خبرگزاری مهر- گروه هنر- سیدسعید هاشمزاده: مثل دیدن فیلمی از اسکورسیزی یا ریدلی اسکات، قرار است تا فیلمی از نماینده کارگردانان سیاه پوست در طول تاریخ سینما را ببینیم. فیلمهای اسپایک لی همچون فیلمهای هم قطارانش در سینما، دیگر جزوی از تاریخ سینماست که اگر هم بد و ضعیف باشد باید آن را از نگاه گذراند.
حداقل ارزشی که میتوان از دیدن فیلمهای اسپایک لی دریافت کرد نگاه روزآمد او به وضعیت سیاهان است که با توسل به تاریخ بحرانی و پرچالش آنها در نیمه دوم قرن بیستم در ایالات متحده ساخته و پرداخته میشود. و حالا او به سراغ موضوعی کمتر دیده شده میرود. حضور سیاهان در جنگ ویتنام و موضوعی که این جنگجویان را به زمان حال متصل میکند.
تحلیل و نقد
آیا میتوان چند موضوع را به طور پیوسته در یک فیلم ارائه داد؟ چرا که نه! اما ساخت دنیایی چند وجهی و چند بعدی در یک داستان بی اشکال و منسجم قابل طرح است. به همین خاطر است که داستان اغلب فیلمهای استاندارد حول محور یک موضوع اصلی و یک موضوع فرعی میگردد و طبیعتاً موضوع اصلی اغلب کوچه پس کوچههای داستان را در مینوردد.
اما اسپایک لی یک فیلمساز بازیگوش است؛ نه در فکر یک انسجام موضوعی است و نه انسجامی فرمی به معنای استفاده و بهرهوری از تکنیکهای کارآمد و ایجاد کننده حس، به کار میگیرد. او در داستان و کارگردانی و در لحن و ژانر فیلمی چندوجهی ساخته است، همچون چهل تکهای که نقطه جذابش را پیدا نمیکنیم. نه میتوانیم فیلم را کمدی جنگی بدانیم، و نه میتوانیم فیلم را هجو یا حتی ادای دینی به جنگ ویتنام بدانیم. تکلیف این بلاتکلیفی را در نسبت بین مقدمه اثر و داستان اصلی فیلم میتوانیم روشن کنیم.
مقدمه فیلم لی به جنبشهای اعتراضی سیاه پوستان اشارهای دارد و بعد به سخن تاریخی محمد علی کلی درباره جنگ ویتنام. در این مقدمه با موضعی مواجه هستیم که به اعتراض درباره جنگ ویتنام اشاره دارد اما هنگامی که وارد فیلم میشویم، خبری از اعتراض نیست بلکه ۵ برادر که حالا یکی از آنها کم است قرار است تا برای پیدا کردن طلایی که در طول جنگ ویتنام یافته و پنهان کردهاند، پس از سالها به ویتنام سفری دوباره کنند و یافتن طلا و درگیری برای آن مسیر اصلی داستان را میسازد.
به این تغییر موضع کارگردان داستانهای فرعی عاشقانه و اکشنهای درجه سه هالیوودی هندی را بیفزایید که هیچکدام نمیتواند در امتداد مقدمه اثر باشد زیرا در آن نه اعتراض است، نه نقد و نه سویهای سیاسی که در آن سیاهان و جنبهای از وضعیت امروزی شان آشکار شود.
اسپایک لی در «پنج هم خون» مخلوطی از هر آن چیزی که به ذهنش رسیده را از نظر تکنیک و ژانر و داستان ارائه میدهد که برای رسیدن به حس بی فایده است و نمرههای پایین منتقدان نیز نشان دهنده همین سرگیجه تکنیکی است که حاصلی ندارد.
بهترین سکانس
بهترین سکانس؟ شاید مستندهای مقدمه فیلم، شاید هم تصویری که یادآور اینک آخرالزمان کاپولاست. از اسپایک لی این توقع که یک سکانس با پرداخت درست و به جا و البته تاثیر گذار داشته باشد توقع کمی است اما اینکه در این فیلم برآورده نشده است خود گویای کیفیت پایین اثر است.
چرا خوب… چرا بد...
به نظر فیلم را باید حاصل تجربهها و ایدههای ناپخته اسپایک لی دانست. او بشدت در محتوای اثرش غرق است و در عین حال تمهید داستانی و تکنیکی برای محتوا ندارد، پس از این ژانر به ژانر دیگر پرش میزند و این حاصل کار را اثری ضعیف، بد و غیر قابل دفاع میکند.
نظر شما