خبرگزاری مهر -گروه هنر-نیوشا روزبان: در بحران اکران که این روزها سینمای ایران درگیر آن است، اکثر فیلمهایی که برای گیشه ساخته شدهاند، به دلیل نبود تضمین برای استقبال مخاطب، کمتر تمایل به اکران دارند و تعداد معدودی هم با هزار شرط برای نگرانیهای البته به حق خود، روانه پرده سینما میشوند، هستند فیلمهایی که بدون ادعا و پیش شرط روی پرده سینما رفتهاند. فیلمهایی که حمایت چندانی از آنها در اکران نمیشود، چرا که نه بازیگر پول سازی دارند و نه موضوعی که عامه مردم حداقل با دیدن تیزرهای آن تمایل به دیدنشان بر پرده داشته باشند.
این فیلمها معمولاً برای اکران روانه گروه سینمایی «هنر و تجربه» میشوند، اما همین آثار معمولاً روی دیگری از سینمای ایران را به رخ مخاطبان حرفهایتر میکشند. فیلم سینمایی «آبجی» نیز از جمله این آثار است که مدتی است در سینماهای «هنر و تجربه» روانه پرده شده است. فیلمی که شاید در ابتدا مخاطب با هیجان پای دیدن آن ننشیند، اما زمانی که از سینما خارج میشوید، از اینکه ساعتی را برای تماشای این فیلم در نظر گرفتهاید، ناراضی نخواهید بود.
«آبجی» که بعد از گذشت سالها توانست رنگ پرده را به خود ببیند، داستان نگرانیهای یک مادر است، برای آینده فرزند کم توان ذهنی خود که پا به سن گذاشته است. چیزی که بیش از هرچیز در این فیلم به چشم میآید، قصه ترس از تنهایی آدمها است که ممکن است در هر شرایطی دچار آن شوند.
با مرجان اشرفیزاده و محمدحسین قاسمی کارگردان و تهیهکننده این فیلم به بهانه اکران «آبجی» در گروه سینمایی «هنر و تجربه» به گفتگو نشستیم. در بخش نخست این گفتگو از دغدغهها و گلایههای عوامل «آبجی» بابت دیده نشدن این فیلم در جشنواره فجر و تأثیر آن بر مهجوریت فیلم شنیدیم و در بخش دوم بیشتر سراغ جهان داستانی «آبجی» و حرفهای فیلم رفتیم.
آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم و پایانی گفتگوی خبرگزاری مهر با عوامل فیلم «آبجی» است؛
* برای اکران «آبجی» در گروه سینمایی «هنر و تجربه» خودتان تمایل داشتید، یا شما را راضی کردند که در این گروه فیلم را اکران کنید.
محمدحسین قاسمی: زمانی که یک فیلم در چنین شرایطی قرار میگیرد، در لیست انتخاب پخش کنندگان و سینماداران نیز قرار نمیگیرد، البته در عین حال که دوستان همیشه به ما لطف دارند، اما متوجه میشویم که با یک نگاه دیگری با اثر برخورد میکنند. قرار بود این فیلم در اسفند سال ۹۸ اکران شود، اما متأسفانه به دلیل شیوع ویروس کرونا، سینماها تعطیل شد و نزدیک به ۲ سال اکران این فیلم به تعویق افتاد. در نهایت با توجه به شرایط موجود تصمیم گرفتیم تا این فیلم را در گروه سینمایی «هنر و تجربه» نمایش دهیم.
* آقای قاسمی شما اکثر فیلمهایی که تولید کردهاید شخصیت اصلی آن زن بوده است، دلیل اصلی این امر چیست؟
قاسمی: اینکه من همیشه با خانمهای کارگردان کار کردم در این مساله بی تأثیر نبوده است، البته واقعیت امر این است که در یک خانواده نقش زن مهمترین نقش است، همانطور که جامعه یک کلونی از خانوادهها است، پس نقش زن در جامعه ما شاید مهمترین نقش باشد، به همین دلیل فکر میکنم در مورد نقشی که اینقدر در جامعه ما مهم است، باید کار شود و در مورد آن صحبت شود، به آن امید داده شود و یا درباره مشکلات آن پرداخته شود. برای من از این حیث زن بسیار مهم است. در جامعه خودمان مطمئن هستم که تأثیری که نقش زن میتواند داشته باشد شاید هیچ مردی نتواند داشته باشد.
