خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: درست از دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و کم شدن قدرت آمریکا در منطقه ثروتمند خاورمیانه بود که متفکران و اندیشمندان مختلف در سطح جهان، درباره نشانههای افول قدرت آمریکا به عنوان دست برتر معادلات جهانی شروع به نظریهپردازی کردند. مؤلفههای مطرح شده توسط آنها بعدها توسط متفکران نسلهای بعدی نیز بازتولید شد و همین مولفهها کم کم خود را در ساختارهای سیاسی و اجتماعی آمریکا نیز نشان داد. در این دهههای اخیر مساله افول قدرت آمریکا دیگر بدل به مساله و بحثی داخلی شد و خود متفکران، جامعهشناسان و روشنفکران آمریکایی نیز درباره آن بحث کردند.
نتیجه مطالعات و پژوهشهای اندیشمندان بر مساله فروپاشی امپراتوری آمریکا نیز در قالب کتابهای متعددی منتشر شده است. یکی از این منابع «امپراتوری در حال احتضار» اثر فرانسیس رابرت شور است که در ایران با ترجمهای به قلم رشید جعفرپور کلوری و عباس نجفیان توسط مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد. در پیرامون این کتاب نشستی با حضور کامران غضنفری، استاد دانشگاه و پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی و مسائل بینالملل و آمریکای شمالی و ثمانه اکوان، مترجم و استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل آمریکا در خبرگزاری مهر برگزار شد. قسمت نخست از گزارش محتوای این نشست را در ادامه بخوانید:
پس از شیوع کرونا در جهان بسیاری از متفکران چپ درباره سقوط نظامهای لیبرالیستی صحبت کردند. این روزها هم که بازار انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا کماکان داغ است و انتقال قدرت از ترامپ به بایدن در حال جریان است. علیرغم اینکه ترامپ به عنوان رئیس جمهور فعلی دم از تقلب در انتخابات میزد اما سخنش نزد گروههای مختلف و مراجع اجتماعی محلی از اعراب پیدا نکرد. بحث درباره نشانههای غروب امپراتوری آمریکا نیز سالهاست که در جریان است. به نظر میرسد دیدگاه فرانسیس رابرت شور هم درباره این غروب و این افول هم همسو با زاویه نگاه چپهاست. اصولاً هنگام بحث درباره سقوط و فروپاشی امپراتوری آمریکا، کدام زاویه دید مهم است و بیشتر امکانات بحث را به ما میدهد؟
کامران غضنفری: پیش از هر چیز باید این نکته را تذکر دهم که به شخصه با کتابهای ترجمهای به سختی میتوانم ارتباط برقرار کنم و خوانش کتابهای تألیفی برایم راحتتر است. رشته تحصیلی من در مقطع کارشناسی، زبان انگلیسی بوده و این عدم ارتباط شاید به خود ما بازگردد که در سبکهای ترجمه چندان قوی وارد نمیشویم، البته نباید هم انکار کرد که کتابهای خوب ترجمهای هم بسیارند.
اما بپردازیم به نشانههای افول آمریکا و قدرت جهانیاش. ببینید آمریکا حدوداً ۳۰ سال پیش و پس از فروپاشی بلوک شرق، نظریه نظم نوین جهانی را در دوران ریاست جمهوری بوش پدر اعلام کرد. این نظم نوین جهانی مبتنی بود بر سلطه یکجانبه آمریکا بر دنیا. یعنی آمریکا بر مبنای این نظریه و اقتصادش، خود را به عنوان قدرت مسلط و برتر دنیا در ابعاد اقتصادی، نظامی، فرهنگی سیاسی و… مطرح کرد.
به خاطر داریم که برخی از مقامات دولت آمریکا سال ۲۰۰۱ مطرح کردند که ما تقریباً تا سال ۲۰۱۲ چیزی حدود ۱۳ هزار میلیارد دلار اضافه درآمد یا پس انداز خواهیم داشت. تاریخ به سال ۲۰۱۲ رسید و نه تنها آن مبلغ تخقق پیدا نکرد که آمریکا چیزی حدود ۱۷ هزار میلیارد دلار بدهی هم به بار آورد پس از آن هم نظریه پرداز و متفکری چون فرانسیس فوکویاما بحث پایان تاریخ و سلطه لیبرال دموکراسی بر کل دنیا را مطرح کرد. بر اساس این نظریه پایان همه تمدنها و همه جریانهای سیاسی به لیبرال دموکراسی منجر خواهد شد. اما واقعیتی که اکنون در عرصه جهانی خود را نشان داده چیست؟ وضعیت فعلی حاکم بر دنیا بسیار فاصله دارد با آنچه که آمریکا در ۳۰ سال قبل مطرح کرد.
