خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-سمانه نوری زاده قصری: «سید امیر موسوی» نویسنده جوان و جهانگردی است که در سالهای اخیر و با سفرهای متعدد خود سعی در شناخت فرهنگهای مختلف داشته است. وی با سفری به پاکستان کتابی تحت عنوان «روزنامه پاکستان» نوشت و به تازگی نیز در حال تهیه و تنظیم کتاب سفرنامه خود به آفریقا است. موسوی از بهمن ماه سال ۹۸ سفر خود به آفریقا را آغاز کرد. از ابتدای سفرش مصمم بر دیدن سه کشور اوگاندا، کنیا و رواندا بود. تاریخ بلیت برگشتش نیز خرداد ماه ۹۹ بود که با شیوع ویروس کرونا اقامت سه ماههاش در آفریقا به اقامتی ۱۳ ماهه در کشورهای اوگاندا، اتیوپی و سومالیلند تبدیل میشود.
این اقامت طولانی مدت زمینهای فراهم میکند تا با شناخت فرهنگی خوبی بتواند پاسخگوی سوالات ما باشد. در این مصاحبه با این جهانگرد و نویسنده جوان به گفتگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
*هدف شما از این سفر چه بوده است؟
به دنبال علایق شخصیام برای شناخت بهتر جهان بودم. سفرم برنامهریزی از پیش تعیین شدهای نداشت. مثلاً وقتی وارد اتیوپی شدم خودم هم نمیدانستم تا چه زمانی آنجا خواهم ماند. در شهر آدیسآبابا سوژههای مختلفی وجود داشت که به عنوان یک نویسنده در مورد تاریخ و فرهنگ و زبان و … مورد توجهام قرار گرفت. یک ماه گذشت و هنوز از شهر آدیسآبابا خارج نشدهبودم. چون حس میکردم هنوز چیزهای جدیدی برایم دارد. به خاطر همین به حضورم در اتیوپی ادامه دادم.
یک نکتهی دیگر هم این بود که دلم نمیخواست شناختم سطحی باشد. میخواستم مثلاً وقتی در کنیا با مقولهی فقر روبرو میشوم بتوانم زیرپوستشهر را ببینم. بخاطر همین تصمیم گرفتم در کنیا در یک یتیمخانه کار داوطلبانه کنم. تقریباً سه هفته در یک یتیمخانه در شهر نایروبی بودم و فرصت بسیار مغتنمی برایم بود تا شرایط آنجا را از نزدیک ببینم. چالشی که از غذای روزانه تا نحوهی حمام کردن داشتم، پر از درس و آموزش بود. این فرصت باعث شد که بتوانم بعضی از جنبههای فقر در کشورهای زیرصحرایی آفریقا را با تمام وجودم حس کنم.
وقتی در مورد آفریقا صحبت میکنیم قارهای متشکل از پنجاه و چند کشور را باید متصور شویم که هر کدام از این کشورها قوانین و فرهنگهای خاص خودش را دارد
*مردم شناسی و بررسی ابعاد فرهنگی جوامع آفریقایی بسیار مهم است. برای شما این آشنایی چطور اتفاق افتاد؟
وقتی در مورد آفریقا صحبت میکنیم قارهای متشکل از پنجاه و چند کشور را باید متصور شویم که هر کدام از این کشورها قوانین و فرهنگهای خاص خودش را دارد. معمولاً ما از دور برای توصیف هرچیزی به دنبال یک کلیدواژه میگردیم. به عنوان مثال کل قاره اروپا را با کلید واژه «پیشرفت اقتصادی» در ذهنمان ثبت کردهایم و شاید باورمان نشود که نقاطی در قاره اروپا وجود دارد که از کشورهای آسیایی هم ضعیفتر است. در مورد آفریقا هم نکته اول این است که داریم در مورد یک قاره بزرگ صحبت میکنیم که در کشورهایش تاریخ و ادیان و زبانهای مختلفی وجود دارد. در قاره آفریقا از گذشتههای دور، ارتباطات تمدنی بسیار کم بوده است. برعکس منطقهای مثل خاورمیانه که در آن اتصال و استمرار تمدنی وجود داشته. مثلاً تمدن هخامنشی پهنهای بزرگ را در بر میگرفته است که شرق و غربش اشتراکاتی با هم داشتهاند. یا بعدها که دوران اسلامی آغاز میشود پهنه وسیعی زیر چتر تمدن واحدی بودند، همکاری علمی میکردند. با هم گفتگو میکردند. خود همینها عامل پیشرفت بودهاست. اما در تاریخ آفریقا تمدنهای محدودی مانند مصر و حبشه داریم. این یکی از اساسیترین نکات دربارهی آفریقاست.
این عوامل باعث گسستهایی در آفریقا شد و همین بود که مستعمرهشدن آفریقا را آسان کرد. تاریخ اوگاندا و کنیا پیوند بسیار عجیبی با استعمار دارد. وقتی ما از ایران صحبت میکنیم، چیزی به عنوان «تمدن ایران» داریم که وقتی هزار سال یا دو هزار سال به عقب میرویم، ما به ازایش را میبینیم. اما در خصوص کشوری مثل کنیا و اوگاندا اینچنین نیست. اگر پانصد سال به عقب برگردیم با مجموعهای از قبایل و پادشاهیهای پراکنده و بیارتباط با هم، روبرو میشویم. وقتی انگلیسیها مصر را مستعمره خود میکنند، برای اینکه سرچشمه رود نیل در اختیارشان باشد، رود نیل را ادامه میدهند و میرسند به منطقهای که امروزه اوگاندا نامیده میشود. آنجا یک سری قبایل پراکنده بودند، آنجا را بدون زحمت مستعمره خود میکنند و این همان سنگ بنایی است برای آنچه که ما امروزه از کشور اوگاندا میشناسیم.
بعد انگلیسیها راه آهنی میکشند از رود نیل به بند مومباسا که یک بندر قدیمی بوده و میتوانسته انگلیس را به هند متصل کند. این خط آهنی که میکشند مقدمه شکلگیری کشور کنیای امروزی میشود. چون در امتداد خط آهن شهرهایی قوت میگیرند که اصلیترین شهرهای امروزی کنیا شدهاند. مساله تاریخ استعمار با آفریقا و ویژگیهایش اینطور گره خورده است.
*از دین و عقاید و آیینهایی که در کشورهای آفریقایی وجود دارد چه اطلاعاتی به دست آوردید؟
کنیا و اوگاندا در دوران استعمار انگلیس مسیحی شدهاند. در واقع به خاطر دوره استعمار انگلیس بسیاری از آداب بومی قبایل تغییر میکند و دینی که داشتند و تفکراتشان رنگ و بوی مسیحیت میگیرد. البته مسیحیتشان هم یک نوع مسیحیت عادی نیست. بلکه با فرهنگ بومی مخلوط شده است. به عنوان مثال یکشنبهها در کلیسا میرقصند. به طور کلی عباداتشان خیلی با آهنگ و موزیک همراه است. یک نکتهی دیگر اینکه در کنیا و اوگاندا روابط خارج از ازدواج هم بسیار عادی است. تصوری که از نوع دینداری دارند این است که خدا به این امور کاری ندارد بلکه خدا، موجود مهربانی است که همیشه آغوشش باز است و تنها حس مثبت از کلیسا میگیرند.
