خبرگزاری مهر - گروه استانها - محمدحسین دیزجی*: دنیای کودکی فراتر از باورهای ذهنی بسیاری از بزرگترهاست. بچهها از رفتار، کردار و گفتار پدران، مادران، و مربیان خود میآموزند ولی بر اساس عقل و اندیشه خویش، باورها را بروز میدهند.
کودکان آنچه را در عمل یاد میگیرند که در وجودشان نهادینه شده و در رفتارهای خود آن را ارائه میکنند، آنان قطره قطره در قلک ذهن خود پسانداز میکنند تا به تدریج از این اندوخته برای دنیای خویش بهرهبرداری کنند. باورهای دینی و معنوی تنها با کلام و سخن، پذیرفته نمیشوند بلکه اعمال و رفتار ماست که آنها را در وجود فرزندان ما جاری و ساری میسازد.
همه ما میدانیم که تربیت دینی فرزند یک ضرورت است. اما چه کسانی به درستی میدانند که تربیت کودکان و نوجوانان باید با کدامین شیوه و روش اجرایی شده تا این باورها برای همیشه با فرزندان این مرز و بوم همراه باشد؟ آری این یک ضرورت و وظیفه است اما این ضرورت را باید چطور به سرانجام مطلوب رساند؟
عمق بخشیدن به آموزههای معنوی، انسانی و اخلاقی در کودکان، آنان را از بسیاری آسیبهای اجتماعی نیز مصون میدارد، چرا که بسیاری از شرارتها ریشه در نداشتن تربیت انسانی، دینی و اخلاقی است و درونی شدن ارزشها، سبب میشود آنان در برابر این انحرافها مقاومت بیشتری داشته باشند.
والدین و مربیان اگر بخواهند کودکان را با معارف دینی آشنا کنند و این امر را در آنان نهادینه سازند، باید از سنین کودکی و نوجوانی شروع کنند. درخت پرثمر تربیت آنگاه به بار مینشیند که نظریههای تربیتی در قالب شیوههای جذاب تصویری، قصههای آموزنده و شنیدنی و برنامهریزی صحیح و درست رفتاری به اجرا درآید. گفتار به تنهایی اثرگذار نیست بلکه این کردار و رفتار بزرگترهاست که کودکان و نوجوانان را ترغیب به تکرار همان اعمال میسازد.
انسانها به ویژه کودکان و نوجوانان همیشه نیازمند الگو هستند تا از آنان فرا گرفته و خود نیز با تمرین و تکرار، آموختههای خود را در زندگی خویش اجرایی کنند. لذا روشهای تشویقی، الگوآفرینی و محبتورزی از جمله مؤثرترین روشهایی است که میتواند والدین و مربیان را در درونی کردن آموزههای دینی در کودکان و نوجوانان یاری کنند.
همه ما کم و بیش از حماسه بزرگ راهپیمایی اربعین در طول سالیان سال به ویژه سالهای اخیر شنیده، خوانده و یا به واسطه حضور در آن نکتههایی را دیده باشیم. در این فرصت میخواهم به رفتار آن کودک در مسیر راهپیمایی اربعین اشاره کنم که با توصیه پدرش به دنبال زائرانی است تا برای صرف ناهار آنان را در خانه خود میزبانی کند.
در این فاصله جوانی در خانه آنان میهمان میشود و تا زمان آماده شدن سفره با همان کودک همبازی میشود. کودک از بازی نان بیار کباب ببر بی اطلاع است و جوان آن را به کودک یاد میدهد. مرد جوان چند بار بازی را تکرار کرده ولی بسیار آرام به دست کودک میزند. وقتی نوبت به کودک میرسد تا این بازی را ادامه دهد، او هر بار دستش را میکشد. جوان تصور میکند که او بازی را یاد نگرفته و برایش مجدد توضیح میدهد. سپس از کودک در موکبی که میهمان آن بود سوال میکند چرا بازی نمیکنی؟ جواب کودک، بسیار زیبا، عمیق و دلنشین است. او میگوید: من روی دست زائر حسین (ع) نمیزنم. اینجاست که جوان مبهوت و متحیر میماند.
آری باور دینی و معنوی را باید اینگونه آموخت، فرا گرفت و آموزش داد.
*نویسنده ادبیات کودکان
نظر شما