خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: حوالی ساعت ۲۱ است که به بلوار قدس دولت آباد میرسم. برای اینکه ازدحام خودروها و مردم، ترافیک درست نکند از ابتدای بلوار توسط پلیس راهنمایی و رانندگی بسته شده. همانجا از ماشین پیاده میشوم و راه میافتم. خیابان عریض و طویلی است که علم و بیرقهای عزا کل بلوار را تبدیل به حسینیه رو باز کرده.
تقریباً محال است روی شیشهها و بنر جلوی مغازهها کنار کلمات فارسی، معادل عربی آن دیده نشود، یا شاید هم برعکس! چرا که اکثر ساکنین دولت آباد عراقیهایی هستند که حدود ۴۰ سال است در این منطقه سکونت دارند.
چهار راه اول را که رد میکنم کم کم صدای نوحههای عربی به گوش میرسد. مردها با دشداشههای مشکی و خانمها با چادرهای عربی به همان طرفی که من در حال رفتن هستم در حرکتاند.
حس و حال محرم در این خیابان خیلی خاص است؛ انگار عربهایی که روزی همسایه حرم امام حسین علیهالسلام و بینالحرمین در کربلا بودند، دلشان بیقرار آن روزهاست و به همین دلیل است که عراق کوچکی در دل یکی از خیابانهای جنوب تهران برپا کردند؛ اگر بگویم حس و حال این خیابان از شمال و شرق تهران خیلی متفاوتتر است اغراق نکردهام.
در طول مسیر ایستگاه صلواتیهای زیادی برپا شده که اسم «موکبهای» مختلفی روی آن نوشته شده (موکب به زبان فارسی همان معنای ایستگاه صلواتی را میدهد) با اینکه تجربه حضور در پیاده روی اربعین را ندارم، ولی از گفتهها و شنیدهها و آنچه در تلویزیون دیدم حس میکنم در مسیر نجف-کربلا راه میروم.
با یکی از خانمهای عرب هم قدم و هم صحبت میشوم. با لهجه خاصی بین فارسی و عربی میگوید: «در این دو سال کرونا کاری کرده که تعداد موکبها نسبت به قبل کمتر شود وگرنه کِی شب تاسوعا میتوانستیم اینطوری راحت در پیادهروهای بلوار قدس راه برویم؟»
با تعجب میگویم: «یعنی قبل از کرونا تعداد موکبها از این بیشتر بود؟»
با تاکید میگوید: «بله خانم! مگر قبلاً نیامدید؟ سالهای قبل از کرونا اینجا جای سوزن انداختن نبود. موکبها بدون فاصله کنار هم برپا بودند. در طول بلوار ۶۳ موکب میزدند. الان تعداد موکبها خیلی کم شده. دعا کنید به حق این روزها و شبها شر این ویروس کم شود.» انشاءالله میگویم. خداحافظی میکنم و قدم تند میکنم تا به چهارراه بعدی برسم.
تقریباً همه آنهایی که با من هممسیر بودند حدفاصل بین چهارراه سوم و چهارم توقف کردند. مقابل حسینیه کاظمینیها چیزی مانند چهل چراغ در حال چرخاندن است و جمعیت یک صدا با همان لهجه غلیظ عربی «یا حسین» میگویند و لرزه بر اندام آدمی میاندازند. با پرسوجو کردن متوجه میشوم این مراسم، آیین سنتی «مشاعیل» است که از رسوم قدیمی نجفیهاست و در شبهای هشتم و نهم و دهم محرم انجام میشود.
دعوتنامهای متفاوت از جنس آبِ خنک
برای اینکه بقیه مراسم را از دست ندهم راهی میشوم. نزدیکی چهارراه بعد که میرسم داخل تشت بزرگی بستههای پلاستیکی سفید رنگی به عزاداران تعارف میشود؛ از دور شبیه بستههای نمک است. نزدیکتر که میشوم یکی از آن بستهها روزی من هم میشود. سرد است و خیس!
با تعجب میپرسم: «این چیه؟»
میگوید: «آب… گوارای وجودتان… فقط سلام بر حسین یادتان نرود!»
با تاکید «چشم، حتماً» میگویم و همانطور که راه میروم، نوشتههای روی بسته آب پلاستیکی را نگاه میکنم. نوشته شده: «مسیر نجف-کربلا، هلا بیکم یا زوار هلا بیکم (به معنای خوشامدگویی به زوار است با لهجه عراقی؛ از همان هلا بیکمهایی که پیرمردهای دشداشهپوش عرب مقابل هیئتهایشان در همین بلوار قدس فریاد میزنند و با روی گشاده عزاداران را به داخل حسینیههایشان دعوت میکنند) سطر پایینش نوشته شده: اربعین چشم به راهتان هستیم.»
با دیدن این دعوتنامه عجیب همانجا وسط دود غلیظ اسفندی که فضا را مه آلود کرده و نوحه عربی که در سرم میپیچد، وسط بلوار پا سست میکنم و مینشینم. با خودم میگویم: «یعنی میشود بساط کرونا جمع شود و دوباره پیاده روی اربعین رونق سابق را پیدا کند؟!»
سر که بلند میکنم کمی دود اسفند رقیقتر شده. چشمم به دیگی میافتد که جلوی موکب علم شده و حدود ۱۰ نفر در حال هم زدن قیمه نجفی هستند. موکب هیئت شباب مسلم ابن عقیل است؛ که میشود گفت از بقیه موکب ها بزرگتر است و انگار برنامههای ویژه با همین هیئت است.
وسط رفت و آمدها میان خدامی که در موکب مشغول فعالیت هستند، چشمم به حاج حسن زرگر میافتد که سخت در حال عاشقی کردن و خدمت به عزاداران است. او را از محرم سال گذشته میشناسم؛ برای تهیه گزارش از طبخ و توزیع غذا که در حیاط مدرسهای در همین دولت آباد انجام میشد.
جلو میروم و سلام علیک میکنم. از چهرهاش مشخص است که طبق روال هر سال محرم برای برپایی موکبها و پذیرایی از عزاداران حسینی چند روزی استراحت نکرده ولی باز با همان خستگی همانطور که با روی باز از عزاداران استقبال میکند، خیلی گرم سلام مرا علیک میگوید.
معرفی امام حسین (ع) تبلیغات بزرگ میخواهد
در موکب مسلم بن عقیل جدا از افرادی که اطراف موکب کیسههای پلاستیکی آب پخش میکنند یا چند نفری که آن منقل بزرگ اسفند را مدیریت میکنند که فضا را معطر و مهآلود کنند یا ۱۰ نفری که مشغول همزدن قیمه نجفی هستند و حدود ۲۰، ۲۵ نفری که در موکب آن طرف بلوار منقل بزرگی را آتش کردند و سیخهای آماده کباب کوبیده را میپزند، بیشتر از ۵۰ نفر داخل موکب مشغول فعالیت هستند.
حاج حسن برای انجام کاری از موکب بیرون میآید تا به حیاط مدرسه در کوچه کناری برود. دیگهای برنج را آنجا روی اجاق دم گذاشتهاند و خیلی از پشتیبانیها هم از همانجا انجام میشود. شاید بیشتر از ۳۰،۴۰ نفر دیگر در حیاط مدرسه مشغول هستند! خب طبیعی است… موکبی به این بزرگی با پذیرایی بالای ۵ هزار پرس غذا در هر شب از اول محرم که تا پایان صفر ادامه دارد، یک تیم بزرگ و پایکار میخواهد و تمامی این فعالیتها و خستگیها، بعد از علاقه قلبی و عشق به محبت اباعبدالله الحسین (ع)، یک وظیفه است و آن هم تبلیغات برای معرفی امام حسین (ع) است که زرگر با تواضع خاصی میگوید: «توانایی تیم ما برای این تبلیغات، انجام همین پخت و پز است، چیزی که از دست ما برمیآید تا این حد است. تبلیغات فرهنگی و معرفی ابعاد شخصیتی امام حسین (ع) را هم باید گذاشت به عهده متخصصین.»
زرگر طی همین همراهی مسافت کوتاه بین موکب تا حیاط مدرسه از فعالیت محرم امسالشان میگوید: «امسال تنوع غذایی را بیشتر کردیم، مثلاً امشب که شب تاسوعاست قیمه نجفی، کباب کوبیده و جوجه کباب داریم، دیشب قرمه سبزی، فلافل، سیب زمینی سرخ کرده و کباب ترکی داشتیم با نان تازه؛ که پخت نان را با تنوری که داخل حیاط مدرسه گذاشتیم، انجام میدهیم.»
وارد حیاط مدرسه میشویم. گوشه حیاط را نشان میدهد: «تنور نان را آنجا قرار دادیم.» بعد رو میکند و سمت دیگری را نشان میدهد: «دستگاه بسته بندی آب و مایعات را هم آنجا نصب کردیم. راستش این دستگاه را فقط برای دعوتنامه روی آبها تهیه کردیم. گروهی از ما انشاءالله از ۷ صفر عازم موکب کربلا هستند و آنجا منتظر زائران کربلا و نجف هستیم.»
این غذا از بهترین داروهاست
حاج حسن مشغول صحبت است که با آمدن مردی شاید سی و چند ساله در حالی که نوزادی سبزپوش در آغوش گرفته و چند نفری هم دنبالش هستند، رشته کلام از دستش در میرود و میگوید: «این آقا چند شب پیش آمد اینجا و به خادمین اعلام کرد: «نذری را برای آقا اباعبدالله الحسین (ع) کنار گذاشته بودم که میخواهم به این موکب اهدا کنم.» خادمین کنجکاو میشوند و علت را جویا میشوند که چرا این موکب را انتخاب کردی؟
توضیح میدهد که: «پسر من مشکل حاد بینایی داشت. روز دوشنبه باید عمل مهمی انجام میداد. شنبه به موکب آمدم و یک پرس غذا گرفتم، همان موقع هم مشکل فرزندم را به یکی از خادمهای موکب اعلام کردم. با فرزندم که در آغوشم بود سمت دیگها دویدم و به نیت شفا و مدد از آقا اباعبدالله کمی از سیاهی زیر دیگ را به انگشتان دست و بعد به چشمان فرزندم زدم و به خانه رفتم. فرزندم که صبح یکشنبه بیدار شد، علائم بهبودی را در چشمانش متوجه شدیم. کاملاً چشمهایش باز شد و نسبت به چیزهایی که در اطرافش هست، واکنش نشان میدهد. پسرم دیگر نیازی به عمل ندارد، من شفای پسرم را اینجا از اباعبدالله الحسین گرفتم و تصمیم گرفتم نذرم را به این موکب هدیه کنم.»
از این معجزهها زیاد اتفاق افتاده، نمونه دیگرش یکی از بستگانمان که چند وقت پیش درگیر کرونا شد و دکترها میگفتند ریهاش کاملاً خشک شده و دیگر کاری از دست ما برنمیآید، فقط توکل کنید. ما نذر هیئت کردیم و به حضرت امالبنین متوسل شدیم. ایشان الان خانه هستند و خدا را شکر هیچ مشکلی ندارند.»
زرگر دیگها را نشان میدهد و با اعتقاد خالص قلبی میگوید: «این غذا خودش شفاست. اگر سرطان و حالا در این دو سال کرونا را بدترین بیماریها بدانیم، دارویش وجود دارد؛ و آن هم این غذای امام حسین (ع) است.»
باید برای دسته مَشِق آماده شویم
چندباری موبایل حاج حسن زنگ میخورد. با معذرتخواهی میگوید: «باید برای مراسم دسته مَشِق (دسته شمشیر) آماده شویم و خداحافظی میکند.»
دوباره سمت موکب برمیگردم که میبینم از حسینیه امیرالمومنین روبروی موکب حدود ۲۰۰ نفر به ترتیب، دشداشه مشکی پوشیده و غُتره (از همان چفیه ها که فلسطینی و اهوازی و مدلهای مختلف دارد و رنگ سبز آن نشان سید بودن است…) به سرپیچیده، ذکر گویان، در حالیکه خیلیهایشان پابرهنه هستند به سمت چهارراه قبلی، یعنی حسینیه کاظمینیها در حال حرکتاند.
ساعت حول و حوش ۲۳:۳۰ است و هنوز یک مراسم دیگر مانده که آن هم دسته «تِرای» است؛ وقتی دسته مَشِق به حسینیه کاظمینیها رسید، تقریباً یکی دو ساعت بعد دسته ترای، کفنپوشان و شمشیر به دست از حسینیه کاظمینیها به سمت حسینیه امیرالمومنین میرود.
مراسم شب عاشورا شاید تا ساعت ۳ بامداد طول بکشد و تا زمانی که موکبها غذایشان تمام نشده باشد، آماده پذیرایی از عزاداران هستند.
این مراسم عزاداری باشکوه که با رعایت پروتکلها انجام شد و گفته میشود به دلیل کرونا مانند سالهای قبل نیست، علاوه بر عزاداری برای سید و سالار شهیدان، آمادگی برای پذیرایی از عزاداران در پیاده روی اربعین هم به حساب میآید. انگار شروع مسیر نجف تا کربلا از دولتآباد تهران شروع شده که امید است امسال از روزهای سیاه کرونایی عبور کنیم و راه کربلا رفتن هموار شود، تا ادامه مسیر نجف تا کربلایی که از بلوار قدس دولتآباد در جنوب تهران شروع شده به عمود ۳۱۳ در کربلا ختم شود و چشممان به حرم آقا اباعبدالله الحسین روشن شود.
نظر شما