به خاطر داریم که برخی از مقامات دولت آمریکا سال ۲۰۰۱ مطرح کردند که ما تقریباً تا سال ۲۰۱۲ چیزی حدود ۱۳ هزار میلیارد دلار اضافه درآمد یا پس انداز خواهیم داشت. تاریخ به سال ۲۰۱۲ رسید و نه تنها آن مبلغ تحقق پیدا نکرد که آمریکا چیزی حدود ۱۷ هزار میلیارد دلار بدهی هم به بار آورد. این واقعیتی انکار نشدنی است و اکنون هم بدهی آمریکا به بالای ۲۸ هزار میلیارد دلار رسیده و سال به سال هم بر بدهی آنها اضافه میشود. پس در بعد اقتصادی افول آمریکا را در حال مشاهده هستیم. آمریکایی که قدرت خود را از اقتصاد به دست آورده بود.
اگر پیشتر هم آمریکا قدرت خود را بر همه تحمیل میکرد، اما اکنون با متحدان خود نیز به چالش خورده است. نظر شما در این باره چیست؟
غضنفری: زمانی نه چندان دور اراده آمریکایی در همه جای دنیا تحمیل میشد. این سالها آمریکا حتی با متحدان اروپایی خود هم به چالش افتاده است. جنگ تجاری ترامپ با اروپا و چین، روسیه، کانادا و مکزیک را شاهد بودیم. جنگ و جدلی که آمریکا در آن دست برتر را نداشت. در بعد داخلی هم اکنون بیش از ۴۰ میلیون نفر در آمریکا زیر خط فقر قرار دارند. هزاران نفر هر روز جلوی مراکز خیریه صف میبندند تا یک وعده غذای مجانی بگیرند و از گرسنگی نمیرند. این یک چهره دیگر از واقعیت امروز آمریکاست که نشان از افولش به نسبت دهههای قبل دارد. در بعد نظامی هم تا حدود ۳ دهه قبل آمریکا خود را تنها ابرقدرت جهان میدانست و به لحاظ نظامی هم اقتدار عجیبی در دنیا داشت اما اکنون به چه جایی رسیده است؟
آمریکا زمانی در ایران فعالمایشا بود. در ایران نخست وزیر تعیین میکرد. رؤسای ساواک در ایران توسط پایگاه سیا در منطقه تعیین میشد. این مستشاری نظامی آمریکا در ایران بود که تعیین میکرد چه کسانی فرماندهان نیروهای مسلح ایران باشند. بخش عمده بازار ایران را کالاهای آمریکایی در اختیار داشتند. سلطه فرهنگی آمریکا در ایران به شدت وجود داشت. بسیاری هنوز به خاطر دارند که پیش از انقلاب کانال هشت تلویزیون مخصوص آمریکاییها و انگلیسی زبانها بود.
اما این وضعیت سلطه تبدیل شد به چیزی که بعد از انقلاب شاهدش بودیم و هستیم. این یک نشانه از افول شدید قدرت آمریکاست. نظامی در خاورمیانه سرکار آمد که دیگر از آمریکا دستور نمیگرفت. آمریکا تابستان سال ۵۷ انورسادات و مناخیم بگین را در کمپ دیوید گردهم آورد و پیمانی را میان آنها برای ختم منازعات اعراب و اسرائیل بست تا چیزی به نام مساله فلسطین را برای همیشه از حافظه مردم دنیا پاک کند. اما هیچگاه نتوانستند به این مهم دست پیدا کنند؟ چرا که مانعی به نام جمهوری اسلامی ایران برایشان پدید آمد.
اکنون که بیش از ۴۰ سال از انقلاب اسلامی ایران میگذرد، آمریکا هنوز در حسرت حل قصه درگیری اسرائیل با دنیای اسلام مانده است. آمریکا پس از پیروزی انقلاب، نظام نوپای جمهوری اسلامی را با معضلی به نام جنگ تحمیلی مواجه کرد. رژیم بعث به تشویق و تحریک آمریکا به ایران حملهور شد. هشت سال تمام آمریکا و همه متحدانش پشت سر رژیم بعث ایستادند و در همه حوزهها از صدام حمایت کردند تا جمهوری اسلامی ایران زمین بخورد، اما موفق به این کار نشدند.
در بحث براندازی نرم هم آنها بارها تلاش کردند که نمونه بارزش را در فتنه ۸۸ دیدیم. همه گروهها معاند نظام و کشورهای مخالف تلاش زیادی برای ضربه زدن به نظام انجام دادند تا براندازی نرم محقق شود، اما به حول و قوه الهی موفق نشدند. این هم جلوه دیگری از افول قدرت آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران بود. ما نه تنها ضعیف نشدیم که در بعد نظامی به جایی رسیدیم که پهپاد rq170 آمریکا را که در زمان خود پیشرفتهترین پهپاد اطلاعاتی آمریکا بود، کنترل کرده و در اختیار خودمان گرفتیم و با مهندسی معکوس شروع کردیم به تولید rq170 داخلی.
همان زمان اوباما پیغام داد و تهدید کرد که این پهپاد را پس دهید و گرنه مرکزی را که پهپاد در اختیارش است بمباران خواهیم کرد. ما توجهی به این تهدید نکردیم و ثابت شد که آنها هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. در ادامه گلوبال هاوک آمریکا را هم ساقط کردیم که پیشرفتهترین و قویترین پهپاد اطلاعاتی آمریکا بود. ۲۲۰ میلیون دلار ارزش این پهپاد بوده است. ما آن را با موشک ساخت داخل زدیم در صورتی که ادعای امریکاییها این بود که هیچ راداری قادر به شناسایی این پهپاد نیست. باز هم آمریکا هیچ عکسالعملی نتوانست نشان دهد. حتی ترامپ از ما تشکر هم کرد، چرا که در همان روز هواپیمایی از نیروهای امنیتی آمریکا در منطقه بود که ما آن را هم شناسایی کردیم و اخطار دادیم که هرچند شناساییتان کردهایم اما شما را مورد هدف قرار نمیدهیم.
اما آنها سردار سلیمانی ما را زدند و ما هنوز هم پاسخ درخوری به این جسارت و جنایت عظیم آنها ندادهایم. ببینید این درست است که نظام جمهوری اسلامی ایران آمریکا را در سطح جهان به چالش کشید، اما نکاتی که فرمودید مؤلفههای سقوط یک امپراتوری نیست. قاعدتاً مؤلفههای دیگری باید در میان باشد. در تاریخ داریم که میان ایران و روم بارها جنگهایی درگرفت و رومیان بسیار از امپراتوری ایران شکست خوردند اما این باعث اضمحلال امپراتوری روم نشد. مؤلفههای دیگری از درون این امپراتوری را به مرزهای سقوط برد. به نظر در موضوع سقوط امپراتوری آمریکا باید مدل سقوط امپراتوری روم را بازخوانی کرد. آیا ساختار اقتصادی، خوی استکباری، مدل دموکراسی و… باعث امپراتوری آمریکا میشود؟ آیا ظهور و بروز جریانهایی مانند آنارکوکمونیستها در آمریکا را باید نشانهها سقوط امپراتوری دانست؟
غضنفری: در مساله فروپاشی اقتصادی، برخی اقتصاددانهای آمریکا فروپاشی را به سال ۲۰۲۱ پیشبینی کردهاند. تحلیلهای برخی دیگر هم این است که سال ۲۰۲۲ دلار دچار فروپاشی خواهد شد. یعنی سلطه دلار دچار فروپاشی میشود که مقدمهای است برای فروپاشی اقتصادی آمریکا. برخی جلوههای این فروپاشی را اکنون داریم میبینیم. چین و روسیه در برخی از مبادلات خود دلار را حذف کردهاند. حذف تدریجی دلار از صحنه مبادلات جهانی زنگ خطر را برای آمریکاییها به صدا درآورده است. مرگ دلار یعنی مرگ اقتصادی آمریکا. در کنار این مسائل باید معضلات درونی جامعه آمریکا را هم دید. جنبشهای سیاهپوستان در سالهای اخیر را باید تحلیل کرد.
معضل نژادپرستی در آمریکا هنوز وجود دارد و این باعث شده تا بخشهای مهمی از جامعه آمریکا نسبت به حاکمیتشان دچار بدبینی شدید شوند. اینها مولفههایی است که زمینههای فروپاشی از داخل را در زمینههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فراهم میکند. در دهههای اخیر یکسری از ایالتهای آمریکا مثل کالیفرنیا دارند زمزمه جدایی سر میدهند. به عبارتی ایالات متحده دارد به ایالات متفرقه تبدیل میشود.
اصلاً بحث احتضار یا فروپاشی آمریکا بحث کاملاً آمریکایی است. یعنی خود آنها در کشور خود دارند درباره این موضوع بحث میکنند در بعد جهانی هم در این چهار دهه جمهوری اسلامی ایران ایده فروپاشی آمریکا را به عنوان یک ایدئولوژی جدید مطرح کرده است. این ایدئولوژی خواهان بسیاری در کشورهای مختلف دنیا از جمله کشورهای منطقه پیدا کرده است. یک جماعت مظلوم و مستضعف از مردم یمن، اکنون پنج سال است که رژیم آل سعود را که توسط آمریکا و انگلیس برخی کشورها چون امارات، پشتیبانی میشود، مضمحل کردهاند. آنها میخواستند که یمن ضمیمه عربستان شود اما جنبش انصارالله این آرزو را ناکام گذاشت.
لبنان که زمانی تیول آمریکا و فرانسه بود، اکنون یکی از بازوهای اصلی جریان مقاومت است. به خاطر داریم که سال ۶۱ و ۶۲ عملیاتی استشهادی توسط مسلمانهای لبنان انجام و پایگاههای نظامی آمریکا و فرانسه در این کشور نابود شد. بر اثر آن آمریکا نیروهایش را از لبنان بیرون برد و هنوز که هنوز است جرأت نداشته تا بازگردد. همچنین از زمانی که حزبالله لبنان رژیم صهیونیستی را بیرون کرد، آنها دیگر جرأت دستدرازی به مرزهای لبنان را ندارند. این موارد نشان دهنده نفوذ تفکر جمهوری اسلامی است. این ایدئولوژی به ملتهای مستضعف دنیا الهام داد و آنها را شیفته تفکر جمهوری اسلامی کرد. به همین دلیل هم یکی یکی دارند مقابل هژمونی آمریکا قد علم میکنند. اینها نشانه افول آمریکاست.
اگر بحث احتضار یا فروپاشی آمریکا را یک بحث آمریکایی ببینیم، نشانههای این فروپاشی چگونه است؟
ثمانه اکوان: اصلاً بحث احتضار یا فروپاشی آمریکا بحث کاملاً آمریکایی است. یعنی خود آنها در کشور خود دارند درباره این موضوع بحث میکنند. آمریکاییها از لحاظ تئوریک و تاریخی خود را با امپراطوری روم مقایسه میکنند و روم هم در اوج قرار داشت. آمریکاییها با توسل به همین نظریه که «روم یکشبه نابود نشد» میگویند که درست است که پس از جنگ جهانی دوم آمریکا مقداری از قدرت خود را از دست داد، اما زمانی در اوج بوده است. آنها از قرن آمریکایی یاد میکردند. اکنون آن قرن آمریکایی تمام شده که هیچ، قرن ضدآمریکایی هم در جهان بوجود آمده است و همینطور که روم یکشبه نابود نشد آمریکا هم در پروسه قرار گرفته است. حال این اتفاق چه زمانی و چگونه ممکن است رخ دهد، سعی دارند که جلوی آن را بگیرند. به عبارتی بحثها سراغ آسیب شناسی رفته و دارند راهکارهایی ارائه میدهند که به سرنوشت روم دچار نشوند.
آنها میدانند که روم هم دشمن خارجی داشت و مثلاً بربرها مدام به مرزهای روم تعدی میکردند. اکنون هم به زعم آنها تروریستها آمریکا را تهدید میکنند. برخی از روئسای جمهور آمریکا میگویند این طیفها تروریستهای افراطی هستند و برخی هم میگویند که خیر آنها اسلامگراهای افراطی هستند. حتی در این جریان هم با هم مشکل دارند که باید به این طیفها اسلامگرایان افراطی بگویند یا خیر؟
اما نکته مهم و اصیل این است که آمریکا در بیرون مشکل دارد. قدرت آمریکا اکنون به قدری گسترش پیدا کرده که دیگر توان کنترل این قدرت را ندارد. آنها زمانی آمدند و دنیا را به پنج قسمت تقسیم کردند و در پنتاگون اشخاصی را به عنوان مسئول این قسمتها مشغول به کار کردند، اما هیچگاه فکرش را نمیکردند که پس از جنگ ویتنام دیگر نتوانند پایان جنگهایی را که خود راه میاندازند، مشخص کنند. یعنی آنها پس از جنگ ویتنام فقط توانستند در این پنج منطقه جنگهایی را راه اندازی کنند، اما پایان این جنگها با تعیین آمریکا نبوده است. اتفاقاً فرانسیس رابرت شور هم در کتاب به این مساله اشاره کرده است.
