۲۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۴۴

روایتی از سال پایانی جنگ/2وپایانی

امام را برای پذیرش قطعنامه متقاعد کردند/ صدام جشن گرفت

امام را برای پذیرش قطعنامه متقاعد کردند/ صدام جشن گرفت

امام را متقاعد کردند تا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد. بنا شد مسئولیت پذیرش قطعنامه بر گردن آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ باشد. ساعتی بعد از پایان جلسه امام گفت خودم این کار را انجام می‌دهم.

خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: تابستان ۱۳۶۷ روزهای عملیات‌های موفق برای عراق بود. صدام در همین سال در یک سخنرانی اعلام کرد: ایرانی‌ها به امید اینکه عراق در طول جنگ تضعیف می‌شود به تجاوزات خود ادامه می‌دهند؛ در حالی که ما طوری خود را برای جنگ آماده کرده ایم که گویا تا همیشه ادامه خواهد داشت. آقای هاشمی رفسنجانی بعدها در خاطرات خود از این روزها نوشت: «قدرت شیمیایی عراق خیلی برای ما شکننده بود. وضع مالی ما اینقدر بد بود که بیش از این نمی‌توانستیم تدارک کنیم و از خارج هم نمی‌توانستیم سلاح بخریم. تحریم خیلی جدی و فروش نفت ما بسیار محدود بود. هیچکس به ما قرض نمی‌داد. اوج نیروی انسانی‌مان هم در کربلای ۴ و ۵ به جبهه آمده بودند و در مضیقه بودیم. مشکل ارتش و سپاه را هم داشتیم. برای ما روشن بود که ساختار نیروهای نظامی ما برای جنگ مناسب نیست. با امام صحبت کردیم مشکل ساختاری را حل کنیم. طرح‌هایی اجرا شد. مثلاً دو وزارتخانه جنگ و سپاه ادغام شدند، اما مشکلات همچنان پا برجا بودند. فکر کردیم که ما نمی‌توانیم متکی به نیروهای بسیجی موقت باشیم. باید سرباز دائمی داشته باشیم که به مرخصی نرود. نیروهای احتیاط را به جبهه بیاوریم تا مطمئن شویم می‌توانیم پیشروی کنیم و نیرو کم نیاوریم. جنگ با نیروهای داوطلب و فصلی بیش از این کشش نداشت." آقای هاشمی دورتر از خط مقدم تلاش می‌کرد امام را برای پایان جنگ متقاعد کند. اما امام نظر دیگری داشت. او پس از سقوط فاو به احمد خمینی گفته بود: " مساله مهمی نیست. جایی را شما گرفته اید و آنها پس گرفته اند.» پس از سقوط شلمچه و جزایر مجنون هم امام همین نظر را داشت. امام گفته بود که اگر نیرو کم است فتوا می‌دهد که حضور در جبهه واجب است. امام برابر تهدیدهای امریکا در خیلج فارس هم معتقد بود با شدت بیشتری برخورد کنیم.

مسئولان کشور و فرماندهان جنگ متفق شده بودند قطعنامه را بپذیرند و به جنگ پایان دهند، اما امام معتقد بود برای پایان جنگ شرایط خوبی نداریم. مسئولان ادامه جنگ را خطرناک می‌دانستند و می‌گفتند عراق حتی می‌تواند تهران را با موشک ویران کند

اما در سوی دیگر هم ایران برای اولین بار بلافاصله پس از حادثه ایرباس به شورای امنیت شکایت کرد. جلسه تشکیل شد؛ جلسه‌ای که با سخنرانی بوش معاون رئیس جمهور امریکا و ولایتی وزیرخارجه ایران و تصویب قطعنامه‌ای به پایان رسید. قطعنامه‌ای که در آن شورا از کشته شدن غیرنظامیان ابراز تاسف و با خانواده‌ها آنها عمیقاً همدردی کرد. بوش خطاب به آقای ولایتی گفته بود: اگر جنگ را ادامه نداده بودید این اتفاق‌ها نمی‌افتاد و ادامه داده بود: آقای وزیر! به شما می گویم بین پایان جنگ یا تقابل با ما باید یکی را انتخاب کنید.

