خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: کوله کتاب مهتاب چند سال است که روی دوش مهتاب رمضانی، در رفت و آمدهای خود حرفهای زیادی برای گفتن دارد. مهتاب رمضانی ۴۱ سال دارد و کارشناس رشته روانشناسی است. کوله پشتی زرد رنگ معروف او دلیلی شد تا علامت سوالهایی که بالای سرمان ایجاد شده بود را از او بپرسیم:
انگیزه و ایده کارتان از کجا شروع شد؟
انگیزه آغاز آن قطعاً از خانه کتابدار کودک و نوجوان محله منیریه شهر تهران به مدیریت خانم ملیحه پیشداد و همسرشان آقای ایوب موحدی پور، جرقه خورد. این کلبه یک تفاوت ارزشمند داشت و آن هم امنیت و آرامش خاصش بود. به حق میگویم: این خانواده، زندگی خود را به پای "خود ساختگی کودکان" گذاشت و این نکته، وجه مشترک همه کسانیست که نه با یک پا، بلکه با دوپا پلههای خانه را بالا میروند.
از سال ۸۶ عضو کارگاه شدم و فعالیتهای اجرایی متنوعی را شروع کردم؛ مهمتر از آن اینکه در کتابخانه بزرگسال خانه هم ثبت نام کردم.
در رفت و آمدهای "خونه به خانه " و "خانه به خونه " به اتفاق خواهر بزرگترم متوجه دورههای «سبد خواندن با خانواده» شدم. بلوایی در من به پاشد. علامت سوال بزرگی در سرم ایجاد شد. بیقرار و بیتاب شده بودم. دلشورهای عجیب داشتم و با خودم میگفتم «یعنی چی؟ قرار هست چیکار کنیم؟ یعنی میریم کتاب میگیریم میاریم برای خانواده میخونیم و برمیگردونیم؟ یا نه! مثل خیلی از کلاسهای خشک و ترسناک یکی صداست و سخنران و دیگری فقط نیمچه گوش؟ که آخرسر هم نمرهای بگیرد و امتیازی به دست بیاورد؟ بعد هم نخود نخود هرکه رود خانه خود؟!»
اما درست برعکس آنچه فکر میکردم، اولین نشست و معارفه با حضور آموزگاران ادبیات داستانی کودک و نوجوان به این شکل بود که معلم، تسهیل گر و ترویج گر کتابخوانی، در کنار اعضا داوطلب و مشتاق، خیلی گرم، صمیمی و دایرهوار روی صندلیهای شاد، در زیرزمینی مصفا از جنس ساده زیستی و سنت، دور هم آرام گرفتیم. خانم اخوت از این بقچههای فرهنگی رونمایی کرد؛ نرم و شیرین! نه به شکل برخی معلمهای اخمو و بی احساس...
به ازای هر ۱۵ -۲۰ نفری که ثبت نام کرده بودیم یک بقچه با رنگهای مختلف برایمان ساخته شده بود که حاوی کتابهای گوناگون بود؛ از فرهنگنامه و فارسیآموز نخودی زندگینامه بازیهای کهن ایران گرفته تا رمان و داستان و غیرداستان.
هرکدام از این زنان فعال، چند دقیقهای صحبت کردند و از اهمیّت پیوند خانواده با کتاب گفتند. آخر خانم اخوت گفت: «هر کدومتون ی بقچهای را به دلخواه بردارید و ببرید خونه. فکر کنید میتونید چه کاری باهاش انجام بدید؟»
همه با خوشحالی از هم جدا شدیم. به اتفاق خواهرم برگشتم خانه. سریع شروع کردم به چیدن کتاب ها روی پیشخوان آشپزخونه؛ حضور کتابها کنار سماور زغالی و کاسههای گِلی آبی رنگ پر شده از دانههای یاقوتی انار و ظرف بادام و گردو و کشمش با یک استکان کمر باریک برایم حس بسیار خوبی داشت. یاد این افتادم که خواندن کتاب درست مثل خوردن بادام است؛ وقتی یک بادام بخوری نمیتوانی از بقیهاش دست بکشی!
یک ماه تا نوبت بعدی جلسه فرصت داشتم و این دلیلی شد برای اینکه خانواده و همسایه و اهالی ساختمان را با کتاب خوب آشتی بدهم.
به برکت خواندن کتاب تلویزیون خانه خاموش شد؛ عروس، داماد، پدر، خواهر، برادر، و نوهها تقریباً بیشتر روزها سرگرم خواندن کتاب شدند. وقتی کتاب توانست تلویزیون را خاموش کند، انگیزه من چند برابر شد! اینجاست که میگویند: «هیچ اتفاقی "اتفاقی" نیست تو این دنیا».