* خانم اشرفیزاده، در «آبجی» خانوادهای را به تصویر کشیدهاید که با تمام معضلاتی که پیشرو دارد، یک خانواده متوسط جامعه است، در این خانواده همه شخصیتهای اصلی زن هستند، حامیان اصلی زن هستند و شخصیتهای مرد به صورت گذری از کنار مشکلات رد میشوند. چرا در این فیلم زن را در تمام ابعاد تا این اندازه پررنگ نشان دادهاید، آیا در چنین شرایطی و در بین گروههایی که شما درباره آنها تحقیق کردهاید و از نزدیک با آن آشنا هستید، نقش زن تا این اندازه پررنگ بوده است؟ نقش مرد در این اتفاقات کجاست؟
اشرفیزاده: ما دنیایی ساختیم که یک الزاماتی داشت، یعنی ما به قصه یک مادری نیاز داشتیم که میخواهد برای آینده فرزندش، بدون خود تصمیم بگیرد. با احترام به نقش پدرها که واقعاً نقش بیبدیلی در خانواده دارند، اما چقدر ما تصویر مادرها و فرزندان را در جامعه خود دوخته شده به هم دیدهایم، واقعیت این است که کسی که انگار خود را مقصر شرایطی مانند شرایط کاراکتر آبجی در این فیلم، میبیند مادر است. عموماً مادر و فرزند دوخته شده به هم هستند و از ابتدا قرار بود قصه من در همین رابطه باشد.
بنابراین دنیای دور این مادر و دختر را باید به شکلی میچیدم که بتوانم این قصه را بولد کنم. پدر در این قصه یک عکس بر دیوار و یک خاطره است، اما یک خاطره محترم و خوب است، ممکن بود این پدر باشد اما شخصیت ضعیفی داشته باشد و میتوانست انتخابهای متفاوتی برای به تصویر کشیدن این شخصیت وجود داشته باشد. اما در این قصه و این رابطه ضرورتی به وجود شخصیت پدر وجود نداشت، بنابراین پدر را با احترام گذاشتیم کنار، پدر در این خانواده چند سال پیش فوت کرده است، اما پدری مهربان و حامی بوده است.
از طرف دیگر در این فیلم یک خواهر و برادر وجود دارند، خواهر از کشور رفته است و قرار بود برادر به مادر کمک کند و نقش ستون زندگی را بازی کند، اما پسر دچار مشکل اقتصادی میشود و این مساله را از مادر خود پنهان میکند، بنابراین پسر در این فیلم شخصیت منفی نیست و نمیخواهد از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند، تنها دچار یک بدبیاری شده است و همین مساله سبب شده است تا مادر و دختر تنها بمانند.
در مورد اینکه چرا آدمهای کناری، زن هستند نیز باید بگویم که زمانی که شخصیت مادر «طلا» را در یک لحظه تنهایی میبینیم، به طور معمول در کنار این تنهایی کاراکترهای زن حضور دارند و نمیتوانستیم در چنین دنیایی که چیدیم کاراکتر مرد قرار دهیم. آن هم مردانی که در فیلم حضور دارند اما نمیتوان بار مسئولیت را روی دوش آنها گذاشت. چرا که نیاز قصه ما این بود که طلا در این انتخاب تنها بماند، اگر گزینه دیگری مانند برادر داشت، قصه ما تمام میشد. به همین دلیل چیدمانی برای این مادر و دختر در نظر گرفتیم که آنها را در یک بزنگاه تصمیمگیری و تنهایی قرار دهیم و آن گزینههای منطقی نیز هرکدام به دلیلی کنار بروند، اما آن دلیل منطقی میتوانست در گونهای از سینما، سویه تلخ و سیاه زندگی را نشان دهد، به عنوان مثال برادری که نمیخواهد مسئولیت قبول کند.
* البته یکی از جذابیتهای این فیلم این است، که شخصیت منفی در فیلم وجود ندارد، حتی شخصیت بابک حمیدیان را هم نمیتوانیم یک شخصیت منفی بدانیم.
اشرفیزاده: این چیدمان برای این بود که بتوانیم قصه را به درستی نشان دهیم و ببینیم که در یک جایی مادر و دختر تنها میمانند. خیلی وقتها تصویری را میدیدم که یک مادری ایستاده و یک فرزندی را در آغوش دارد که دچار سندروم دان است، همیشه این صحنه من را تکان میداد. آن مادر نیز مانند هر مادر دیگری زحمت میکشد تا بچه خود را به جایی برساند، اما این بچه از یک جایی دیگر جلوتر نمیرود. اما یک انسان است و مادر میخواهد با کرامت از آن نگهداری کند.
مادر به دلیل اینکه خود را خالق و یا مسبب میداند همیشه در کنار فرزند میماند، به همین دلیل انتخاب من این بود که در قصه چنین رابطهای را ببینم. البته میتوان قصهای ساخت که پدر با فرزندش تنها بماند و قطعاً این قصه نیز لایههای جذابی دارد، اما اگر آماری هم نگاه کنیم، زن و مرد برای نقشهای متفاوتی ساخته شدهاند و گاهی مردها به لحاظ روحی در چنین شرایطی کم میآورند، بنابراین اگر قصهای بسازیم که بچهای دچار معلولیت باشد، معمولاً این امکان وجود دارد که پدر زود خسته شود. معمول مادرهایی که ما میشناسیم همیشه احساس میکنند که مسئول هستند و باید بایستند و من میخواستم درباره این بخش از جامعه و این موقعیت قصه بگویم بنابراین جوری قصه را چیدم که بتواند به آن نقطه نهایی برسد.
* مساله جالبی که از این فیلم میتوان به جامعه امروزی بسط داد، مساله تنهایی و نگرانی والدین از تنها ماندن فرزندان است، درست است که شخصیت فیلم دچار کم توانی ذهنی است اما در جامعه امروزی اگر این بخش را فاکتور بگیریم، ترس تنها ماندن فرزندان در بین والدین وجود دارد، آیا هنگام ساخت «آبجی» به این مساله فکر کرده بودید؟
اشرفی زاده: این مساله برای من بسیار جالب است، چرا که چندی پیش با یکی از خانمهای بازیگر فیلم را میدیدیم، وی نیز همین برداشت را داشت و گفت مساله این نبود که شخصیت فیلم دچار کم توانی ذهنی است، بلکه «آبجی» قصه تنهایی ما آدمها است و این قصه میتواند برای من باشد، به گونهای که والد فکر میکند که فرزند آن راهی که باید طی کند و در نهایت به اطمینانی به آن برسد، طی نکرده و همیشه این ترس وجود دارد، باید بگویم که آن زمان به این مساله فکر نمیکردم و توجه من روی مساله رابطه این مادر و دختر بود. البته یکی دیگر از دوستان نیز میگفت که «عطی» همه ما هستیم و این ترس از تنهایی و زمانی که بخواهیم از والدمان جدا شویم یک مساله بسیار مهم است و دیدم که این نکته بسیار درستی است.
خانم آدینه فیلمنامه را خواند و به من گفت که شخصیت «آبجی» را دیده ایی؟ گفتم که یک الگویی برای این شخصیت داشتم و بعد به من گفت پس آبجی من را هم ببین و بعد خانم حمیده مستعان که ۲ سال پیش مرحوم شدند را به من نشان داد، سپس گفت قصه فیلم «آبجی» به نوعی قصه مادر من است و من انگار قرار است نقش مادرم را بازی کنم * آقای قاسمی، «هنر و تجربه» برای اکران فیلمها چندان زمان محدودی ندارد اما تعداد سانسهای کمی برای فیلمها در نظر گرفته میشود، چه برنامهای برای گرفتن سانسهای بهتر برای «آبجی» دارید؟
قاسمی: به دنبال این هستیم که تبلیغات شهری و تیزرهای تلویزیونی را به صورت جدی تر دنبال کنیم، از طرفی نیز برنامههایی نیز برای تبلیغات فضای مجازی در دست داریم. اما اتفاق مثبت اکران در «هنر و تجربه»، زمان طولانی است که برای نمایش فیلم داریم و این اتفاق خوبی است که ما میتوانیم دوره به دوره کارهای مختلفی را اجرا کنیم.
مساله این است که شرایط فعلی سینما، شرایط مثبتی نیست، این مساله ربطی به سرگروه داشتن و یا اکران در «هنر و تجربه» ندارد، متأسفانه بسیاری از مردم اطلاع ندارند که سینماها باز است و در این زمینه اطلاع رسانی درستی نمیشود، به همین دلیل از تلویزیون و معاونت فرهنگی شهرداری میخواهیم که اطلاع رسانی بهتری درباره سینما و فیلمهایی که در آن اکران میشود، داشته باشند، فکر میکنم براساس پروتکلهایی که در سینما رعایت میشود، بستری ناامنی برای حضور مخاطب وجود ندارد.
اگر رسانه ملی و دیگر رسانهها به سینما کمک کنند، تأثیر مثبتی روی همه فیلمها خواهیم داشت. نباید این را فراموش کرد که به دلیل تغییر رویه زندگی مردم با شیوع ویروس کرونا، سینما از سبد تفریحی خانواده خارج شده و این بسیار بد است، سینما ویژگیهای بسیاری دارد، به خصوص اینکه سینمای ایران سینمای شریفی است و مردم آن را دوست دارند، اما مردم خبر ندارند که سینماها باز است و فیلمها در حال نمایش است.
* البته این راهم باید بگوییم که شبکه نمایش خانگی مخاطبان سینما را به خود جذب کرده و مخاطب ترجیح میدهد با کمترین هزینه آثار را در شبکه نمایش خانگی دنبال کند، این درحالی است که سینما با افزایش قیمت بلیتها تبدیل به یک تفریح گران قیمت برای خانوادهها شده است.
قاسمی: شبکه نمایش خانگی طی ۲ سال گذشته در کشور ما پررنگ شده، اما در دنیا سالها است که این شبکهها فعال هستند و جایگاه سینما هم هیچ وقت کمرنگ نشده است، به این دلیل که سینما را یا به لحاظ سرگرمی نگاه میکنند که با سرگرمی شبکه نمایش خانگی متفاوت است، برخی نیز سینما را به عنوان مدیا نگاه میکنند که همین مساله باز هم سینما را از شبکه نمایش خانگی متمایز میکند، فکر میکنم این دو جای همدیگر را تنگ نکردهاند، معتقدم حس و تجربه سینما و شبکه نمایش خانگی متفاوت است. بیشتر فکر میکنم که درحال حاضر نبود اطلاع رسانی دقیق و نبود اطمینان به فضای سینما چنین شرایطی را بوجود آورده است.
* گلاب آدینه را برای نقش «طلا» انتخاب کردید، این بازیگر تجربههای متفاوتی در بازی در نقشهای مادر در سینمای ایران داشته است، این تجربهها تا چه اندازه برای انتخاب در این نقش تأثیر داشت؟
قاسمی: من معمولاً نقشی در انتخاب بازیگر ندارم، در واقع کارگردان میگوید چه بازیگرانی را میخواهد و من سعی میکنم شرایط برای حضور آنها را فراهم کنم.
اشرفیزاده: این را باید بگویم، زمانی که این پروژه به دفتر آقای قاسمی رسید، یک سال قبل پروانه ساخت آن گرفته شده بود و قرار بود توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شود، برای ساخت این فیلم با ۳ تهیهکننده صحبت کردیم اما چون نیاز به یک هزینه مازاد جدای حمایت موجود بود، کار پیش نمیرفت. زمانی که ساخت این فیلم به دفتر آقای قاسمی پیشنهاد شد من در ماههای اول بارداری خود بودم و این نگرانی وجود داشت که ساخت فیلم به ماههایی نرسد که من خیلی سنگین شده و دچار مشکل شوم.