شرایط سختی بود. خبرها و حوادث آن قدر سریع بودند که تحلیل مشکل شده بود. دیگر مسئولان کشور و فرماندهان جنگ متفق شده بودند قطعنامه را بپذیرند و به جنگ پایان دهند، اما امام معتقد بود برای پایان جنگ شرایط خوبی نداریم. مسئولان ادامه جنگ را خطرناک می‌دانستند و می‌گفتند عراق حتی می‌تواند تهران را با موشک ویران کند. موسوی اردبیلی رئیس وقت قوه قضاییه تعریف می‌کند که امام می‌گفت از چه می‌ترسید؟ این همه جوان کشته شدند، می‌ترسید ما هم کشته شویم؟

روز ۲۴ تیر، ارتش عراق به جنوب دهلران حمله کرد و این چندمین بار بود که ارتش عراق با نیروهای بسیار به نیروهای کم تعداد ایرانی حمله می‌کرد تا اسیر بگیرد. نیروهای مدافع که متوجه هدف عراق شده بودند، عقب نشینی کردند تا اسیر ندهند. آنها اسناد و مدارک قرارگاه را آتش زدند تا به عراقی‌ها نرسد. البته مردم، امام جمعه و استاندار حکمت عقب نشینی را نمی‌دانستند و فکر می‌کردند اینها دارند فرار می‌کنند. جو بدی علیه ارتش به وجود آمده بود. امیر عبادت در خاطرات از این روزها این طور یاد می‌کند: «در عقب نشینی ها بعضی نیروها توی دشت پخش شده بودند و از گرسنگی و تشنگی سرشان را زیر بوته‌های خار کرده بودند. وقتی بالای سر بعضی رسیدیم تمام کرده بودند. بعضی زنده بودند و با اولین جرعه آب شهید شدند. ۱۰۰ نفر این جور شهید شدند.» البته عقب نشینی ها آن قدر بی برنامه و آشفته و با شتاب بود که کسی نمی‌توانست باور کند این عقب نشینی ها از روی تاکتیک و بر اساس دستور است.

روزهای سخت و وحشتناکی شده بود. رزمنده ای در دفتر خاطراتش آن روزها را این طور روایت کرده است: «یکهو گرمم می‌شود. عرق می‌کنم. بی تاب میشوم. از سنگر میزنم بیرون. دلم گرفته است. خدایا چه خبر شده است؟ چگونه دشمن که همواره از سایه ما هم می‌ترسید، این چنین گستاخ و جسور شده است؟ چرا نبرد این گونه پیش می‌رود؟ چه دست‌هایی در کار است؟ صدها سوال توی ذهنم رژه می‌رود. سعی می‌کنم خودم را دلداری بدهم: جنگ است و جنگ پستی و بلندی دارد. گاه آدم فتح المبینی می‌آفریند گاه نیز چنین می‌شود. عملیات‌هایی از این دست در مقابل فتح المبین ها هیچ است. آری هیچ. یه یاد انبوه خودروهای عراقی که در فتح المبین به آتش کشیده شده بود می افتم. تمام اطراف کرخه پر از تانک‌ها و نفربرهای عراقی بود.»

اشغال دهلران در قلب خط دفاعی ایران استدلال مسئولان نزد امام را محکم‌تر می‌کرد. آنها به امام گفتند اگر صدام موشک بزند و ما کشته شویم، مساله‌ای نیست اما عراق با تجهیزاتی گرفته ممکن است پیش بیاید، خوزستان را بگیرد و پشت کوه‌های خرم آباد موضع بگیرد. آن وقت از دست ما کاری برنمیاید. پس از چند جلسه امام را متقاعد کردند تا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد. البته در جلسه نهایی بنا شد آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ قطعنامه را بپذیرد و مسئولیت پذیرش قطعنامه بین مردم و رزمنده‌ها بر گردن ایشان باشد، که ساعتی بعد از پایان جلسه امام گفت با او تماس بگیرید و بگویید خودم این کار را انجام می‌دهم. در نتیجه ۲۷ تیر اخبار ساعت ۱۴ اعلام کرد ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. خبر پخش شد و همه را شوکه کرد. هیچکس تحلیل درستی نداشت. در جبهه‌های مختلف رزمنده‌ها حال و هوایی یکسان داشتند. با شنیدن پیام قطعنامه همه گریه می‌کردند و خودشان را مقصر می‌دانستند. هر رزمنده چیزی می‌گفت.. یکی می‌گفت یعنی امام به وفاداری ما شک داشته؟ دیگری می‌گفت ممکن است ما کوتاهی کرده باشیم. آن طرف تر شنیده می‌شد که امام هیچ وقت به شکست فکر نکرده است و فقط به رضای خدا فکر می‌کند؛ حتماً مصلحت بالاتری بوده. هر کدام از بچه‌ها گوشه‌ای کز کرده بودند. عده‌ای مات و مبهوت به جایی خیره شده بودند. عده‌ای برافروخته بودند. منتظر بودند تا ببینند امام چه می‌گوید...