انتظار به سر رسید و روز احساسی جلسه آمد. نوبت من که شد از آنچه دید و شنیده بودم تعریف کردم که یکدفعه جمله اول به جمله دوم نرسیده که صدای چیلیک چیلیک و نور گرم و پرمهر دوربین خانم اخوت توجهم را جلب کرد. همه کف زدند و تشویق جانانه کردند. خانم اخوت گفت: «مهتاب کارت خیلی قشنگ بوده ولی دیگه چه کاری میتونی با این کتابها انجام بدی؟» گفتم «خیلی کارها…». این ترغیب چنان اثرگذار بود که تبدیل به اجرای دهها قدم در مسیر مطالعه بین مردم و من و ما شد.
از فعالیت و هدفتان برای ما بگویید. (اینکه کجاها تشریف میبرید؟ چه کتابهایی با چه موضوعاتی میخوانید؟ برای چه رده سنی؟)
همزمان با طرح "سبد خواندن با خانواده" بساط کتابها را به اتوبوس بردم. هر جمعه با مسافرها کتاب میخواندیم. اسمش را گذاشته بودم طرح" کوله پشتی راه آهن- تجریش (گلابدره دربند)".
هر جمعه ۲۰، ۳۰ تا کتاب و کتابچه شخصی و امانت، برای سنین مختلف و با موضوعات مختلف مثل روانشناسی، شعر، ادبیات داستانی، اطلاعات عمومی، زندگینامه، رمان کوتاه و… میریختم داخل کوله و سوار اتوبوس میشدم. بعد از سلام و احوالپرسی، دعوتشان میکردم به استفاده رایگان از کتاب ها. سبد به دست جلوی مسافرها میرفتم و کتاب تعارف میکردم. آنها هم تا توقف اتوبوس در ایستگاه مدنظرشان مشغول کتابخواندن می شدند. اولین بار که بازخورد خوب را دیدم مشتاق شدم که این کار تداوم داشته باشد. اغلب با راننده هماهنگ میکردم که مسافران را از یک در پیاده کند که کتابها گم نشوند. مسافرها اکثراً استقبال میکردند؛ شاید گاهی فقط نگاهی به اسم کتاب یا دو خط از آن میانداختند، اما همین مقدار کم هم آنها را از چاله چولههای زندگی و زبالههای ذهن دور میکرد.
یادم میآید یک بار دختر خانمی که فارغ التحصیل مقطع دکترا بود برایم نوشت: «فکر نمیکردم مطالعه آنقدر مهم باشه که شما را به این کار وادارد. گمان میکردم همین قدر مطالعه درسی که دارم کافی و باقیست.»
این مرحله چند صبح جمعه در مسیر اتوبوسی راه آهن تجریش و برعکس تمام شد؛ با تمام سختی و شیرینیهایش.
خلاصه اینکه طرح یک ساله سبد خواندن با خانواده از سال ۸۸-۸۹ کلید خورد و به سرانجام رسید. دورههای بعدی هم همچنان ادامه داشت؛ هم برای افراد جدید و هم برای اعضای قدیمی که میتوانستند مجدد شرکت کنند.
همین که می دیدم تعداد کتابهایی که میخوانم بیشتر شده و هرکس که من را میبیند از کتاب حرف میزند، انگیزه بیشتری برای ادامه دادن طرح پیدا میکردم.
بر خلاف قبل که در مهمانیهای خانوادگی حرفهای معمول زده میشد، کتاب و جذابیتهایش جای همه آنها را گرفت.
رقص کتابها برایم مثل یک رسالت شده بود. تغییرات مثبتی که روی ذهن و روانم گذاشت من را به این درک رساند که اصلاً نمیشود کتاب نخواند، پس بزرگترین هدفم «اهمیّت و ضرورت مطالعه با مردم» شد؛ دلم میخواست با مردم و دیگران این شادی مهم را سهیم شوم.
حرکت و گردش سیار کتابها از خانه و همسایه و کوه و بوستان و سالنهای انتظار پزشکی، ورزشی، زیبایی و… شروع شد و به میدانی بزرگتر مثل پارک، بیمارستان، مجتمعهای مسکونی، مترو، قطار، روستا و بیرون شهر رسید.
کتابها متنوع هستند و برای همه گروههای سنی از نوزاد تا ۱۰۰ سال است؛ از کتاب لالایی نوزاد و شعر مخصوص مادر باردار گرفته تا کتابهای داستان و غیر داستان و سرگرمی و تربیتی و هنر و...
چون تلاش ما این است که کتاب خوب و با کیفیت دست شهروندان بدهیم، با دقت و انرژی زیادی کتابها را انتخاب میکنیم.
با وجود شرایط کرونایی فعالیتهایتان مثل سابق ادامه دارد؟
همانطور که میدانید فعالیت من به صورت فیزیکی و حضوری در سطح شهر بود، اما با توجه به شرایطی که به وجود آمده، مدتیست در شبکه اجتماعی اینستاگرام صفحهای راه اندازی کردم و از این طریق هم تا جایی که فرصت یاری کند مشغولم. بخشهایی که برای شبکه اجتماعی در نظر گرفتم مثل: علاقهمند کردن و شروع قلقلک دادن به دوستی با کتاب، معرفی کتاب خوب از ناشر معتبر، معرفی نویسنده حاذق و خوش قلم، اطلاع رسانی اخبار کوله کتاب مهتاب و بخشهای فرهنگی دیگر باعث شده که عملاً ساعتهای زیادی را صرف این کار کنم.
کار من هیچ زمانبندی ثابت و مشخصی ندارد، ممکن است در طول هفته دو بار از صبح تا شب مشغول باشم و ممکن است در طول ماه دو الی سه بار باشد. به غیر از مدت زمانی که به خاطر مرگ پدرم احوال روحی سختی داشتم که مجبور شدم مدتی دست نگه دارم، کتابخانه سیار مهتاب در حال حرکت و عمل بوده تا امروز.
در حین فعالیتهایتان در این چند سال با چه مشکلهایی مواجه شدهاید؟
گاهی شده جایی بروم که مخالفت کنند، مجوز بخواهند و با بی سیم، پلیس، نگهبان و مأمور با تحکم و تندی روبهرو شوم که منجر به جمع کردن وسایلم شده. از طرفی هم شده جایی بروم که شرایط آنقدر خوب باشد که ۸- ۹ ساعت در پارک مشغول باشم؛ بدون کوچکترین تنش، خلل و بیادبی.
تنهایی این طرح را اجرا می کنید یا به صورت گروهی؟
تنها که نیستم خداوند همیشه با من بوده. درکل چند نفری با میل و علاقه شخصی به من ملحق شدند و زحمات داوطلبانهای متقبل شدند؛ گاهی بودند و گاهی از سختی رفت و آمد و انتظار در سرما و گرما خسته شدند و چون توقع داشتند که مردم همکاری و استقبال بیشتری داشته باشند این کار را بیفایده می دیدند و ناامید میشدند، یا به دلیل مشغلههای شخصی و دانشجویی با ناراحتی از طرح جدا میشدند.در مجموع احساس میکنم با دعای مادرم و کمکهای معنوی و مالیشان به تنهایی در این راه باشم.
از جانب ارگانی هم حمایت میشوید؟
مهمترین حامی معنوی من و کوله پشتی در کنار تشویقهای مکرر و دلچسب خانم ندا موحدیپور (از عاملین مؤثر خانه کتابدار کودک و نوجوان، طراح بازی و اسباب بازی Beh toys و فعال فرهنگی)، خانم نوشآفرین انصاری (استاد ادبیات کودک، پژوهشگر، کتابدار و دبیر شورای کتاب کودک) بود که در کنار دوستان دیگر باعث انگیزه و رشد من بودند.
ناگفته نماند که تا امروز مردم تقریباً بیست جلد و دو سه نشر هم چند جلد کتاب به میز ترویج اهدا کردند.
از طرفی سازمانهای دولتی و نیمه دولتی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد در سال ۹۴ با اهدای کتاب، لوح تقدیر و سکه، حسینی نیکنام و مرتضی بریری رئیس مجموعه و مدیر روابط عمومی خانه کتاب و ادبیات خانه کتاب در سال ۹۸ با اهدای کتاب و پوشش خبری و مرکز تبادل کتاب، آقای رضایی مسئول روابط عمومی هم با اهدای کتاب توجه و تشویق ماندگاری برای من داشتند.
به لحاظ مالی هم برای شما سودی دارد؟
خیر اصلاً. با هزینه و پس اندازهای شخصی مخارجم را تأمین میکنم، حتی شده از خیلی چیزها زدم اما کوله آگاهی و صلح را سر زنده و استوار نگه داشتم (البته با عنایت خاص خداوند.)
شنیدید میگویند «وقتی یک بادام میخوری نمیتوانی بعدی و بعدی را نخوری»؟ حکایت علاقه من به تداوم این کار هم عین بادام خوردن است. با تمام سختیهایی که در این راه وجود دارد، راهی که انتخاب کردم را دوست دارم و از آن حس خوبی میگیرم.