به عبارتی در کنار مسائل داخلی، جریانهای مقاومت مقابل هژمونی آمریکا در سطح جهان را هم نباید نادیده گرفت. اما چگونه ممکن است این صداها شنیده شود با وجودی که قدرت رسانهای در دست آنهاست.
اکوان: بله. به باور فرانسیس رابرت شور، مساله مقاومت مردم دنیا مقابل امپراتوری آمریکا به دلیل این است که امپراتوری در قرن جدید دیگر معنا پیدا نمیکند. نه تنها امپراتوری که استعمارگری هم دیگر جواب نمیدهد. اکنون شبکههای اجتماعی باعث میشوند که آمریکا دیگر نتواند کارهایی را که پیشتر با توسل به قدرت خود انجام میداد، صورت دهد. سوال این است که اگر اکنون ماجرایی مثل جنگ جهانی دوم رخ دهد، آیا آمریکا میتواند بازهم از بمب اتم استفاده کند؟ خیر.
افول قدرت آمریکا به این معنی نیست که دیگر سلاح ندارد یا مثلاً سلاحهای هستهای و تجهیزات نوینش را گسترش نداده است. به این معنی است که در استفاده از این سلاحها محدودیت دارد و دیگر مثل قبل نمیتواند از آنها استفاده کند توسعه شبکههای اجتماعی در تمام دنیا باعث شده که صدای مردم همه جهان شنیده شده و افکار عمومی آنها برای قدرتهای مختلف مطرح شود. افکار عمومی بسیار مهم است. شاید قدرتها تا جایی بتوانند اینها را نادیده بگیرند و رسانهها را برای شنیده نشدن این افکار با خود همراه کنند، اما از یک جایی دیگر نمیتوانند به طور واضح این صداها را ندید بگیرند.
زمانی که جنبش تسخیر وال استریت خود را نشان داد، بخشنامهای رسمی به رسانهها آمد که شما نباید به این پارک و این معترضها بپردازید. بعدها این جنبش از کجا سر درآورد؟ همه طرفدار برنی سندرز شدند و در انتخابات ۲۰۱۶ به دلیل آنکه برنی سندرز ار هیلاری کلینتون حمایت نکرد، در انتخابات شرکت نکرده و باعث شدند تا با رأی نیاوردن کلینتون ضربه محکمی به دموکراتها وارد آید. در این انتخابات به دلیل آنکه سندرز از بایدن حمایت کرد این طیف نیز به بایدن رأی دادند و به جمهوری خواهان ضربه زدند.
پس صدای این مردم دارد در کل دنیا شنیده میشود. افول قدرت آمریکا به این معنی نیست که دیگر سلاح ندارد یا مثلاً سلاحهای هستهای و تجهیزات نوینش را گسترش نداده است. به این معنی است که در استفاده از این سلاحها محدودیت دارد و دیگر مثل قبل نمیتواند از آنها استفاده کند. از طرف دیگر آمریکا دیگر نمیتواند برای اشغال کشورها هم نظریهپردازی کند.
بزرگترین جنگی که باعث شد وضعیت داخل آمریکا بهم بریزد، جنگ ویتنام بود. بعدها هم جنگ عراق و افغانستان پیش آمد. در تمام این جنگها آمریکا نتوانست کارنامه مثبتی از خود برجای بگذارد و مثلاً بگوید که به خاطر دموکراسی در این کشورها جنگ را برپا کردم. دموکراسیای که آمریکا در افغانستان برپا کرده است که از میان تمام واجدین شرایط برای رأی دادن صرفاً ۹۰۰ هزار نفر در انتخابات ریاست جمهوری شرکت و تازه همین عده قلیل هم دو رئیس جمهور انتخاب میکنند.
