۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه مطرح کرد؛

لزوم شناخت مبانی فلسفی و اصول پژوهشی پارادایم حکمی و اجتهادی

لزوم شناخت مبانی فلسفی و اصول پژوهشی پارادایم حکمی و اجتهادی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: پارادایم حکمی اجتهادی شامل سه بخش مبانی فلسفی، اصول پژوهشی این پارادایم و استراتژی حکمی اجتهادی اول و دوم و سوم است.

به گزارش خبرنگار مهر، چهاردهمین نشست «حلقه تحول در علوم انسانی» با سخنرانی حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه در باره مبانی فلسفی، اصول پژوهشی و استراتژی‌پارادایم حکمی اجتهادی برگزار شد.

عوامل طبیعی و ماورا طبیعی بر پدیده‌های اجتماعی تأثیرگذار هستند

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در این نشست گفت: انواع پارادایم‌ها و استراتژی‌های علوم انسانی و اجتماعی را بحث و برخی خلاءها و نقص‌های آنها را ذکر کردیم. می‌خواهیم با توجه به یافته‌های اندیشمندان، ایده و پاردایم کامل‌تری به نام پارادایم حکمی اجتهادی را ارائه دهیم. پارادایم حکمی اجتهادی شامل سه بخش مبانی فلسفی، اصول پژوهشی این پارادایم و استراتژی حکمی اجتهادی اول و دوم و سوم.

این استاد فلسفه ادامه داد: در بخش مبانی فلسفی، پرسش‌های فلسفی ناظر به امر اجتماع قبل از هر پژوهشی مطرح است که باید پاسخ داده شوند و یک پژوهشگر بدون این پرسش‌ها نمی‌تواند پژوهش امر اجتماعی داشته باشد. پرسش‌هایی مثل اینکه در پدیده‌های اجتماعی فقط عوامل طبیعی نقش دارند یا عوامل ماورایی هم وجود دارند؟ با توجه به اراده و اختیار انسان می‌توان به کشف قوانین حاکم بر کنش اجتماعی انسان دست یافت و کنش‌های آینده را پیش‌بینی کرد؟ آیا جامعه فرهنگ، تمدن، ساختارها و نهادهای اجتماعی، سازمان‌ها و گروه‌ها واقعیت‌های تقلیل‌پذیر به افراد هستند یا واقعیت‌های اجتماعی فراتر از افراد هستند یا واقعیت اجتماعی فراتر از افراد دارند؟ آیا ما واقعیتی به نام فرهنگ و اجتماع داریم؟ آیا ساختار واقعیتی غیر از فهم و افراد است؟ یا همان فرد است؟ آیا جهان تکوینی اعم از طبیعت و ماورایی بر کنش‌های فردی و اجتماعی انسان تأثیر می‌گذارد؟ آیا هر پدیده اجتماعی را بدون زمینه آن می‌توان شناخت؟ آیا فرهنگ‌ها و باورها و ارزش‌های پژوهشگران در متعلق پژوهش دخالت می‌کند؟ این‌ها پرسش‌های مهمی است که باید در بخش مبانی فلسفی به آنها پاسخ داد. سعی می‌کنیم به این پرسش‌ها پاسخ دهیم اما مدلل کردن آنها به بحث فلسفی مفصل و مجزایی نیاز دارد.

وی افزود: در مبانی فلسفی اول باید هستی‌شناسی طبیعی و ماورا طبیعی را بپذیریم یعنی پدیده‌های اجتماعی منحصر به عالم طبیعت نیست و بپذیریم عوامل طبیعی و ماورا طبیعی بر پدیده‌های اجتماعی تأثیرگذار هستند و اینگونه نیست که صرفاً عوامل طبیعی بر پدیده‌های اجتماعی تأثیر بگذارند حتی پدیده‌هایی که امروز مردم هم به آنها باور دارند و اطلاع دقیقی ندارند مانند جن، سحر، چشم زخم، دعا و … در کنار افعالی ارادی انسان هر کدام از این عوامل نقش علت ناقصه را نسبت به پدیده اجتماعی دارد. لذا باید به پدیده‌های اجتماعی چند علیتی بپردازیم. البته گاهی اوقات غیر از عوامل ارادی و اجتماعی و مکانیزمی و ساختاری عوامل ماورایی هم نقش دارند و گاهی هم ندارند.

