خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: واقعه مبارک غدیرخم در آخرین حج رسول خدا (ص) که عنوان حجةالوداع را نیز به خود گرفت، به فرمان حق تبارک و تعالی شکل گرفت و با اعلام جانشینی امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) نعمت بر امت واحده رسول خدا تمام شد. این جریان که در منابع روایی معتبر شیعه و سنی آمده، از همان روز مورد توجه شاعران و هنرمندان قرار گرفت. گروه بسیاری از شاعران نیز در طول سدههای گذشته این جریان تاریخی را در سرودههایشان زنده نگاه داشته و به آن اشاره جسته و در قالب شعر، آن را روایت کردهاند. شاعران بزرگ و نامداری همانند حسان بن ثابت أنصاری، کمیت بن زید أسدی، سید حمیری، شریف رضی، شریف مرتضی و… در سرودههایشان به توصیف این رویداد پرداخته و کوشیدهاند این جریان را حفظ و حراست کنند.
به همین دلیل غدیریه نویسی و سرودن درباره عید مبارک غدیر بدل به سنتی در دل تاریخ شد و عمده شاعران مطرح در دواوین خود سرودههایی درباره این رویداد دارند. سرودن درباره غدیر در سالهای پس از انقلاب در مسیری نو قدم گذاشت و شاعران با توجه به تحولات ادبی عصر جدید در این عرصه مهم نیز دست به تجربیات ذوقی و هنری مهمی زدند. به مناسبت عید غدیر خم در گزارشی به تازهترین سرودههای شاعران درباره عید غدیر پرداختیم که از اینجا قابل مطالعه است. در ذیل نیز سرودههای تازهای درباره این رویداد را خواهید خواند که نخستین آن سروده آیتالله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی مرجعیت گرانقدر شیعه است:
آیت الله صافی گلپایگانی
نام تو شور سخنم یا علی
یاد تو قند دهنم یا علی
از ازل ای ماه سپهر شرف
دم ز ولای تو زنم یا علی
چون سخن از وصف تو سردادهام
طوطی شکّر شکنم یا علی
جرعه کش جام ولای توام
مست سبوی تو منم یا علی
عطر ولایت به وجودم نشست
با تو چو مشک ختنم یا علی
تا که غدیری شدهام سرخوشم
با تو و بی خویشتنم یا علی
مهر تو بر لوح دلم ماندنیست
جامه عشقت به تنم یا علی
هرکه بود خصم تو اهریمن است
دشمن هر اهرمنم یا علی
یاسمن گلشن تو فاطمه است
خادم آن یاسمنم یا علی
سر من شور و نوای حسین
واله روی حسنم یا علی
سوخته ام از غم عشق تو من
لاله سرخ چمنم یا علی
نور ولای تو چو زد بر دلم
به مهر پرتو فکنم یا علی
ذکر تو در جمع محبان نکوست
ذاکر شیرین سخنم یا علی
غربت دل نیست به کوی نجف
گر چه غریب وطنم یا علی
کاش شود نام تو بعد از وفات
زینت و زیب کفنم یا علی
در صف محشر ز تو جویم مدد
تا که نسوزد بدنم یا علی
صافیِ عاشق ز تو خواهد تو را
خسته ز درد و محنم یا علی
*
راضیه جبه داری
باید بیاد آرند شد قبله نما دست
رفته است با امر خدا بالا دوتا دست
هم آشنا با راز آب و خاک بودو
هم با مسیر آسمان بود آشنا دست
دل میبرید از خویش و از هرچه تعلق
هی وصله میزد کفش را بی اعتنا دست
گنج دو عالم را بدست آورد آری
وقتی گرفت از حضرت خیرالنسا دست
بار از سر دوش رسول الله برداشت
بت ها شکسته بت شکن، اینبار با دست
روزی دری آتش گرفت و خانه ای سوخت
الحق چه صبری داشت در آن تنگنا، دست
طوفان درو کرده است هرکس بی علی زیست
چون بی ولایت آنچه میکارند، باد ست
*
مینا شیرخان
مژده که عید سعیدست بتاب ای خورشید
روز موعود رسیدهست بتاب ای خورشید
رفتهها باز بیایید که دیدن دارد
از لب جان جهان خطبه شنیدن دارد
از لب جان جهان قول و غزل میجوشد
خم همین جاست ک الطاف ازل میجوشد
مثنوی لب به لب و غرق تمنا آمد
دل به دریا بزنید آبی دریا آمد
دل به دریا زده مولای جهان را بشناس
اشهد ان علی.. جان اذان را بشناس
چه کسی دیده جدایی ولی را از حق
«کور چشمی که جدا دید علی را از حق»
مقصد هر دو جهان قلب غدیر است غدیر
حق امیرست امیرست امیرست امیر
دست نقاش ازل نقش دو تا دست کشید
همه ذرات جهان را پس از آن مست کشید
تا بگوید که به جز راه علی راهی نیست
هر چه راهست جز این راه به بن بست کشید
از ازل ایل و تبارش همه عاشق بودند
که دلم از همه جز آل علی دست کشید
گفته ای عاقبت شیعه رهایی ست علی
...
من هوایی نگاه توام و می بارم
من به آرامش چشمان تو ایمان دارم
*
حامد حجتی
آسمان رنگ و بوی عشق گرفت
تا سکوت تو در زمین پیچید
چشمهایت بهار شد گل داد
عطر سیب از نگاه تو بارید
چونکه پیچید بوی خوب خدا
عطر یک عاشقانه ازلی
پنجره رو به گل تبسم کرد
تا تو را دید در نگاه علی
سیب سرخ گلاب را بو کرد
گل سرخ محمدی گل کرد
یک گلستان کنار شهر خدا
روی لبهای احمدی گل کرد
عرش خندید رو به لبخندش
چه بگویم که عشق عاشق شد
جبرییل از بهشت گل میریخت
بعد از آن روز بود لایق شد
خواند جبریل سوره قدری
که پر از آیههای کوثر بود
تا رسول خدا به خود آمد
دست زهرا به دست حیدر بود
چشمه در چشمه سلسبیل اینجاست
آیه در آیه «هل اتی» دارد
جامهای بهشت در دستش
مرد این قصه تا تو را دارد
دل به غیر از تو میدهد؟ هرگز
نفس او به جان تو بند است
خشتهای معطر دل اوست
اینکه در آسمان تو بند است
چشم در چشم هم شدید آنجا
آینه روبهروی آیینه
و جهان تا همیشه خواهد ماند
محو در گفتوگوی آیینه
حرف آخر همین و دیگر هیچ
عرش باید به تو سجود کند
باید انسان برای دیدن حق
در شب قدر تو شهود کند
نظر شما