به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر بخشی از تفسیر دیباچه گلشن راز شبستری است که به همت سیدسلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن نوشته شده است:
درباره «نقش انبیا الهی به عنوان رهبران طریقت معنوی و سلوک الهی» وَ «اولیاءالله به عنوان جانشینان معنوی انبیا و رهبران معنویت» ابیات ۱۷-۳۲ گلشن راز شیخ محمود شبستری (۶۸۷-۷۲۰ ه. ق.) حاوی سخنانی نغز و عمیق وَ تعالیم رسول رحمت (ص)، روشنی بخش زندگی انسان فارغ از زمان و مکان است. زندگی شیرین و مینوی با دلدادگی به آموزههای «نور جهان» و عشق عارفانه، در جهان مدرن نیز میسر است.
در این رَه، انبیا چون ساربانند *** دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سَیِّد ما گشته سالار *** هم او اوَّل هم او آخر در این کار
شیخ، در ابیات ۱۷ - ۳۲ به تبیین نقش انبیا و اولیای الهی در عرفان و معرفت میپردازد، با تأکید بر این نکته کلیدی که آدمی پس از هبوط، برای سیر عروجی و بازگشت به حق تعالی، نیازمند سیر و سلوک است. این رَه، به معنای سیر و سلوک و سفر نفسانی و معنوی؛ سفری قلبی به جانب باری تعالی و دارای مقامات متعدد است. رهبری این سیر و سلوک وَ سفر به جانب حضرت حق برعهده کیست؟ این مهم، مورد تأکید صریح عارفان مسلمان وَ وجه تمایز عرفان اصیل اسلامی است، با آنچه عرفان کاذب خوانده میشود. انبیای الهی، رهبران سیر و سلوک اصیل و صحیح وَ رهبر و مرشد عرفان و طریقت به سوی خداوندند. هرگونه سیر و سلوک جز بر طریق انبیا، خارج از سیر اصیل عرفانی است.
انبیای الهی دلیل راهند و افزون بر استدلال، چگونگی گذر از پستی و بلندیهای مسیر را به سالک طریق مینمایند. نفس، موانع و مُهلکات و مُنجیات بسیار دارد. انبیای الهی عهده دار تبیین مُهلکات و مُنجیات نفس و نحوه علاج بیماریهای نفسانی سالک وَ نمودن طریق سیر و سلوک اند. انبیا، دلیل و راهنمای این کاروان الهی اند. شبستری سالکان الی الله را سپاهی واحد و دارای هویت جمعی واحد میخواند، که همگی سپاهیان نور و از یک کاروان اند.
سلوک، امری فردی نیست. از آغاز تا انتهای عالم آفرینش، همواره کاروان بزرگی از سالکان دل سوخته، معشوق و مشتاق حضرت محبوب، با وحدت و همدلی در طریقی واحد، در پی حضرت عشق بوده اند. در این مسیر، انبیای الهی رهبر و رهنمای سالکان طریق دوست اند. تجربیات سیر و سلوک در طریق الی الله، هم فردی است، هم جمعی. بدین معنا کاروان رهروان طریق عشق، دارای هویت جمعی است و سالک، دارای هر دو هویت فردی و جمعی است. ارتباط با مؤمنان و سالکان، هویت الهی خاصی به این کاروان می بخشد که وجه تمایز آن با دیگر کاروان هاست. کاروان سالکان طریق دوست، کاروان بیداری و آگاهی است.
براساس روایات، یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت بشر مبعوث شدند، که همگان قابل تعظیم و احترام اند. پنج تن پیامبران اولواالعزم اند وَ حضرت محمد (ص) سرور و سَیِّد و سالار انبیا الهی است. از دیدگاه عارفان مسلمان، حضرت ختمی مرتبت محمدمصطفی (ص) پیامبر اسلام، سَیِّد و سالار انبیا و کاروان الهی وَ تعالیم آن حضرت، سَیِّد و سالار ادیان ابراهیمی است.
… هم او اوَّل هم او آخر در این کار
… احد در میم احمد گشت ظاهر
«اوَّل» و «آخر»؛ بدین معنا که پیامبر اسلام از جهت منزلت و مرتبت، در مقام اوَّل است و نسبت به عموم انبیای الهی اوَّلین است، اما در ظهور، آخرین است. از نظر جهان شناختی، نور محمد نخستین آفرینش باری تعالی است. گرچه طبق این بیت میتوان «اوَّل» را به رتبه ارجاع داد، تا تجلی نور محمدی. پیامبر خدا (ص)، خاتم الانبیاء است وَ آخرین پیام الهی توسط آن حضرت نازل شده است. رسول الله (ص) فرمودند: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین»: «من نبی بودم، آن گاه که آدم بین آب و خاک بود.» (مفاتیح الغیب، فخررازی، ج ۶، ص ۵۲۵). از حضرت محمد مصطفی (ص) سؤال شد: «متی کنت نبیا؟» قال: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد.»: «از چه زمان نبی شدید؟» فرمودند: «آن گاه که آدم بین روح و جسد بود، من نبی بودم.» (المستدرک، حاکم نیشابوری، ج ۲، ص ۶۰۹). رسول خدا (ص) فرمودند: «اوّل ما خلق الله نوری»: «اوَّل چیزی که خداوند آفرید، نور من بود.» همچنین فرمودند: «اوَّلین ما خلق الله روحی.»: «اوَّلین چیزی که خداوند آفرید، روح من بود.» (ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج ۱، ص ۴۵) پیامبر خدا (ص) فرمودند: «إنی عند الله الخاتم النبیین و إن آدم لمنجدل فی طینته.»: «من نزد خداوند خاتم النبیین بودم، در حالی که آدم افتاده در طینت خود بود.» (مسند احمد بن حنبل، ج ۴، ۱۲۷)
احد در میم احمد گشت ظاهر *** در این دور اول آمد عین آخر
«احد» از اسماء ذات الهی است. به اعتبار اسماء، تفاوت احد و احمد در «میم» است. بدین سان مقام احدیت، در وجود احمد تجلی یافته است. کثرات و دایره وجود، از طریق نور محمدی ظهور نموده و در این سیر «در این دور اول آمد عین آخر»: حقیقت عقل کل، در وجود انسان کامل تجلی یافته است. خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص)، انسان کامل است. حقیقت عقل کل در این نبیِّ الهی که در آخر آمده و انسان کامل است، ظهور یافته است. حضرت محمد (ص)، مظهر جامع حضرت حق است.
بر او ختم آمده پایان این راه *** در او مُنزَل شده ادعوا الی الله
این بیت، بیان نظر عارفان مسلمان در باره ختم نبوت و تعالیم خاتم الانبیاء است. نزول وحی، با رحلت نبی اکرم اسلام (ص) به سرای باقی، پایان طریق وحی الهی برای دستگیری انسان و رهنمایی او برای سفر بازگشت به جانب باریتعالی بود، زیرا خدایتعالی آنچه را ضرورت داشت، توسط آن حضرت بیان فرمود. نکته دقیقی که شیخ محمود شبستری با جداسازی بین طریق الهی و مدعیان دیگر، بر آن تصریح دارد، این است که «تعالیم مصطفوی، اوج عرفان تام و تمام است.»
الله تعالی با نزول وحی الهی میفرماید: «به جانب خدا بازگردید.» دعوت الی الله از طریق خاتم الانبیاء، پیام خدایتعالی برای بازگشت به سوی او برای کلِّ بشریت بود که برای عالم آفرینش از آغاز تا انجام، ابلاغ شد. دعوت نامه جامع و کاملی برای بشریت. رسالت پیامبران گذشته برای دوره و اقوام خاص بوده، اما دعوت عام پیامبر اسلام، هیچ محدودیتی ندارد و برای عموم بشر از هر رنگ و قوم و نژاد و دین، در همه زمانها و مکان هاست.
مقام دلگشایش جمع جمع است *** جمال جانفزایش شمع جمع است
«مقام»، اصطلاحی است عرفانیکه ناظر به ثبات مقام معنوی در سالک الی الله است. «حال معنوی»، امری است گذرا که چون ملکه جان سالک شود و در وجودش دائمی گردد، آن را «مقام» گویند. «جمع جمع»: مقام معنوی حضرت خاتم الانبیاء است که برای اهل سلوک و معرفت سبب گشایش میشود، مقامی که حق را در همه کثرات و جمیع موجودات دیده، جمال حق را منهای خلق رویت میکند. در این مقام، جمال و قلب منوَّر پیامبر خدا (ص) که روشنی بخش این کاروان است، مقامی است که به رویت جمال حضرت حق نائل شده است.
شده او پیش و دلها جمله در پی *** گرفته دست دلها دامن وی
انسان کامل با وصل به حضرت حق، به لقاءالله رسیده و هیچ جدایی بین او و حضرت حق وجود ندارد، زیرا با حق به وحدت رسیده است. بین حق و انسان کامل، هیچ وجهی از جدایی وجود ندارد، چرا که انسان کامل مظهر تامِّ حضرت حق است. به خاطر مقام عظمای لقاءاللهی، انسان کامل شده، همه دلها در پی اویند. مقام لقاءاللهی، مقامی تکوینی وَ مغایر با منصبهای ظاهری و دنیوی است. قدسیت اولیاءالله به خاطر این مقام برجسته معنوی و اتصال با خدای احد است. لذا ملاک، اتصال با حضرت حق از طریق دل است، نه با عواطف و احساسات. دل با توجه کامل، به حق تعالی میپیوندد. بین سالکان و پیامبر خدا (ص) و حضرت باری، وحدت قلبی پدید میآید. دل دادن سالک الی الله به دلدار، حاکی از رهرو طریق بودن اوست. رکن، پیوستن به حق، با دل است. سالک با دل بستن به تعالیم مصطفوی و حضرت حق، اهل کاروان سیر و سلوک میشود. «اهل دل» خواندن اصحاب سیر و سلوک عرفانی، ناظر بدین معناست.
وحدت روحی سالکان دل سوخته، سبب اتصال جانها با یکدیگر شده، بدین سان معجزه پیامبر خدا (ص) تداوم مییابد. روح خاتم الانبیاء، والاترین و برترین روح در عالم آفرینش؛ امدادگر روح سالکان الی الله است. شیخ در این بیت اشاره میفرماید: پیامبران الهی ساربان طریق حق اند، حضرت خاتم الانبیاء، سَیِّد و سالار پیامبران و بالاترین مراتب تعالیم عرفانی در تعالیم حضرت محمد (ص) است. لقاءالله از طریق اتصال به روح الهی آن حضرت میسر میگردد.
فراز سوم در باره «اولیاءالله به عنوان جانشینان معنوی انبیاء و رهبران معنویت» است. اهلبیت (علیهم السلام) در رأس اولیاءالله جای دارند از ولی الله مولی الموحدین علی بن ابیطالب (ع)، وجود شامخ امُّ الائمه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و یازده امام معصوم تا حضرت بقیۀالله (عج). امروز وجود شریف بقیۀالله (عج)، ولیِّ کامل و جانشین معنوی خاتم الانبیاء است. در غیاب ولی الله الأعظم، عارفان بزرگ مسلمان جانشینان معنوی آن حضرت اند و از دل سوختگان طریق الیالله و سالکان و علاقمندان این طریق دستگیری میکنند. بنابراین پس از پیامبر خدا (ص)، کاروان طریقت الی الله بدون ساربان و راهنما و دلیل نمیماند، که طی طریق بدون دلیل راه، گمراهی و گمگشتگی به همراه دارد. «قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن *** ظلمات است بترس از خطر گمراهی.» (حافظ شیرازی) اهلبیت (علیهم السلام)، اصل اولیاءالله وَ اساس سلسله ذکر و طریقت، عرفان مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی (ع) است.
ولایت مشکِّک است. خدای تعالی اوَّلین ولی است، سپس ولایت شمسیه پیامبر خدا (ص)، ولایت قمریه اهل بیت (علیهم السلام) {إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم رَاکِعُونَ} (سوره مائده، آیه ۵۵): «ولیِّ شما تنها خدا و پیامبر اویند و کسانی که ایمان آورده اند، کسانی که نماز بر پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.» پس از آن ولایت نجمیه عارفان است. این سلسله اولیاء در طول همدیگرند، نه در عرض. وجود مقدس انسان کامل در طول تاریخ آفرینش حیّ و حاضر وَ در همه دورانها یکی است. انسان کامل در دوران غیبت، وجود شریف حجت ابن الحسن (عج) است.
در این ره اولیا باز از پس و پیش *** نشانی دادهاند از منزل خویش
بیان اولیاءالله از مراتب سیر و سلوک، براساس رتبت و منزلت آنهاست.
به حدِّ خویش چون گشتند واقف *** سخن گفتند در معروف و عارف
هر ولی به میزان مقام خویش در طریق الی الله، در باره حق «معروف» و «عارف» یعنی انسانهای مینوی برین سخن میگوید.
یکی از بحر وحدت گفت اناالحق *** یکی از قرب و بُعد و سیر زورق
«اناالحق» شطح معروف شهید منصور حلاج است. اناالحق، بیانی از دیدگاه وحدت وجود است. در حقیقت زبان خدای تعالی شد و با وحدت با حق، به مقام فنای فی الله عروج کرد. ولی دیگر با ارجاع به کثرات، به بیان حق و وحدت میپردازد و اینچنین با عبور از کثرات، به مقام وحدت میرسد.«قرب»، اتصاف سالک به صفات الهی و «بُعد» اسیر صفات بشری و لذات نفسانی ماندن است که موجب دوری از حق و عدم شناخت حقیقت میگردد. «سیر زورق» به معنای عبور انسان از امواج کثرات و رسیدن به مقام وحدت است. «وحدت وجود» امری وجودی و معرفتی است، هم مقام وصول است، هم مقام دیدن.
یکی را علم ظاهر بود حاصل *** نشانی داد از خشکی ساحل
«علم ظاهر» به معنای علم شریعت و منظور از «خشکی ساحل»، رستگاری اُخروی است. علمای ظاهری، با آگاهی از علم شریعت، به تبیین الفاظ و معانی کلمات و ظواهر دین میپردازند. آنها نیز در حدِّ ظواهر دین و شریعت، انسانها را به حق دعوت میکنند، که مرتبهای از مراتب رسیدن به حضرت حق است.
یکی گوهر برآورد و هدف شد *** یکی بگذاشت آن نزد صدف شد
«گوهر» استعاره معانی و اسرار غیبی است. عارفی همچو حلاج، اسرار و معانی غیبی را بیان کرده، دیگری به کتمان اسرار میپردازد.
یکی در جزو و کل گفت این سخن باز *** یکی کرد از قدیم و مُحدِث آغاز
برخی دانشمندان «کثرات» را به «جزو» تعبیر کرده، حضرت حق را به «کل» تأویل نموده اند.«قدیم» به معنای وجودی است قائم بالذّات که زمان بر او سابق نباشد، وجودی ازلی و ابدی. «هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِر» که تنها حضرت حق جَلَّ جَلالُه است. «مُحدِث» به معنای آنکه نبوده و ایجاد شده است. همه عوالم وجود، جز ذات اقدس الهی، مُحدِث اند. مباحث عرفانی، کلامی و فلسفی در این باره سخنها گفته اند، اما در نهایت هدف همگی، بیان حق و حقیقت با اصطلاحات و تعابیر گوناگون است.
یکی از زلف و خال و خط بیان کرد *** شراب و شمع و شاهد را عیان کرد
در مورد چیستی «زلف و خط و خال»، اختلاف است. برخی آن را «کثرت و وحدت و شهود» و برخی «وحدت» میدانند. به هر حال «زلف و خط»، کثرت و «خال»، نقطه وحدت است. «زلف و خط و خال» بیان استعاری حق و جلوههای حضرت حق است. «شراب و شمع و شاهد» نیز سمبل عشق و انوار الهی و تجلی جمال الهی اند.(بن: شرح لاهیجی و ابن ترکه)
یکی از هستی خود گفت و پندار *** یکی مستغرق بت گشت و زنار
سخنها چون به وفق منزل افتاد *** در افهام خلایق مشکل افتاد
هیچ مانعی برای سالک همچون هستی و پندار خویشتن نیست. «بت» به معنای توحید و منظور از «زنّار»، ریاضت الهی است. «ببند از عشق او زنّار خدمت*** به جان در کار مردان تا قیامت.» (شرح گلشن راز، الهی اردبیلی، ص ۴۱) اهل دل با استغراق در توحید، به عبادت و اطاعت کامل از امر محبوب میپردازند. این سخنان براساس منازل عرفا بیان شده و اولیاءالله در این موارد به اجمال یا تفصیل سخن گفته اند، از این رو سالکان طریق الی الله در فهم مطالب و تعدُّد منازل با مُشکل مواجه میشوند.
کسی را کاندر این معنی است حیران *** ضرورت میشود دانستن آن
با پیچیده شدن مسائل، وجود استاد طریق برای تبیین این گونه موارد و جمع بین آرای متفاوت عارفان، برای حفظ وحدت این کاروان الهی ضرورت مییابد.
فرجام سخن
بشر امروز نیز میتواند با پیروی از تعالیم معنوی «نور عالم»، «رسول رحمت» محمد مصطفی (ص) و اولیای الهی (ع) و عارفان دل سوخته به حریم عشق الهی راه یابد و از اسارات بحران کمیت گرایی دوره مدرنیته نجات یابد و به زندگی برین در شان گوهر متعالی انسانیت واصل شود. حقیقت دین، معنویت آن است و انسان بدون معنویت تهی و تنها و بی پناه است. زندگی انسان با پیوستن به کاروان نور معنا یافته، به بهجت و کامیابی واصل میگردد.
منابع
ابن ترکه اصفهانی، صاین الدین علی، شرح گلشن راز،، تهران، آفرینش، ۱۳۷۵.
الهی اردبیلی، شرح گلشن راز، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۶.
دزفولیان، کاظم، متن و شرح گلشن راز براساس مهمترین شروح گلشن راز: شرح صاین الدین علی ترکه اصفهانی، شاه داعی، لاهیجی، الهی اردبیلی و بابا نعمت الله نخجوانی، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۸۲.
لاهیجی، شمس الدین محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گشن راز، تهران، انتشارات زوّار، چاپ ۱۲، ۱۳۹۵.
نظر شما