روزی که با آقای قاسمی صحبت کردم، یک هفته یا ۱۰ روز بعد، با من تماس گرفتند که فیلم را جلوی دوربین ببریم. خوشبختانه ظرف یک ماه و نیم فیلم کلید خورد. برای نقش «طلا» انتخابهای زیادی نداشتیم، در بین بازیگرانی که در آن زمان و در رنج سنی مورد نظر و چهره بودند، یک یا ۲ گزینه برای ما وجود داشت، شخصیت «طلا» با دیگر نقشهایی که خانم آدینه داشت، متفاوت بود. به دلیل اینکه خانم آدینه در فیزیکش یک سرعتی وجود دارد و این چاشنی شده در نقشهای مادرانهای که بازی کرده است که معمولاً برای نقشهای طبقههای پایینتر جامعه بود و آن شخصیت برای ذات زندگیش یک تحرک و پویایی داشت.
اما «طلا» بسیار وزین و سنگین بود و ریتم کندتری نسبت به آنچه که همیشه از خانم آدینه دیده بودیم، داشت. در واقع «طلا» یک مادر رسمی و خوددار در بیان احساسات بود. خانم آدینه فیلمنامه را خواند و به من گفت که شخصیت «آبجی» را دیدهای؟ گفتم که یک الگویی برای این شخصیت داشتم و بعد به من گفت پس آبجی من را هم ببین و بعد خانم حمیده مستعان که ۲ سال پیش مرحوم شدند را به من نشان داد، سپس گفت قصه فیلم «آبجی» به نوعی قصه مادر من است و من انگار قرار است نقش مادرم را بازی کنم. آن زمان اگر یک لحظه هم برای این نقش تردید داشتم تمام شد، چرا که احساس کردم که خانم آدینه برای به تصویر کشیدن این نقش بسیار انگیزه دارد و با پوست، گوشت و استخوان خود این فضا را تجربه کرده است.
درباره خانم معصومه قاسمی پور نیز باید بگویم، سالها است این بازیگر را میشناسم و وی را در نقشهای متفاوت دیده بودم و با تواناییهای وی آشنا بودم، همچنین این بازیگر یک جور معصومیت ذاتی دارد که میتوانست به نقش آبجی کمک کند، از طرف دیگر احساس میکردم که این نقش را اگر یک بازیگری که چهره شناخته شده نباشد، بازی کند، مخاطب آن را بهتر باور میکند. برای این نقش انتخابهای دیگری داشتیم اما از نظر من انتخاب خانم قاسمی نژاد در باورپذیری مخاطب بسیار کمک میکرد. وی بازیگر بسیار همراهی بود که در پروسه تحقیق و شناخت این شخصیت گام به گام در کنار من بود.
* چرا به شخصیت بابک حمیدیان در فیلم بیشتر پرداخته نشده است؟
اشرفی زاده: در نسخههایی از فیلمنامه به این سمت رفتیم که این شخصیت را پررنگتر کنیم، اما در نهایت باید به سمتی میرفتیم که باید انتخاب میکردیم که قصه، قصه طلا و آبجی باشد و یا قصه آبجی و عشقی که آن بیرون دارد، به این دلیل مجبور بودیم که وزن قصه را حفظ کنیم، قطعاً قصه آبجی و عشقی که دارد و میتواند یک تهدید نیز به شمار آید، میتوانست قصه جذابی باشد، اما آن موقع تمرکزمان روی رابطه مادر و دختر سنگینی میکرد، بنابراین در نسخههای بعدی بازنویسی حضور این شخصیت را کمتر کردیم. البته این را هم باید بگویم که این شخصیت یک ظرفیت داستانی خاص خود را دارد که میتوان در جایی دیگر به آن پرداخت.
اشرفیزاده: طلا متوجه میشود که آبجی میتواند به محیط اطراف خود کمک کند به همین دلیل تصمیم میگیرد تا از این وجه استفاده کند. زمانی که یک روز آبجی را به آسایشگاه میبرد، آبجی در بازگشت میگوید که من میتوانم از آنها مراقبت کنم. این حرف کلید قصه برای طلا است * یکی از سکانسهای مورد توجه سکانس دعوای نهایی طلا و آبجی بود، سکانسی که ریتم داستان را بهم میریزد و به مخاطب شوک میدهد.
اشرفیزاده: در واقع برای این فیلم به یک چنین سکانسی نیاز داشتیم، چرا که فیلم با یک ریتم آرامی دنبال میشود، ریتمی که مامان طلا برای زندگیشان انتخاب کرده است. همه چیز در یک وزنی پیش میرود، ما یک جایی نیاز به شکستن این آرامش و چنین ریتمی داشتیم، زمانی که آبجی میبیند که همه چیز در حال تغییر است، میخواهد برنامه خود را عملی کند و درست در این زمان است که با شخصیت مادر که این همه سال حامیاش بوده است درگیر میشود، گویا برای اولین بار خواستههای آبجی و مادر در تضاد قرار میگیرند و با یکدیگر دچار این رویارویی میشوند.
* سختترین تصمیمی که طلا در این فیلم میگیرد، این است که به دنبال یک آسایشگاه برای «آبجی» است، کمی درباره این ایده و پرداختن به این ایده هم توضیح میدهید.
اشرفی زاده: مساله تنها خانه سالمندان نبود، روند زندگی طلا زمانی به هم میریزد که به او میگویند وضعیت قلبش مناسب نیست، به همین دلیل دچار وحشت میشود که آبجی قرار است چه بلایی به سرش بیاید، این درحالی است که قبلاً روی پسرش حساب میکرد، در پروسهای که طلا طی میکند متوجه خلأیی میشود و آن این است که شخصیتی مانند آبجی یا هر کم توان ذهنی در جامعه درست است که کم توان است، اما بی توان نیست و یک سری تواناییهایی دارد، یک جامعه درست و متمدن تلاش میکند که از این تواناییها به نحو احسن استفاده کند.
طلا متوجه میشود که آبجی میتواند به محیط اطراف خود کمک کند به همین دلیل تصمیم میگیرد تا از این وجه استفاده کند. زمانی که یک روز آبجی را به آسایشگاه میبرد، آبجی در بازگشت میگوید که من میتوانم از آنها مراقبت کنم. این حرف کلید قصه برای طلا است. طلا به این نتیجه میرسد آبجی در آسایشگاه میتواند به عنوان یک فرد مفید به دیگران کمک کند و با توجه به اینکه آسایشگاه مسئولانی نیز دارد، اگر زمانی برای طلا اتفاقی بیافتد، آنها میتوانند از آبجی مراقبت کنند.
آبجی با حضور در آسایشگاه فکر میکند که به عنوان پرستار میتواند کار کند و این امر یک تشخصی را به این شخصیت میدهد و احساس دور ماندن یا رانده شدن را نخواهد داشت. در واقع این پایان بندی پیشنهاد اصلی من به جامعه بود، علی رغم اینکه بسیاری میگفتند پایان فیلم را میتوان تلخ ساخت، اما برای من مهم بود که این پیشنهاد را به جامعه بدهم، چرا که خود را در موقعیت تمام کسانی که در چنین شرایطی هستند، میگذاشتم و به دنبال ارائه یک تلخی و یک راهکار تلخ برای این افراد نبودم.
با این فیلم میخواستم به جامعهام این پیشنهاد را بدهم که دیگر از واژه کم توان یا معلول ذهنی استفاده نکنیم بلکه از واژه افرادی با تواناییهایی از نوع دیگر استفاده کنیم و جامعه خود را موظف بداند که این تواناییها را کشف و از آن استفاده کند. بالاخره یک درصدی از جامعه ما دچار انواعی از کم تواناییهای ذهنی یا جسمی هستند، اما میشود از این کم تواناییها استفاده کرد و شخصیت طلا به عنوان یک مادر دغدغه مند که عمرش را برای فرزندش صرف کرده، میتواند از این آخرین حلقه زنجیر استفاده کند، جایی که میفهمد باید آبجی را در جایگاه درستی قرار دهد که کارکرد داشته باشد.
نظر شما