استقبال به چه صورت بوده؟ شده کسی هم مخالفت کنه و رفتار بدی داشته باشه؟
استقبال داخل قطار و مترو خیلی خوب هستش ولی گاهی مواقع در برخی پارکهای جنوب تهران جذب و دعوت برخی رهگذران سخت میشود.
نحوهی برخوردها متفاوت هست؛ در این راه باید پذیرش و درک خوبی داشته باشید وگرنه ادامه راه خسته کننده میشود! مردم گاهی اصرار دارند که کتاب برای خودشان شود، یا حتی چند مورد پیش آمده مادر یا همسر خانواده خواسته کتاب را ببرد و گوشهای از پارک بنشیند و آن را بخواند که همراهش این اجازه را به او نداده.
کوله کتاب مهتاب سعی دارد فضایی ایجاد کند که مردم احساس آرامش داشته باشند؛ یکی از راهها هم این است که تا مردم به کتابها میرسند، شروع نمیکند به سین جین کردن که «چرا کتاب نمیخونید؟» یا «چرا اهل مطالعه نیستید؟» و به نظرم این روش یکی از راههای جذب مخاطب هستش.
اوضاع کتابخوانی را در جامعه چطور میبینید؟
تا همین چند وقت پیش خودم از آن دسته افرادی بودم که نسبت به داشتن صفحه شخصی در شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام سرسختی میکرد، اما با توجه به سبک جدیدی که در جامعه به وجود آمده و تکنولوژی که بیداد میکند، شرایط ایجاب کرده که همه در این دنیای مجازی پا بگذارند.
همین فضای مجازی باعث تحولاتی درون انسان شده و توسعه کسب و کار را هم متحول کرده؛ مثلاً ایجاد شغل و کارآفرینی را تحت تأثیر قرار داده.
از خوبی های فضای مجازی برنامههای طنز و کمدی، استارتاپها، انیمیشنها و برنامههای خندهدار اجتماعی است که با ورود مهمان ناخوانده کرونا، موجب سرگرمی، شادی و تقویت روحیه مردم شده.
اما نباید یادمان برود که در این فضا، برای کتاب و کتابخوانی هم باید چارهای اندیشید. با اینکه طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد، مردم در دوران کرونا بیشتر مطالعه کردهاند، اما باز هم باید جنبید! چرا که سرانه روزانه مطالعهمان احوال خوبی ندارد؛ همه چیز وارونه شده. فرهنگ عامه بیشتر از قبل با انتشار محتواهای ظاهر فریب، کودک و نوجوان را به سمت پوچی، بی هویتی و غیر انسانی بودن میکشاند. شاید این رفتارهای عجیب و غریب نوجوان و سبقتشان در مسائل غیر اخلاقی و نمایشهای کاذب، آنان را به سراب برساند؛ زیرا با تبلیغات و تحت شعاع قرار دادن جوانان، ارزشهای انسانی و صلح و سازش جای خود را به مادیگرایی صرف و تحسین زیبایی و خودشیفتگی داده است.
اما چاره چیست و چه باید کرد؟ این راه حل همان آرزوی کوله کتاب مهتاب است؛ اینکه همه، هر روز کتاب بخوانیم و زمانهای خالی ر با خواندن کتاب خوب بگذرانیم.
تعدادی از مطالبههای کوله کتاب را برایتان میگویم که با رفع آنها خیلی از مشکلات رفع میشود:
۱ _اگر موانع اجرایی برطرف شود سبب میشود که سفره کوله کتاب، بدون حساسیت و سختگیری هر جا که مردم وقت آزاد دارند یا منتظر هستند، پهن شود؛ مثلاً اگر نیاز به کارت مجوز بود، ارگان یا مسئول مربوطه همکاری کند تا فرهنگ کتابخوانی ترویج شود.
۲- زمانهایی هست که خیلی کوله سنگین می شود و تعداد کتابها زیاد است که مجبور میشوم از آژانس یا خودروهای اینترنتی استفاده کنم که هزینه آور است؛ اگر شرایطی پیش بیاید که امکان رفتوآمد تردد راحتتر شود، به مکانهای بیشتری میروم.
۳- با توجه به اینکه کتابها مرتب در حال جابجایی روی نیمکت پارک، لب حوض و فواره آب، دست به دست شدن بین و قرار گرفتن روی زمین در گرما و سرما و باران و… است، زودتر از معمول خراب میشوند و مرتب باید کتاب شارژ شوند، اگر نویسندهها و ناشران موفق به این موضوع توجه داشته باشند در شارژ کتابها دچار مشکل نمیشوم.
در آخر کمک هم میخواهم از تمام کسانی که دغدغه کتاب نخواندن مردم را دارند هر کاری از دستشان بر میآید برای کوله کتاب که با آنها هم هدف است، انجام دهند.
نظر شما