به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «آواره دره یمگان (داستانی برپایه سرگذشت ناصرخسرو)» شامل رمان زندگی ناصرخسرو قبادیانی نوشته محمدرضا توکلی صابری، بهتازگی توسط انتشارات معین به چاپ دوم رسیده است. چاپ اول اینکتاب خرداد سال گذشته به بازار نشر عرضه شد و حالا با نسخههای چاپ دوم در کتابفروشیها حضور دارد.
محمدرضا توکلی صابری نویسنده کتاب پیشرو، در آن به شرح و روایت داستانی اتفاقات مورد اشاره از زندگی ناصر خسرو پرداخته است. او همزمان با هزارمین سالروز میلاد ناصرخسرو به همانسفری رفت که ناصرخسرو رفته بود و در پایان اینسفر طولانی، گزارشی از سفر خود نوشت که تحت عنوان «سفر برگذشتنی» منتشر شد. صابری در ادامه به زیارت مزار ناصرخسرو در منطقه بدخشان رفت و گزارش اینسفرش را هم در کتاب «سفر دیدار» بهطور مکتوب ارائه کرد. تصحیح قدیمیترین نسخه سفرنامه ناصرخسرو در هند از دیگر خدماتی است که اینپژوهشگر در زمینه زندگی و آثار ناصرخسرو دارد.
ناصرخسرو قبادیانی، حکیم، شاعر و فیلسوف ایرانی است که علاوه بر تسلط بر علم ریاضی، به جهانگردی هم پرداخته و سفرنامه مهمی از سفرهایش نوشته است. او یکی از شخصیتهای برجسته علمی و فرهنگی ایران در قرن پنجم هجری است. ناصرخسرو دو دوره مهم در زندگی دارد که یکتحول مهم بینشان قرار دارد. اینتحول باعث شد او در ۴۲ سالگی از دبیری شرابخوار و لذتجو در دربار پادشاهان، تبدیل به شوریدهای شود که بهمدت ۷ سال در سفر بود.
اینشاعر شیعه، پس از انجام سفرش، تبدیل به یک مبارز اجتماعی سیاسی شد و با مقامات سیاسی که از دین سوءاستفاده میکردند، به مقابله پرداخت. همینمبارزه باعث شد دشمنانش در نهایت قصد جانش را بکنند. در نتیجه ناصرخسرو از بلخ خارج شده و به دره یمگان در منطقه کوهستانی بدخشان پناه برد. او با ورود به اینمنطقه نوشتن و سرودن را ادامه داد.
در قسمتی از رمان «آواره دره یمگان» میخوانیم:
روایت است که پس از درگذشت فردوسی، شیخ ابوالقاسم گرگانی، شیخ الشیوخ به نماز بر جنازه ی او حاضر نشد و گفت:« مردی حکیم و زاهد، تَرکِ سیرت خود کرد و همه عمر خویش در وصف سخن بددینان و آتش پرستان و افسانه های عجم، و گفتار باطل گذرانید. ما بر چنین کسی نماز نکنیم.»
چون شب دررسید، شیخ در خواب دید که فردوسی بر قصری عظیم بر سریری از یاقوت نشسته، و لباسی از حریر و ابریشم در بر، و تاجی از زمرد بر سر. شیخ تا این بدید، از خجالت خواست بازگردد، اما فردوسی او را دید و گفت:
«ای شیخ! تو بر من نماز نکردی، اما ایزد تبارک و تعالی چندهزار فرشته را مأمور کرد تا بر من نماز کنند و روح مرا به ملکوت اعلی رسانند، و این جز به پاداشِ یک بیت در شاهنامه نبود.»
شیخ پرسید:«آن یک بیت چه بود؟»
حکیم گفت:
*جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای؟ هر چه هستی تویی*
شیخ که بیدار شد؛ در حال، پای برهنه و گریان، به مرقد حکیم فردوسی رفت و بر قبر او نماز گزارد.
"گاه شود که کلامی تو را عزت، و یا ذلت دهد. پس سخن خویش بسنج و زبان در دهان خویش نگه دار که سخن گفته را بازپس نتوان گرفت."
چاپ دوم اینکتاب با ۳۰۲ صفحه و قیمت ۷۷ هزار تومان عرضه شده است.
نظر شما