*نوع تبلیغ ادیان مختلف در آنجا چطور است؟
مبلغان مسیحی زیادی هنوز فعال هستند. من فعالیتهای تبلیغی را از ادیان و مذاهب مختلف میدیدم. انواع شاخههای مسیحیت و اسلام و … گاهی میآمدند با من هم صحبت میکردند و سعی میکردند مرا به آئین خودشان جذب کنند. در کنیا و اوگاندا اقلیت مسلمانی هم هستند و این مسلمانان عموماً اهل سنتاند. البته در آنجا تبلیغ با آن معنا که در ذهن ما شکل گرفته اثر چندانی ندارد. اکثریت مردم گرفتار نان شبشان هستند. اصلاً اینطور نیست که بنشینند و در یک گفتگو به انتخاب دین و مذهب فکر کنند. افرادی که در اوگاندا و کنیا زندگی میکنند دغدغه شأن این نیست که من پیرو چه دینی باشم. ذهنشأن درگیر نیازهای اولیه است. مثلاً شما آنجا آتئیست و بیدین هم نمیبینید. به این دلیل که اصلاً وقت و فراغت فکر کردن به این امور را ندارند.
*یعنی میگوئید عملکرد یک مبلغ تأثیری در گرایشهای مذهبی آنها ندارد؟
به نظر من بله تأثیر چندانی ندارد. ما داریم آنجا را با فضای فکری خودمان قیاس میکنیم. در حالی که آنجا فضای متفاوتی دارد. من دیدهام که بعضی افراد برای مسلمان کردن و شیعه کردن افراد به آفریقا میروند و عکس یادگاری میگیرند و افتخار میکنند که ما فلان تعداد نفر را شیعه کردیم. خب بعدش چه میشود؟ احتمالاً چند ماه بعد، یک مبلغ مسیحی به آنجا میرود و کمکی به آنها میکند و آنها مسیحی میشود. چیزی که افراد را به این سمت هل میدهد سطح اقتصادی جامعه است. با توجه به سطح اقتصادی آن محیط، میزان آموزش افراد پایین است، آگاهی پایین است. نیاز اقتصادی به فرزندان برای کارهای محلی بالاست و این میشود که شاهد چنین پدیدهای هستیم.
*وضعیت اتیوپی و سومالیلند چطور است؟
اتیوپی یک کشور بسیار خاص و متفاوت است. تنها کشور آفریقایی است که هیچوقت مستعمره نشد. زبان و دین خاص خودش را دارد. تاریخ و تمدن داشتهاست. در اوایل قرن ۲۰ ایتالیا تصمیم میگیرد اتیوپی را مستعمره خودش کند. در آن زمان ایتالیا دیرتر به مسابقه استعمار میپیوندد. به اتیوپی حمله میکند و نبرد مهمی شکل میگیرد که مردم مقاومت میکنند و ایتالیا شکست میخورد.
*وضعیت کلی منطقه اتیوپی آیا با مناطق دیگر از نظر فرهنگی متفاوت است؟
شاید به لحاظ اقتصادی تفاوتی با اوگاندا نداشته باشد ولی از لحاظ فرهنگ متفاوت است. برای مردم اتیوپی، آگاه بودن نسبت به مسائل فکری و بینالمللی مهم است. مثل ایران خودمان، آنجا هم عموم مردم موضع سیاسی دارند. باید ریشه یابی شود که چرا در کشوری فرهنگ مطالعه و تحقیق و پرس و جو شکل میگیرد و در کشوری نه؟ مثلاً چرا ایران در خاورمیانه زودتر به فکر این افتاد که انقلاب مشروطه داشته باشد؟ چرا در عربستان به آن فکر نبودند؟ یا چرا زمانی که در ایران جنبش ملی شدن صنعت نفت راه افتاد، کشورهای دیگر در خاورمیانه به این فکر نبودند؟ در اتیوپی هم این نگاه پرسش گرانه را میبینیم. نگاهی که در کنیا و اوگاندا شاهدش نیستیم.