پس مساله افول چند تا مؤلفه دارد و آنها در کنار هم است که نشانههای اضمحلال را نشان میدهند. روم هم صرفاً مشکل بیرونی نداشت. روم از داخل فاسد بود. سیستم و ساختارش و سیاستمدارهایش فاسد بودند. از طرف دیگر مردمش را به چیزهایی سرگرم میکرد که خاستگاه فرهنگی و اجتماعیشان نبود. اکنون وضعیت آمریکا هم همینطور است. بجز اینکه از بیرون با کشورهایی مخالف خود مشکل دارد – یعنی کشورهایی که مخالف سیطره هژمونیک آمریکا هستند – در داخل هم با مسائل و معضلات بسیاری در زمینههای اجتماعی و فرهنگی روبهروست. شکافهای اجتماعی آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری اخیر خود را به عینه نشان داد و باعث چند دستگی مردم شد.
اکنون اگر آمریکا بخواهد جنگی علیه کشوری دیگر راهاندازی کند، مطمئناً یک راهپیمایی و اعتراضات عظیمی حتی بزرگتر از اعتراضات نسبت به جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ راه خواهد افتاد. به خاطر دارم روزی که اعلام کردند آمریکا میخواهد به عراق حمله کند، راهپیمایی عظیمی در واشنگتن صورت گرفت که همه رسانهها هم آن را پوشش دادند. آن زمان جرج بوش گفت که ما سیاستهایمان را کف خیابان تعیین نمیکنیم. مردم رأی دادند و اکنون این منم که باید تصمیم بگیرم.
با این اوصاف اما آمریکاییها در انتخابات سال ۲۰۲۰ به این نتیجه رسیدند که هرکدام بتوانند بیشتر طرفدارانشان را به خیابان بیاورند ممکن است که بتوانند افکار عمومی را برنده شوند و این افکار عمومی روی دادگاههای ایالتی برای تغییر نتیجه انتخابات فشار بیاورد. معنی افول این است. یعنی آمریکا از زمانی که دولت تعیین میکرد که چه اتفاقی در دنیا رخ دهد، آنقدر افول کرده که دیکر سیاستهایش کف خیابان تعیین میشود. به عبارتی دیگر ساختار و شاکله سیاسی جوابگو نیست. مردم دیگر نمیتوانند از طریق مجلس نمایندگان یا مجلس سنا حرفشان را مطرح کنند.
میتوان اینگونه هم گفت که مردم آمریکا دیکر نمیتوانند صدایشان را از طریق رسانهها به گوش اهالی سیاست برسانند و سعی دارند با حضور در خیابان حرفشان را بیان کنند. همه اینها زنجیرهای از مولفهها را برای اضمحلال امپراتوری آمریکا تشکیل میدهند. آنها اگر مسائل داخلی را درست کنند، با درگیریهای خارجی خود چه میتوانند بکنند؟
مهمترین معضل آمریکا در این دههها همان ادامه اعتقاد به استثناگرایی آمریکایی بود. ترامپ هم روی این مساله بسیار مانور میداد و سعی داشت آمریکا را به زمانی برگرداند که واقعاً استثنا بودند و همین سیاست آمریکا را دارد رو به افول میبرد. نظریه خود من برای انتخابات امسال آمریکا این است که ساختار سیاسی آمریکا به این نتیجه رسید که حضور ترامپ برای چهار سال آینده به شدت میتواند این افول را گسترش دهد و این برای جامعه آمریکایی و همچنین نحوه مواجهه آمریکا با دشمنان خارجیاش ضررهای بسیاری را به همراه دارد.
ببینید اکنون بایدن اعلام پیروزی میکند اما رئیس جمهور مستقر میگوید که تقلب شده است. هنوز به شکایتها رسیدگی نشده رسانهها به ترامپ میگویند که حرف نزن و کار انتقال قدرت را انجام بده تا تمام شود. یعنی رسانهها دیگر پشت او نیستند. حتی فاکس نیوز که مثلاً رئیسش با ترامپ رفیق بود و در دوران ریاست جمهوری رسانه رسمی ترامپ به شمار میرفت، وسط سخنرانی زنده در کاخ سفید پخش زنده را قطع کرده و سخنران را مسخره میکند و میگوید که تو داری حرفی میزنی که مدرکی درباره آن نداری. کجا آمریکا برای انتخابات کشورهای دیگر همچنین کاری کرده است؟
ادامه دارد…
نظر شما