به گزارش خبرگزاری مهر، دانا نوشت: حجت الاسلام علی شیرازی در حدود یک دهه نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس از جمله چهرههایی است که سالهای زیادی را چه در دوران جنگ تحمیلی و چه پس از آن در سپاه پاسداران و در نیروی قدس همواره دوشادوش حاج قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت از سوریه و عراق تا لبنان و افغانستان نقش آفرینی کرده است.
وی در جریان جنگ تحمیلی در لشکر ثارالله کرمان همرزم شهید سلیمانی شد و پس از آن نیز در سپاه قدس با سردار بزرگ جبهه مقاومت همراه شد.
حجت الاسلام شیرازی در بسیاری از سفرهای حاج قاسم به کشورهای مختلف جبهه مقاومت با او همراه بود و همواره دفاع از انقلاب اسلامی، ولایت فقیه و ایثار و از خودگذشتگی را از جمله شاخصههای رفتاری سردار دلها میدانست.
او که اهل کرمان است پس از حدود یک دهه مسئولیت در نیروی قدس سپاه پاسداران در آذر ۹۹ مسئولیت خود را واگذار کرد اما همواره دوران همکاری با حاج قاسم سلیمانی را به عنوان دوره طلایی و ناب خدمت خود یاد میکند.
با او به گفتگو نشستیم و از ابعاد مختلف شخصیت سردار دلها از او پرسیدیم و با شنیدنیهای بسیاری از زندگی حاج قاسم در جنگ با داعش و استکبار مواجه شدیم.
آنچه در ادامه از نظرتان میگذرد مشروح این گفت و گو است:
لطفاً در ابتدا مختصری درباره نحوه آشنایی خود با سردار و دوران این آشنایی توضیح دهید و در چه سمتهایی در کنار آن شهید فعالیت کرده اید؟
من از سال ۱۳۶۱ که جبهه غرب بودم به جبهه جنوب آمدم. قبل از عملیات بیت المقدس بود، آن زمان تیپ ثارالله تشکیل شده بود، رفتم تیپ ثارلله که فرمانده تیپ سردار سلیمانی بود از آن زمان با هم آشنا شدیم.
بعد به عنوان رزمنده لشکر بودم که در عملیان ها شرکت میکردم و چون روحانی بودم برای ادامه تحصیل به قم میرفتم و هر زمان عملیاتی طراحی میشد فرماندهان تیپ تماس میگرفتند تا برای شرکت در عملیات به جبهه برگردیم.
سال ۶۵ بود که سردار سلیمانی به من گفت به عنوان مسئول تبلیغات لشکر می آیی در جبهه بمانی که من از همان سال تا پایان جنگ به عنوان مسئول تبلیغات لشکر در جبهه ماندم.
بعد از جنگ هم این ارتباط ما با سردار سلیمانی ادامه داشت منتها رفاقت جبهه با سایر رفاقتها متمایز بود.
چه تفاوتی داشت چون همه معتقدند رابطه رزمندهها در دوران جنگ متفاوت از سایر رفاقتها بود؟
همه کسانی که در لشکر ثارالله با هم بودیم چه آنهایی که شهید شدند چه آنهایی که هنوز هستند یک بار ندیدم برای دنیا تلاش کنند، برای پول، قدرت، «او نباشد من باشم» در لشکر نداشتیم.
همه برای خدا حرکت میکردند و هر لحظه هر عملیاتی که انجام میشد یا خط مقدم که میرفتیم احتمال این وجود داشت که دیدارها آخرین دیدار باشد یعنی همیشه با هم خداحافظی میکردیم و با این عینک به هم نگاه میکردیم که احتمال دارد دوره دوستیهایمان تا چند لحظه آینده بیشتر نباشد من شهید شوم یا آن یکی شهید شود.
شجاعت و حماسه آفرینی این عزیزان را در جبهه جنگ میدیدیم. خودشان را به خطر میانداختند برای اینکه اسلام، ایران و جمهوری اسلامی بماند. کسی هم که فرمانده بود حقیقتاً این روحیه را داشت یعنی مهمتر از تخصص فرماندهان معنویت آنها بود. هر کس در جبهه مقامی داشت نسبت به معنویت خود به این مقام رسیده بود.
سردار سلیمانی که فرمانده تیپ بود و بعدها فرمانده لشکر ثارالله شد معنویتش از همه جوانان و فرماندهان بالاتر بود به طوری که جاذبه ایجاد میکرد و حرفش اثر داشت ما سعی میکردیم خودمان را به سردار سلیمانی نزدیک کنیم و از معنویت او استفاده کنیم گرچه شاگرد تنبل بودیم اما این عظمت را سردار سلیمانی تا پایان عمر داشت.
بعد از جنگ همین ارتباط ادامه داشت. از سال ۱۳۹۰ هم توفیق داشتم مثل دوران جنگ در سپاه قدس در کنارش باشم. نزدیک ۸ سال و نیم در کنار هم بودیم و هر چه میگذشت عشق و ارادت من به سردار سلیمانی بیشتر میشد.
دوران زندگی حاج قاسم سلیمانی را میتواند به چندین بخش تقسیم کرد. دوران پیش از انقلاب، دوران انقلاب تا جنگ، دوران دفاع مقدس، دوران پس از دفاع مقدس در سپاه کرمان و قرارگاه قدس، دوران حضور در نیروی قدس تا شروع فتنه عراق و شام و در نهایت دوران پس از فتنه تا شهادت؛ ویژگیهای حاج قاسم در هر کدام از این دورهها به نظر شما چیست که باعث میشود به مرور ما با یک شخصیت بین المللی مقاومت مواجه شویم؟
هر که در این راه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند. من اعتقاد دارم چه در دوران انقلاب، چه در زمان جنگ که حاج قاسم فرمانده قرارگاه جنوب شرق شد و چه بعد که در لشکر ثارالله در کرمان مشغول شد و چه در سپاه قدس و حوادثی که در زندگی وی اتفاق افتاد که باید بگوییم همیشه در حال مبارزه و جنگ و جهاد بود، همه این میدانهای جهاد وسیله کمال شهید سلیمانی بود. هر چه جلوتر آمد یعنی از دوران انقلاب تا لحظه شهادت حاج قاسم ۴۰ تا ۵۰ سال در حال درس گرفتن و رشد بود.
حاج قاسم در اوضاف بندگی، تقوا، اخلاص، ایمان به خدا، ایمان به قیامت، مردم داری، برخورد با مردم، برخورد با خانواده شهدا، مهربانی، تواضع و هر اوصافی را که در نظر بگیرید رشد کرد. در میدان جهاد و جنگ حاج قاسم سال ۶۶ با حاج قاسم سال ۹۸ تفاوت داشت چون در میدان جنگ و مبارزه هم رشد کرد.
حاج قاسم سال ۶۱ از دشمن نمیترسید اما حاج قاسم سال ۹۶و ۹۷ بسیار متفاوت بود، بسیار به خدا نزدیک تر بود کسی که به خدا نزدیک تر میشود و در قیامت باوری و معادباوری رشد میکند شجاعتش بی مانند میشود.
مردم همه این حقایق را دیدند، مردم میبینند که حاج قاسم ۴۰ سال در حال جنگ و از زن و بچه دور است که برای حفظ انقلاب، اسلام، ملت ایران و همه ملتهای جهان تلاش میکند. ۴۰ سال جنگ و مقاومت بود، مثل حاج قاسم را کم داریم و اصلاً نداریم که ۴۰ سال فرمانده میدان باشد فرمانده ای که لحظه نمینشیند، جلودار است نه اینکه از عقب میدان را مدیریت کند در میدان جلوتر از همه حرکت میکرد، هر کس به این حاج قاسم نگاه کند غیر از مقاومت، اخلاص و عشق به مردم چیزی نمی بیند همین اوصاف حاج قاسم را ممتاز کرد، الگو کرد و این برای ملت ایران و جهان افتخار است که چنین الگویی دارند.
نیروی قدس سپاه پیش از حضور حاج قاسم سلیمانی نیز فعالیتهای گستردهای داشته است، اما به عقیده همه حضور ایشان در نیروی قدس باعث شکوفایی بیشتر آن شد که در نمود اولیه (حداقل از دید رسانهها) جنگ ۳۳ روزه بود نقش شخص حاج قاسم در بروز و ظهور بیشتر توانمندیهای نیروی قدس چه بود؟
اولاً ما باید از سال ۷۶ تا ۹۸ که حاج قاسم ۲۲ سال در نیروی قدس بود ضرب در ۳ کنیم، حاج قاسم روزی ۷ ساعت کار نمیکرد، بعضی از روزها ۲۳ ساعت کار میکرد یعنی ۳ برابر این از نظر کمی، از نظر کیفی هم چون همه جا حاضر بود اثرگذاری بود، همه به حرفش گوش میکردند، گاهی در بحثهای مدیریتی می گویم که یک ماه جلسه شبانه روز میگذارید تا بتوانید مثلاً یک میلیارد تومان بودجه بگیرید، اما حاج قاسم نفوذ داشت، حرفش را میخواندند طوری با رزمندگان و مردم برخورد میکرد که همه شیفته حاج قاسم بودند اگر حاج قاسم میگفت این کار بشود، نه اینکه کسی جرائت نکند نه بگوید، بلکه خجالت میکشیدند بگویند نه.
در عراق همه گروهها حرف حاج قاسم را گوش میکردند، در لبنان همه رزمندگان در سوریه همه و همه حرف حاج قاسم را گوش میکردند جوری بود که حرف حاج قاسم روی رئیس جمهور روسیه هم اثرگذار بود، اگر مشکلی در ترکیه هم پیش میآمد حاج قاسم حرفش روی اردوغان هم اثرگذار بود.
اینها در برش کاری، فرماندهی و مدیریتی حاج قاسم مؤثر بود. در کشور اهل جناج نبود همه هم این را میدانند اما اهل مبارزه با استکبار و اسرائیل بود، انقلابی و جهادی بود اما چون وابسته به قشری نبود همه حرفش را گوش میکردند چنین شخصیتی برش داشت و میتوانست عظمت نیروی قدس را بالا بیاورد.
مهمتر از همه آنچه اشاره کردم، وابستگی حاج قاسم به خدا بود، نمیگوییم دیگران وصل به خدا نیستند اما این اتصال درجه بندی دارد.
در حدیث میفرماید سلمان و ایمان ابوذر هر دو مؤمن هستند اما سلمان بسیار تفاوت دارد، ایمان ۱۰ درجه دارد و پیغمبر به ایمان سلمان درجه ده را میدهد سردار سلیمانی هم درجه ۱۰ ایمان را داشت. وابستگی او به خدا قوی بود وقتی کسی وابسته به خدا باشد قدرت خدا را پشت سر خودش قرار میدهد، حاج قاسم قدرت خدا را با ایمان ۱۰ درجه پشت سر نیروی قدس قرار داد، همین نیروی قدس را بالا برد و حماسه آفرید، چون کار برای خدا و خالصانه بود، در هیچ میدانی حاج قاسم شکست نخورد.
در افغانستان، بوسنی هرزگوین، لبنان، سوریه، عراق و فلسطین هر چه نگاه میکنیم میبینیم فلسطین از انتفاضه سنگ به موشک رسیده؛ اینها را حاج قاسم ایجاد کرد. حاج قاسم مثل یک پدر همه را فرزندان خود میدانست.
یک پدر چگونه برای فرزند خود تلاش میکند، حاج قاسم برای مردم اینگونه تلاش میکرد، گاهی یک نفر مدیریت میکند و کار پیش میرود اما گاهی یک نفر پدر وار مدیریت میکند از روی سوز دل.
من به عنوان یک شاهد می گویم حاج قاسم دلش برای بچه یک شهید بیش از بچه خودش میسوخت. وقتی در میدان سوریه یا عراق میدید یک زن عراقی یا یک زن سوری مورد تعرض قرار میگیرد یا تحت محاصره است مثل باران اشک میریخت و تلاش میکرد او را نجات بدهد.
وقتی مردم نبل و الزهرا در محصره بودند تلاش میکرد با تمام وجود هرچه امکانات دارد را وارد صحنه کند تا بتواند مردم نبل و الزهرا را نجات دهد. در حلب و موصل هم همین طور بود. در جای جای جبهه مقاومت همین بود. وقتی این حرکت در میدان بروز و ظهور کرد عظمت نیروی قدس بالا رفت.
نیروهایی که با سردار سلیمانی کار میکردند باید به اندازه او میدویدند، یک فردی روزی ۱۰۰ متر میدود و یک نفر روزی ۱۰۰ کیلومتر میدود، حاج قاسم روزی ۱۰۰ کیلومتر میدوید و نیروهایش هم باید با او میدویدند؛ وقتی همه با او حرکت کردند عظمت نیروی قدس بالا رفت.
