بیت عصمت و طهارت (ع)
علاقه حضرت امام به اهل بیت عصمت و طهارت امری بسیار آشکار بود و معظمله از مصادیق بارز کسانی بودند که مشمول این حدیث شریف بودند که «یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا». مخصوصاً ارادت شدیدی که به سرور شهیدان امام حسین علیهالسلام داشتند، در کلمات ایشان کاملاً واضح بود. ایشان به سرور شهیدان راه حق و عدالت، بسیار تکیه میکردند.
جلوهای از روح عرفانی
حضرت امام، تحمل و متانت فراوانی در برابر سوالات و سخنان هیجانانگیز طلاب از خود نشان میدادند که جلوهای از روح عرفانی داشت.
اهمیت نظم و اثر آن در زندگی امام
نظم و قانونگرایی در زندگی فردی و اجتماعی از آنچنان اهمیت حیاتی برخوردار است که میتوان گفت بدون آن نظم و ترتیب: سعیکم شتی تناقض اندرید / روز میدوزید و شب بر میدرید.
اینجانب در سیر مطالعات محدود و بررسیهایی که تاکنون در بُعد نظم و قانونگرایی انسانها داشتهام، به این نتیجه رسیدهام که ضرورت و عظمت نظم و قانونگرایی و احساس جدی تکلیف و انجام آن به حدی است که میتواند یک زندگی بیهویت و بدون مبنا و فلسفه و هدف را قابل تحمل و رضایت بسازد، چنانکه در مقداری قابل توجه از جوامع مغربزمین میبینیم. و در صورت بیاعتنایی به نظم و قانونگرایی در زندگی، ولو با داشتن هویت و مبنای حقیقی برای زندگی و فلسفه و هدف قابل قبول برای آن، حیات آدمی هویت و مبنای خود را از دست داده و سایه شوم پوچی بر آن زندگی گسترده میشود.
زندگی پربار و پربرکت امام، بیانگر حکومت نظم و ترتیب بر زندگی ایشان است و از نزدیکترین افراد با ایشان، بارها شنیده بودم که ایشان در همه کارهای خویش، سخت به نظم و ترتیب مقید بودهاند.
اسوه اقتدار شخصیت، و نستوهی
با نظر به پدیدههای آشکار، وضع روانی ایشان در طول سالیان گذشته استنباط شده است. امام کسی است که فرموده است: من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی نترسیدهام. این است که ایشان از قدرت شخصیتی با اهمیتی، برخوردار بودهاند، و همین اقتدار باعث شده بود که حوادث روزگار از دوران مدرسی در حوزه علمیه قم تا سالیان آخر زندگی ایشان که پر از تلاطمهای سخت بوده است، نتوانسته بود تزلزلی در آن شخصیت به وجود بیاورد.
در اینجا میخواهم به یک نکته بسیار مهم اشاره کنم و آن این است که ثبات روحی و قدرت شخصیتی که ایشان در اوج مرجعیت و مطرحبودن در جوامع امروزی داشت، میتواند برای کسانی که میخواهند در آینده متصدی مقام مرجعیت شوند، هشداردهنده و ارائه طریقی با اهمیت بوده باشد که در مراجع گذشته عالم تشیع همواره مراعات شده است. باید دانست که این مقام حساس، یک حرفه معمولی نیست که هر کسی بتواند با فراگرفتن مقداری از اصول و قواعد و مسائل، شایسته تصدی آن باشد.
هر فقیه و حدیثشناس آگاه که از فقهالحدیث برخوردار بوده باشد، میداندکه مضمون روایت بسیار معروف «و اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه» بالاتر از مضمون موثقة عبدالله بن ابی یعفور درباره عدالت است که اتیان واجبات و ترک محرمات و اتصاف به ستر و عفاف را برای عدالت بیان مینماید. یعنی عدالتی که در شرایط تقلید آمده است، عدالت را در آن حدی از تقوی معرفی مینماید که خویشتنداری و مخالفت با هوی را به اضافه آنچه که در موثقة عبدالله بن ابی یعفور آمده است، شرط تقلید معرفی میکند.
سادگی و بیپیرایگی
این بیت بسیار پر معنا را در نظر بگیریم که میگوید:
تکلف گر نباشد خوش توان زیست / تعلق گر نباشد خوش توان مرد
سادگی و بی پیرایگی در زندگی، یکی از بهترین دلایل معرفت انسانی به معنای حیات است. آرایش و پیرایش و تصنع در ارائه شخصیت به تنهایی میتواند جهل آدمی را به حقیقت حیات و شخصیت و رشد و کمال آن، به خوبی اثبات نماید. ما در طول تاریخ، هیچ شخصیت رشدیافتهای را سراغ نداریم که در صدد برآید به وسیله تصنع در زندگی، تجسمی صحیح از شخصیت خود را در دلهای مردم نصب نماید. استغنای ذات آدمی، شخصیت را در مرتبهای از رشد قرار میدهد که هرگز تن به آرایش خویشتن با پدیدههای چشمگیر برای اهل دنیا، نمیدهد. خنده طبیعی، گریه طبیعی، نگاه طبیعی، رفتار طبیعی، رویارویی ساده و ناب با انسانها که بندگان خداوندی هستند، همه و همه، کشف از استغنای شخصیت آدمی مینماید. این حالت روحی در امام قدس سره، مورد اتفاق نظر همه کسانی بود که ایشان را دیده بودند.
نظر شما