خبرگزاری مهر، گروه بین الملل - زمستان در راه است اما این سرمای استخوان سوزی که بر بند بند روابط بین الملل حاکم است و بطور نمادین با پیش بینی وقوع قحطی در افغانستان تحت تسلط طالبان و هشدار یخ زدن مهاجران در مرز بلاروس همراه شده، نه از روی جبر طبیعت برای تغییر فصول بلکه بیشتر بابت اختیار دولتها در بازگشت به تنشهای دوران جنگ سرد است.
جنگ سرد جدید این قابلیت را دارد که تا مرز ایجاد عصر یخبندان پیش برود جنگ سرد در دورهای رقم خورد که جهان دوقطبی بود. بنابراین، فروپاشی شوروی سابق و ادعای آمریکا برای یکه تازی در عرصه جهان، دست کم در ۳۲ سال گذشته، این توهم را به وجود آورد که ثباتی نسبی بر روابط بین کشورها حاکم شده است اما اکنون، دوره گذار به پایان رسیده و دنیای سیاست این بار به سمت چند قطبی شدن پیش میرود تا آنجا که فاصله هژمون نوظهور چین و هژمون فرسوده آمریکا را قدرتهای میانی چون روسیه، هند و حتی اتحادیه اروپا پر میکنند که هر یک به نوبه خود به دنبال قد کشیدن و سهم خواهی از تحولات جاری هستند.
با این حساب، صرف نظر از این حقیقت که انگلیسیها در طول تاریخ همیشه فرصت طلب بودهاند؛ بهتر است این بار هشدار «نیک کارتر» فرمانده ارتش بریتانیا را جدی بگیریم که در مصاحبه با «رادیو تایمز» گفت: جنگ سرد جدید به مراتب از دوره قبل خطرناکتر خواهد بود.
در صورت بروز نخستین تقابل ناخواسته، شاهد فوران آتشی خواهیم بود که زیر کوه یخ پنهان شده و جرقه آغاز یک فاجعه خواهد بود تضاد منافع میان بازیگران متعدد، ماهیت خصمانه جهان سیاست، فقدان ساز و کارهای دیپلماتیک مؤثر برای رفع تنش، همه و همه گویای آن است که جنگ سرد جدید این قابلیت را دارد که تا مرز ایجاد عصر یخبندان پیش برود.
این دقیقاً مصداق قرار گرفتن در همان وضعیتی است که نشریه فرانسوی Les Echos آن را با دوران قبل از جنگ جهانی اول مقایسه میکند که اگرچه در آن، هیچیک از طرفین حرفی از دفاع یا حمله نمیزند اما در صورت بروز نخستین تقابل ناخواسته، شاهد فوران آتشی خواهیم بود که زیر کوه یخ پنهان شده و جرقه آغاز یک فاجعه خواهد بود.
در این میان، بلوک غرب برای حفظ وضعیت موجود، چین را به عنوان چالش بلندمدت و روسیه را به عنوان تهدیدی قریب الوقوع تلقی میکند و با نگاه کردن به این چشم انداز است که آمریکا پیش از چرخش راهبردی به ایندوپاسیفیک، به فکر تنگ کردن حلقه مهار روسیه افتاده است و تنشهایی که به ویژه در هفتههای اخیر در اروپای شرقی شاهد بودیم؛ از اصطکاک منافع واشنگتن-مسکو ناشی میشود.
بحران پناهجویان- مسئولیت یک اشتباه
پشت ماجرای مشروعیت زدایی از لوکاشنکو هدفی بزرگتر یعنی تضعیف جایگاه پوتین در اروپای شرقی نهفته است «الکساندر لوکاشنکو» رئیس جمهور بلاروس از ۱۹۹۴ به این سو در رأس قدرت است و جایگاه سیاسی اش از سال گذشته و بعد از آن متزلزل شد که بلوک غرب ششمین بُرد پیاپی او در انتخابات را تاب نیاورد. در تشریح وضعیت کلی باید گفت که آمریکا و شرکایش اعتراضات مردمی را که پس از اعلام نتایج انتخابات بلاروس رخ داد؛ به نفع خود مصادره کردند تا با فراهم کردن شرایط برای روی کار آمدن یک دولت غربگرا در مینسک، دیوار دفاعی ناتو در مرزهای روسیه را بیش از پیش مستحکم کنند.
بنابراین، پشت ماجرای مشروعیت زدایی از لوکاشنکو هدفی بزرگتر یعنی تضعیف جایگاه پوتین در اروپای شرقی نهفته است و نمیتوان انتظار داشت که مسکو در برابر این مسئله بی تفاوت بماند.
اینجا است که ماهیت خصمانه دنیای سیاست علنی میشود به این معنا که یک کشور (آمریکا) منافعش را در زیر سوال بردن منافع کشوری دیگر (روسیه) می بیند و این کنش غیر اخلاقی به واکنشی غیر دوستانه منجر میشود که لزوماً بر مبنای تأمین امنیت انسانی بنا نشده است.
این کنش غیر اخلاقی به واکنشی غیر دوستانه منجر میشود که لزوماً بر مبنای تأمین امنیت انسانی بنا نشده است امنیت انسانی حلقه مفقوده کلیه کنشها و واکنشهایی است که به ویژه طی ۱۰ سال اخیر در آسیای غربی و آفریقای شمالی (خاورمیانه) شاهد بودیم. آمریکا و متحدانش با حذف این حلقه مهم و فقط به این خاطر که منافعشان در عراق، سوریه یا یمن در تغییر وضعیت موجود بوده است؛ ماجراجویی را آغاز کردند که قطعاً با واکنش آنهایی مواجه شد که برخلاف طرف مقابل، منافعشان در حفظ وضعیت موجود بود.
نتیجه آنکه شاهد موج مهاجرت از کشورهای آسیب دیده خاورمیانه به اروپا به عنوان نزدیک ترین نقطه ثبات اجتماعی بودیم که تا حد زیادی با دوراندیشی «آنگلا مرکل» صدر اعظم آلمان در تطمیع ترکیه به عنوان «گیت ورود به قاره سبز» به طور حساب شده انجام شد اما قرار نیست همیشه محاسبات کشورهای غربی با این دقت و درصد خطای اندک پیش برود. مثلاً در موج جدید مهاجرت که در مرز بلاروس و لهستان شاهد هستیم؛ دولت مینسک به رهبری لوکاشنکو متهم است که از پناهجویان به عنوان ابزار جنگ هیبریدی استفاده میکند و با توزیع روادید در کشورهای جنگ زده یمن، سوریه و عراق، شهروندان آنها را برای سفر به بلاروس ترغیب میکند تا از آنجا خود را به مرز لهستان، لتونی و لیتوانی برسانند و در نهایت وارد اروپای غربی شوند.
بحران مهاجرت نتیجه سیاستهای غلط کشورهای غربی در خاورمیانه است اگرچه، دولت مینسک این اتهام را رد میکند اما در اصل ماجرا که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه آن را با جملاتی کوتاه و سلیس بیان کرد؛ تغییری ایجاد نمیشود. پوتین روز شنبه به صراحت گفت: بحران مهاجرت نتیجه سیاستهای غلط کشورهای غربی در خاورمیانه است و البته امید پناهجویان به برخورداری از مزایای اجتماعی بیشتر در اروپا (همان مزایایی که به واسطه جنگهای تحمیلی، از داشتن آنها در سرزمین مادری خود محروم ماندهاند).
لوکاشنکو هم در مقابل شرایط پیش آمده، توجیه خاص خود را دارد که از اصل کنش و واکنش ناشی میشود. او میگوید با طرفین غربی توافقی در راستای مهار مهاجرت داشته اما قرارهای قبلی به واسطه تحریم مینسک دیگر موضوعیت ندارد و بلاروس هم نمیتواند به تنهایی از پس هزینههای این طرح برآید. بنابراین، دیگر سدی در برابر سیل پناهجویان نیست. به بیان دیگر، این سیل از مدتها پیش به دلیل ناامنی انسانی که نتیجه اقدامات غرب در خاورمیانه است، وجود داشته است.
در اینجا، روسیه نه بابت مشارکت در بحران پناهجویان بلکه بابت عدم ممانعت از بروز آن (به عنوان قدرت تأثیرگذار بر بلاروس) در مظان اتهام است. تردیدی نیست که در نهایت، روسیه با وساطت خود این غائله را خاتمه میدهد اما فعلاً مصلحت را در آن دیده که بلوک غرب را با بخشی از تبعات کنشگری غیراخلاقی خود روبرو کند.
نظر شما