به گزارش خبرگزاری مهر، شامگاه شنبه ۲۲ آبان و در شب تولد امام حسن عسگری (ع)، عمارت سعدی حال و هوای دیگری داشت. جمعی از شاعران و شاعر دوستان قبل از شروع برنامه شب شعر حماسه و ایثار اصفهان، جنب سالن سعدی شعر خوانی میکردند، اشعاری که علاوه بر محتوای انقلابی و آئینی، دلچسبی خاصی داشت.
پس از آن آئین شب شعر حماسه و ایثار اصفهان رسماً آغاز شد و شاعران مطرح از پایتخت و اصفهان بخ خوان اشعار زیبایی که سروده بودند پرداختند.
محوریت اغلب اشعار ایثار و شهادت بود همراه با غزلهایی دلنشین که شاعران در سوگ زاینده رود خواندند.
عباس محمدی مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری کشور در این آئین غزلی از اوایل دهه هشتاد خواند در خصوص مادران چشم انتظار برای آمدن فرزندانشان از اسارت با این مطلع «زنالههای بلندی که تا دهن نرسید / چقدر نامه نوشتی به دست من نرسید» خواند.
وی با اشاره به روز حماسه و ایثار شهر اصفهان در ۲۵ آبان ماه سال ۶۱ گفت: شهر اصفهان جز شهرهایی بود که زیاد بمباران شد و مردم آن با گوشت و استخوان خود جنگ تحمیلی را درک کردند.
در ادامه احمد نوری سرپرست حوزه هنری استان اصفهان دو بیت شعری که آقای محمود عبادی سیچانی در همان سال ۱۳۶۱ درباره تشییع باشکوه شهدای عملیات محرم سروده بودند را با این مضمون که آن روز شتاب بود و تابوت شهید / دل در تب و تاب بود و تابوت شهید / آن روز در امتداد خطی خونرنگ / گل بود و گلاب بود و تابوت شهید خواند.
و گفت: امیدوارم این محفل شعر، که مصادف است با میلاد امام حسن عسکری علیه السلام محفل پرخیر و برکتی باشد و آغاز حرکتی مداوم برای اهالی شعر و ادب اصفهان باشد.
در ادامه شعر خوانی شاعران با فراخوانی محمد خادم مجری برنامه ادامه پیدا کرد. عباس شاهزیدی متخلص به خروش اولین شاعری بود که با فراخوانی مجری پشت تریبون مستقر شد و چند غزل خواند.
آهم قصیدهای که کوتاه می کشم / گاهی برای آه خودم آه می کشم" این بیت مطلعی از یک غزل برای زاینده رود بود. در ادامه خروش اصفهانی چنین خواند: " خبر چه بود که بوی فراق میآمد / حماسه بود که با اشتیاق میآمد.
محسن ناصحی یکی دیگر از شاعران مطرح اصفهانی بود که به شعرخوانی پرداخت و دو شعرکوتاه تقدیم کرد یکی با این مطلع که: خبر رسید و خبر چه سنگین / خبر چه داغ و خبرچه جانسوز / خبر غم مادرشهید است و داد از این داد استخوان سوز
سپس سعید بیابانکی از شاعران برجسته کشور با اشاره به خشکی زاینده رود و برای تسلی دل کشاورزان اصفهانی چنین خواند:
شکست آئینه و شمعدان ترک برداشت
خبر چه بود که نصف جهان ترک برداشت
خبر رسید به تالار کاخ هشت بهشت
غرور آئینهها ناگهان ترک برداشت
خبر شبانه به بازار قیصریه رسید
شکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشت" بیابانکی در ادامه با بیان خاطرهای از زنده نام محمود نیکبخت که معلم تاریخ او بود سالن سعدی را مکان پرخاطره ای برای شاعران و هنرمندان قلمداد کرد.
سپس نوبت رسید به محمد رضا کاکایی متخلص به شفا رسید که در ادامه غزلی این چنین خواند:
ای همنفس از اولین سنگر تا آخرین خط پدافندی
یک بار دیگر عطر بودن را در جان باورها پراکندی
من خوب یادم هست آن شب را در ایستگاه آخر دیدار گفتی
کوله پشتی خود را داری به شوق وصل میبندی
در ادامه نیز نوبت به محمدی رسید که زبان شعرش دیدگاه مادرانی بود که همچنان منتظر فرزندان شهید خود هستند. او چنین خواند:
دعاهای بلندی که تا دهن رسید
چقدر نامه نوشتی به دست من نرسید
به بغضها نوشتی سلام مادر من
سکوت کردی و جمله به آمدن نرسید
نخواستی بنویسی به نامهای حتی
که نامههای تو حتی به تا شدن نرسید
جمشیدی شاعر بعدی بود که در ادامه دو غزل خواند و مطلع غزل اول چنین بود:
در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریه عاشق صفای دیگر است
عاشقانی با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشمان تر است
سپس عبدالحسین ملکیان متخلص به فراز نیز چند رباعی و یک غزل خواند: با این مطلع که «با دیده که میل خواب دارد چه کنیم / با راه که پیچ و تاب دارد چه کنیم / فردا که بزرگ میشود فرزندت / صد سوال بی جواب دارد چه کنیم»
نوبت به حبیبی یکی از شاعران پایتخت رسید و او نیز در ادامه این مراسم غزلی با این مطلع خواند:
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی
یا مظهرالعجایب و یا مرتضی علی
من کیستم که بر سر خانت بخوانیام
شاهانه عالم آموختهات خواهد گدا علی"
علی فردوسی یکی دیگر از شاعران آئینی اصفهان پشت تریبون قرار گرفت و چند غزل خواند. مطلع یکی از غزلها این بود.
"هزار نان خور محتاج مستحق دارد
اگر بخت به ما روی نکرده حق دارد
کشیده شیره زمانه را چون انگور
نوشته چون به پیشانیش عرق دارد
زهرا سپهکار نخستین بانوی شاعر این جلسه بود که به خواندن غزلهای خود پرداخت و مطلع یکی از غزلها این بود.
نه که به خاطر بغضی که مبتلاست میآید
نه اینکه باز نفسها به تنگناست میآید
نه ماه سینه زنی روبه انتهاست میآید
فقط به شوق رسیدن به کربلاست میآید
مریم کلباسی، بانوی شاعر اصفهانی دومین بانوی شاعر این آئین بود که به جایگاه دعوت شد. او در ادامه دو غزل خواند که مطلع غزل اول چنین بود:
دلواپسیم تا خبرت را بیاورند
یک ذره از شکوه پرت را بیاورند
از آسمان تیره چذابه ها مگر
روزی پرندهها اثرت را بیاورند
در ادامه نوبت به ناصر فیض از شاعران طنزپرداز مطرح پایتخت رسید. او ضمن بیان خاطرهای از حضور چند ماه خود در جبهههای حق علیه باطل به خواندن غزلی که در آن زمان با دیدن یکی از دوستان شهیدش سروده بود با این مطلع پرداخت:
میان یک وجب خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه جان درآوردیم
همچنین در ادامه این آئین مطهره عباسیان چنین خواند:
تاب میآورد به تنهایی رنج غمهای بی حسابش را
بیش از اینها صبور و پابرجاست کس نمیبیند التهابش را
شب به شب پای حوض با هر بغض زیر نور شکسته مهتاب
میسپارد به دست تشنه آب همه فکر و اضطرابش را"
علی داوودی نیز دو غزل خواند که با تاکید بر وطن پرستی و اهمیت پاسداری از میهن بود. مطلع این غزل چنین بود:
"سلام ای خاک، ای وطن، ای قبله گاه من
سلام ای جان ای مهر رخشنده ای میهن من
سلام ای آسمانی خاک همواره دلت خرم
که نامت پرچمی بر قبله عالم
مهدی جهاندار شاعر آئینی اصفهان هم درباره «انجمن دیدار» صحبت کرد که این انجمن برای دیدار شاعران شهرستانهای اصفهان با انجمنهای استان اصفهان شکل گرفته است. او در ادامه دو مثنوی خواند:
ما دست انتقام خداییم
خونِ به جوش آمده ماییم
در خاک میشود نفس دیو
بین خرابههای تلآویو
اخبار اگر بریدن سرهاست
خون شهید، صدر خبرهاست
لبتشنگان! بهار مبارک
پایان انتظار مبارک
مردان بی غروب کجایید؟
ای جمعههای خوب کجایید؟
مقصود -والسلام- حسین است
این ملت امام حسین است
مثنوی دیگر مهدی جهاندار چنین آغازی داشت:
هرکس که شد حسین امیرش
از راه کربلاست مسیرش
در روزنامهها خبری نیست
در سایتها پیامبری نیست
بنگر حماسه شهدا را
حب الحسین یجمعنارا
کل کشند آئینه داران
فردا که میرسد سواران
صیاد و حاج قاسم و همت
دیوار استقامت و غیرت
شیطان چه بیقرار و هراسان
آن انتقام سخت چه آسان
ما دست انتقام خداییم
خون به جوش آمده ماییم
پس از پایان این شب شعر و در ادامه این آئین شاعران حاضر در این شب شعر از نمایشگاه عکس حماسه ایثار اصفهان که در سالن جنبی عمارت سعدی دایر بود دیدن کردند.
نظر شما