خبرگزاری مهر - گروه هنر- محمد صابری-زهرا منصوری: آرام است، برای پاسخ به هر پرسشی کلمهها را با احتیاط برمیگزیند و میگوید فیلم تازهاش برآمده از خواستههای مردم است؛ بهروز شعیبی راه سینما را با بازیگری آغاز کرد اما در ادامه کارگردانی را برگزید تا حرفهای بر زمین مانده را عینیتر کند. او حالا «روز بلوا» را با محوریت فساد اقتصادی عرضه کرده است. گرچه نسخه سینمایی این فیلم در جشنواره سی و هشتم فیلم فجر به نمایش درآمد اما دو سال بعدترش سازندگانش ترجیح دادند بدون اکران عمومی آن را به صورت مینی سریال و در سه قسمت از طریق پلتفرمهای اینترنتی توزیع کنند.
شعیبی میگوید از زمان رونمایی فیلم در جشنواره فجر تا به امروز آماج حملات و فشارهایی بوده است، از سوی نگاههای تندی که گاهی اجازه کار به فیلمسازان را نمیدهد با انتسابشان به جریانهای مختلف مانعی میشوند که باعث میشود حرف اصلی آثار آنها شنیده نشود. این را از آن جهت میگوید که «روز بلوا» محصول سازمان اوج است؛ سازمانی که در این سالها یکی از کمپانیهای مهم فیلمسازی بوده و سعی کرده آثاری متناسب با مسائل روز جامعه بسازد و مهمترین ویژگی محصولاتش تا به امروز «خنثی نبودن» است. همین ویژگی هم موجب شکلگیری گفتگوهای صریح درباره محصولات این سازمان میشود.
حالا «روز بلوا» نه بر پرده نقرهای سینما که بر بستر پلتفرمهای عرضه محصولات نمایشی در اینترنت دیده شده است. فیلمی با سوژهای جسورانه که حرفهای مهمی در بطن خود دارد اما تعمداً تلاش کرده به دور از التهاب آنها را به زبان آورد؛ آرامش و صراحتی که از جنس کارگردانش بهروز شعیبی است.
شب گذشته دوشنبه ۱۵ آذرماه آخرین قسمت از این سریال پخش شد. به همین مناسبت گفتگویی با بهروز شعیبی داشتیم که در زیر مشروح قسمت نخست آن را میخوانید:
* به نظر میرسد در پرداخت قصه «روز بلوا» کمی محافظهکارانه عمل کردهاید و در نسخه سریالی این محافظهکاری بهویژه در دو قسمت ابتدایی کمی بیشتر هم به چشم میآید. اگر قرار بر این محافظهکاری در طراحی شخصیت روحانی داستان بود، چرا یک شخصیت معتمد مردم اما غیرروحانی را محور داستان قرار ندادید؟
نه واقعاً محافظهکاری نداشتم. محافظهکاری زمانی بود که اساساً سراغ این قصه و این شخصیتها نروم. کسی که من را مجبور نکرده بود چنین قصهای را کار کنم یا بخواهم حرف مردم را منعکس کنم و میتوانستم سراغ قصههای دیگری بروم. من هم خودم را مجبور به محافظهکاری نکرده بودم. درام و قصهای داشتم که طبیعتاً الزاماتی هم داشت. این جور قصهها برای خود من سهل و ممتنع است. اولینباری که طرح را برای دیگران تعریف میکردم، همه میگفتند چه طرح خوبی، اینکه همه چیزش آماده است. میگفتند خیلی زود میتوانی این را بنویسی، اما از زمانی که طرح اولیه را با حسین ترابنژاد نوشتیم تا زمانی که فیلمنامه نهایی آماده شد، یک سال طول کشید. هر بار مینوشتیم میدیدیم به هر طرفی برویم، جهت داستان تغییر میکند.
واقعیت این است که درباره شخصیت روحانی هم برای ما بعد تیپیکال مهم نبود و کارکرد شخصیتپردازانه برایمان داشت. به شکل تیپیکال و از بیرون میتوانیم بگوییم یک کاراکتر روحانی، مهندس و یا دکتر است اما ما به این وجه ماجرا کار نداشتیم، به این نکته کار داشتیم که شخصیت یک روحانی در این قصه چه کمکی میتواند به ما بکند. ما وقتی میگوئیم روحانی، قاعدتاً شاخصههایی را برایش قائل میشویم، مانند مطالعه علوم دینی، تعهدات و مقیداتش که همه اینها به ما کمک میکرد در شکل دادن به چالشی که قرار بود با آن مواجهه شود. اگر قرار بود شخصیت غیرروحانی داشته باشیم، طبیعتاً داستان ما این اندازه ابعاد اجتماعی پیدا نمیکرد و شاید در بخشهایی حتی مجبور به زیادهگویی میشدیم.
* بالاخره حفظ آبرو برای هر فرد معتمد مردم که باورهای مذهبی هم داشته باشد، قطعاً حائز اهمیت است. چنین کاراکتری هم میتوانست داستان را از این منظر پیش ببرد. چرا باید حتماً روحانی میبود؟
برای اینکه یک روحانی با توجه به درسی که خوانده است و توقعی که ما از او داریم شخصیت متفاوتی پیدا میکند. این مربوط به ایران هم نیست و در همه جای دنیا به یک فرد تحصیلکرده علوم دینی چنین نگاهی دارند. بالاخره یک سری شاخصهها، شاخصههای مشترک میان فرهنگهای مختلف است، مثل دروغ گفتن که در همه فرهنگها مذموم است و امانتداری در همه فرهنگها خوب است. حفظ آبرو هم همواره خوب است و این به نوعی زبان مشترک میان همه فرهنگهاست ولی چالش داستانی فرق میکند. وقتی من بهعنوان بهروز شعیبی اشتباه و یا کار خطایی میکنم، برداشت شما این است که خوب من یک خطا کردهام اما چالش زمانی بهوجود میآید که من دروسی خوانده باشم و لباسی به تن داشته باشم که شما انتظار چنین اشتباهی را از من نداشته باشید.
* ولی روحانی فیلم، شمایل آشنایی که ما از یک روحانی حوزه رفته در ذهن داریم را هم ندارد.
این را قبول ندارم. یک روحانی وقتی درس مدرسه علمیه میخواند و لباس روحانیت به تن میکند، یعنی دارد تعریفی از سوی اجتماع برای خودش میسازد. برای همین برخی از آقایان بعد از آنکه درسشان تمام میشود برای روال عادی زندگی و کارشان، این لباس را به تن نمیکنند. به این دلیل که امکان دارد وجوه دیگری برای فرد مهم باشد و یا تقابل و رویارویی با اجتماع در لباس روحانیت را برای سمت فعلی خود جوابگو نمیداند. برای همین ترجیح میدهد این لباس را نپوشد.
در واقع حرفمان این است، زمانی که ما به یک اشتباه خود پی میبریم دو انتخاب پیش رو داریم، انتخاب خودمان یا انتخاب مردم. حرف من در این فیلم این است. ما در این موقعیتها میتوانیم خودمان را انتخاب کنیم و هیچ گزندی هم به ما نرسد، میتوانیم هم مردم را انتخاب کنیم و در ظاهر خیلی از امکانات شخصی خود را هم از دست بدهیم من دوستان روحانیای دارم که برای سریال «پردهنشین» با آنها جلساتی میگذاشتیم، زمانی که یکی از آنها با لباس روحانیت میآمد، دیرتر به جلسه میرسید چرا که از مترو گرفته تا اتوبوس مجبور میشد با مردم صحبت کند. وقتی این لباس را میپوشیدند، تعهدشان نسبت به جامعه بیشتر میشد. این تعریفی است که ما بهعنوان افراد عادی جامعه شاید خیلی با آن آشنا نباشیم اما خودشان زمانی که این لباس را میپوشند خیلی به آن متعهد میشوند. تعهدشان هم مثل این است که قسمی یاد کرده باشی تا پاسخ مردم را در هر موقعیتی بدهی.
* ولی گویی در «روز بلوا» شما تعمد داشتید که هیچ گزندی به کاراکتر روحانی وارد نشود. عماد یک روحانی آگاه است که در دانشگاه تدریس میکند، به تلویزیون میرود و نسبت به مسائل روز حرفهای ساختارشکن میزند اما وقتی به اطرافش میرسد گویی نسبت به آنچه زیر گوشش در جریان است، بیخبر است.
خب اجازه دهید من قصه را طور دیگری برای شما تعریف کنم. یک روحانی وارد یک مؤسسه مالی میشود. به او پیشنهاد کار میشود اما او متوجه میشود که در این مؤسسه مالی اختلاسی دارد صورت میگیرد. این روحانی برای کمک به مردم دست به قیام علیه این مؤسسه میزند، آن هم با وجود تمام تهدیدهایی که علیهاش میشود. این طور هم میشود قصه را دید. چرا من برادر و همسر و پدرزنش را هم درگیر ماجرا میکنم تا به غفلت او اشاره کنم؟ اصلاً بهدنبال این نبودم که گزندی به عماد وارد نشود. ما در قصهمان یک سیر قهرمان داریم که اگر با نمونههای مشابه مقایسه کنید، خواهید دید که همین سیر قهرمان این مدل شخصیتپردازی را میطلبید. در یک قصه اکشن و یا ماورایی، شخصیت اصلی تبدیل به شخصیتی ماجراجو میشود.
اگر ما شخصیت روحانی را بهعنوان رئیس مؤسسه میگذاشتیم، دیگر این ماجراجویی و تحول شخصیت اتفاق نمیافتاد. ما جریان را تا نزدیکترین افراد به او بردهایم اما روحانی ما دچار اشتباه نشده بلکه دچار غفلت شده است. یعنی آدمهای اطرافش کسانی هستند که از اعتماد او سوءاستفاده کردهاند و او هم به آنها اعتماد کرده، در واقع حرفمان این است، زمانی که ما به یک اشتباه خود پی میبریم دو انتخاب پیش رو داریم، انتخاب خودمان یا انتخاب مردم. حرف من در این فیلم این است. ما در این موقعیتها میتوانیم خودمان را انتخاب کنیم و هیچ گزندی هم به ما نرسد، میتوانیم هم مردم را انتخاب کنیم و در ظاهر خیلی از امکانات شخصی خود را هم از دست بدهیم اما در ازای آن چیزهایی به دست خواهیم آورد که بعدها با عذاب وجدان زندگی نکنیم.
* اشاره کردید که در مسیر شخصیتپردازی بود که عماد تبدیل به یک روحانی شد. کمی درباره طرح اولیهای که ذهنتان را درگیر کرده بود و احتمالاً روحانی بودن کاراکتر اصلی در آن چندان موضوعیت نداشته، توضیح میدهید؟
اینطور نبود که بگویم در طرح اولیه عماد روحانی نبود. قاعدتاً وقتی ما قصهای را طراحی میکنیم به شکلهای مختلف آن فکر میکنیم که یکی از این شکلها همین بود که اگر عماد روحانی نباشد چه میشود، اگر باشد چه میَشود؟
فیلم سینمایی به تنهایی نمیتواند افشاگر باشد، مگر اینکه شکل گزارشی و مقطعی داشته باشد. وقتی فیلم بعد سینمایی و داستانی پیدا میکند، برای پرهیز از اینکه تاریخ مصرف پیدا کند، حتماً باید ابعاد داستان آن گستردهتر شود * ولی محوریت اصلی در طرح اولیه «فساد اقتصادی» بود.
بله بله.
* یعنی داستان یک مؤسسه مالی اعتباری بود که فسادی در آن جریان دارد و یک نفر در میان آنها که غافل از ماجراهاست قرار است علیه دیگران اقدام کند.
بله. اما از ابتدا میخواستیم این شخصیت اصلی دارای یک اعتبار اجتماعی هم باشد. فردی باشد که در چشم مردم است و اینگونه نباشد که تنها با یک انگیزه شخصی و یا اخلاقی بخواهد اقدام کند. فردی را میخواستیم که اگر قرار است چیزی را از دست بدهد، ابعاد ماجرا برایش بسیار گسترده باشد. نه مثلاً یک استاد دانشگاه که صرفاً تعداد دانشجو در یک دانشگاه دارد.
* وقتی بهدنبال داستانی با موضوع «فساد اقتصادی» رفتید، آیا تمایلی هم داشتید که فیلمتان یک اثر «افشاگر» باشد و واقعیتهایی را برای مخاطبتان عیان کند؟
فیلم سینمایی به تنهایی نمیتواند افشاگر باشد، مگر اینکه شکل گزارشی و مقطعی داشته باشد. وقتی فیلم بعد سینمایی و داستانی پیدا میکند، برای پرهیز از اینکه تاریخ مصرف پیدا کند، حتماً باید ابعاد داستان آن گستردهتر شود. سال ۹۸ وقتی این فیلم به جشنواره آمد، پس از جشنواره دلخوریهایی بهوجود آمد که نمیخواستیم در آن شرایط فیلم را اکران کنیم.
* یعنی نگاه ممیزی نسبت به طرح حداقل انتقادات نسبت به یک کاراکتر روحانی وجود داشت؟
لااقل در تجربههایی که من داشتهام، واقعیت این است که این نگاه برآمده از یک ممیزی نامرئی، هیچ ارتباطی به خود روحانیت ندارد. روحانیت به هر حال نگاه فرهنگی دارد. هر گاه قصهای درباره روحانیت کار کردهایم، روحانیانی که در حوزه هنرهای نمایشی فعالیتهایی داشتهاند، کاملاً پای کار بودند و همکاری کردهاند. بدون هیچ چشمداشتی آنها کمک کردند.
* پس چرا در پرداختن به شخصیت روحانی در فیلمها شاهد تنوع در شخصیتپردازی مثبت و منفی نیستیم؟
این «روحانی» که شما در ذهن دارید، بیشتر تیپ است تا شخصیت. درباره یک شخصیت اگر من توجیه کارهایش را متوجه نشوم، نه میتوانم آن را بازی کنم، نه کارگردانی. حتی آقای امیری (با بازی داریوش ارجمند) هم در فیلم ما توجیهات خود را دارد. امیری اگر درباره دلایلش حرف نزند برای من هم ملموس نبود. ما اگر روحانی را تصویر کنیم که صرفاً «روحانی منفی» است، یعنی یک تیپ ساختهایم و ما اساساً به دنبال آن نبودیم. در برخی فیلمها تصویری از روحانیت حتی در نقشهای فرعی میبینید که فقط نیاز به تیپ روحانی داشتهاند، ولی ما نمیتوانستیم بهعنوان یک شخصیت اصلی، روحانی داستان را در حد یک تیپ نگه داریم. نمیتوانستیم برای او توجیه و دلیل مناسب نداشته باشیم. از جانب روحانیت، نقدها میتواند خیلی بیشتر هم باشد. دوستان روحانی شاید تا همین اندازه هم که ما در فیلم تصویر کردهایم نسبت به فیلم منتقد باشند. مثلاً شاید بگویند چنین غفلتی در روحانیت وجود ندارد و یا حتی بگویند دوست نداریم چنین غفلتی تصویر شود. ولی از نگاه ما، مهمترین دلیل این بود که نمیخواستیم به سمت تیپسازی برویم.
اینکه شما میگوئید فیلم ما محافظهکارانه است در حالی است که ما در تمام سکانسها کدهایی داریم برای آنهایی که بنشینند و این کدها را استخراج کنند، ولی شاید برای مخاطب عادی فیلم آنچنان ملتهب نباشد * درباره بحث افشاگری فیلم بحثمان ناتمام ماند. در تاریخ سینما فیلمهای سیاسی مطرحی داریم که علیه جریانات مختلف سیاسی و اقتصادی دست به افشاگری زدهاند و آثار ماندگاری هم شدهاند. در مواجهه با «روز بلوا» نکتهای که وجود دارد این است که گویی هیچ گروهی از این فیلم دردش نیامده است!
من برعکس شما فکر میکنم آنهایی که باید از این فیلم دردشان میآمد، دردشان هم آمده است. نمیدانم حال و هوای جشنواره فجر سال ۹۸ را به یاد دارید یا نه. بعد از جشنواره خیلیها معتقد بودند که ما در داوری میتوانستیم بیشتر به این فیلم توجه کنیم.
* یعنی قائلید که یک گروه قدرت، از این فیلم دردش آمده و در جشنواره فجر نسبت به آن واکنش هم نشان داده است؟
به هر حال تفسیرهایی که از فیلمها میشود پدر ما را در میآورد! فراموش نکنیم که ما قرار نیست فیلم گزارشی بسازیم. اجازه دهید فیلم «تمام مردان رئیسجمهور» را مثال بزنم. فیلمی است که در یک دوره سیاسی ساخته میشود. فیلمی که حدود ۴۰ سال پیش ساخته شده اما هنوز که آن را میبینید، همچنان حرفش را متوجه میشوید و همزمان ماجرای واترگیت هم برایتان روشن میشود.
* درواقع آن جنبه افشاگری را هم فیلم دارد.
فیلم زمانی ساخته شده که این پرونده افشا شده بود. آقای رابرت ردفورد یک پرونده واقعی را به یک نویسنده پیشنهاد میدهد برای ساخت فیلم.
* و با این کار به افشاگری صورت گرفته ضریب میدهد.
ولی فیلم، فیلم ملتهبی نیست. در دوره خودش هم فیلم ملتهبی نبود، اما فیلم حرفداری است. باید بین این دو تفکیک قائل شویم. زمانی ما میخواهیم فیلم ملتهب بسازیم، باید سراغ التهابات روز برویم که من از ابتدا معتقد بودم در قصه «روز بلوا» نباید اینگونه عمل کنم. شاید در قصههای دیگر بهگونهای دیگر عمل میکردم کمااینکه در فیلم «دارکوب» تعمد داشتم که ماجرای اعتیاد زنان بهصورت دردآور روایت شود. برای همین هم ماجرای بچه و مادر معتادی که نمیتواند بچهداری کند را مورد تأکید قرار دادیم. اما درباره «روز بلوا» از التهابات کاذب دوری کردیم. درباره ابعاد مختلف ماجراها مدام صحبت میکردیم تا ببینیم دوز هر کدام در داستان چقدر باید باشد. از ابتدا معتقد بودم ما باید حرفی را مطرح کنیم که این حرف خیلی بیننده را دچار هیجانات مقطعی نکند. من اعتقاد دارم که فیلمسازی از آن کارهایی است که فرمول ندارد چرا که اگر داشت، خیلی از فیلمسازان بزرگ ما همیشه فیلمهای موفقی میساختند. به همین دلیل اصلاً نمیگویم «روز بلوا» فیلم موفقی هست یا نیست، اما آنچه در آن مقطع دربارهاش فکر کرده بودیم، این بود که آیا ما به التهابات روز ورود کنیم یا خیر. کمااینکه در طرح اولیه ما اکشنها و کشمکشهای بیشتری هم داشتیم. اینکه شما میگوئید فیلم ما محافظهکارانه است در حالی است که ما در تمام سکانسها کدهایی داریم برای آنهایی که بنشینند و این کدها را استخراج کنند، ولی شاید برای مخاطب عادی فیلم آنچنان ملتهب نباشد.
