به گزارش خبرگزاری مهر، هشتمین قسمت از برنامه تلویزیونی سوره، به موضوع «منطق اموی» اختصاص داشت. میهمان این قسمت از سوره محمد اسفندیاری عاشورا پژوه، تاریخپژوه، کتابشناس و سرپرست دانشنامه امامت بود.
دیانی در ابتدای برنامه این پرسش را مطرح کرد که آیا امویان برای رقم زدن واقعه عاشورا صرفا به قدرت اتکا کردند و سعی و تلاشی برای اقناع نداشتند یا اینکه برای کارشان پشتوانه منطقی داشتند؟
اسفندیاری پاسخ داد: درباره امام حسین (ع) کتابهای متعددی نوشته شده است؛ یک فصل به این موضوع اختصاص داده شده که امام حسین (ع) را چه کسی کشت؟ اما یک بحث مهم تر از این سوال وجود دارد و آن هم اینکه امام حسین (ع) را چه کشت و انگیزه قاتلان چه بود؟ خیلی ها کلی گویی کردند و با کلی گویی از این سوال رد شدند اما ما برای اینکه بتوانیم راجع به این سوالها خوب بحث کنیم باید عینک امویان را به چشم بزنیم و از پنجره آنها به واقعه عاشورا نگاه کنیم. در واقع میخواهیم ببینیم که امویان برای اقناع مردم چه میگفتند؟ متاسفانه درمیان اهل سنت هنوز افراد قلیلی وجود دارند که از امویان دفاع میکنند. چند سال پیش در عربستان کتابی منتشر شد با عنوان «یزید بن معاویه؛ خلیفه ای که به او افترا بستند». هنوز هم در گوشه و کنار جهان اسلام کسانی هستند که در پی غسل تعمید امویان هستند.
وی افزود: سه مفهوم یا بهتر بگویم توجیه در میان اهل سنت وجود دارد که آنها با این سه توجیه به جنگ با امام حسین (ع) رفتند. لزوم اطاعت از حاکم که حسین بن علی (ع) از حاکم اطاعت نمیکند. لزوم جماعت یعنی مسلمانی از جرگه مسلمانان خارج نشود و توجیه سوم هم اینکه هر مسلمانی باید با حاکم بیعت کند و نقض بیعت شایسته نیست. چنانچه میبینید ابن زیاد بعد از عاشورا گفت: دلیل اینکه من امام حسین (ع) را کشتم این بود که علیه امام و امت خروج کرده بود. درباره شمر هم نوشته شده که بعد از عاشورا، نشسته بود در مسجد و بعد از نماز استغفار میکرد. یک نفر از او پرسید: چگونه استغفار می کنید؟ شمر پاسخ داد: امیران ما به ما دستور دادند و ما هم مخالفت نکردیم، چون اگر مخالفت میکردیم از این درازگوش ها هم پست تر بودیم در واقع از منطق مامور و معذور بودن استفاده کردند و چون حسین بن علی (ع) از فرمان امیران خروج کرده و با آنها بیعت نکرده ما او را کشتیم.
اسنفدیاری ادامه داد: بنابراین امویان مغزشویی کرده بودند که امام حسین (ع) در جرگه خوارج قرار دارد، چنانکه در دوران امام علی (ع) عده ای از دین خارج شدند، امویان هم با تبلیغات امام حسین (ع) را اینچنین چهره ای نشان دادند. در یکی از کتب اربعه شیعه حدیثی از امام باقر (ع) آمده با این موضوع که امویان بعد از کشتن امام حسین (ع) به نشانه شادی چهار مسجد به نام قاتلان کربلا در کوفه بنا کردند و بنا به نقل امام سجاد (ع) سی هزار نفر به جنگ امام حسین (ع) آمدند با نیت تقرب الی الله. یعنی امویان چنین تبلیغاتی کرده بودند که عده ای خیال می کردند دارند جهاد مقدسی انجام میدهند.
در ادامه صحبتهای اسفندیاری، مجری برنامه پرسید که پیش از این هم چنین منطقی وجود داشته یا امویان برای اولین بار از این منطق استفاده کردند؟
این عاشورا پژوه گفت: ما در دین هم مفاهیم اطاعت از حاکم، لزوم جماعت و بیعت با امام را داشتیم چون مفاهیم دینی هستند ولی امویان این مفاهیم را تحریف کردند. مثل امروزکه موضوع علم و شبه علم مطرح است درباره دین هم چنین چیزی وجود دارد و ما دین وشبه دین داریم. چیزی که در میان امویان رواج داشت، شبه دین بود چون نقابی از دین زده بودند و برخی از مفاهیم را مطلق کرده بودند در حالیکه اطاعت از حاکم مسلمین، مطلق نیست، مشروط است چون اطاعت از هرکسی باید چهارچوب دین باشد. ما در دین اصلی داریم با نام توحید عبادت. براساس این اصل عبادت ما فقط باید برای تقرب به خدا باشد. همچنین اصلی داریم با عنوان توحید اطاعت. ما از هرکسی که اطاعت می کنیم، باید به اطاعت از خدا و پیامبر برگردد. نمی توانیم هم معصیت کنیم هم اطاعت. هم در منابع دینی اهل سنت و هم در منابع دینی شیعی هم به این موضوع تاکید شده است. پس اطاعت از حاکم مسلمین که امویان دستاویزی برای کشتن امام حسین (ع) قرار داده بودند، یک موضوع مطلق نیست، مشروط است. کاری که امویان انجام داد این بود که این اصل مشروط را مطلق جلوه داد و جامعه هم این اصل را پذیرفت البته معاویه هم سالها برای این موضوع تبلیغ می کرد. همانطور که در برنامه های شب قبل سوره هم اشاره شد، امویان به جایگاه خلافت یک نوع قداست داده بودند بنابراین میگفتند، مخالفت با خلیفه، عین مخالفت با خداست.
این تاریخ پژوه بیان کرد: اما درباره توجیه دوم امویان یعنی لزوم جماعت هم بگویم که لزوم جماعت تا هنگامی است که جماعت ملتزم به شریعت است، هر اکثریتی لزوما برحق است، چنانچه هر اقلیتی هم لزوما باطل نیست. التزام به شریعت، مقدم به التزام جماعت است. اگر جماعت متعهد به امویان باشد، من نباید پیروی امویان باشم. پس این توجیه هم نفی میشود.
دیانی در این بخش از سخنان اسفندیاری گفت: با اینکه ما به مسئولین قول دادیم که به خاطر موضوع وحدت، خیلی به مسائل اهل سنت نپردازیم، اما من فکر می کنم اگر امروز هم شرایط آن دوران حاکم میشد، اهل سنت همین رفتار را می کردند و اطاعت از حاکم گناهکار را واجب میدانستند. چنانکه امروز هم از بسیاری از حاکمان عرب که فسق و فجور دارند اطاعت میشود یا مثلا درباره موضوع جماعت، تعریفی که شما ارائه دادید را نمیپذیرند. شما هم با این نقد من به اهل سنت موافقید یا خیر؟
اسفندیاری تصریح کرد: اهل سنت، منابع کلامی شان تطوراتی داشته چنانچه منابع شیعی هم تطوراتی داشته است. اما الان اینگونه نیستند و هر حاکمی را اولی الامر نمی دانند، به همین دلیل اهل سنت، کتابهای ارزنده و آموزنده ای در صدسال اخیر توسط روشنفکران درباره امام حسین (ع) نوشتند.
وی در ادامه بحث قبلی ش به توجیه سوم امویان برای کشتن امام حسین (ع) که موضوع بیعت بود پرداخت و گفت: اولا امام حسین (ع) بیعت نکرده بود، دوما یزید فاسق که اصلا شایسته بیعت نبود و خیلی ها که بر او مقدم بودند در میان اصحاب و تابعین وجود داشت. سوما بیعت با یزید با صلاح تهدید، تطمیع و تحمیق بود یا به قول دکتر شریعتی با صلاح زر و زور و تزویر بود. چهارم اینکه، کسی که بیعت نکند، واجب القتل نیست. کشتن امام حسین (ع) یک علت روانشناختی هم داشت و آن هم اینکه، عظمت و شرافت امام حسین (ع) به قدری بود که یزید و معاویه احساس حقارت می کردند. یزید و ابن زیاد هیچ افتخاری در کارنامه شان نداشتند، می خواستند با کشتن امام حسین (ع) خودشان را غالب نشان دهند. در حالیکه پیروزی سیاسی که اهمیتی ندارد، پیروزی در تاریخ و سربلندی در قیامت مهم است.
سرپرست دانشنامه امامت ادامه داد: قهرمانان اموی در واقعه کربلا یزید، ابن زیاد و عمربن سعد هستند و ما باید این سه نفر را کالبدشکافی کنیم. یزید ۳۶ ساله، ابن زیاد ۳۳ ساله و عمربن سعد ۳۸ ساله بود. هر سه جوان بودند. در روایات داریم که مستی جوانی از مستی شراب بدتر است. این سه نفر دچار مستی جوانی و مستی قدرت بودند. در کربلا ترکیب این دو مستی فاجعه آفرید. کربلا با هیچ قاعده جنگی سازگار نیست. دو گروه که باهم می جنگند باید قواعد را رعایت کنند. در قرآن آمده است: در عداوت و دشمنی هم باید عدالت را رعایت کنید. در حدیث هم داریم که مومن به دشمن خودش هم ظلم نمیکند. جنگ هم برای خودش قواعدی دارد. چیزی که در کربلا اتفاق افتاد، شبیخون قوم وحشی به فرزندان پیامبر (ص) بود.
اسفندیاری در بخش پایانی سخنانش به صحبت راجع به عاقبت امویان پرداخت و گفت: قاتلان امام حسین (ع) خیلی بدفرجام شدند ابن کثیر در میان مورخان، رابطه خوبی با شیعیان ندارد و خیلی از اخبار شیعه را رد میکند. او می گوید: شیعیان درباره فرجام قاتلان کربلا حرف هایی می زنند که درست نیست اما یک نکتهش درست است و آن هم اینکه اغلب قاتلان حسین بن علی (ع) در این دنیا دچار جنون شدند چون رفتارهای جنون آمیزی داشتند.
این تاریخ پژوه درادامه بحث اضافه کرد: اهل سنت زمان امویان با اهل سنت زمان ما فرق دارد. یک تعدادی از روایات ما معطوف به اهل سنت امویان است چون اهل سنت امروز ما تسنن شان نبوی است نه اموی و میان این دو تسنن باید فرق بگذاریم.
وی سپس به موضوع قاتلان حسین بن علی (ع) پرداخت و گفت: مهم نیست که چه شخصی امام حسین (ع) را کشت چون ایشان، قاتلان داشتند نه یک قاتل. من قاتلان امام حسین (ع) را در شش گروه جای می دهم؛ قدرت پرستان، کسانی که قدرت و حقانیت را یکی میدانستند. گروه دوم کسانی بودند که حب جاه داشتند. گروه سوم، خشونت گرایان بودند یعنی کسانی که اخلاقشان، اخلاق دوره جاهلیت بود و شمشیر را بر تدبیر مقدم میدانستند گروه چهارم فرصت طلبان بودند. عوامان ناآگاه پنجمین گروه بودند که به جای اندیشیدن به حقیقت به اکثریت پیوستند و همان دینداران ناآگاه بودند به اصطلاح امروزی از اراذل و اوباش بودند. در متون دینی به این گروه «غوغا» می گویند؛ در زبان عربی به انبوه ملخ ها که به یک جا حمله میکنند، «غوغا» گفته میشود. اصطلاح «غوغا سالاری» هم از اینجا می آید، این اصطلاح معادل پوپولیسم و عوام گرایی، عوام فریبی و حاکم کردن عوام است. امام باقر (ع) فرمودند: انبیاء را همین عوام الناس و دینداران ناآگاه کشتند. عافیت طلبان، ششمین گروهی بودند که در کشته شدن امام حسین (ع) نقش داشتند. آنها امام را تنها گذاشتند و در صحنه حق و باطل حاضر نشدند.
نظر شما