با روش‌های تجربی نمی‌توانیم عوامل ماورایی را مطالعه کنیم

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه تصریح کرد: با روش‌ها و تکنیک‌های تجربی نمی‌توانیم متوجه نقش عوامل ماورایی مثل جن، سحر و … در پدیده‌های اجتماعی شویم بلکه باید از علومی مانند علوم غریبه و علم جفر استفاده کنیم. مفهومی در دو دهه اخیر در روانپزشکی در کشورهای غربی مثل آمریکا به نام تسخیر وارد شده است یعنی اصل اینکه گاهی عوامل غیرطبیعی و عوامل متافیزیکی و فراروانشناختی بر مسائل روانپزشکی تأثیرگذار هستند را پذیرفته‌اند، اما هنوز نگاه به روانپزشکی در کشور ما نگاه پوزیتیویستی است و حتی تفسیری هم نیست. در پرستاری مفاهیم پوزیتیویستی و اگزیستانسیالیستی ورود کرده است یعنی مباحث هرمنوتیکی در کنار بحث‌های پوزیتویستی وارد تئوری‌های پرستاری در ایران شده است ولی در حوزه روانپزشکی غلبه با پوزیتویسم است اما در کشورهایی مثل آمریکا که به مکتب پرگماتیسم قائل هستند ورود به مواردی مثل تسخیر و تأثیر عوامل ماورایی را ورود کرده‌اند.

کنش‌های فرد زاییده ساحت فردی و اجتماعی و تاریخی او است

این استاد فلسفه گفت: مبنای فلسفی دوم اینکه ما قائل به اصالت شبکه‌ای فرد و جامعه و تاریخ هستیم یعنی معتقدیم هر فردی کنشی انجام می‌دهد و این کنش‌های فردی به کنش اجتماعی تبدیل می‌شود مثلاً جنبشی شکل بگیرد یا کودتایی رخ دهد و …، تمام کنش‌های افراد زاییده ساحت فردی و اجتماعی و تاریخی هر فرد است به عنوان مثال هر فعلی که از من سر می‌زند تنها زاییده کنش و اراده فردی من نیست، بلکه من در یک بستر اجتماعی که جامعه ایران باشد شکل گرفته‌ام، من در بستر یک تاریخ تمدنی ایرانی و اسلامی شکل گرفته‌ام و اگر این سیر تمدنی و تاریخی و سیر اجتماعی در بستر مکان و سیر تاریخی و تمدنی در بستر زمان بر شاکله من تأثیر نمی‌گذاشت، من من نبودم و هیچ منی را نباید فردی دید و هر منی شاکله‌ای متشکل از فرد و جامعه و تاریخ است.

وی افزود: اما چون در ایران هم جریان‌های مختلف تاریخی داشته‌ایم ممکن است برخی در جریان اجتماعی تحولات تاریخی سکولارها یا در سیر تارخی جهادگرانی که مقابل استعمارگران انگلیس و روس و … ایستاده‌اند.اینکه انسان در چه کانتکست اجتماعی باشد مختلف است و اینگونه نیست که انسان‌ها در ایران در کانتکست اجتماعی یکسان باشند کانتکست برخی غرب‌زدگی و خدمت به دشمن است اما برخی روحیه و فرهنگ اجتماعی جهادی در آنها غلبه دارد. این‌ها کانتکست‌های اجتماعی است که شاکله انسان را شکل می‌دهد. لذا با نگاه برخی ساختارگراها یا رفتارگراها صرفاً فرد یا جامعه را می‌بینند به نتیجه جامعی نمی‌توان رسید. از منظر مبانی فلسفی هم فرد و هم جامعه و هم تاریخ مابه‌ازای خارجی دارند اما یک بحث کامل در فلسفه محض است که امثال علامه طباطبایی ذیل تفسیر آیه ۲۰۰ سوره آل‌عمران، شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ در قرآن و استاد مصباح در جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و دیگر بزرگان به این موضوع فلسفی پرداخته‌اند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه ادامه داد: معتقدم آنچه در علوم انسانی و اجتماعی کاربرد دارد این نگاه است که هر فردی شاکله‌ای از فرد و جامعه و تاریخ است اما در عین حال به شکلی نیست که اراده و فردیت او منتفی شود و از این موضوع به اصالت فرد و جامعه و تاریخ تعبیر می‌کنم.

پدیده‌های اجتماعی معنادار و متأثر از مؤلف خود هستند

این استاد فلسفه عنوان کرد: مبنای فلسفی دیگر این است که پدیده‌های اجتماعی معنادار هستند و باید به تفسیر پدیده‌ها و کشف انگیزه‌ها و نیت‌های پدیدآورندگان پرداخت و متن را جدای از مؤلفه متن نباید بررسی کرد. شاکله هر انسانی در ساخت فعل و کنشش نقش دارد و با شناخت شاکله مؤلف می‌توان کنش و فعل او را شناخت. بنابراین باید پدیده‌های اجتماعی را با مطالعه مؤلف آن دنبال کرد، لذا شناخت یک کنش اجتماعی بدون زمینه‌های اجتماعی و مؤلف آن ممکن نیست.

رئالیسم پنجره‌ای در شناخت هر پدیده اجتماعی اصالت دارد

وی گفت: مبنای فلسفی چهارم اینکه شناخت هر پدیده اجتماعی شناخت ساحتی از واقعیت اجتماعی و در واقع رئالیسم پنجره‌ای است لذا برای شناخت واقعیت‌های اجتماعی باید پنجره‌های بیشتری را از طریق مفاهیم جدید به روی واقعیت گشود. مثلاً می‌گوئیم این خودکار رنگش آبی، جنسش پلاستیکی و … است این‌ها همه مفهومی و پنجره‌ای است که باز می‌شود و ساحتی از واقعیت خودکار را نشان می‌دهد یعنی واقعیت مجموعه‌ای از مصداق‌هاست. هر فرد ده‌ها مصداق دارد که در او جمع شده و هر مصداق از یک مفهوم و پنجره او حکایت می‌کند که ما از این به رئالیسم پنجره‌ای تعبیر کرده‌ایم یعنی برای شناخت واقعیت اجتماعی باید پنجره‌های بیشتری را از طریق مفاهیم جدید به روی واقعیت باز کنیم تا واقعیت را بیشتر بشناسیم یعنی هر مفهومی که از این پدیده حکایت می‌کندیا مطابق واقع هست یا نیست یا درست یا غلط است.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در ادامه افزود: اما مجموعه این مفاهیم که از این واقعیت حکایت می‌کنند ما را به این واقعیت نزدیکتر می‌کند یعنی هر چه مفاهیم بیشتری از این واقعیت حکایت کند و انطباق بیشتری با ساحت‌های واقعیت داشته باشند شناخت بیشتری از این واقعیت پیدا می‌کنیم. به همین دلیل است که بشر هیچ وقت نمی‌تواند بگوید که پروژه ژنوم تمام شد و هر چه می‌خواستیم بدانیم دانستیم چون پنجره‌ها به سوی واقعیت خارجی تمام شدنی نیستند لذا شناخت هر پدیده اجتماعی شناخت ساحتی از واقعیت اجتماعی است. بنابراین اقتصادانان، روانشناسان و جامعه‌شناسان نباید فکر کنند که کل واقعیت انسان را یافته‌اند حتی فیلسوفان که به مبانی فلسفی می‌پردازند نمی‌توانند مدعی شوند که کل حقیقت را یافته‌اند بلکه ساحتی از واقعیت انسان را شناخته‌اند.

شناخت هر پدیده اجتماعی نیازمند پیش فرض‌های ابزاری فهم است نه پیش فرض‌ها تحمیلی

این استاد فلسفه گفت: مبنای فلسفی پنجم اینکه هر شناختی از واقعیت اجتماعی بدون بهره‌گیری از پیشگیری‌های مبنایی ممکن نیست و به هر پدیده‌ای بخواهیم وارد شویم باید با پیش فرض‌های فلسفی وراد شویم و از این جهت حق با هرمنوتیک‌های فلسفی است و این گفته پدیدارشناسان که بدون پیش فرض می‌توانیم اپوخه کنیم، اشتباه است. اما این پیش فرض‌ها پیش فرض‌های ابزاری فهم هستند نه پیش فرض‌های تحمیلی که ما را گرفتار تفسیر به رأی کنند. برای مثال وقتی می‌خواهیم پدیده‌های اجتماعی را بشناسیم باید فرهنگ آن جامعه و اصل علیت را در تأثیر و تاثرها باور داشته باشیم.

وی تصریح کرد: خطای هرمنوتیست‌های فلسفی در این است که پیش فرض‌های تحمیلی را به جای پیش فرض‌های ابزاری استفاده می‌کنند. اگر به عنوان روانشناس یا جامعه‌شناس باور فرهنگی خود را بر موردی و فردی تحمیل کنید این تفسیر به رأی نام دارد اما گاهی بررسی می‌کنید که مورد بالینی شما در چه فرهنگ و کانتکست اجتماعی زیست می‌کند و سعی می‌کنید با این شناخت مورد نظر و رفتارش را تفسیر کنید. چنین کاری پیش فرض ابزاری در خدمت فهم کنش نام دارد. اما اگر بخواهید پیش فرض‌های خود را به مورد بالینی تعمیم دهید یعنی آن فرد را براساس آئینه جان خود معنا کرده‌اید. البته پیش فرض‌هایی مثل شناخت انواع شخصیت‌های انسان‌ها و انواع فرهنگ‌ها و اصل علیت را شناخت. باید درباره آن بیمار و زیست اجتماعی و فرهنگی او مطالعه کرد. این معلومات معلومات ابزاری است که باید در اختیار داشته باشید تا بهتر بتوانید موضوع یا ابژه را بهتر بشناسید اما اگر براساس حالات و جهانی که خودتان در آن زندگی می‌کنید دیگران را تفسیر کنید غلط است.

انسان‌شناسی مقدم بر علوم اجتماعی است

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: ششمین مبنای فلسفی اینکه انسان‌شناسی مقدم بر علوم اجتماعی است که یکی از پیش فرض‌های مهم شناخت پدیده‌های انسانی و اجتماعی است. منظور از انسان‌شناسی هم آنتروپولوژی نیست، آنتروپولوژی یکی از اقسام علوم اجتماعی است. مقصود از انسان‌شناسی فلسفی و مبنایی این است که انسان کیست؟ انسان در حقیقت ذو مراتب دارای مراحل مادیت و تجرد مثالی و تجرد عملی است و در ساحت‌های معرفتی از سمع و بصر و حواس ظاهری تا عقل و لب و صدر و فواد و قلب برخوردار است. انسان دارای هم حواس ظاهری و هم حواس باطنی مثل فهم و عقل و لب و … است. انسان از نظر پارادایم حکمی اجتماعی شبکه‌ای از نیازها و ابزارهای در هم تنیده و یک هویت شبکه‌ای است. قبول نداریم که نیازهای انسان طبقه بندی و هرمی است بلکه نیازهای انسان شبکه‌ای و غیر خطی هستند یعنی نیازهای فیزیولوژیکی و معنوی انسان در هم تنیده هستند و خطی نیستندو ساختار معرفتی انسان هم همین‌طور است.

این استاد فلسفه ادامه داد: به همین جهت فرانظریه‌های ساختارگرایی و رفتارگرایی و ساخت‌یابی و روانکاوی نمی‌تواند به کشف شبکه انسانی دست پیدا کند انسان را باید با فرانظریه منظومه‌ای شناخت. منظومه‌ای ار رفتارهای اجتماعی و ارادی و ساختارها و باورها و فرهنگ‌ها. انسان یک شبکه نظامندی است. لذا شناخت او خطی و لایه‌ای نیست انسان یک هویت شبکه‌ای است و با این نگاه باید به مطالعات انسانی و اجتماعی پرداخت.

پدیده‌های انسانی زاییده اراده‌ها و ساختارها است

وی عنوان کرد: مبنای فلسفی هفتم اینکه پدیده‌های انسانی زاییده اراده‌ها و ساختارها است. نباید رفتارگرایانه به نفی ساختارها و ساختارگرایانه به نفی اراده‌ها پرداخت. اراده و ساختار شبکه‌ای را درست می‌کنند که منشأ پدیده انسانی است یعنی ساختار اراده هم یک شبکه انسانی است همان که از آن به شاکله انسانی تعبیر کردیم. در شاکله انسانی فرد و جامعه و تاریخ، شبکه نیازهای انسانی شبکه ابزارهای معرفتی هست. این معجون آنقدر عناصرش در هم تنیده است که اصلاً نمی‌شود با یک اتیتیود و فقط با اپروچ رفتارگرایی یا ساختارگرایی آن را دید. چندین ساحت مفهومی و پنجره‌ای را باید باز کرد تا بتوان این انسان را بشناسیم اگرچه نمی‌توانیم بگوییم این شناخت کامل است اما کامل‌تر از پارادایم‌های دیگری است که از آن سخن گفته‌ایم. این هفت مبنای فلسفی در پارادایم حکمی اجتهادی هستند.

ارزیابی تغییر انسان محقق به مطلوب رسالت علوم انسانی و اجتماعی است

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه گفت: بخش دوم پارادایم حکمی اجتهادی اصول پژوهشی پارادایم حکمی و اجتهادی است که تعدادی از این اصول را بررسی می‌کنیم. پژوهش در علوم اجتماعی عبارت است از چیستی و چرایی و چگونگی واقعیت‌های اجتماعی که با روش‌های معینی به دست می‌آید تا هم به تبیین و فهم واقعی اجتماعی دست یابد و هم نحوه مداخله با واقعیت اجتماعی را مشاهده نمود یعنی در علوم اجتماعی فقط به دنبال چیستی یا چرایی و یا چگونگی نیستیم بلکه هر سه را دنبال می‌کنیم. پس توصیف انسان محقق و انسان مطلوب و ارزیابی تغییر انسان محقق به مطلوب رسالت علوم انسانی و اجتماعی است.

این استاد فلسفه افزود: نگاهی که برخی از مدرسان دانشگاهی دارند و می‌گویند علوم انسانی علم و توصیف واقعیت است و علوم انسانی ایرانی و غیرایرانی ندارد، علوم انسانی را به یک بخش رسالت علوم انسانی و اجتماعی محدود کرده‌اند و اشراف بر این علوم ندارند وگرنه اگر یک مطالعه استقرایی از علوم انسانی و اجتماعی داشته باشند متوجه می‌شوند که در این علوم سه کار انجام می‌شود: توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقق و تغییر و ارزیابی و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب که در اینجا مباحث حقوقی، حکمرانی و مدریریت است. امروزه مباحث حکمرانی جز علوم انسانی است چرا که مربوط به تغییر ساحت انسان محقق به انسان مطلوب است.

در تولید علوم انسانی فقط پرداختن به روش‌های کمی و کیفی تحقیق کافی نیست و باید به منطق تحقیق هم پرداخت

وی گفت: نکته دوم اینکه روش عبارت است از شیوه‌هایی که محققان برای شناخت پدیده‌های طبیعی و اجتماعی و ماورایی استفاده می‌کنند که به دو نوع کلی کمی و کیفی تقسیم می‌شوند هر روش تحقیق دارای منطق تحقیق است و منطق تحقیق فرآیند پژوهش از مبانی فلسفی، پارادایم تحقیق، استراتژی تحقیق و روش‌های کمی و کیفی تحقیق است. در تولید علوم انسانی فقط پرداختن به روش‌های کمی و کیفی تحقیق کافی نیست و باید به منطق تحقیق هم پرداخت و بدانیم عقبه کمی و کیفی تحقیق، استراتژی‌های تحقیق و عقبه استراتژی‌های تحقیق پارادایم‌های تحقیق و عقبه پارادایم‌های تحقیق مبانی فلسفی تغییر هستند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در ادامه تصریح کرد: استراتژی‌های تحقیق در علوم انسانی و اجتماعی عبارتند از استراتژی‌های استقرایی، قیاسی، پس کاوی و استفهامی که با توجه به ضرورت هر دو پارادایم تفسیری و تبیینی باید هر چهار استراتژی به کار گرفته شوند. معتقدیم برای شناخت همه ساحت‌های انسان این چهار استراتژی هم کافی نیست و استراتژی حکمی اجتهادی را هم باید اضافه کنیم. چون بعضی از عواملی که بر پدیده‌های اجتماعی تأثیرگذار هستند عوامل ماورایِ طبیعی هستند و هیچ یک از استراتژی‌های چهارگانه نمی‌توانند این عوامل را بشناسند.

پژوهش‌های علوم اجتماعی با پارادایم حکمی اجتهادی مختص جهان اسلام نیست

این استاد فلسفه تاکید کرد: نکته دیگر اینکه پژوهش‌های علوم اجتماعی باید در راستای حکمرانی جهانی، ملی و منطقی و ناظر به حل مسئله‌ای از مسائل انسانی باشد یعنی تحقیق اجتماعی با پارادایم حکمی اجتهادی فقط مختص جهان اسلام نیست و برای همه جهان قابل استفاده است.

تعریف نظامات اجتماعی مطلوب اسلام بر شناسایی مسئله‌ها الویت دارد

وی افزود: نکته دیگر اینکه کنش‌های اجتماعی عبارت از فعل ارادی و غیرارادی ناشی از واقعیت‌های اجتماعی است. واقعیت‌های اجتماعی هم عبارت است از هویت‌های اجتماعی نظیر فرهنگ، تمدن، ساختار، نهاد و نماد سازمان گروه، طبقه و …. مسئله اجتماعی عبارت است از هر کنش اجتماعی که با وضعیت مطلوب نظام اجتماعی همسو نباشد مثلاً یک هدف نهایی و وضعیت مطلوبی در نظام اجتماعی اسلامی به نام رشد حیات طیبه و تقرب به خدا وجود دارد وقتی کنش اجتماعی با این وضعیت مطلوب نظام اجتماعی همسو نباشد با یک مسئله مواجه می‌شویم و باید درباره آن تحقیق کرد. لذا ابتدا باید نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تربیت و.. اسلام تبیین و تدریس شود تا مسئله‌های اجتماعی آشکار گردد یعنی همیشه وقتی در علوم اجتماعی گفته می‌شود باید این مسئله را حل کنیم یعنی حتماً با یک نظام اجتماعی براساس یک ایدئولوژی اجتماعی ناسازگاری دیده‌اند که می‌گویند باید آن را حل کرد و در بسیاری از مواقع به جامعه مطلوب مسئله‌سازان توجهی نداریم.

گفت: مسئله‌ساز مسئله را براساس یک جامعه مطلوب می‌سنجد، بنابراین تدوین و تدریس نظامات اجتماعی اسلام و توحیدی لازم است تا بعد مسئله‌های اجتماعی معلوم شوند بنابراین اگر به توصیف انسان، خانواده و جامعه و سازمان و دولت و امنیت و معیشت و.. مطلوب را ندانیم تحقق امر مطلوب ممکن نیست.

این استاد فلسفه گفت: باید تصویر دقیقی از وضعیت مطلوب هر مورد داشته باشیم و سپس دغدغه داشته باشیم که وضعیت موجود رابه سمت وضعیت مطلوب ببریم مثلاً معیشت محقق را به سمت معیشت مطلوب سوق دهیم. مثلاً واکسن‌هایی که الان وارد می‌شود چطور قبلاً وارد نمی‌شد؟ چطور الان سیمان از ۱۰۰ هزار به ۲۵ هزار تومان رسیده است؟ از آنجا که مسئول به این باور برسد که رشد ساخت‌وساز باعث اشتغال‌زایی می‌شود. یعنی مسئله براساس یک جامعه مطلوب سنجیده می‌شود بنابراین تبیین و تدریس نظامات اجتماعی مطلوب اسلام در الویت است.

کد خبر 5309824

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha