خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «عصرهای کریسکان» نوشته کیانوش گلزار راغب با روایت امیر سعیدزاده و همسرش سعدا حمزهای سال ۹۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد و در حال حاضر با چاپ سیزدهم در بازار حضور دارد.
کریسکان منطقهای در کردستان عراق است که پس از پاکسازی سردشت تبدیل به مقر اصلی گروهکهای تجزیهطلب شد و آنها در آنجا زندانی دایر کرده بودند. امیر سعیدزاده راوی کتاب نیز چندسالی را در این زندان اسیر بوده است. ماموستا ملاقادر قادری امام جمعه پاوه خبر داده است که این کتاب به تازگی مزین به تقریظ رهبر انقلاب شده است. سعیدزاده، یکی از منحصر به فردترین نیرویهای دفاع مقدس است. او عضو هیچ سازمانی نیست. یک نیروی آزاد است و در عین حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی شرکت داشته؛ مأموریت هایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور داشته و پس از آنها به عضویت در سپاه درآمده است.
سعیدزاده پیش از انقلاب، از طرف ساواک، مورد پیگیری و بازخواست قرار گرفته و فراری میشود. اسیر کومله میشود و از سازمان کومله نیز فرار میکند. ۴ سال بعد از جنگ، سعید زاده به اسارت حزب دموکرات کردستان عراق در میآید. این دوران از ابتدای انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره ۱۵ ساله، به طول میانجامد.
تقریظ رهبر انقلاب بر اینکتاب اسفند سال گذشته رونمایی شد. آیتالله خامنهای درباره اینکتاب نوشتهاند:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم
بسیار جذّاب تهیّه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزاده کُرد جذّاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بیحاشیه کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرفدار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناختهام، آنچه از فداکاریهای آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجابآور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است. دلاوری و شجاعتِ راوی و خانوادهاش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار ایندرخشندگیها، رفتار قساوتآمیز و شریرانه کسان دیگری که بهدروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن میگفتند نیز بهخوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقهی کردی در اوایل انقلاب ...
در آذر ۹۹ مطالعه شد.»
فاطمه عارفنژاد پژوهشگر یادداشتی در معرفی کتاب «عصرهای کریسکان» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
در ادامه مشروح اینیادداشت را میخوانیم:
فکر کنید قرار است یک سریال اکشن پر زد و خورد ببینید. سریالی درباره چریکی کارکشته و خستگیناپذیر با سابقهای مبهوتکننده در مأموریتهای داخلی و خارجی. قهرمانی که به شبکه دشمن نفوذ میکند، اسیر میشود، از کوهوکمر فرار میکند و باز به مبارزه ادامه میدهد. شما از جان چنین سریالی چه میخواهید؟ شخصیتهای دوستداشتنی؟ تعلیق و هیجان؟ موقعیتهای نفسگیر و سکانسهای میخکوبکننده؟ عصرهای کریسکان همه اینها را دارد. فقط حیف که چنین پتانسیل عظیمی هنوز تبدیل به فیلم و سریال نشده است.
راوی از برادران اهل سنت است. جوان کُردی که دل در گرو انقلاب خمینی دارد و پا در جاده جهاد؛ امیر سعیدزاده یا همان سعید سردشتی. سوژهای خاص در متن حوادثی بیاندازه طوفانی. خاطرات او که در کنار سالها مجاهدت، دو سال اسیر کومله و چهار سال در زندانهای دموکرات بوده است، از بعد تاریخ شفاهی اهمیت فوق العادهای دارد. پرداخت عالی، صراحت لهجه راوی و مصاحبههای دقیق دستبهدست هم دادهاند تا با اثری کاملا استوار طرف باشیم.
نویسنده در مقدمهاش خیلی مختصر از ماجرای آشناییاش با راوی پرده برمیدارد: «در دوران اسارتم به دست کومله، با شخصیتی گنگ و مرموز هماتاق بودم که تا سی سال بعد نتوانستم زوایای پنهان شخصیت گمنامش را کشف کنم. در آن زمان، با شناختی که از رفتار و کردار او کسب کرده بودم، کمکش کردم تا از زندان کومله فرار کند.» آشنایی کوتاه آنها بعد از عملی شدن نقشه فرار، به یک بیخبریِ طولانی میانجامد. سالهایی که آقای نویسنده هیچاطلاعی از زنده بودن یا شهادت همبند سابقش نداشت. تا اینکه برای ثبت خاطرات خودش دست به قلم شده و کتاب شُنام را روانه بازار کرد. سعید کتاب را دید. خودش را در سایهروشن صفحات شنام، گوشه زندان مخوف کومله شناخت و رد آن بچهبسیجی سیسال قبل را پیدا کرد. بعد دیگر خرجش فقط یک تماس تلفنی بود، و سپس دیدارهای دوستانه پشتسرهم و سلسله جلسات مصاحبه و پژوهش. نتیجهاش هم شد کتاب فاخری که فعلا چاپ هشتمش در دست ماست.
اینجا بوی خون میآید
ماجرا از پیش از انقلاب شروع میشود. از روزگاری که سعید در کارگاه جوشکاریاش در سردشت مشغول کار است. رفقای مبارزی دارد و همراه آنها اعلامیه پخش میکند. گیر ساواک میافتد و مبارزه برایش شوخیشوخی جدی میشود. آنقدر جدی که از سعید نیرویی زبده در مأموریتهای ویژه میسازد. به دعوت مهدی باکری به سپاه میرود و چراغ خاموش مأمور شناسایی سران گروهکهای ضدانقلاب میشود.
در طول آشوبهای جداییطلبانه کردستان، دفاع مقدس و حتی پس از آن، کارنامه سعید پر از فعالیتهای اطلاعاتیعملیاتی و تعقیب و گریز است. اسارت دومش حین مأموریتهای برونمرزی بعد از جنگ، یعنی سال هفتاد اتفاق میافتد و او را به کریسکان میکشاند. محدودهای کوهستانی در کردستان عراق؛ مقر اصلی حزب دموکرات ایران. جایی که به قول زندانیها عصرهایش بوی خون میدهد و تقریبا روزی نیست که بعد از چای عصرانه اعدامی نداشته باشد. سعید مدتها آنجا تحت شکنجه است. با خواندن آنچه در زندانهای ضدانقلاب به کاک سعید و در غیاب او در سردشت به همسرش میگذشت دلم ریش میشد. ضربان قلبم بالا میرفت. انگار که سراشیبی را دویده بودم و هرچه هم به قله نگاه میکردم، سر نزدیکشدن نداشت. عصرهای کریسکان بخشهایی از تصوراتم را کوبید و از نو ساخت.
سعید و سعدا
کتاب به غیر از بخش پایانی که شامل نامهها و اسناد تصویر است، بیستوهفت فصل دارد. فصلها را یکی در میان سعید و همسرش سُعدا روایت میکنند. فرم خوبیست. اجرای دقیقی هم دارد. پازل روایتها باظرافت یکدیگر را تکمیل و ابهامها را برطرف میکنند. طبق انتظار در فصلهای سعید روی خشن حادثهها پررنگتر است و تیر و ترکش و خون و خاکستر بسامد بالایی دارند. در عوض فصلهای سُعدا از پشت عینک زنانه او و در محیط خانوادگی، فضای عاطفی و رقیقی را ترسیم میکنند. سعید در یک سنگر میجنگد و سعدا در سنگری دیگر. اینانتخاب نویسنده از طرفی خستگی مخاطب را میگیرد، و از طرفی کار را به تعادل شیرینی رسانده و جامعیت اثر را تضمین کرده است. ما در عصرهای کریسکان به جای فرد، به معنای دقیق کلمه با خانواده مواجهایم؛ خانوادهای سنتی که کوچک و بزرگ و زن و مردش یک عمر در خط مقدم نبرد ایستاده و برای آرمان و عقیدهشان هزینهها دادهاند. غمی نبوده که به جان نخریده و دردی نبوده که تحمل نکرده باشند.
داستان کردستان
عصرهای کریسکان در نمایش جغرافیای بومی، زندگی کردها و فضای هزاردسته منطقه خوب عمل کرده و تصویری بهیادماندنی از کردستان آن سالها به دست میدهد. از روزهای انقلاب و جنگ، تا درگیریهای خونین گروههای کمونیستی و ناسیونالیستی که جان مردم را به لب رسانده بودند. بحرانهای نو به نوی کردستان به خوبی در خاطرات سعید رخ نشان میدهند. بازار تشکیل گروهها و سازمانهای جدید داغ است. هرکس از راه میرسد برای خودش مقر و پایگاهی دستوپا میکند. گروهکها مسلح میشوند و جوانهای هیجانزده اطرافشان را از اسلحه و مهمات بینصیب نمیگذارند. اینطرف قاسملو، رهبر دموکرات سخنرانی دارد و آنطرف کومله میتینگ برگزار میکند. خبات، سربداران، رزگاری، مجاهدین خلق و مدعیان دیگر هرکدام برای خودشان بگیر و ببندی دارند. فساد بین عناصرشان سکه رایجی است. رعب و وحشت، ترور و خیانت بیداد میکند و کارد را به استخوان ملت میرساند.
بعد از جنگ نقده، تمام کردستان به صحنه درگیری دولت و ضدانقلاب تبدیل میشود. بعدتر حمله عراق به ایران، پیچیدگی شرایط را به حد اعلا میرساند. اینمیان بمباران شیمیایی سردشت یکی از برگهای مهم خاطرات سعید است. مردمی که اصلا نمیدانستند شیمیایی یعنی چه، گرفتار یکی از دلخراشترین جنایات جنگی شدند. دستهدسته مجروح به شهرهای مجاور اعزام کردند و شهید تحویل گرفتند.
هرکه در این بزم مقربتر است...
اگر کسی از من بپرسد عصرهای کریسکان درباره چه بود؟ میگویم درباره آیین عاشق بودن و وفا کردن. فرقی نمیکند شیعه باشی یا سنی. کرد باشی یا ترک، عرب یا فارس. فرقی نمیکند زنی یا مرد. اینجا سهم رنج هرکس را به اندازه عاشق بودنش پیمانه میکنند. کاک سعید تحت شکنجه چوب عاشق بودنش را میخورد؛ همانطور که سعدا زیر نگاه نانجیبهای بیوطن؛ همانطور که خاله غنچه با دربهدری در خاک عراق، مام رحمان با داغ جوان دیدن و علی کوچولو با پیکر خونآلودهاش. عصرهای کریسکان حکایت عشق به وطن و خون دل سعیدها و سعداها برای پاسداری از انقلاب اسلامی ایران است.
نظر شما