فتنه عراق و شام نقطه تحول جدی در منطقه بود. حضور حاج قاسم در میانه این نبرد باعث شد تا برخی در داخل این نگاه را القا کنند که ایران قصد دخالت در دیگر کشورها را دارد؛ به عنوان فردی مطلع، رابطهای که باعث شد کشورهایی نظیر سوریه و عراق رسماً از ایران و به نوعی حاج قاسم برای ورود و کمک در حل بحران، دعوت رسمی کنند چه بود؟
ما از انسان، مظلوم و مسلمان حمایت میکنیم، مردم عراق، سوریهف لبنان و افغانستان انسان هستند، مسلمان هستند و مظلوم. زیر ظلم آمریکا و استکبار جهانی و داعش قرار گرفته بودند، عراق زمانی مورد هجوم قرار گرفت که حکومت این کشور مردمی و شیعی بود.
سوریه در جنگ صدام علیه ما در کنار ما بودند همه دنبا در کنار صدام بود اما مردم سوریه در زمان حافظ اسد از جمهوری اسلامی ایران حمایت کردند. حالا یک کشوری مورد ظلم قرار گرفته و رئیس جمهور آن کشور از ما درخواست کمک کرده، رئیس جمهور و نخست وزیر عراق از ما درخواست کمک کردند، نیروهایی که حکومت عراق را تشکیل دادند کسانی بودند که در دوران صدام کنار ایرانیها جنگیده بودند، آقای ابومهدی در لشکر بدر علیه صدام در کنار ایرانیها برای دفاع از جمهوری اسلامی جنگیدند، حالا از ما درخواست کردند برویم کمک، برویم یا نرویم؟!
طبیعی است هر کسی از رفیقش حمایت میکند، اگر یکی از رفقا در بحران گرفتار شد و دیگری برای او کاری کرد، و فردا آن یکی گرفتار شد و درخواست کمک کرد، طبیعی است که باید به دادش رسید؛ علاوه بر طبیعی بودن این کمک کردن یک تکلیف شرعی است ما براساس تکلیف شرعی دیدیم ظلمی در حال واقع شدند است و البته هدف استکبار و داعش از بین بردن جمهوری اسلامی ایران بود، هدف اینجا بود که اول پر و بال جمهوری اسلامی ایران را بشکنند، چون میدانستند عراق، سوریه و لبنان پر و بال جمهوری اسلامی هستند میخواستند اول پر و بال جمهوری اسلامی را بشکنند و بعد هم به سراغ جمهوری اسلامی آمده و آن را از بین ببرند.
در حقیقت فرماندهی سردار سلیمانی در سوریه کاری کرد که هم پرو بال جمهوری اسلامی ایران نشکست و هم آسیبی به آن رسید. هزینهای که ما در جنگ با داعش دادیم نسبت به دستاوردهایی که به دست آوردیم قابل قیاس نیست، امروز جبهه مقاومت شکل گرفته است، فرمان امام در سال ۶۶ مبنی بر تشکیل بسیج جهانی اسلام امروز عملی شده و قدرت آمریکا و استکبار در منطقه شکسته شده است.
هر طرحی را آمریکاییها خواستند در منطقه اجرا کنند، سردار سلیمانی آن طرح را شکست داد این نتیجه حضور سردار سلیمانی در منطقه است.
همواره دیده میشد که نگاه شهید سلیمانی به سیاست داخلی نگاهی منطقی و منصفانه و وحدت آمیز است؛ برخی پس از شهادت این سردار بزرگ تلاش میکردند این نگاه وحدت آمیز را به نوعی نگاه بی تفاوت به برخی مسائل نشان دهند؛ اما وصیت نامه ایشان و توصیه شدید به حفظ ولایت و نظام این توطئه را تا حد زیادی خنثی کرد. هدف این افراد از این تحریف زود هنگام چیست؟
جناح بندی سردار سلیمانی، خودی و غیرخودی بود. او میگفت انقلابی و ضد انقلاب، نه اینکه هیچ جناحی نداشته باشد بالاخره امام حسین (ع) یک جناح بود یزید هم یک جناح؛ گاهی چند نفر را در رأس یک جریان تعریف میکنیم و گاهی مردم را در یک جریان قرار میدهیم و میگوئیم مردم اصلاح طلب هستند یا اصولگرا هستند؛ مردم طرفدار انقلاب اسلامی هستند.
در فتنه ۸۸ مردم کدام طرف بودند، مردم با انقلاب بودند ممکن است دنبال کسی راه بیفتند و شعار بدهند اما وقتی ببینند او با انقلاب فاصله دارد همه از او فاصله میگیرند. اگر اینطور نبود جمهوری اسلامی شکست خورده بود. حاج قاسم میگفت مردم انقلابی هستند و کاری به این شخص و آن شخص نداشت و میگفت شخصها می آیند و میروند اما انقلاب ماندنی است.
او پای انقلاب، مبانی دین و ارزشها ایستاده بود اینطور نبود که به ارزشها پشت کند.
بگذارید در اینجا خاطرهای نقل کنم؛ در جلسهای بودیم یکی از آقایان آمد گفت در جلسهای بودم که یک نفر از اعضای آن جلسه به مقام معظم رهبری اهانت کرد حاج قاسم سوال کرد تو کجا بودی؛ گفت من در جلسه بودم، پرسید چه کار کردی گفت هیچ کاری نکردم؛ حاج قاسم گفت اشتباه کردی اگر حتماً با او برخورد میکردم؛ حاج قاسم پای ارزشها ایستاده بود.
اگر میدید یک جا به فرزند شهیدی ظلم میشود نگاه نمیکرد این انسان به زید رأی داده یا به عمر؛ این روحیه انقلابی است. شخصی که در لشکر ثارالله در زمان جنگ ۸ سال جنگیده کاری ندارد به چه کسی رأی داده است اگر ظلمی به او روا شود باید جلوی آن را گرفت. حاج قاسم از بالا نگاه میکرد که یک نفر در صف جمهوری اسلامی ایستاده یا مقابل جمهوری اسلامی است.
میگویند حاج قاسم جناحی نیست ما هم میگوئیم جناحی نیست؛ اما حاج قاسم درباره برجام دو و سه حرف دارد یا نه، حرف دارد. حاج قاسم درباره آمریکا حرف دارد یا نه؟ حرف دارد؛ حاج قاسم برای مبارزه با آمریکا وارد میدان شد یا نه؟
در «تنف» نیروها از فرودگاه «سین» به سمت «بوکمال» میرفتند در تنف آمریکاییها مستقر بودند دستور داده شد وارد محدوده آمریکاییها شوید هواپیماها و هلی کوپترهای آمریکایی بلند شدند اما کسی نترسید، حاج قاسم عقب نشینی نکرد تهدید کردند اما راهش را ادامه داد و رفت.
بارها هواپیماهای آمریکایی در سوریه آمدند برای داعش با هواپیما تجهیزات و موا غذایی ریختند نگفت چون آمریکاییها از اینها حمایت میکنند عدهای هم میگویند ما با آمریکاییها رفیق باشیم پس ما هم کاری نکنیم که آمریکاییها بدشان بیاید.
حاج قاسم محکم در برابر آمریکاییها ایستاد اگر حاج قاسم محکم در برابر اوباما و ترامپ نمیایستاد، ترامپ دستور ترور او را نمیداد پس معلوم است بساط آمریکا را در منطقه حاج قاسم به هم ریخت، حاج قاسم دشمن آمریکا و اسرائیل است. حاج قاسم هر چه توان داشت به میدان آورد برای کمک به مردم فلسطین علیه اسرائیل پس موضع داشت.
به عقیده شما نقطه عطف عملکرد حاج قاسم چه در میدان نبرد و چه در عرصه معنوی چه بود؟
حاج قاسم به مردم و آقا عشق میورزید، در وصیت نامهای نوشت جان من هزاران بار فدای مردمی باد که هزاران بار جان خود را برای انقلاب به خطر انداختند. حاج قاسم شعار نداد عمل کرد پای حرفش ایستاد و به شهادت رسید.
حاج قاسم نامهای به آقا نوشت در پاسخ به نامه آقا که نوشته بودند نگران جان شما هستیم مینویسد جان من چه قابل که شما نگران جان من باشید. جان من هزاران بار فدای جان شما باد. همه آقایانی که میگویند حاج قاسم جناحی نیست بدانند که جناح حاج قاسم آقاست، جناح حاج قاسم مردم، اسلام، انقلاب و امام است. اگر حاج قاسم ببیند جایی کوچکترین اهانتی به امام میشود آنجا را به آب و آتش میکشید.
در دوران حضور حاج قاسم در جبهههای نبرد اتفاقات قابل توجهی رخ داده است، یکی از آنها ظاهراً فرود هواپیمای ایشان در بین طالبان است؛ این ماجرا را تشریح کنید.
حاج قاسم در افغانستان از مردم افغانستان دفاع کرد. اخیراً بعضی مطرح کردند افغانیها را به زور بردند در سوریه بجنگند. حاج قاسم و نیروی قدس آمدند در افغانستان از ملت افغانستان دفاع کردند، جانشان را کف دست گرفتند و آمدند در افغانستان شهید هم دادند و از مردم این کشور دفاع کردند.
حاج قاسم مکرر به افغانستان میرفت یک بار هواپیمای او در فرودگاه طالبان نشست، خلبان اشتباه کرده حواسش نبود وگرنه آنجا فرود نمیآمد، حاج قاسم نگاه کرد دید اشتباه نشستند به خلبان تذکر کرد اشتباه نشستی از روی همان باند سریع بلند شدند حاج قاسم خم به ابرو نیاورد.
قضیه این هوایپما و شجاعت حاج قاسم در فرودگاه طالبان به جای خود اما حاج قاسم برای چه آمده بود به افغانستان، اگر حاج قاسم آنجا مورد اصابت موشک طالبان قرار میگرفت و کشته میشد برای چه کسانی کشته شده بود، برای چه کسانی در افغانستان تا مرز شهادت رفت.
حاج قاسم عاشق مردم افغانستان هم بود آنهایی که آمدن با حاج قاسم در سوریه جنگیدند هم عاشق او بودند این عشق دو طرفه بود. وقتی مردانگی، عشق و شجاعت او را در میدان جنگ افغانستان میدیدند حاضر بودند در رکاب او در سوریه بجنگند. این فقط شامل حال مردم افغانستان نبود در عراق هم اینگونه بود.
در عراق در زمان جنگ صدام با ایران در عملیات کربلای پنج که الان نزدیک سالگرد آن هستیم، لشکر ثارلله با سپاه پنجم صدام میجنگید. صدام سقوط کرد داعش به عراق حمله کرد و فرمانده سپاه پنجم عراق زیر چتر فرماندهی حاج قاسم سلیمانی در مبارزه با داعش جنگید. کسی که نیروی صدام و عضو حزب بعث بود، آمد و گفت اشتباه کردم من دیدم او را مثل یک سرباز در مقابل حاج قاسم بود.
حاج قاسم به بچههای شهدا بیش از بچههای خودش عشق میورزید. حاج قاسم بیش از بچههای خودش با بچههای شهدا بود، در جلسهای اگر میآمد فرزندان شهدا از سر و کول او بالا میرفتند در منزل شهدا بودم دیدم نه مثل پدر بلکه دلسوزتر از پدر با او مواجه میشدند، وقتی حاج قاسم وارد خانه یک شهید میشد، با اینکه یک فرزند شهید که تازه پدرش شهید شده بود انگار که یک سابقه آشنایی ۲۰ ساله با حاج قاسم داشت با او رفتار میکرد.
یکی از این شهدا شهید «شیخ شعاعی» از روحانیون کرمان در لشکر ثارالله در گردان غواص خط شکن لشکر بود که به شهادت رسید و جنازه او همراه شهدای غواص برگردانده شد، وقتی جنازه این شهید را آوردند دو بار با حاج قاسم به خانه این شهید رفتم یک بار به شوخی به آنها گفتم هر وقت حاج قاسم میاید انگار نه انگار که ما هم هستیم، ساعتها با حاج قاسم حرف میزدند و درد دل میکردند.
شهید شیخ شعاعی دو دختر به نامهای فاطمه و زینب و یک پسر به نام حسین داشت، روزی که حاج قاسم شهید شد زینب به من پیام داد گفت به داد ما برسید ما دیگر طاقت نداریم مثل اینکه بابایمان را از دست دادیم، گفت حسین غش کرده به دادش برسید.
اینها از قم در سرمای دی ماه برای تشییع به کرمان آمدند وقتی برای تشییع آمدیم زینب خودش را داخل محوطه رساند آمد کنار من گفتم اینجا چه کار میکنی چطور آمدی، گفت من از دیروز آمدم دیشب را در سرما در اینجا ماندم تا بیاییم کنار جنازه بابام، گفت اشکی را که من برای حاج قاسم ریختم برای بابام نریختم.
چه کسی همراه آقای قالیباف تلقین و تدفین حاح قاسم را انجام داد؟
حاج قاسم وصیت کرده بود آقای خالقی او را دفن کند، آقای خالقی از روحانیون کرمانی است و در حوزه علمیه قم از مدرسین است که طبق وصیت حاج قاسم شهید را دفن کرد و من هم آنجا ناظر بودم.
از فضای تدفین حاج قاسم در کرمان بگویید شرایط لحظه تدفین چگونه بود؟
نمی دانم مردم از حاج قاسم چه دیده بودند، من در جمعیت از میدان آزادی کرمان که تشییع جنازه شروع شد تا گلزار شهدا که محل دفن بود را بیش از ۲۰ کیلومتر پیاده آمدم، با حاج قاسم عهد کردم که باید پشت سرت پیاده بیایم.
من ۴۰ سال حاج قاسم را میشناختم طبیعی بود که پیاده پشت سرش بیاییم اما آن کسی که از مازندران، تبریز، شیراز، خراسان رضوی، شمالی به کرمان آمدند برای چه آمده بودند، برآورد کردند حدود ۷ میلیون نفر برای تشییع به کرمان آمده بودند. به تشییع عراق کاری نداریم، حاج قاسم در اهواز تشییع شد، مشهد، تهران، قم و کرمان تشییع شد.
من دیدم افرادی را که گفتند اهواز بودیم، مشهد بودیم، تهران و قم و کرمان هم بودیم؛ حاج قاسم با این دلها چه کرده بود که طرف حاضر شده بود یک هفته کسب و کار خود را تعطیل کند و دنبال حاج قاسم باشد. مردم کرمان در تشییع حاج قاسم اعلام کردند هر کسی مهمان است از آنها پذیرایی شود؛ روز تشییع جنازه از همه جای کشور به من زنگ میزدند، از اصفهان زنگ میزدند میگفتند جنازه را بیاورید اصفهان، از یزد، از کاشان؛ از قم دائم به ما زنگ میزدند که حاج قاسم را به قم بیاورید، قم که رفت میگفتند کاشان هم برود، اصفهان هم برود، یزد هم برود اگر اجازه داده میشد حاج قاسم در همه این شهرها تشییع میشد میدیدید چه اتفاقی خواهد افتاد.
از دیدارهای حاج قاسم با سید حسن نصرالله برایمان بگویید در این دیدارها چه میگذشت؟
حاج قاسم همیشه به انسانها عشق میورزید چون خودش را نمیدید و دیگران را بزرگ میکرد، در بعضی دیدارها با سید حسن نصرالله من همراه حاج قاسم بودم، برخورد متواضعانه حاج قاسم با سیدحسن نصرالله را میدیدم، چقدر دلسوزانه و عاشقانه با او رفتار میکرد سید حسن نصرالله هم همین عشق را حاج قاسم داشت و جالب است بدانید همه فکر و ذکر حاج قاسم و سید حسن نصرالله، رهبر معظم انقلاب بود.
جلسهای نبود که من با سید حسن نصرالله داشته باشم تا جلسات متعددی که با حاج قاسم با وی داشتیم بحث حضرت آقا نباشد. در دیدارهایی که با مراجع قم داشتیم معمولاً نیم ساعت فقط تاکید میکرد قدر آقا را بدانیم و از ایشان حمایت کنیم اگر از آقا حمایت کنیم جمهوری اسلامی ایران و ایران باقی میماند.
هر کسی از ایران به لبنان میرفت و با سید حسن نصرالله دیدار میکرد، سید حسن مدام حرفش این بود که عظمتهای زندگی رهبری را بازگو کند. ما باید برای آنها بگوییم اما او به مسئولان ایرانی میگفت شما در کنار آقایید قدر او را نمیدانید ما میدانیم حضرت آقا چه عظمتی است.
در فتنه ۸۸ هر روز تماس با تهران تماس میگرفت و سوال میکرد که آقا حالشان خوب است، جمهوری اسلامی هست، حفظش میکنید؟
آنها میدانند که آقا یعنی جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی بماند یعنی جبهه مقاومت میماند، جبهه مقاومت بماند یعنی مبارزه علیه استکبار وجود دارد و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
ما قدر در نعمت هستیم ولی قدر نعمت را نمیدانیم اما تاکید سید حسن نصرالله و حاج قاسم همواره همین بوده که قدر رهبری را بدانید.
نظر شما