به گزارش خبرگزاری مهر، دومین نشست از سلسله نشستهای «شبهای داستان فارسی» در گروه تلگرامی باشگاه همشهریان داستان با نقد و بررسی مجموعه داستان «رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان» و با حضور نویسنده اثر شهلا شهابیان و منتقدان نفیسه مرادی و حبیب پیریاری، برگزار شد.
شهلا شهابیان نویسنده مجموعه داستان «رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان» متولد بهمن ۱۳۳۸ از تهران و ساکن لاهیجان است. پیش از این، مجموعه داستانی «به یک چیز خوب فکر کن» و رمان «بوی برف» از او منتشر شده بود که «بوی برف» در فهرست نهایی منتخبین جایزه ادبی هفت اقلیم و جایزه ادبی واو قرار گرفت.
زخمهای ناسور
در ابتدای جلسه، مدیر نشست، بهاره حجتی با این پرسش از نویسنده که سوژه داستانهایش را چگونه انتخاب میکند گفتوگو را آغاز کرد. شهلا شهابیان در پاسخ به این پرسش گفت: وقتی حس کنم سوژهای وجود دارد که روحم را میخراشد گویی زخم ناسوری را تراشیده باشند و آن زخم دوباره سرباز میکند اینجاست که تصمیم میگیرم آن را بنویسم حتی اگر وقفهای چندین ساله بیفتد. بین انگیزه گرفتن و نوشتن درد نهفته است. آن درد باعث میشود که بنویسم. من هر وقت مینویسم آرامش میگیرم.
زنان کنشگر
در ادامه نشست نفیسه مرادی، نویسنده و منتقد ادبی، داستانهای این مجموعه را از لحاظ ایده، مضمون و فضا متنوع دانست و عنوان کرد: آن چیزی که در نگاه اول مخاطب را جذب میکند تنوع ایده، فضا و مضمون است. در واقع این یازده داستان، یازده تجربه متفاوت است که هوش، توانمندی، مطالعه و زیست عمیق نویسنده را نشان میدهد. نکهی مشترک داستانها حضور برجسته زنان است. زنی که در تنگنا قرار گرفته است. زنی که تحت انقیاد است. زنی که نقشهای مختلفی در این یازده داستان ایفا میکند یا به او تحمیل میشود. ما با شخصیتهایی مثل زنی نویسنده، زنی دیوانه، زنی که انگیزهای برای قتل دارد، زنی عاشق، زنی که با اسطورهها همراه میشود و حتی زنی که مرده اما حضور برجستهای در داستان دارد مواجه هستیم. اما در هیچکدام از این موقعیتهای مختلف، زن منفعل وجود ندارد یا زنی که ابژه و تحتکنترل باشد. ما همواره با زن کنشگر روبهرو هستیم و واکنش آن زن، سرانجام روایت را مشخص میکند.
وی افزود: اگر از لحاظ فرمی و زبان، داستانها را بررسی کنیم نویسنده استفاده درست و دقیقی از ترکیبات و توصیفات داشته است به خصوص وقتی فضای داستان تغییر میکند. به عنوان مثال وقتی فضای روایت از طنز به سمت و سوی وهم یا هراس یا غم حرکت میکند تغییر لحن و تغییر ریتم داستان ملموس است. این تغییر به باورپذیرترشدن داستان کمک میکند. دو لحنیبودن داستان در همان داستان اول مجموعه که «رشت، ساغریسازان کوچه بلورچیان» نام دارد و نام کتاب هم از همین داستان انتخاب شده، مشهود است.
مرادی اضافه کرد: در داستان «کلاغها چی دوست دارند» با فضایی ترسزده و هراسآلود مواجه هستیم؛ با زنی که انگیزهای برای قتل دارد. انتخاب جملات کوتاه، ضربآهنگ مناسبی به داستان داده است که متناسب با تصویرهای داستان است مثلاً آنجا که زن، همراه دخترش به گورستان میدود. نکته مشترک در بین اکثر داستانها، توزیع مناسب و قطرهچکانی اطلاعات به مخاطب است. داستانهای این مجموعه لحن معماگونهای دارند اما طرح این معماها آنگونه نیست که در آغاز داستان، شاهد ابهام مطلق باشیم و در انتهای داستان غافلگیر شویم بلکه آرام آرام و رفته رفته ابهامها، روشن میشوند و رازها آشکار شده و همین موجب میشود حس شگفتی در مخاطب مستمر و پایدار باشد.
نویسنده کتاب «لبخندی که سهم من نبود»، داستان «بدون قهوه بدون دریا» را بهترین داستان این مجموعه شمرد و افزود: این داستان پیرنگ بسیار حسابشده و دقیقی دارد. ابهامی که در برخی از داستانها وجود دارد ابهامی خوشایند است و ابهام مخل نیست که روایت را خدشهدار کند حتی این ابهام باعث شده است داستانها تاویلپذیر باشند و مخاطب، قرائتهای مختلفی از پایان داستان داشته باشد.» او همچنین بازخوانی از اسطورهها را در داستان «ورفنما» توجهبرانگیز دانست که رویکردی جدید دارد.
ایجازهایی نجاتبخش
سپس حبیب پیریاری، داستاننویس و منتقد ادبی کلیت داستانها را سالم شمرد و آن را نشاندهنده تجربه نویسنده از امر نوشتن دانست. او گفت: اگر از منظر تماتیک یا درونمایه به داستانها بنگریم نگاهی اجتماعی- انسانی با محوریت زنان در داستانها وجود دارد. اگرچه نگاه نویسنده تلخ، گزنده و انتقادی است اما او فرم داستانها و گفتمان روایی را فدای درونمایه نکرده است و به جز یکی دو داستان هیچکدام از داستانها شعاری نیستند. نثر داستانها پخته و خوشآهنگ است که اسیر احساسگرایی نشده است و به اقتضای فضای داستانها متغیر است. آهنگ کلمات، گزینش و چینش کلمات متناسب با موضوع داستان انتخاب شده است. لحنمندی در بعضی از داستانها وجود دارد مانند داستان «خوشبختی همینجا همین الان روبهروی من نشسته». راوی در این داستان، راوی نامطمئن است و داستان روایت زنی است از طبقه فرودست اجتماع که برای بهترشدن زندگیاش دست به هر کاری میزند. این خشم درونی راوی، در نثر داستان کاملاً نمایان است.
وی افزود: نکته بعدی، ایجاز است که وجه مشترک همهی داستانهاست. حتی میتوان گفت این ایجاز برخی از داستانها را نجات داده است. مثلاً در داستان «کاش ملکه اهلی شده باشد» درونمایه کمی به سطح نزدیک است اما همین کوتاهی داستان به آن سروسامان داده است. البته این ایجاز در سطوح مختلفی وجود دارد یعنی هم در تعداد کلی کلمات، هم در صرف سطر و توصیف، هم در پیرنگ و پرداخت.
پیریاری ادامه داد: عنصر مهم دیگر تعلیق داستانهاست. بهطور مشخص تعلیق در داستان «انگار دو تیلهی لاستیکی سیاه» بسیار برجسته است و با ترس، شک و ضربآهنگ مناسب، مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه میکند. بعضی از داستانها هم شروعی بسیار خوب و شکلی دوار دارند. جغرافیای داستانها هم مهم است که باتوجه به زیست نویسنده به شمال ایران برمیگردد. مثلاً در داستان «ورفن ما» نویسنده کاملاً توانسته است از یک افسانه و عناصر بومی و اقلیمی در داستانش بهره ببرد و داستان را به داستانی لایهمند و عمیق تبدیل کند. در این داستان، جغرافیای لاهیجان استعاره از کل طبیعت است و آن تشبادی که در لاهیجان شعلهور شده گویی در کل طبیعت رخ داده است. اسامی شخصیتها نیز در راستای نمادگرایی و رمزدارکردن داستان انتخاب شدهاند.
در پایان جلسه، احمد ابوالفتحی، نویسنده کتاب «سال سی» از نویسنده پرسید نوشتن داستانهای این مجموعه چه مدت زمانی طول کشید و نویسنده قبل از نوشتن چقدر تحقیق و پژوهش کرده است؟ شهلا شهابیان نوشتن برخی از داستانها را بسیار طولانی شمرد که بارها و طی سالها آنها را بازنویسی کرده است و نسخهی اولیهی برخی از داستانها را مربوط به ۹ سال پیش دانست.
این جلسه که دومین نشست از سلسله نشستهای شبهای داستان فارسی بوده است در گروه تلگرامی باشگاه همشهریان داستان و از طریق ویسچت برگزار شد و فایل صوتی آن در باشگاه همشهریان داستان قابلبارگیری و شنیدن است.
نظر شما