۷ مهر ۱۴۰۰، ۱۷:۳۱

روایت رزمنده اردستانی از دوران دفاع مقدس:

مادرم اجازه حضور درجبهه رانمی‌داد/وعده پیروزی به رزمندگان در خواب

مادرم اجازه حضور درجبهه رانمی‌داد/وعده پیروزی به رزمندگان در خواب

اردستان - رزمنده دفاع مقدس گفت: مادرم در ابتدا اجازه حضور در جبهه را به من نمی‌داد چرا که برادرم نیز اعزام شده بود اما در نهایت با دست خود، من را راهی مسیر دفاع از حق و ناموس میهن کرد.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: «قبل از اعزام به جبهه رضایت والدین ضروری بود، مادرم در ابتدا نسبت به اعزام من به جبهه راضی نبود چراکه برادر دیگر من نیز اندکی قبل اعزام شده بود؛ خلاصه بعد از کلی صحبت با مادر رضایت او را جلب کردم و او گفت که مهر مادری‌ام اجازه نمی‌دهد اما عقلم می‌گوید که اجازه بدهم.»

اینها بخشی از خاطرات علی ملایی اردستانی رزمنده اردستانی است که همانند بسیاری از نوجوانان غیور این دیار در سن جوانی شهر خود را رها و عازم. جبهه‌ها شده است؛ گفت و گوی ما را با این رزمنده دفاع مقدس در اداه می‌خوانید.

آقای ملایی! شما در چه سالی وارد جبهه شدید و تا چه زمانی در آنجا حضور داشتید؟

من در سن ۲۱ سالگی و در تاریخ ۲۱ اسفند ۶۱ به جبهه اعزام شدم و سه ماه بعد در «بیت‌المقدس» یا همان عملیات آزادی سازی خرمشهر نیز به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم.

روزهای آغاز جنگ تحمیلی چگونه بود؟

زمانی که جنگ آغاز شد، در ابتدا صدام از طریق چند فروند هواپیما مرزهای زمینی و چندین شهر را بمباران می‌کرد، سپس در مصاحبه‌ای اعلام کرد که تا چند روز دیگر در تهران مصاحبه بعدی خود را انجام خواهم داد؛ بسیاری از مردم وحشت‌زده شده بودند حتی برخی از مسئولان کلان کشور نیز در دیدار با امام خمینی (ره) به قولی دست و پای خود را گم کرده بودند اما حضرت امام به آنان روحیه و امید داد مقاومت هشت ساله ملت ایران نیز خیال خام دشمن را نقش بر آب کرد.

حال و هوای شهرستان اردستان در آغاز جنگ تحمیلی چگونه بود؟

مردم شهرستان اردستان نیز همانند دیگر نقاط کشور و شوقی عجیبی برای اعزام به جبهه داشتند؛ اولین نیروهای شرکت کننده در جنگ از افراد سپاه و بسیج شهرستان بودند و سپس افراد عادی نیز نسبت به اعزام تمایل پیدا کردند و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی وارد منطقه جنگی می‌شدند.

هدف شما از اعزام به جبهه چه بود؟

هدف من از اعزام به جبهه همان گونه که در وصیت‌نامه خود هم نوشته بودم برای تشکر از رهبرم حضرت امام خمینی (ره) بود که این راه را برای ما باز کرد و همچنین همانند تمامی رزمندگان دفاع از نظام جمهوری اسلامی را مدنظر داشتم و هرگز از رفتن به جبهه پشیمان نیستم.

قدری از حال و هوای آن دوران، هم رزمان و دوستان خود بفرمائید؟

حال و هوای رزمندگان، حس ناب معنویت آن روزها که حاصل از دل کندن از همه تعلقات دنیوی است شاید باورنکردنی باشد و در توصیف نگنجد، رزمندگان در بدو ورود به جبهه در یک بخش با تمام همت و توان در آموزش‌های نظامی و مراحل آمادگی برای شرکت در عملیات‌ها حضور می‌یافتند و از سویی با برگزاری اعمال عبادی، دعا و توسل به درگاه خدا، از روحیه بالایی برای دفاع از میهن و ایستادگی در برابر دشمن بعثی برخوردار بودند.

عکس‌العمل خانواده شما پس از شنیدن خبر رفتن به جبهه چگونه بود؟

برادر من هم اندکی قبل به کردستان اعزام شده بودند، بر این اساس مادرم در هنگام رفتن من به جبهه از رفتن من در ابتدا ممانعت کرد ولی زمانی که به مادر گفتم مگر خون ما رنگین‌تر از شهید بهشتی و شهید رجایی است که جان خود برای انقلاب و اسلام فدا کردند، مادرم جمله‌ای را گفت که همیشه در ذهن من می‌ماند: «مهر مادری‌ام می‌گوید که نرو اما عقل من می‌گوید برو» و این بهترین جمله از یک مادر بی‌سوادی بود که عمری با پاکدامنی زندگی کرد و من افتخار می‌کنم که در دامان چنین شیرزنی بزرگ شدم.

بیشترین شهید منطقه اردستان مربوط به کدام عملیات بوده است؟

در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ و در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر از میان رزمندگان اردستانی ۴۵ نفر به شهادت رسیدند که در شهرستان شور و حال خاصی ایجاد کرد چرا که برای شهرستانی با جمعیت کم ۴۵ شهید در یک عملیات نشان از حماسه‌ای بی نظیر دارد که تنها در وجود غیورمردان ایرانی یافت می‌شود.

از فتح خرمشهر و عملیات «بیت‌المقدس» برایمان بیشتر بگویید؟

من در اکثر عملیات‌ها، عنایت خداوند و توسل و تضرع بچه‌های رزمنده به خدا را مشاهده می‌کردم؛ رزمندگان در بعضی از عملیات‌ها در اثر مکاشفه یا در عالم خواب، عنایت اهل بیت را مشاهده می‌کردند.

من عملیات بیت‌المقدس اسیر شدم، عملیاتی که با رمز یا علی‌بن‌ابیطالب (ع) شروع شد؛ در اتاق فرماندهی این عملیات شهید صیاد شیرازی به همراه چند تن از هم رزمان حضور داشتند که برای چگونگی این عملیات تصمیم گیری می‌کردند، یکی از هم رزمان گفت که در عالم خواب سید بزرگواری را دیدم که به سمت سنگر می‌آمد و به ما گفت که «پیش بروید، کار تمام شد»؛ این عملیات که از دهم اردیبهشت با روحیه بالای رزمندگان و تلاش فرماندهان و هم رزمان آغاز شده بود در سوم خرداد سال ۶۱ عملیات به پیروزی انجامید و خرمشهر از چنگال دشمن آزاد شد.

با کدام یک از فرماندهان و رزمندگان شاخص در جبهه هم‌رزم بودید؟

در عملیات بستان در کنار آقای رحیم صفوی که مشاورعالی رهبر در امور نظامی هستند حضور داشتیم، آقای کریم نصر نیز از فرماندهان ما در عملیات بستان بود.

پایان جنگ از نظر شما چگونه بود؟

بسیار هوشمندانه، به عبارتی دشمنان نقشه‌های خاصی برای ایران کشیده بودند اما امام خمینی برای پایان دادن به جنگ و خونریزی پس از مشورتی که با کارشناسان نظامی انجام داد سرانجام به آتش‌بس و پایان جنگ تن داد و در ۲۱ تیرماه ۶۷ آتش‌بس اعلام شد.

توصیه شما به عنوان یک رزمنده دفاع مقدس به جوانان چیست؟

خداوند انسان‌ها را به گونه‌ای آفریده داده که هنگامی نوامیس جامعه‌شان مورد تعرض قرار می‌گیرد غیرتی در وجودش ایجاد شود که برای دفاع از کشور خود در برابر دشمن بجنگند؛ من خودم در عملیات بستان حضور داشتم؛ تنها در شهر سوسنگرد و بستان ۱۲ تن از دختران ایرانی مورد تجاوز عراقی‌ها قرار گرفتند و به صورت زنده نیز آنها را دفن شدند که همین امر غیرت جوانان ایرانی را برانگیخت و تعداد زیادی عراقی‌ها را کشتند آن‌چنان‌که عراقی‌ها هشتم آذر را در عراق با نام «روز مرگ» نامگذاری کردند.

من به جوانان توصیه می‌کنم که خود را از گناهان حفظ کرده و همواره طرفدار حق باشند تا در نهایت در برهه‌های خاص از زمان حق نیز حق را از باطل تشخیص داده و مدافع مظلومان و نوامیس جامعه باشند.

کد خبر 5315530

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha