زمانی که کتاب به اتمام رسید و باید عنوان را انتخاب میکردیم جلسات زیادی برای اسم کتاب گذاشته شد و حتی نزدیک به ۴۰ عنوان انتخاب کردیم که یکی را اسم کتاب بگذاریم در آن دوران، سردار در گیلان غرب مأموریت بود زمانی که با او تماس گرفتند که سردار کدام اسم را قبول میکنید؟ او هم گفته بود که هر اسمی که حاج خانم بگوید! اما من هر اسمی که گفته میشد را قبول نکردم به نوعی به دلم ننشسته بود.
تا اینکه در جلسه اسمگذاری خسته شدم و گفتم من باید بروم خانه، با شما بعداً تماس میگیرم. در خانه بودم که با شهدا حرف میزدم (در این کتاب بیش از ۱۰۰ نام شهید آمده است از آنان خواستم تا برای اسم کتاب کمکم کنند) از آنطرف هم سردار گفته بودند «دوست ندارم عنوان کتاب اسم من باشد.
دلم خیلی گرفته بود همینطور که با شهدا صحبت میکردم احساس کردم چیزی به قلبم خورد و اسم گیلمانا به ذهنم آمد همان لحظه به سردار زنگ زدم و اسم را گفتم! گفت: عالی است همین اسم باشد!
نظر شما