به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «یزله بر دجله» شامل روایتهای مردم عراق از ایام شهادت حاجقاسم سلیمانی و ابومهدس المهندس بهتازگی توسط انتشارات راهیار به چاپ دوم رسیده است.
تحقیق مطالب اینکتاب به عهده جعفر الهایی و تدوین و نگارش آن به عهده نرگس لقمانیان و فاطمه ملکی بوده است.
در بخشی از مقدمه این کتاب که دومین عنوان ناشر درباره آیینهای انقلاب اسلامی است، آمده است:
«روایت هنری و دراماتیک از انقلاب اسلامی به روایتی دقیق از قهرمانهای نهضت انقلاب نیاز دارد. روایت قهرمانهای نهضت نه تنها بدون روایت ملت قهرمان شدنی نیست؛ بلکه ظلم به قهرمان و ملت است. قاسم سلیمانی قطعاً ویژگیهای قهرمان مدرن را دارد: شجاعت، دلیری، خستگیناپذیری، ایمان به هدف و...؛ اما آنچه قهرمان مدرن ندارد و حاج قاسم مستغنی از آن است، ارتباط عمیق و دوسویه با مردم و جامعه است. چه اینکه فرهنگ مدرن بر فرد بناست و فرهنگ انقلابی تکیه به جامعه دارد. روایت فردی حاجقاسم بدون توجه به درهمتنیدگی اجتماعیاش، ظلم به او و آرمان اوست. ماجرا جایی جالب میشود که روشنفکران غربزده این را دریافتهاند و در تحریف شخصیت انقلاب تا جایی که ممکن است، منکر ارتباطات مردمی و اجتماعیاش میشوند. اینها که ابتدا در برابر روایت انقلاب و قهرمانیهایش سکوت کرده بودند، حالا از روایت این پدیدهها منصرف نیستند؛ بلکه روایتی فردی و محصور در خود به دست میدهند.
ماجرای تشییع باشکوه و بینظیر حاج قاسم زمانی اهمیت دوچندان مییابد که این پدیده رهیافتی برای تحلیلهای جامعهشناختی و مردمشناختی در دهه چهارم انقلاب باشد. با این وصف، تأثیر بر علوم انسانی در ایران و شکستن تحلیلهای پوسیده غربزده از جامعه ایرانی یکی از مهمترین دستاوردهای روایت عزاداری حاجقاسم است. این موضوع زمانی مهمتر میشود که بدانیم جریان اندیشهای در ایران در برابر پدیدههای بسیار کوچکتر و بیرمقتر، واکنشهای متعدد نظری میدهند؛ اما درباره پدیده شگفتانگیز تشییع حاجقاسم سکوت میکنند.
جمعآوری و انتشار خاطرهها و لحظههای خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و... از کارهای رسانهای است که هم به آثار هنری و اندیشهای مدد میرساند و هم خود سندی معتبر است برای نسلهای بعد. البته این نوع خاطرهنگاری غالباً در میان مجموعههای تاریخنگاری مهجور و پیشپاافتاده است و به همین دلیل، اهمیت جمعآوری روایتهای مردمی دوچندان میشود.»
در بخشی از متن کتاب هم میخوانیم:
«تصویرِ دو ماشین بود که میان دود و آتش میسوخت. در تمام فیسبوک، این تصویر دستبهدست میشد. خبرها میگفتند دو ماشین در فرودگاه بغداد منفجر شده؛ هواپیماهای آمریکایی منفجرش کرده بودند...
گوشبهزنگ بودم. دقیقهبهدقیقه خبرهای تازه میرسید. اول خبر یکی از فرماندهان حشدالشعبی را دادند. داشتم زجرکش میشدم. اطمینانم برای شهادت ابومهدی بیشتر میشد و این اطمینان از زهر هم تلختر بود. ساعت یک و پنجاهوچهار دقیقه نیمهشب بود که خبر شهادت یکی از فرماندهان مقاومت آمد. دوباره خبر، بهت و سردرگمی آورد. مدام میپرسیدم محور مقاومت؟ ولی ما فقط حاجقاسم و ابومهدی را میشناسیم برای فرمانده محور مقاومت. نباید به این راحتیها باور میکردم. منتظر هر چیزی بودم جز شهادت حاجقاسم. شوک لخته بود درونم. تمام فیسبوک را زیرورو کردم، مدام به اینوآن تلفن کردم، فقط و فقط برای یک تکذیبیه. فقط برای اینکه بشنوم خبرْ دروغ است و بعد، یک نفس راحت بکشم. دیگر باید چهکار میکردم؟ خبر شهادت را در فیسبوک پخش کردم تا کسی تکذیبیه بفرستد برایم و بگوید اشتباه است. پستت را حذف کن. حاجی زنده است.»
چاپ دوم اینکتاب با ۱۹۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان عرضه شده است.
نظر شما