۲ دی ۱۴۰۰، ۱۴:۴۳

خرده‌روایت‌های مردمی از رعایت حق‌الناس؛

حواس‌مان به حق مردم باشد

حواس‌مان به حق مردم باشد

محمدرضا شهبازی، طنزپرداز و نویسنده در حساب اینستاگرامی‌اش از رعایت حق الناس گفت و از مردم خواست تا روایت‌هایشان را در این زمینه ارسال کنند.روایت‌هایی که مرورشان خیلی چیزها را یادآور می‌آورد.

به گزارش خبرگزاری مهر، خیلی وقت‌ها که حرف از رفتارهای اشتباه و زشت و بد می‌شود عموم افراد لیستی از تجربیات بدشان را با صدای بلند و اغراق‌های بیشتر اعلام می‌کنند، طوری که ما فکر می‌کنیم در زندگی شاهد هیچ رفتار خوب و انسانی و اخلاقی نیستیم و اخلاق مرده است و انصاف دود شده است و … مرور یک رشته استوری از محمدرضا شهبازی طنرپرداز کشورمان شاید هم حال ما را بهتر کند و هم به ما گوش‌زد کند که خوبی و مهربانی همه جا هست، فقط باید آن‌ها را ببینیم، اعلام کنیم و سعی کنیم تکثیرشان کنیم.

«پدرم دو سال آخر کارمندیش اضافه کار می‌کرد ولی اضافه کار رد نمی‌کرد واسه خودش. می‌گفت طی ۲۸ سال گذشته ممکنه چای خورده باشیم، با تلفن اداره زنگی زده باشیم، نمازمون طول کشیده باشه و… این‌ها باید جبران بشه»

این توئیتی بود که محمدرضا شهبازی در صفحه اینستاگرامی خود بازنشر کرد و از همراهان صفحه خواست اگر آن‌ها هم تجربیاتی از این دست افراد دارند با او به اشتراک بگذارند. حاصل آن ده‌ها خاطره جالب از رفتار اقتصادی سالم و اخلاقی افرادی است که حلال و حرام برایشان اولویت دارد و آن را به بهترین شکل رعایت می‌کنند. این خاطرات ساده و دوست داشتنی و زلال را با همان ادبیاتی که خودشان نوشته‌اند بخوانیم و سعی کنیم ما هم هرجایی که هستیم حواس‌مان به بیت‌المال و حق‌الناس باشد و بدانیم که می‌توان خوب بود و خوبی را منتشر کرد.

«یک آبمیوه فروشی هست که هروقت بطری آبمیوه رو پر می‌کنه کف آبمیوه رو از بطری خالی می‌کنه دوباره آبمیوه می‌ریزه»

«پدربزرگ من خرازی داشت. ۷ صبح مغازه‌ش باز بود بدون استثنا. می‌گفت باید به اونایی که سحرکار می‌کنن احترام گذاشت و کارشون رو راه انداخت»

«دختر من چون بیمار cp هست درس رو خیلی سخت یاد می‌گیره. معلم هرروز بعدازظهر آنلاین می‌شه و با دخترم خصوصی کار می‌کنه»

«یه مسجد برا نماز می‌رفتم، یه کارگر بنایی می‌اومد برا نماز. یه روز دیرتر اومد بعد نماز چایی آوردن بخوریم نمازش که تموم شد تعارفش کردیم که بیا چایی بخور. گفت نه، من برای نماز از اوستام اجازه گرفتم بی‌ام، برای چای اجازه ندارم و حرومه

«پدرم مغازه کادویی و جهیزیه داره. قیمت جنسای اصلی جهیزیه رو دلار که بالا می‌ره بالا نمی‌بره و معرفی می‌کنه به خریدارای جهاز»

«پرستارم. اگه دارو و وسیله برا خودم می‌خواستم از داروخانه بیمارستان می‌خریدم»

«پدرم مدیر هنرستان شبانه روزی بود. با هزینه خودش برای بچه‌ها صبحانه می‌برد. می‌گفت بچه‌های روستا صبحا زود راه می‌افتن صبحونه نخوردن»

«رئیس سابق خودم که مذهبی هم نبود بعد دو ماه که از کار خارج شدم، هنوز سودهای مربوط به قراردادهای منو برام واریز می‌کرد»

«پدرم دولتی بود و از این کارا می‌کرد. یه بار که به خاطر دعوا تو اتوبوس بلیط نداده بودم وقتی فهمید فوری یه بلیط پاره کرد»

«سلام. افسر کشتیرانی هستم. هزینه‌های ایاب و ذهاب هر سفر که با شرکت است را نمی‌گیرم، ۸۰ میلیون ایرانی سهیم در بیت المال»

«سلام. یکی از رفقای من در پدافند هوایی ارتش همیشه پایان سال که می‌شد برای خودش ده روز مرخصی می‌زد و می‌رفت سر کار و همینو می‌گفت…»

«بله. همسرم که می‌گن میتونن بیهوده سر کار وایسن و اضافه کار رد کنند ولی میگن وقتی کار نیست واینمیستن»

«بابام کوره آجرپزی داشتن، خودشون راننده کامیون هم بودن. همیشه وقتی می‌رفتن رو باسکول به طرف می‌گفتن به اندازه ۱۰۰ کیلو کمتر بنویس…»

«آموزشی گروهان‌مون تلفن نداشت. خونواده‌ها از بچه‌هاشون بی خبر بودن. فرمانده‌مون گوشی‌شو داد به همه تا زنگ بزنن. پول تلفنا هم به پای خودش»

«داداشم بعد بازنشستگی‌ش ۱۰ میلیون از حق پرداخت بازنشستگی‌شو نگرفت. گفت شاید جایی کم گذاشته باشم تو این بیست سال کار»

«می‌خواستم از ملایر برم همدان وسیله نداشتم. دربست گرفتم به جای صدتومن یه تومن زدم. با این‌که نیاز داشت برگردوند»

«خدمت سربازیم که تموم شد ۵ میلیون تومن از جیب خودم برای هزینه‌های یگان هزینه کردم که یه موقع به ارتش مدیون نباشم»

«پدرزنم مرغ‌فروشه. قبل این‌که مرغ رو بذاره ترازو نایلونش رو سوراخ می‌کنه تا هر چی آب داره بریزه بعد وزن می‌کنه»

«بابام مدیر مدرسه بود. هرسال تابستون در حد توان از هزینه شخصی تعمیرات می‌کرد مدرسه رو. یه سال آبخوری سال بعد بوفه و…»

«بابام فرمانده بود. دید زیردستش با سوادتره، خودش رو بازنشست کرد و اونو گذاشت جای خودش»

«تو سال هشتاد به همسرم پیشنهاد رشوه سی میلیونی دادن قبول نکرد»

«من دانشجوی فرهنگیانم. تو امتحانام اصلاً تقلب نکردم و نمی‌کنم که یه وقت حقوقی که می‌گیرم شبهه‌ناک نباشه، تف به ریا!»

«پدرم. شغل‌شون ایزوگام کار است. می‌دید خانواده‌ای توان مالی مناسبی نداره کمتر یا بعضی وقتا رایگان کار می‌کرد»

«رفتیم گردو خریدیم. شب عید بود. می‌شد ۱۴۰ تومن. فروشنده تو گوش همسرم گفت موجودی نداره، ببر بعداً پول بیار. خیلی از مرامش خوشم اومد»

«قسمتی داشتیم مخصوص وسایلی که احیاناً از اداره در دست پدرم مانده بود. مثل خودکار، حتی اجازه دست زدن به اونها رو هم نداشتیم»

«عموم هرسال یه بسته برگ a4 می‌خرید می‌داد دبیرخانه محل کارش می‌گفت برا برگه‌هایی که شخصی استفاده کردم»

«همسرم واسه همه زمان‌هایی که با تلفن صحبت می‌کنه سر ماه مرخصی رد می‌کنه. مثلاً میشه ماهی یک ساعت»

«نماینده مجلس می‌شناختم از خونه غذا می‌برد، با مترو سر کار می‌رفت. خونه سازمانی هم زندگی کرد نه توی پاسداران و ولنجک»

کد خبر 5382522

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha