حجت‌الاسلام نگارش مطرح کرد؛

مبنای سروش درباره وحی نیمه بشری است که با قرآن سازگاری ندارد

مبنای سروش درباره وحی نیمه بشری است که با قرآن سازگاری ندارد

مبنای سروش درباره وحی حداقل نیمه بشری است یعنی با دخالت بشر مانند پیامبر (ص) وحی تولید می‌شود، در حالی که مبنای دیگر متکلمان اسلامی این است که وحی فوق بشری است و به تمامه کلام خداست.

به گزارش خبرگزاری مهر، به دنبال اظهارات اخیر عبدالکریم سروش در موضوع رحمانیت و خشونت در اسلام و تعارضات فراوان آن با آموزه‌های مسلم حجت‌الاسلام والمسلمین حمید نگارش، رئیس پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (ع) به نقد موضوع وحی و تجربه دینی دیدگاه سروش پرداخت.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید:

*به عنوان اولین سوال بفرمائید تفاوت مبنای دکتر سروش و دیگر متکلمان درباره وحی چیست؟

جا دارد که قبل از هر سخن، یادی کنیم از فیلسوف فقید و فرزانه، مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه) که انصافاً خدمات بسیاری در مباحث فلسفی و کلامی ارائه دادند و آثار بسیار خوب ایشان زبانزد است. لازم است در همین آغاز کلام، نگاهی به افکار و آرا آیت الله مصباح و شهید مطهری داشته باشیم که حقیقتاً بزرگترین متکلمان عصر ما بودند. مقام معظم رهبری تعبیر بلندی درباره شهید مطهری دارند که ایشان را دیده‌بان جبهه اعتقادی معرفی می‌کنند. دیده‌بان اعتقادی در پی رصد شبهات و مسائل است و به دنبال پاسخی جامع و مانع برای آنها می‌گردد همین تعبیر درباره آیت‌الله مصباح نیز صادق است که هر دو بزرگوار با تمام قامت در مقابل هجمه‌های اعتقادی و شبهات ایستادند و از دین دفاع کردند. در نگاه شهید مطهری، «متکلم» کسی است که قدرت دفاع از هر آنچه به ساحت دین برمی‌گردد را دارد؛ چه حقانیت دین، چه ضرورت دستورات شرع مقدس و… و دفاع از آنها چون به دفاع از اسلام قامت بسته، متکلم اسلامی خطابش می‌کنیم این دو عزیز فیلسوفان بزرگی بودند که از این نظر هم جایگاه رفیعی دارند.

نکته دیگر آنکه به اعتقاد ما نبوت، از آدم تا خاتم (علیهم‌السلام) یک حقیقت واحده است که ختم آن به وجود مقدس پیامبر ماست؛ لذا عرفا درباره رسول‌خدا چنین تعبیر می‌کنند که: «الخاتمُ مَن ختمَ المراتب باسرِها» خاتم کسی است که آخرین برنامه را آورد و بعد از او برنامه‌ای نداریم. این برنامه ویژگی‌ها و عناصر پویایی در نظام قانون‌گذاری خود دارد که دیگر نیازی نیست بعد از این پیامبر، پیغمبری بیاید؛ پس اوج این حقیقت واحده در وجود مقدس پیامبر به منصّه ظهور می‌رسد. شعرا تعبیری درباره پیامبر دارند که: ای آخر انبیا به صورت / معنای تو بر همه مقدم. مرحوم فیض می‌فرماید: اگر پیامبر نمی‌آمد آن حقیقت واحده به کمال نمی‌رسید. این عقیده ماست.