در اتیوپی برای سرمایهگذاری خارجی سخت گیری وجود دارد. به همین خاطر در اتیوپی سرمایه گذار خارجی کم است در حالی که در اوگاندا زیاد است. در اتیوپی خیلی از برندهای خارجی فعالیت ندارند چون مثل ایران روی این موضوعات حساس هستند. در واقع کشورهای آفریقایی همه دوست دارند پیشرفت کنند، اما برای این پیشرفت الگوهای مختلفی از توسعه را پیاده کردهاند. میتوان گفت الگوی اتیوپی تا حدی سوسیالیستی، اقتصاد دولتی و مبتنی بر تولید ملی و … است.
*آیا کشورهای آفریقایی در اهداف اقتصادی شأن موفق بودهاند؟
تقریباً شرایط فعلیشان یکسان است. من متخصص اقتصاد نیستم، چیزی که میگویم بر اساس آمار درآمد سرانه است. هر مسیر و الگویی برای توسعه، چالشهای خودش را دارد. آفریقا برای اقتصاد دنیا بازار مهمی است که هندیها، چینیها یا حتی کشورهایی مثل ترکیه و لبنان در آن حضور فعال دارند و طبیعتاً آنها هم به فکر منفعت خودشان هستند.
آفریقا برای اقتصاد دنیا بازار مهمی است که هندیها، چینیها یا حتی کشورهایی مثل ترکیه و لبنان در آن حضور فعال دارند و طبیعتاً آنها هم به فکر منفعت خودشان هستند
*از آنجایی که اتیوپی یک سابقه دینی و تمدنی دارد باید یک سری مسائلش با بقیه کشورها فرق داشته باشد. در این مورد بیشتر توضیح میدهید؟
اتیوپی یک کشور مسیحی ارتدکس است. دینشان نوعی از مسیحیت قدیمی و سنتی است. این مسیحیت از قرن چهارم و پنجم بعد از میلاد به آنها رسیده و بخاطر همین با مسیحیت رایج در اروپا متفاوت است. آنها خیلی آئین دارند و ارتباطشان با کلیسا محکم است، کلیسای خیلی فعالی دارند، نوعی از روزهداری بینشان وجود دارد. غذاهایشان را با ضوابط خاصی میخوردند. ذبح گوشت شرعی دارند.
حجاب کامل برای ورود به کلیساها لازم است. خانمهایشان برای ورود به کلیسا، لباسی شبیه به چادر جنوبیهای ما میپوشند. دو روز در هفته روزه میگیرند. در بعضی زمانهای سال، حدود دو ماه پشت سر هم روزه میگیرند. روزه گرفتنشان ۲۴ ساعت است. البته در این مدت فقط غذاهای گوشتی و حیوانی ممنوع است، اما میتوانند آب، قهوه یا انواع سبزیجات بخورند. در رستورانها یک منو مخصوص روزه داران است که غذای گیاهی ارائه میکند.
*وضعیت کشور سومالی را چطور ارزیابی میکنید؟
کشوری که ما به نام سومالی میشناسیم، در واقعیت مجموعهای از مناطق خودمختار است. بعضی از این مناطق امنیت خوبی ندارند و ممکن است آدمربایی اتفاق بیفتد یا در بعضی از این مناطق گروه تروریستی الشباب فعال است. یکی از این مناطق که سومالیلند نام دارد، نسبتاً منطقهی امنی محسوب میشود. من به این منطقه از کشور سومالی رفتم. سومالیلند نزدیک به سهدهه است که خودمختار است ولی به رسمیت شناخته نشده و تنها خودشان خودشان را قبول دارند. ضمناً ما یک کشور سومالی و یک قوم سومالی داریم که فراتر از کشور سومالی است مثل اینکه قوم بلوچ ممکن است در پاکستان یا ایران باشند.
قوم سومالی در مناطقی زندگی میکنند که عمدتاً کویری است، شتر نگهداری میکنند که از نمادهای آنهاست. زبان خاص خودشان را دارند. مسلمان سنی مذهب هستند و به لحاظ دینی مردم معتقدی به شمار میآیند. توجهی را که مردم سومالیلند به نماز داشتند، من در هیچ جا ندیده بودم. هر پنج نوبت، مساجد پر از جمعیت میشود.
