به گزارش خبرگزاری مهر، در یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به همت پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش نیمروزه «پس از یک قرن؛ واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» با حضور و سخنرانی اساتید برجسته، یکشنبه ۳ اسفندماه به صورت مجازی و پخش از طریق ادوبی کانکت برگزار شد.
محمدجواد لاریجانی رییس پژوهشگاه دانشهای بنیادی به عنوان سخنران ویژه این همایش به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن سخنان ایشان از منظرتان خواهد گذشت:
فرمان مشروطیت در مرداد ۱۲۸۵ امضا شد و رسماً سیستم مشروطیت شروع به کار کرد و تا آبان ۱۳۰۲ که دولت رضا خان آمد حدود ۱۷ سال به درازا کشید. در این مدت تعداد حکومت های دولت های مختلفی دست به دست شدند، به صورتی که هر پنج ماه یک بار یک دولت انتخاب شد. وضعیت به گونهای بود که مردم منتظر یک دیکتاتوری سکولاری مانند رضاخان بودند.
با حرکت مشروطه در ایران یک نحلهی سکولاریسم لیبرال آغاز شد. در حالی که در مشروطه بنا بود هم اسلام و هم روحانیت در آن باشد. اسلام، پرچمدار رأی مردم باشد و البته سلطنت نیز به عنوان یک نماد باقی بماند. همهی اینها به تدریج از بین رفت و فقط سلطنت باقی ماند. ولی در ادامه نقش جریان سکولاریسم لیبرال نقش جالبی است.
بحثی که در اینجا ارائه میشود این است که چگونه جریان سکولاریسم لیبرال فضا را آماده میکند تا دیکتاتوری سکولار برسر کار بیاید. این پدیده خیلی مهمی است و مسئله ای نیست که ما به عنوان یک مسئله صرفاً تاریخی به آن توجه کنیم. امسال انقلاب ما ۴۳ ساله شد. در انقلاب اسلامی از علل مهمی که در شکست نهضت مشروطه مؤثر بود، عبرت گرفته شد. هم حضرت امام متوجه آن عوامل بودند و هم گرایشهای مختلف سیاسی مراقب بودند.
ما یک نظام مدنی_سیاسی جامعی را بر اساس عقلانیت اسلامی در قانون اساسی آوردیم و در قانون اساسی ما مکانیسم حکمرانی بر اساس دموکراسی کارکردی [۱] تعریف شده است. اسم دموکراسی در قانون اساسی نیامده و البته اینگونه نبود که کسانی که قانون را نوشتهاند این کلمه را فراموش کرده بودند. این عدم ذکر کلمه دموکراسی به دلیل تجربههای قبل بود. اما در قانون اساسی دموکراسی عملی آمده است که همه تصمیمات مهم و ارکان قدرت باید با نظر مردم باشد که از طریق رأی گیری انتخابات مسجل می شود.
البته دموکراسی کارکردی مدرن ترین نوع دموکراسی است. یکی از کارهای مهم ماکس وبر این بود که پرده از ادعاهای دموکراسی برداشت و گفت این شعارهایی که راجع به مردم و آزادی می دهیم را کنار بگذاریم و در نهایت ببینیم دموکراسی در عمل به چه معناست.
بنابراین در قانون اساسی ما دموکراسی لیبرال وجود ندارد اما دموکراسی عملی وجود دارد. مشروعیت سیطره موازین عقلانیت اسلامی کاملاً تعریف شده است و مکانیسم حکمرانی نیز بر اساس دموکراسی عملی آمده است. چیزهای دیگری نیز از مشروطه یاد گرفتهایم. مثلاً اینکه حکومت باید قدرت داشته باشد و امنیت را حفظ کند و تا جایی که ممکن است نظم اجتماعی مورد حفاظت قرار گیرد.
هیچکدام از این موارد سبب نشد که ما رشد تفکر سکولار لیبرال را نادیده بگیریم. به نظر بنده جریان سکولاریسم لیبرال با انقلاب رشد کرد. نه تنها رشد فکری و تئوری در محدوده کتاب ها و مقالات، بلکه یک جریان سیاسی در کشور راه افتاد که مبنای آن همین تفکر است. البته جریان سیاسی یک تشکیلات دارد. به عنوان یک نمونه مهم ما جریان اصلاحات را در کشور داریم که جریان اصلاحات در واقع همان جریان سکولار لیبرال است و با تشکیلات وسیع تر. در زمان مشروطه این جریان نتوانست چنین تشکلاتی به دست آورد و در حال حاضر تشکیلات آنها وسیع است و در ارکان دولتی و در جاهای مختلف دولت حضور دارند. همچنین بنیه مالی و ارتباطات داخلی و خارجی نیز دارند. بنابراین جریان بسیار مهمی است.
از جهت تهدید انقلاب اسلامی نیز این جریان مهم است. ما در فتنه ۸۸ فقط یک نمونه مهم از آن را دیده ایم. فتنه ۸۸ در آستانه جایگزینی دموکراسی عملی با دیکتاتوری سکولار بود که البته موفق نشد. این موضوع بسیار مهمی است که ما در انقلاب خود نیز جریان سکولار لیبرال را دنبال کنیم و در مقابل آن حساس باشیم.
سکولاریسم لیبرال نوع نسبتاً مدرن تفکر سکولار است، ولی تنها نوع آن نیست. ما در جمهوری اسلامی نوعهای دیگری نیز داشته ایم و با «فرقه غُلات» روبه رو شدیم. اصطلاح غُلات خیلی معنادار است. مرحوم شیخ مفید این را به تفصیل بیان کرده است و مرحوم مجلسی در بحارالانوار بعد از اینکه حدود ۱۳۰ روایت از ائمه در توضیح مطلب آورده یک جمع بندی دارد که دانستن آن مهم است. ایشان می فرمایند گرایش غالی مبتنی بر دو اصل است: اصل اول اینکه یکی از شخصیتهای مورد احترام دین عمدتاً حضرت امام زمان (عج) – که البته انحصار به ایشان ندارد- را میگیرند و به جای علقهی تشریعی به او، نوعی وابستگی کاریزماتیک به او برقرار میکنند. اصل دوم این است که ادعایی نوعی ارتباط خاص با ایشان را دارند و از این ادعا برای توجیه مشروعیت خودشان بهره میبرند.
خود این موضوع نیز زمینهساز آن دیکتاتوری سکولار است و نوعی سکولاریسم غیر مدرن در آن وجود دارد.
سکولاریسمی که بنده می خواهم بحث کنم سکولاریسم لیبرال است و این تنها نوع سکولار نیست. هستند کسانی که نوع های دیگری از سکولاریسم را پذیرفتهاند، مانند کسانی که می گویند مکتب اهل بیت بسیار خوب است ولی امروزه زمان پیاده کردن آن نیست.
زمانی که انقلاب پیروز شد چالش های سکولار ظهور کرد، عمدتاً این چالش ها در سه محور مهم بود:
۱- مسئله «اِندراس» دین بود و می گفتند دین در زمان خود چیز خوبی بوده ولی در حال حاضر مندرس است و قواعد آن کاربرد ندارد.
۲- چالش دوم این بود که میگفتند اسلام دین خوب و زنده ای است ولی مربوط به حوزه خصوصی زندگی است. در حالی که در مکتب اهل بیت نیز به طور کلی مرز بین خصوصی و عمومی مرز معقولی نیست. خصوصی ترین چیزی که ما در زندگی داریم حب و علاقه است که حتی این حب و علاقه باید فی الله باشد. بنابراین در تفکر اهل بیت (علیهمالسلام) این دایکاتومی [۲] خصوصی و عمومی اصلاً معنا ندارد و ضمناً اسلام نیز نمی تواند منحصر به حوزه خصوصی زندگی باشد.
بخش اعظم فقه ما راجع به زندگی عمومی است، به اضافه اینکه مسئله ولایت یکی از اصول عملی اصلی دین است. در روایت معروفی که از امام رضا (ع) نقل شده است، می فرمایند: اسلام پنج پایه دارد نماز، روزه، خمس، حج، ولایت. معلوم می شود که این روایت اصول عملی دین را بیان می کند و ولایت نیز جزء اصول عملی دین است.
یکی از مسائل مهم در تفکر اهل بیت (علیهمالسلام) این است که ما نسبت به سیطره حاکمیت باید همیشه حساس باشیم. اگر سیطره نامشروع است حق هیچگونه همکاری با آن را نداریم و هرگونه همکاری با آن خلاف شرع است و اگر سیطره مشروع است حمایت و دفاع از آن تا جایی که نیاز است بر ما واجب است. این یک بیداری سیاسی کم نظیر است. اما در مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) و پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) بیداری سیاسی را به عنوان رکن رکین داریم.
۳- چالش سوم که سکولارها برای نظام اسلامی مطرح کردند این بود که نمیتوان در ساختار بین المللی معاصر هر کاری که خودمان می خواهیم انجام دهیم.
به هر حال انحراف از تفکر دینی مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) به نفاق در عمل سیاسی میانجامد و نفاق در عمل سیاسی منجر به کودتا علیه حکومت مشروع میشود.
بنابراین مهم است که ما راجع به پدیده سکولاریسم لیبرال بسیار حساس باشیم. سکولاریسم لیبرال مورد حمایت وسیع دولت های غربی و دستگاه های تبلیغاتی است و امکانات مالی مهمی نیز در اختیار دارند. سکولاریسم لیبرال نهایتاً راه را برای دیکتاتوری سکولار هموار می کند. لذا باید به این موضوع پرداخت و باید به طور دقیق ارکان آن را باز کنیم.
پنج اصل پایه ای سکولاریسم لیبرال را بیان می کنم:
اولین اصل سکولاریسم لیبرال مسئله اصالت عمل است.
دومین اصل این است که ما برای سعادت نقشه واحدی نداریم. سعادت شخصی است و هرکس نقاش سعادت خود است.
اصل سوم این است که برای افزایش شانس افراد برای رسیدن به سعادت، دایره عمل او را حداکثری قرار میدهند که فرد بتواند هر کاری که فکر می کند به سعادت منجر میشود را انجام دهد.
اصل چهارم قاعده عدم اضرار است. میگویند علیالاصول ما مجبوریم که دوایر آزادی عمل را محدود کنیم. زیرا حد آن این است که به دیگری ضرر نرسانیم. اما مفهوم ضرر در اصطلاح فلاسفه سکولار لیبرال با اندیشهی فقه تفاوت دارد. ضرر به معنای این است که جلوی آزادی افراد را بگیریم. مثلاً افراد نباید به پول و مالکیت خصوصی دیگران تعرض کنند و تعرض به اموال آنها «اضرار» است. زیرا اگر مال و ثروت دیگری را تصاحب کنیم مانع از دستیابی او به خوشبختی و سعادت او شدهایم.
اصل پنجم این است که حکومت با رضایت برای پاسداری از امنیت تأسیس می شود. بنابراین اگر از لویاتان [۳] سخن گفته میشود برای تأمین امنیت است.
این پنج اصل در واقع سکولاریسم لیبرال را در زندگی جمعی بیان می کند و بسیاری از افرادی که دم از سکولاریسم میزنند به این اصول آشنا نیستند.
پی نوشتها:
[۱] Functional Democracy
[۲] Dichotomy دایکاتومی بیانگر ساختاری است که در آنکه اجزا به دو بخش تقسیم میشوند و این دو بخش در مقابل یکدیگر قرار دارند.
[۳] Leviathan هیولای اسطورهای که در ادبیات هابس نمادی از شر لازمی به نام دولت است که امنیت میبخشد.
نظر شما