نکته سوم مقدماتی بحث این است که آن برنامه‌ای که در قالب وحی از پیامبر اکرم به ما می‌رسد از جانب خداست اینکه بر این نکته اصرار می‌ورزیم به این خاطر است که اگر بپذیریم که یک منبع حکیم واجب‌الوجود بالذات من جمیع الجهات با بشر سخن می‌گوید و برای ما برنامه‌ای نازل می‌کند تفاوت می‌کند با اینکه تدوین این برنامه به دست یک بشر باشد. اصرار ما به این علت است که وقتی برنامه زندگی من از مبدأ حکیم الهی فروفرستاده شد می‌تواند در حیات من جهت‌دهنده باشد و در سبک زندگی و ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی زندگی من مؤثر بیفتد. اگر مثلاً به تقوا طوری نگاه کردیم که امر به آن از جانب آن مبدا حکیم نازل شده دیگر به برنامه وحیانی اسلام، نگاهی مبنایی خواهیم داشت نه اینکه انسانی عادی این برنامه را آورده باشد.

نکته دیگری که در بعد معرفتی باید از نگاه مبنایی به آن نگریست شبهات و مسائلی است که به ساحت مقدس پیامبر وارد می‌کنند و البته در طول تاریخ اسلام بوده است. اما اوج آن را در عصر حاضر می‌بینیم که برگردان تفکرات الهیات مسیحیت است و امروز در کلام مسیحیت مطرح می‌شود و باید به آن توجه داشت که اگر امروز سخن از تجربه دینی است این تجربه دینی همان مفهومی است که در الهیات پروتستان مطرح شده است. بعد از این مقدمات، باید دقت نمود که پیامبر در نزد متکلمان اسلامی، واسطه و وسیله‌ای برای دریافت و ابلاغ وحی به مردم است نه فاعل وحی. در مقابل این نگاه آنچه را آقای دکتر سروش مطرح می‌کنند این است که پیامبر تنها مبلغ وحی نیست؛ بلکه نقش فاعلی و تولیدگری دارد و در درون خودش آن را تجربه کرده و پرورش داده است. ما این نگاه را برنمی‌تابیم؛ کما اینکه آیات الهی مبیّن این نکته است که قرآن کتاب من عند الله است. باری مبنای سروش درباره وحی حداقل نیمه بشری است یعنی با دخالت بشر مانند پیامبر (ص) وحی تولید می‌شود در حالی که مبنای دیگر متکلمان اسلامی این است که وحی فوق بشری است و به تمامه کلام خداست.

*آیا دکتر سروش، اکنون این دیدگاه را پیدا کرده‌اند یا سابقا بر همین نظر بوده‌اند؟

مثلاً در خصوص وحی برخلاف دیدگاه دکتر سروش ما پیامبر را واسطه در دریافت وحی می‌دانیم و این مورد مستفاد از بیان قرآن کریم است که در هیچ‌جا کلام الله را به کلام رسول خدا، تعبیر نمی‌کند. ماده «تنزیل» و «انزال» بارها در کتاب وحی آمده و دلالت مستقیم بر منشأ الهی آیات کریمه قرآن دارد: «انّا نحنُ نزّلنا الذّکر و انّا لَهُ لَحافظون» (حجر، آیه ۹) در آیه‌ای دیگر به صراحت می‌فرماید: «وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ ۖ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» (عنکبوت -۴۸) تو قبل از نزول کتاب نه اهل خواندن بودی و نه اهل نوشتن. که اگر غیر از این بود همه به شک و ریب می‌افتادند.

نکته دیکر بر اینکه پیامبر ما فقط دریافت کننده وحی است وجود بیش از ۲۹۰ آیه در قرآن کریم است که به پیامبر می‌فرماید: «قل..» مثلاً آیه ۱۰ سوره زمر (قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ ۗ) یا آیه ۳۱ سوره ابراهیم (قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَهً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ) یا آیه ۱ سوره کافرون (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) و… این «بگو» ها که در قرآن آمده مبیّن این است که پیامبر چیزی از خود نمی‌گوید و هرچه هست قول خداست و بسیاری از این «قل» ها در جواب سوالاتی است که از خود پیامبر می‌شود ولی خداوند پاسخگوست: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَیٰ ۖ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ ۖ» (بقره ،۲۲۰)، «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلً» (اسرا ،۸۵) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا ۖ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبی» (اعراف ،۱۸۷) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ» (بقره ،۲۱۷) و….

*مهم‌ترین تفاوت‌های میان وحی و تجربه دینی در چیست؟

چهار تفاوت مهم میان وحی و تجربه دین وجود دارد: یکم اینکه وحی فعل خداست که به دسترس انسان‌ها می‌رسد؛ اما تجربه دینی در دسترس همگان است. همه ما ممکن است معنویتی را تجربه کنیم یا دریافت‌کننده الهامی باشیم. تفاوت دوم این است که تجربه دینی در اثر تلقینات فرد به وجود می‌آید بدون اینکه از واقعیت خارجی حکایت کند؛ ولی وحی از حقایق عینی سخن می‌گوید. تفاوت سوم اینکه یقینی که از وحی برمی‌خیزد منطقی، قابل استناد و فرابشری است؛ ولی یقین حاصل از تجربه دینی، زبان‌شناختی و شخصی است که به درد دیگران نمی‌خورد. فرق چهارم این است که خطاپذیری در وحی معنا ندارد چون صادر از مبدأ حکیمی است که واجب‌الوجود بالذات من جمیع الجهات است و به بیراهه نمی‌رود ولی ممکن است در تجربه دینی خطا باشد و افراد در تفسیرش به انحراف کشیده شوند؛ بنابراین اینکه می‌گوئیم سنخ وحی از نبوغ نیست که از قوه خارق‌العاده ذهنی باشد و از کشف و شهود نیست تا با ریاضت نفسانی به دست آمده باشد و جنبه‌های شخصی در آن نیامده تا به خطا برود.

*چرا آقای سروش وحی را همچون شعر شاعران و تجربه‌ای دینی می‌داند؟

دو نکته در اینجا قابل توجه است، نکته اول اینکه از ترفندهایی که آقای سروش برای پیشبرد نظرات خود به کار می‌گیرند تمسک به اشعار شعرا به ویژه مولوی است و نکته دوم تشبیه کردن پیامبر به شاعران است که از صدر اسلام این بهتان به پیامبر ما زده می‌شد به این معنا که همان‌طور شاعران حالاتی را تجربه می‌کنند العیاذ باالله پیامبر ما نیز چنین حالات و برداشت‌هایی داشته است. قرآن می‌فرماید: «ماعلّمناهُ الشعر و ماینبغی له اِن هو اِلا ذکرٌ و قرآنٌ مبین» این نیست که پیامبر ما اهل شعر باشد که به تصریح قرآن رد می‌شود. تعبیر دکتر سروش به شعر به اعتبار منبع الهامی است که گویی از درون پیامبر می‌جوشد و ایشان مولوی را هم مویّد سخن خود می‌پندارد. به نظر شما این ابیات مولوی دال و موید بر نظرات دکتر سروش هستند یا اینکه نظرات ایشان را رد می‌کند؟!

«گفت پیغمبر که آواز خدا

می‌رسد در گوش من همچون صدا

گرچه قرآن از لب پیغمبر است

هر که گوید: حق نگفت، او کافر است»

(مثنوی معنوی-دفترچهارم)

این یک کلام صریح است. یا می‌فرماید:

«چشم نیکو باز کن در من نگر

تا ببینی نور حق اندر بشر»

(مثنوی معنوی-دفتر دوم)

و در تعبیر صریح دیگر می‌گوید:

«این همه آوازها از شه بود

گرچه از حلقوم عبدالله بود»

(مثنوی معنوی- دفتر اول)

که این هم تصریح دارد. در دفتر سوم خود می‌گوید:

«تا قیامت می‌زند قرآن ندا

ای گروهی جهل را گشته فدا

که مرا افسانه می‌پنداشتید

تخم طعن و کافری می‌کاشتید

خود بدیدیت آنک طعنه می‌زدیت

که شما فانی و افسانه بدیت

من کلام حقم و قائم به ذات

قوت جان جان و یاقوت زکات

نور خورشیدم فتاده بر شما

لیک از خورشید ناگشته جدا

نک منم ینبوع آن آب حیات

تا رهانم عاشقان را از ممات»

پس هرچه هست از طرف خداست. اینکه در این ابیات اخیر، قرآن را نور خورشید و کلام حق معرفی می‌کند اتفاقاً آیت‌الله‌العظمی سبحانی هم در آن نامه‌نگاری‌ها به این ابیات استشهاد می‌کنند؛ اما آقای سروش انکار و رد می‌کند.

*عقبه فکری سروش در بخش وحی و تجربه دینی کجاست؟

همان طور که در ابتدای مصاحبه عرض کردم در بعد معرفتی باید شبهاتی که به ساحت مقدس پیامبر وارد می‌کنند برگردان تفکرات الهیات مسیحیت است و امروز در کلام مسیحیت مطرح می‌شود و باید به آن توجه داشت که اگر امروز سخن از تجربه دینی است این تجربه دینی همان مفهومی است که در الهیات پروتستان مطرح شده است و متأسفانه دکتر سروش تحت تأثیر کلام مسیحیت و القائات برگرفته از آن قرار گرفته است.

از سوی دیگر سروش در فرایند فکری خود تحت تأثیر شخصیت‌هایی همچون پویر، گادامر و شلایر ماخر متأثر بوده است. البته بیشترین تأثیر را از پوپر گرفته است. سروش با توجه به علاقه‌اش نسبت به فلسفه علم و گرایش به دیدگاه‌های فیلسوفان علم به ویژه ابطال‌گرایی پویر به سوی ابطال‌گرایی معرفت تجربی سوق پیدا کرد. کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در این حالت تدوین شد و برای نخستین بار فلسفه علم کارل پویر وارد اندیشه دانشگاهیان شد. آگاهی وی از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پویر سبب شد که تا به همراه بزرگانی چون استاد مطهری، استاد مصباح و استاد سبحانی به نقد مارکسیسم که یکی از جدی‌ترین رقبای انقلاب اسلامی بود، بپردازد.

سروش که سال‌ها خود را شاگرد پوپر می‌دانست، از اردیبهشت سال ۱۳۶۷ وارد مرحله جدیدی شد و با کنارگذاشتن فلسفه علم، پای به عرصه هرمنوتیک و معرفت‌شناسی معارف دینی می‌گذارد. او با تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت رویکرد گادامری و نسبی گرایی معرفت دینی را نظام‌مند کرد. نهایتاً تأثیرپذیری خود را از شلایرماخر نشان داد.

*الزامات کلامی دیدگاه دکتر سروش درباره وحی چه می‌تواند باشد؟ عوامل روانشناختی شخصیت دکتر سروش که چنین دیدگاه‌های مفسده‌برانگیزی را مطرح می‌کند چیست؟

از زوایای مختلفی می‌توان به این مسئله نگاه کرد. آن اوایل تأسیس مؤسسه امام خمینی (ره) که به نام مؤسسه باقر العلوم (ع) بودو در خدمت مرحوم آیت‌الله مصباح بودیم ایشان، آقای سروش را دعوت می‌کرد که بیاید و شبهات و مسائل مختلف کلامی را مطرح کند. دکتر سروش هم مدتی آمد و دیگر نیامد. آن زمان هم که ایشان رفت‌وآمد داشت شبهاتش تحت تأثیر کلام مسیحی قرار داشت. به نظر می‌رسد آقای سروش در بعد کسب باورهای صحیح چندان موفق نبودند که این مسئله از زوایای مختلفی می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد ضمن آنکه متأثر از غربی‌ها به دگراندیشی می‌پرداختند.

این نکته را یادآور می‌شوم که آیت الله سبحانی در پاسخ خود به شبهات دکتر سروش ضمن اظهار گلایه از ایشان می‌فرماید: “فردی که در محیط اسلامی و در میان علما پرورش یافته، سخنانی به زبان آورد که نتیجه آن این بود که قرآن ساخته و پرداخته ذهن پیامبر است. و مصاحبه او درباره قرآن بر تأسف و تأثرم افزود و با خود فکر کردم که زاویه انحراف او روز به روز بیشتر می‌شود.”

باری به نظر می‌رسد دکتر سروش قبل از آنکه تحت تأثیر متکلمان اسلامی قرار گرفته باشد تحت تأثیر متکلمان مسیحی بوده و وام دار نظرات آنان می‌باشد و این خطایی نابخشودنی است. باری از عوامل مهم روانشناختی شخصیت سروش می‌توان به این موارد اشاره نمود: ۱. دلبستگی شدید به الهیات مسیحیت، ۲. ضعف در معرفت، ۳. عقده‌ای بودن مانند کسی که از ناحیه دیداران مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد. ۴. یا برخوردار نبودن از تعادل روحی و مزاج و مانند آن.

*آقای دکتر ما از منظر درون‌دینی وحی را چگونه معنا می‌کنیم؟ فرمود: «لو تقول علینا بعض الاقاویل * لاخذنا منه بالیمین * ثم لقطعنا منه الوتین»

بسیار عجیب است که آقای سروش به شدت به نگاه برون‌دینی تأکید می‌کند و به هیچ‌وجه نگاه درون‌دینی را برنمی‌تابد. سوال ما از جناب سروش این است که چرا به این دلایل توجه ندارد؟ ما با این دلایل که خلاف سخن شماست چه کنیم؟ نکته دیگری که باید توجه داشت این است که قرآن تأکید فراوان دارد که پیامبر، امّی است، نقشی ندارد و تولیدکننده نیست، و صرفاً واسطه است. پیامبری ظرف وحی قرار می‌گیرد که تا چهل‌سالگی هیچ ادعایی ندارد و هیچ جمله‌ای تا قبل از آن از پیامبر نقل نشده است و به یک‌باره این اتفاق می‌افتد؛ پس نمی‌تواند از سنخ تجربه، نبوغ یا کشف و شهود باشد؛ بلکه از طرف خداست.

چنین ظرفیتی در پیامبر نبوده که به یک‌باره چند هزار آیه خلق کند؛ پس از منظر دینی وحی به اراده پیامبر نیست؛ گاهی کاتبان وحی در جنگ‌ها همراه او بوده‌اند تا چیزی کم یا زیاد نشود. نظیر اینکه می‌فرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» (شعرا ،۱۹۳) که دلالت بر این نکته دارد که پیامبر، صرفاً دریافت‌کننده بوده است؛ البته کسی که به مقام پیامبری می‌رسد قطعاً مقاماتی را کسب کرده و تربیت‌شده است اما در بحث وحی، صرف شأن دریافت و ابلاغ دارد.

شما برای اینکه دانشجویان و طلاب ما که علاقه‌مند به این مباحث هستند بتوانند در ضمن کسب آگاهی، در دام افکار مسموم واقع نشوند چه راهکاری دارید؟

ما باید ببینیم که داده‌های اطلاعاتی خود را از کجا دریافت می‌کنیم اگر مبنا را بر پیشینه و قدسیت آنها بگذاریم و نسخه خود را از غنی بالذات و حکیم متعال بگیریم منحرف نخواهیم شد نسخه و داده‌های اطلاعاتی من اگر از امثال اوشو باشد بهتر است یا از واجب‌الوجوب من جمیع الجهات. امروز همه ما به تعبیر فلاسفه هویت فقری و تعلقی داریم. ما باید به دوستان دانشجو بگوییم که داده‌های خودتان را از کسی بگیرید که نیازی به ما ندارد بلکه این ما هستیم که به او نیاز داریم چون هویت ربطی داریم.(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (فاطر ،۱۵) البته در ارائه مطالب باید جاذبه‌ها و شرایط روزآمدی و پروپاگاندا را رعایت کنیم تا تأثیر بیشتری بگذاریم.

کد خبر 5129690

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha