به گزارش خبرنگار مهر، سیوسومین قسمت از یادداشتهای غیراداری پرویز قاسمی، رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان، به ذکر خاطرهای از کازان روسیه اختصاص پیدا کرده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
نیمه دوم مرداد ۸۹ بود. یک دهه از آن تاریخ میگذرد. بار و بندیل را بستیم و برای سه سال عازم سفر و دیاری شدیم پرخاطره و فراموش ناشدنی. مقصد پایتخت اسلامی روسیه بود؛ کرانههای ولگا؛ موطن تاتارهای مسلمان که در دوران مختلف تاریخ روسیه نقش و جایگاه پررنگ و برجستهای داشته و هماکنون نیز دارند. تعداد ایرانیان مقیمش - از همکاران کنسولگری گرفته تا سایر ایرانیان- در ماههای اول حضورمان شاید به انگشتان دو دست هم نمیرسید.
در روزهای اول؛ مسیر منتهی به کرملین کازان و مسجد زیبای قل شریف را پیاده و قدم زنان از سوارپلازا (مجتمع تجاری که در طبقه سوم آن سرکنسولگری ایران واقع شده) طی میکردم. گاهی هم با گوشی موبایل از مراکز و بناهای زیبا و تاریخیاش عکس میگرفتم. یادم نمیرود مکانهایی را که جزو اولین شکارهای دوربین موبایلم بودند: مجتمع تجاری کالتسو (кольцо)؛ خیابان تاتارستان و مجسمه عبدالله توکای شاعر ملی و برجسته تاتارها و تئاتر کمال؛ پیادهراه اروپایی بااومان؛ میدان آزادی؛ کرملین کازان و مسجد قل شریف؛ کلیسای جنبی مسجد قل شریف؛ مزار مدافعان کازان در مقابل تهاجم روسها و...
سوارپلازایی که از آن نام برده شد مرکز تجاری - تفریحی و یا پاساژ تجاری است که در طبقه سوم آن سرکنسولگری ایران جای گرفته است. نمایندگی دیپلماتیک کشورمان موقعیت مستقلی بسان اکثر مراکز و اماکن دیپلماتیک خارجی ندارد و ما هم بهناچار در گوشهای کوچک از سرکنسولگری به تمشیت امور فرهنگی میپرداختیم.
در همان روزهای اول حضور در تاتارستان؛ در کنار محدود همکاران سرکنسولگری؛ با آقای واحدی دانشجوی بورسیه ایرانی آشنا شدم. یک سالی میشد که به کازان آمده بود و انصافاً چه در همان روزهای اول حضور و چه بعدها تا پایان حضور در تاتارستان همراه؛ همافزا و کمک کار ما در وابستگی فرهنگی بود. دوسه ماه بعد آقای مداحی هم از کرمان به جمع ما پیوستند و کمی تا قسمتی دلمان گرم و قرص شد به حضور ایرانیان در کنارمان در دیار غربت و سرد و سیبریایی تاتارستان. با همان جمع؛ دعای کمیل بدون استثنا هر پنجشنبه برقرار بود و در جمعی ۱۲-۱۰ نفره که بچههای کوچک مان نیز جزو همین جمع بودند (حسین، زهرا، ریحانه و آترین) دهه اول مام محرم را بطرز باشکوهی و با حضور مداح ایرانی آقای جابر عزیزی برگزار کردیم.
یادش بخیر مداح ایرانی در آن جمع بسیار محدود ایرانیان مقیم در سالن کنسولگری آنچنان با شور و حال عزاداری میکرد که گویی عزاداری در یکی از مساجد و یا هیأتهای عزاداری نازی آباد تهران است. یکی از دعاهایش هم این بود که انشاالله سال آینده دسته عزاداری در کازان راه بیندازد. سال بعد خودش نیامد ولی به فاصلهای کمتر از یک سال خواسته و دعای ایشان که خواسته قلبی ما هم بود؛ بهنوعی برآورده شد. گروه گروه دانشجویان ایرانی به سمت تاتارستان و کازان پررمز و رازش گسیل شدند. حالا دیگر احساس تنهایی و غربت نمیکردیم. تعداد از ۱۰۰ نفر هم فزونی یافته بود. حضورشان به محفل و جمع ما در کنسولگری و در برنامههای فرهنگی و دینیمان شور و حال و معنای خاصی میبخشید. سالن کنسولگری دیگر به زحمت گنجایش حضور همه ایرانیان را داشت.
به شخصه بهعنوان وابسته فرهنگی توجه و اهتمام زیادی برای همافزایی با ایرانیان مقیم و پیشبینی برنامههای فرهنگی و فوقالعاده برای آنان داشتم. یادش بخیر برنامههای دهه اول محرم و ماه مبارک رمضان و شام و افطاری که با چه زحمتی دوستان دانشجو در خوابگاه تهیه میکردند و با خود به کنسولگری میآوردند. یاد عزاداریها و مداحیها و مولودی خوانیهای آقای صمیمی عزیز هم بخیر که در سالهای آخر بعضاً به زبان روسی هم برنامه اجرا میکرد!
اولین اردوی فرهنگی – تفریحی ایرانیان مقیم در منطقه رائیفسکی و روستای «بالشی یه کلوچی» (большие ключи) کازان، جزو ماندگارترین خاطرات از سه سال حضور و فعالیتم در تاتارستان است. در همین اردو بود که هسته اولیه انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کازان شکل گرفت؛ هستهای که اعضای آن به نسبت برخی انجمنهای باسابقه سایر کشورها و مناطق و حتی مسکو فعال و باانگیزه نشان میدادند. در سالهای بعد تعدادی از اعضای انجمن کازان به مسکو رفتند و انجمن مذکور با حضور کازانیها فعالتر از گذشته شد.
دوستان دانشجوی ما در کازان الان هرکدام برای خودشان کسی شدهاند و مقام استادی را در دانشگاههای کشورمان دارند. خیلی خوشحال و خرسند هستم که دورهای از مأموریت خود را در حضور و جمع صمیمی دانشجویان ایرانی گذراندم و امیدوارم هرجا که هستند شاد و خرم و موفق و سربلند باشند و ما را نیز از دعاهای خیرشان فرموش نکنند.
فرصت را مغتنم میشمارم در پایان این نوشتار کوتاه تا جایی که به خاطر دارم از دوستانی که در کازان در خدمتشان بودم و با برخی از آنها هنوز ارتباطات دوستی و خانوادگی دارم، نام میبرم:
- استاد محترم و برادر بسیار دوست داشتنیام دکتر مهدی واحدی استاد دانشگاه علامه طباطبایی
- استاد محترم و فرهیخته سرکارخانم دکتر الهه کریمی ریابی استاد بنده در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر مهدی هدایتی شهیدانی استاد دانشگاه گیلان
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر جواد مداحی استاد دانشگاه شهیدباهنر کرمان
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر عظیمی استاد دانشگاه اصفهان
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر شیراوند استاد دانشگاه اصفهان
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر ظهرابی استاد دانشگاه شیراز
- استاد محترم و دوست عزیزم دکتر صمیمی استاد دانشگاه رازی کرمانشاه
- استاد محترم؛ دوست گرانقدرم دکتر زندی استاد دنشگاه سبزوار
- و دیگر استادان محترم و دانشجویان گرانقدری که متأسفانه پس از بازگشت از مأموریت تاتارستان دیگر اطلاعی از آنها ندارم همچون آقایان مستأجران؛ چابک؛ آذرخش؛ موسوی؛ بیهقیان (عمو جواد بچههای کازان)؛ اصفهانی؛ مداح؛ عالی؛ نورایی پور؛ قاسمی سنقری و...
پرویز قاسمی، قرقیزستان، ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
نظر شما