* دوست نداشتید مخاطب عادی هم بگوید چه خوب که فیلم حرف دل ما را هم زد؟
چرا فکر میکنید حرف مردم را نزدهایم؟ کامنتهای برعکسی به دست ما میرسد. به نظرم مهمترین ویژگی این فیلم همین است که حرف مردم را زده است.
* بگذارید از زاویه دیگر درباره محافظهکاری فیلم صحبت کنیم. فیلم در شرایطی ساخته شده است که پروندههای فساد متعددی در عالم واقع در رسانهها مطرح شده بود. پروندههایی که از برادر رئیس جمهور سابق تا فلان وزیر و فلان معاون شهردار در آنها دخیل بودهاند. اما در فیلم «روز بلوا» ما شاهد یک مؤسسه مالی هستیم که شخصیت عماد هرچه پی فساد در آن را میگیرد، فقط به یک فرد میرسد که به نوعی یک پدرخوانده است اما ما هیچ اطلاعی نسبت به ارتباطات و عقبه او در فیلم پیدا نمیکنیم. گویی برای اینکه از اتهام نشان دادن «فساد سیستماتیک» در فیلم فرار کنید، همه چیز را موکول به یک فرد کردهاید.
به این مسئله که تأکید داشتیم یک نفر جلوی ماجراست که پشت او معلوم نیست. اساساً مگر در چند پرونده مالی در عالم واقع، همه ماجرا افشا میشود؟ سوالم از شما بهعنوان یک خبرگزاری این است که چند پرونده فساد اقتصادی را توانستهاید تا انتها بروید و همه را افشا کنید؟
* ولی ما درباره یک فیلم صحبت میکنیم.
خب فیلم هم دارد درباره همین فرامتن صحبت میکند.
* کاراکتر داریوش ارجمند صراحتاً میگوید من وصل هستم، ارز دولتی هم گرفته و آزاد فروخته، اما معلوم نمیشود به کجا وصل است.
خب سوال من هم همین بود. چرا در خبرگزاری شما مفاسد اقتصادی تا انتها افشا نمیشود؟
* تا جایی که ممکن باشد حتماً پیگیری میکنیم.
من هم تا جایی که توانستم نشان دادم.
* همین جواب ناشی از یک محافظهکاری است!
نه اینطور نیست. ما انتهای ماجرای فیلم را نبستهایم. در گفتگوی امیری (ارجمند) با عماد (بابک حمیدیان) دیالوگی در فیلم هست که میگوید شاید من از تو بگذرم، اما «آنها» تو را ول نمیکنند.
* خب این «آنها» کیستند؟
این را شما بروید و پیدا کنید. این کار من نیست. ما داریم یک قصه تعریف میکنیم. در قصه جرقهای زدهایم و قرار نبود گزارش فساد اقتصادی بدهیم. قهرمان ما باید یک منحنی را طی میکرد تا دچار یک تحول شود. آن حرف مردمی که شما میگوئید باید در فیلم مطرح میشد، چیست؟ در فیلم دو قطب داریم، یکی حاج آقا امیری است و یکی عماد، اینها ابتدا در کنار هم هستند، از جایی از هم جدا میشوند و در انتها در برابر هم قرار میگیرند. این ساختار درام ماست. حالا عماد باید دست به انتخاب بزند که روبهروی امیری قرار بگیرد یا تسلیم شود. این همان انتخاب میان خودش یا مردم است بیش از این چه چیزی باید نشان میدادیم؟
* نکته اصلی بر سر مسئله شماست. به نظر میرسد آن اندازه که عماد و محاکات درونیاش برای شما مسئله بوده است، دغدغهای برای ارائه یک تصویر لانگشات از شرایط سیاسی و اقتصادی روز را نداشتهاید.
حتماً فیلم من سیاسی نیست. من نه سواد سیاسی دارم و نه تحلیل سیاسی ارائه میدهم. برعکس آنچه برخی فکر میکنند من چون فیلم سیاسی ساختهام، سیاسی هستم، اینگونه نیست. من حتی در فیلم «سیانور» هم ادعای فیلم سیاسی نداشتم.
* آنجا هم اتفاقاً یکی از نقدها همین بود که چرا این اندازه دراماتیک به یک مقطع سیاسی در تاریخ معاصر پرداختهاید. البته این انتخاب شما بهعنوان یک کارگردان است.
دقیقاً این انتخاب من است. چراکه من معتقدم ساخت فیلم سیاسی در همان دوران غلط است. من میتوانم فیلم سیاسی درباره دوران گذشته بسازم. هر فیلمی ادعا کند درباره دوران خودش روایت سیاسی ارائه داده است، ادعای درستی ندارد. فیلم سیاسی باید دارای تحلیل و آنالیز باشد.
* که لازمه آن را گذشت زمان میدانید؟
بله دقیقاً. ما امروز به راحتی میتوانیم درباره دوره قاجار، پهلوی اول و یا پهلوی دوم آنالیز داشته باشیم و حوادث را از جنبههای مختلف دراماتیزه کنیم. ولی من حتی درباره تاریخ معاصر هم معتقدم هنوز بخشهای پنهانی داریم و باید زمان بگذرد. پس اساساً فیلم «روز بلوا» ادعای سیاسی ندارد و اینگونه نیست که بگویم میخواهم سیستم فعلی را تحلیل کنم. ما میگوئیم در هر دورهای افرادی با مشخصاتی که در قصه ما وجود دارد، میتوانند وجود داشته باشند. ما در سال ۹۸ فکر میکردیم اگر فیلم را در همان ایام اکران نکنیم، تاریخش میگذرد، اما به تازگی توئیتی از یکی از خبرنگاران خواندم که نوشته بود ماجرای «دامادسالاری» در فیلم ما هم وجود دارد! گویی همه کدها دارد تکرار میشود.
* چون فساد همچنان ادامه دارد.
حتی اگر در فضایی فساد هم برداشته شود، همچنان فیلم تلنگرهایی میتواند داشته باشد. بیشتر قصههای شکسپیر در دربارها روایت میشود و از فساد و رابطه افراد میگوید، اما همچنان میتوان آنها را خواند و بازسازی کرد. شما امروز نمیگویید اگر زنی با همراهی برادر همسرش پادشاه را بکشد و با برادر شوهرش ازدواج کند و پسرش دست به افشاگری بزند، این قصه تنها مربوط به دوره هملت است و دیگر تکرار نمیشود. منظورم این است که این دید که ما در فیلم قرار بوده پروندهای اقتصادی را به طور کامل روایت کنیم، دید منصفانهای نیست.
فیلم سینمایی باید شخصیتهای خود را طراحی کند و کدگذاری هم داشته باشد، در عین حال شاید بخش عمدهای از داستان را هم تخیل کند. از سالی که «سیانور» ساخته شد، جریانی از فیلمهای سیاسی با فضای ملتهب به راه افتاد که من به این آثار هم نقد دارم. این فیلمها درست است که مرتبط با تاریخ ۵۰ سال اخیر ماست، اما قرار است چه کارکردی داشته باشد؟ تیم ما میدانست که «سیانور» قرار است چه کارکردی داشته باشد. آن فیلم تلنگری داشت که در هر دوره تاریخی میتواند مصداق داشته باشد. تنها نمیخواستیم مجید شریفواقفی و لیلا زمردیان را نشان دهیم. پیامی هم پشت آن بود. عین همین کار را در «روز بلوا» هم انجام دادیم که ممکن است بگویید به آن موفقیت نبوده است که درباره دلایلش میتوانیم صحبت کنیم. ولی اینگونه نیست که بگوییم محافظهکارانه عمل کردهام.
ادامه دارد…
نظر شما