خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: علمای علم سیاست پس از تحولات علمی جهان و همچنین مساله فرهنگ در عصر پسامدرن مفهومی به نام «قدرت نرم» را در کنار «قدرت سخت» در حوزه سیاست طرح کردهاند. «قدرت نرم» البته ترمی نیست که اکنون و در معاصریت وضع شده باشد، این مفهوم از دوران باستان وجود داشت، اما تحولات جهان معاصر باعث شد تا این واژه بدل به یکی از ارکان اصلی در مساله حکمرانی شود.
قدرت نرم از طریق جذبه و کشش به منصه ظهور میرسد و اهداف حکمرانی را محقق میکند، بنابراین با ابزارهای قدرت سخت یا ابزارهای قدرت قهری کاری ندارد و ابزار کارش فرهنگ است. حتی بسیاری بر این باورند که اکنون دیگر قدرت سخت کارآیی چندانی ندارد و اگر در گذشته قدرت نرم صرفاً به کمک قدرت سخت میآمد، اکنون دیگر تنها این «قدرت نرم» است که قدرت پایدار را تولید میکند. یعنی سازوکار قدرت در جهان دیگر از گفتمان مبتنی بر امنیت به گفتمانی مبتنی بر محوریت فرهنگ میل پیدا کرده است. به همین دلایل امروزه تا صحبت از «قدرت نرم» میشود ترکیب «دیپلماسی فرهنگی» نیز همراه آن به اذهان میآید.
دیپلماسی فرهنگی چیست؟
در تعریف دیپلماسی فرهنگی ابتدا ضرورت دارد که دو مفهوم «دیپلماسی» و «فرهنگ» هرکدام جداگانه تعریف شوند. داریوش آشوری در کتاب «دانشنامه سیاسی: فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی» واژه دیپلماسی را اینگونه تعریف کرده است: در زبان فرانسه از دیپلمات به معنای نماینده سیاسی کشوری در کشور دیگر گرفته شده و دیپلمات نیز از «دیپلما» به معنای سند و گواهینامه. دیپلماسی در اصطلاح عام و در علم سیاست به سه معنای اصلی به کار میرود:
نخستین و وسیعترین معنای آن، روابط میان دولتهاست. بعضی از صاحب نظران سیاست بینالمللی، دیپلماسی را در این معنا عنصری از قدرت ملی میدانند و بعضی دیگر آن را تنها وسیلهای برای اجرای سیاست ملی میشمارند. برداشت اخیر میان سیاست خارجی همچون هدف و دیپلماسی همچون وسیله و روش فرق میگذارد.
اما در مورد کاربرد دیگر این اصطلاح، که مفهوم آن وسیعتر است، نظرها یکی است و آن اینکه دیپلماسی مترادف با مذاکره است. از آنجا که هدف مذاکره رسیدن به منافع است، دیپلماسی را میتوان چنین تعریف کرد: فنِ همسان سازی در سیاست بینالمللی که به جای به خطر افکندن منافع و امنیت ملی، بر آن میافزاید. سرانجام در معنای سوم دیپلماسی نامی است برای کارکرد و روش دستگاهِ اداره کننده روابط بینالمللی و شیوههای شخصیِ کسانی که مأمور اجرای این روابطند.
یکی از مسائل مهم در تعریف دیپلماسی مساله رابطه دیپلماسی و جنگ است. بنا به یک تعریف دیپلماسی وسیلهای است که سیاست خارجی با بهرهگیری از آن به جای جنگ از راه سازش به هدفهای خود میرسد و بر اساس این تعریف آغاز جنگ به معنای شکست دیپلماسی است. ولی گروهی دیگر برآنند که دیپلماسی در دوران جنگ نیز میتواند ادامه داشته باشد. اما به هر حال داشتن قدرت نظامی خود یک عامل مهم در دیپلماسی است.
از سال ۱۹۵۰ به بعد اما تعریف جدیدی هم آشکار شد. از این سال گروهی به این نتیجه رسیدند که دیگر هیچ ملتی نمیتواند با جنگ به هدفهای خود برسد، چرا که جنگ سبب نابودی همگان خواهد شد.
در گذشته به علت دشواری ارتباط همیشه دیپلماتهایی (مثلاً سفیران و وزیران مختار) که دولتی به دولت دیگر به عنوان نماینده خود معرفی میکرد، عهده دار به انجام رساندن هدفهای سیاسی دولت خود بودند و مهارت شخصی آنها نقشی بزرگ درین میانه داشت، اما با پیدایش رسانهها و وسایل ارتباطی جدید روسای دولتها و وزیران خارجه نیز هرچه بیشتر در این کار شرکت میکنند. در گذشته دیپلماسی کاری دو جانبه بود، جز گاه گاهی که پس از جنگها کنفرانسی از دیپلماتها تشکیل میشد، اما با پیدایش جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل دیپلماسی از راه کنفرانس از حالت استثنا به صورت قاعده درآمد و امروزه بخشی از دیپلماسی که در گذشته جنبههای پنهانکاری در آن زیاد بود، آشکارا انجام میشود و جهانیان و رسانهها بر آن ناظرند.
در مقابل معنای دیپلماسی اما واژه فرهنگ واجد طیف معنایی گستردهتری است. اصطلاحی است به واقع نامحدود که اساساً میتوان آن را به هر چیزی اطلاق کرد که توسط موجودات انسانی آفریده شده و از هر آنچه که جزئی از طبیعت بوده، مجزاست. بسیاری از اندیشمندان برای روشن کردن این مفهوم گفتارهای متفاوتی را اطلاق کردهاند. اما یک معنای مهم را که میتوان از آن به بحث دیپلماسی هم رسید «متیو آرنولد» مطرح کرده است. در «فرهنگ اندیشه انتقادی» ویراسته مایکل پین اشاره شده که آرنلود فرهنگ را به منزله پیگرد رهایی بخش از راه آموزش اساساً ادبی بهترین اندیشهها و گفتههای آدمیان، میتوان در نظر گرفت. از نظر او فرهنگ به این مفهوم بالقوه از توان متحد سازی هماهنگ همه جوامع انسانی برخوردار است.
با این تعاریف میتوان گفت که دیپلماسی فرهنگی، چانهزنی برای رسیدن به سندها و اهدافی است که جوامع انسانی را با هم متحد میکند. رسیدن به این سندها بر پایه مؤلفههای مشترک فرهنگی میان جوامع است. قاعدتاً این میان هر کشوری که از فرهنگی غنی برخوردار باشد، توانایی جذب بیشتری را خواهد داشت.
انقلابی که ریشهای فرهنگی داشته و دارد
با تأمل در اندیشههای امام خمینی (ره) و همچنین عموم بزرگان انقلاب میتوان به این نتیجه رسید که مهمترین مولفهها در شکلگیری عقیده انقلابی مردم و بزرگان که راه را برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز باز کرد، عوامل فرهنگی بوده است. این نکته از دید مورخان و مفسران انقلاب اسلامی ایران نیز دور نماند.
نیکی کدی، شرقشناس در قید حیات آمریکایی در کتاب «ریشههای انقلاب ایران» (که با ترجمه عبدالرحیم گواهی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده) به خوبی این موضوع را دریافته و درباره آن مینویسد: «انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی و در عین حال تأثیر منفی آن بر گروههای مختلف اجتماعی از یکسو و سرکوب گروههای سیاسی و فقدان آزادی از سوی دیگر زمینه ساز انقلاب بودند، اما درعین حال تحول در اندیشه انقلابی و رادیکال که تشیع آن را به صورت ایدئولوژی مطرح کرده است از علل اصلی شکل گیری انقلاب است.»
به طور کل ایدئولوژی انقلابی شیعی در طول تاریخ خونبار شیعه، مولفهای فرهنگی داشته است. حضرت اباعبدالله الحسین (ع) نیز علت قیام و خروج خود علیه حکومت فاسد وقت را «اصلاح امت جدش رسول خدا» بیان فرمودند. با کمی دقت در تاریخ اسلام و تاریخ شیعه پس از شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) میتوان به علت و ریشههای فرهنگی کلام حضرت اباعبدالله (ع) در ضرورت اصلاح امت جدش پی برد. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت که شیعه برای اصلاح ساختارها اکثراً قدرت نرم را درنظر داشته است و انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان یک حرکت انقلابی شیعی نه با مقابله نظامی که با قدرت نرم به نتیجه رسید.
پس از پیروزی انقلاب نیز مساله صدور انقلاب مطرح شد که آن هم معنا و مفهومی فرهنگی داشت. بروز انقلاب و به تبع آن شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران، جبههای تئوریک و فرهنگی را مقابل نظام سلطه و استکبار جهانی گشود و این جبهه هرچند که به قدرت سخت و نیروهای نظامی احتیاج دارد، اما مهمترین عامل شکلگیری آن مولفههایی فرهنگی است.
انقلاب اسلامی ایران ساختاری را مقابل ساختار امپریالیسم گشود و طبیعی است که از روشهای جبهه مقابل برای جذب اجتناب کند. تسخیر کشورها از طریق نیروهای نظامی ویژگی نظام امپرالیستی است. در مقابل اما صدور انقلاب ارتباطی به نیروی نظامی ندارد، بلکه این صدور از طریق «قدرت نرم» خواهد بود، کما اینکه تاکنون بوده است. ایران اسلامی در هیچ جنگی آغازگر نبوده و هیچگاه برای هجوم و تصرف سرزمینها پیشقدم نشده است. ایدئولوژی نظامی ایران «دفاعی» است. به همین دلیل هم مساله صدور انقلاب در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیشبینی شده است.
عملکرد کشور در دیپلماسی فرهنگی چگونه بوده است؟
شیعه فرهنگی «گفتوگو محور» دارد و این فرهنگ را از منظومه فکری و سیره عملی ائمه معصومین (ع) اخذ کرده است. مسلمان شیعه ایرانی مجهز به فرهنگ ایرانی – اسلامی است. او پیشینه تاریخی مهمی را به لحاظ فرهنگی دارد و عقبه تئوریکش قوی است.
مسلمان شیعه ایرانی از نظر هویتی نیز با مردم دیگر کشورهای منطقه اشتراکات بسیار دارد: یا در دین مشترکند و یا جملگی ذیل تمدن نوروز قرار میگیرند. او همچنین با مردمان دیگر کشورهای جهان نیز از جهت «خلقت» مشترک است. در چنین وضعیتی «منطق گفتوگویی» خود را بیش از پیش نشان میدهد. مهم این است که چگونه میتوان از این هویت مشترک در جهت رسیدن به گفتوگوهای پایدار برای تعالی جمعی بهره برد. چنین پیشینهای دست دیپلماتهای فرهنگی را برای کار بیش از پیش باز میکند.
بزرگان شیعه از سالهای پیش از انقلاب تلاش کردند تا با ارسال نمایندگان فرهنگی خود به دیگر کشورها از جمله کشورهای مسلمانی چون مصر و همچنین برخی کشورهای اروپایی، ضمن آشنایی با دستاوردهای بهروز بشریت، به معرفی فرهنگ خود به دیگر کشورها بپردازند.
توجه مرحوم آیتالله العظمی بروجردی به مصر و «الازهر» و آغاز روابط گفتوگویی با این نهاد مهم اهل سنت در جهان اسلام باعث شد تا شیخ محمود شلتوت از روئسای وقت دانشگاه الازهر در یک فتوای تاریخی اعلام کند: اگر کسی پیرو مذاهب خمسه از جمله شیعه باشد، شخص مسلمان میتواند در فروع به هریک از آنان رجوع کند.» به عبارتی آغاز روابط باعث شد تا اهل سنت عمل به فقه شیعه را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت آزاد و مجاز اعلام کند.
از دیگر حرکتهای فردی مهم که میتوان آن را در زمینه دیپلماسی فرهنگی اقدامی مهم به شمار آورد، گفتوگوهای میان علامه طباطبایی با هانری کربن بود که تأثیر بسیار مهمی در معرفی شیعه به جهانیان داشت که توضیح این امر از حوصله این مجال مختصر خارج است.
نکته مهم این است که از این پیشینه فرهنگی و عقبه تئوریک میتوان در جهت گسترش قدرت نرم بهره زیادی برد و کشورهای زیادی را متحد سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران کرد. پس از پیروزی انقلاب نهادهای بسیاری تلاش کردند تا در جهت صدور انقلاب تلاش کنند و بسیاری از آنها نیز راه به بیراهه بردند. این بیراهه رفتنها در دورهای بود که اتفاقاً نظام سلطه و استکبار جهانی مشغول برنامهریزیهای کلان بود تا بر اثر آن چهره نابهنجاری از انقلاب اسلامی ایران به جهانیان ارائه دهد.
عدم هماهنگی بین این نهادها و موازی کاریهای بسیار باعث شد تا به سال ۱۳۷۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان مرکز دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران برای یکپارچهسازی فعالیتهای فرهنگی در خارج از کشور با وظیفه ارائه تصویری روشن از فرهنگ و تمدن ایرانی – اسلامی به جهانیان، تأسیس شود.
این سازمان که دیپلماتهای فرهنگی ایران را به دیگر کشورها اعزام میکند، اکنون با داشتن بیش از ۸۰ نمایندگی فرهنگی در ۶۰ کشور از جهان، در تلاش است تا در قالب فعالیتهای متنوع و گوناگون مخاطبان خود را با گوشههایی از تمدن کهن هفت هزار ساله این مرز و بوم و دستاوردهای انقلاب شکوهمند اسلامی ایران آشنا کند و چهره رحمانی اسلام را به همراه توانمندیها و پیشرفتهای علمی و فرهنگی و جاذبههای گردشگری جمهوری اسلامی ایران، به مردم جهان بشناساند.
برگزاری هفتههای فرهنگی ایران در دیگر کشورها و همچنین چاپ و انتشار برخی از منابع مهم تمدنی به زبان بومی دیگر کشورها از جمله فعالیتهای نمایندگان این سازمان است. دستاوردهای برخی از رایزنان قابل توجه بوده است. اما سوال مهم این است که چقدر دستگاه دیپلماسی ایران در زمینه دیپلماسی فرهنگی موفق بوده و چقدر دیپلماتهای فرهنگی ایران (چه رایزنان معرفی شده از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و چه دیپلماتهای فرهنگی سایر نهادها و چه فعالانی که شخصاً و بدون هیچگونه وابستگی به نهادها در جهت پیشبرد فرهنگ ایران در جهان میکوشند) در جهت گسترش قدرت نرم ایران موفق بودهاند؟
گروه فرهنگ و اندیشه خبرگزاری مهر در تازهترین پرونده موضوعی خود قرار است طی گفتوگو با تئورسینها و فعالان فرهنگی و همچنین ارائه گزارشهای تحقیقی به کندوکاوی پیرامون دیپلماسی فرهنگی ایران بپردازد. ما را دنبال کنید.
نظر شما