حجاب برای آنها مهم است، مردم به حجاب کامل اسلامی خیلی معتقد هستند و به لحاظ قانونی رعایت حجاب الزامی است و این الزام حجاب، پشتوانه مردمی محکمی هم دارد. در آنجا رواداری مذهبی البته پایین است.
* فعالیت شیعیان در کشورهای آفریقایی چگونه است؟
من با شیعیان در اوگاندا روبرو شدم. بیش از همه شیعیان لبنانی و شیعیان خوجه هندی و پاکستانی هستند. چند بار پیش آمد که افراد اوگاندایی یا یک فرد هندی دیدم که دروس مذهبی را در ایران گذرانده بودند و فارسی هم بلد بودند. یک مؤسسه به نام بِلال مُسلم میشن هم دارند که شیعیان سیاهپوست در آن فعالیت میکنند. در سال ۱۹۶۷ میلادی مؤسسه بلال توسط «سید سعید اختر رضوی» تشکیل شده است که اولین بار در تانزانیا بوده و اصالتاً ایرانی است. ایشان دورهای به تانزانیا میرود زبان محلی یاد میگیرد و احساس تکلیف میکند که در آفریقا فعالیت کند. بنیاد آقا خان که متعلق به شیعیان اسماعیلی است هم در اوگاندا فعالیت جدی دارد، مسجد و مدرسه، بیمارستان، دانشگاه و املاک زیادی به نام مؤسسه آقاخان به ثبت رسیده است.
اگر نظر مرا بخواهید، من فکر میکنم امروزه ادیان و مذاهب با مبلغان مذهبی با مدل تبلیغی گذشته در جهان گسترش پیدا نمیکنند. شاید دورهی تبلیغ مذهبی به آن شکل دیگر گذشته است. امروزه مذاهب موفق سعی میکنند تصویر جذابی از خود بسازند و این راه گسترش آنهاست.
* آسیب شناسی بر روی فعالیتهای تبلیغی هم دارید؟
از نظر من فعالیتهای مذهبی نیازی به بودجهی دولتی و حکومتی ندارند. مثلاً شما شیعیان خوجه را ببینید. آنها گروهی از شیعیان معتقد هندی و پاکستانی هستند که فعالیت اقتصادی با درآمد بالا دارند و بخشی از این درآمدها را برای عقایدشان خرج میکنند. در واقع اجتماعی تشکیل دادهاند و خودشان دارند همه کار میکنند. مثل ایران نیست که مسئله بودجه رسمی مطرح باشد.
*فعالیتهای ما را در آفریقا را چطور میدیدید؟
در کشور کنیا، اوگاندا و اتیوپی سفارت داریم ولی در سومالیلند سفارت نداشتیم. راستش را بخواهید انتظار من این است که سفارت ایران چابکتر و اثربخشتر باشد. معمولاً در هر کشوری که حضور داشتم سفارت مطلع میشد و تا حدی در ارتباط بودیم. یک بار هم به من گفتند سعی کن زیاد به جاهای مختلف نروی چون اگر مشکلی برائت پیش بیاید دردسرش برای ماست و کار ما را زیاد میکنی. این حرف اصلاً حرف جالبی نیست. انگار عدهای ترجیح میدهند در آن کشور هیچ ایرانیای نیاید، هیچ تبادل فرهنگی و اقتصادیای نباشد تا کارشان بیشتر نشود. این دقیقاً نقطه مقابل کاری است که دیگران میکنند.در بعضی از این کشورها رایزنیهای فرهنگی ایران یا شعبهی جامعة المصطفی هم فعال است. افرادی که در این نهادها بودند با خود من ارتباط بسیار خوب و محبتآمیزی داشتند، اما همانطور که گفتم مساله حمایت افکار عمومی مسئله مهمی است و باید به آن بیشتر توجه شود.
نظر شما