به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «سنگِ نر» دربردارنده هفت داستان کوتاه خانهکلاغیها، سرخیِ برگ حنا، دوستخواه، سنگِ نر، تو و باتو، رگِ دیوانگی و ترجیعبندی برای کلاخ در ۱۲۷ صفحه و با شمارگان ۵۰۰ نسخه از سوی نشر هشت منتشر و راهی بازار کتاب شد.
داستانهای حاجی پور، در یک بستر جغرافیایی شکل گرفتهاند، داستانهای سنگ نر، در یک فضای مشترک بومی اتفاق میافتد. حاجی پور در اولین تجربه داستانی خود کوشیده است روایتهایی از انسانهای جنوبی را ارائه دهد که اگرچه آشنا هستند اما بسیار غریب میکنند.
داستانهای حاجی پور داستان زندگی است، داستانهایی که نویسنده کوشیده است با زبانی پیراسته و دلنشین با بهره مندی از ظرفیتها و ظرافتهای زبان محلی زادگاهش، خورموج و دشتی، به تصویر بکشد و آثاری در خور را خلق کند.
در سنگِ نر گاهی متنی، متن پیش یا پس از خود را کامل میکند، مکانها مشترک و زمانه آشناست، جایی که آیند و روند شخصیتها بر مبنای تکرار پرداخته شده است و عمده داستانها بر محور گفتمان دو شخصیت موازی گسترش یافته است.
محسن حاجی پور از نویسندگان خوش استعداد شهرستان دشتی متولد ۱۳۶۲ است که پیش از این نقدها و داستانهایی از او در نشریات محلی و سراسری از جمله شرق و اعتماد به چاپ رسیده است.
در بخشی از داستان نخست کتاب آمده است: زنی وقتی بالِ چادرش را به دندان گرفته دستش بند است، دربندِ نگه داشتن چیزی که پناه چادرش نهاده تا نهان باشد از چشمخانهای و خانهای که پشت دیوارش دوتا پسربچه هِی سرک میکشند توی کوچه و باز برمیگردند تا خود را بچسبانند به سینهی دیوار که پیدا نباشد از آنسوی جادهای که زن از باری سبزی پیاده که نه انداخته شد بیرون، به جستجوی راز هراسانیاش که هر بار دلواپس وامیگشت دورتادورش را میپایید، راه افتادهاند پشت سرش و حالا که بادپیچی در میانه کوچه افتاده به پیچاندن سیاهی چادرش به پا و کمر، زن در پهلو میپیچد و ریگزار باد چشمانش را کور میکند و سُریدن چادر از روی موها را نمیبیند تا پیدا و ناپیدای چشمان تنگشده پسربچهها شود؛ شلالِ چادری و وزیدن مویی در باد.
نظر شما