...با پذیرش قطعنامه صدام در عراق سقوط نکردنش را جشن گرفت. وفیق السامرایی، از روسای اطلاعاتی ارتش عراق در کتاب «ویرانی دروازه‌های شرقی» می‌نویسد: صدام پشت تریبون میدان پیروزی بغداد ایستاده بود و در حالی که عبای مشکی رنگ تابستانی و لباس سنتی عربی به تن داشت، در جشن‌های بزرگی که در حوالی کاخ ریاست جمهوری آغاز شده بود و در جمع هزاران نفر از مردمی که به همین مناسبت گردم هم آمده بودند، با فریبکاری تمام شرکت کرد. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. گویی یک میلیون قربانی بر جای نمانده، گویی که یکصد میلیارد دلار بدهی بر جای نمانده و گویی که ۳۰۷ میلیارد دلار ذخایر ارزی که پیش از جنگ در اختیار داشتیم، از بین نرفته است....

پس از چند جلسه امام را متقاعد کردند تا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد. البته در جلسه نهایی بنا شد آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ قطعنامه را بپذیرد و مسئولیت پذیرش قطعنامه بین مردم و رزمنده‌ها بر گردن ایشان باشد، که ساعتی بعد از پایان جلسه امام گفت با او تماس بگیرید و بگویید خودم این کار را انجام می‌دهم

۲۸ تیر مسئولان نظام، ائمه جمعه، اعضای مجلس خبرگان کشور و نمایندگان مجلس شورا در ساختمان ریاست جمهوری جمع شدند و نامه امام درباره پذیرش قطعنامه را شنیدند. خبر نامه امام میان رزمنده‌ها پیچید و شایعات همه را کلافه کرده بود. فضا نگران کننده بود. امام در پایان نامه اش به مسئولان تذکر داده بود که جلسه‌ای تشکیل گردد و آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند. صریحاً می گویم باید تمام همت تان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است. شما می‌دانید مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن چنین تصمیمی گرفته اند.

۲۹ تیر گوینده اخبار سراسری پیام امام درباره قطعنامه را خواند و بغض رزمنده‌ها ترکید؛ با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول آتش بس موافقت نمودم. من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می‌کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد. یا همه آزاد می‌شویم یا به آزادی بزرگ‌تر که شهادت است می رسیم و همان گونه که در تنهایی و غربت و بدون کمک و رضایت احدی از کشورها و سازمان‌ها انقلاب را به پیروزی رساندیم و همان گونه که در جنگ نیز مظلومانه تر از انقلاب جنگیدیم و بدون کمک حتی یک کشور خارجی متجاوزان را شکست دادیم، به یاری خدا باقیمانده راه پرنشیب و فراز را با اتکا به خدا، تنها خواهیم پیمود و به وظیفه خویش عمل خواهیم کرد. یا دست یکدیگر را در شادی پیروزی جهان اسلام در کل گیتی می‌فشاریم و یا همه به حیات ابدی و شهادت روی می‌آوریم و از مرگ شرافتمندانه استقبال می‌کنیم ولی در هر حال پیروزی و موفقیت با ماست و دعا را فراموش نمی‌کنیم.

منبع: تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلی نیا

کد خبر 5249720

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha