۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۷:۰۲

مهر گزارش می‌دهد؛

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

اصفهان - خلبانان هوانیروز ارتش، سیمرغ‌های نجات مردم در آسمان هستند که هر کجا نیاز باشد،عاشقانه به امداد می‌شتابند و یکی از عاشق‌ترین آنها،استاد خلبان رضا علی کلانتری است.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: روایت جنگ و رشادت‌های رزمندگان، شهدا، جانبازان و ایثارگرانش تمام نمی‌شود، در جای جای ایران مردانی هستند که با عنوان یادگاران دفاع مقدس شناخته می‌شوند، مردانی که اگر زبان بگشایند میلیون‌ها کتاب به رشته تحریر در می‌آید چرا که ثانیه به ثانیه زندگی قبل، حین و پس از جنگشان شنیدنی و نوشتنی است.

در این میان نقش خلبانان هوانیروز ارتش که با پروازهای قهرمانانه‌شان، نیروهای زمینی ارتش و سپاه و بسیج را پشتیبانی آتش‌هوایی می‌دادند، از اهمیت بالایی برخوردار بود، مردانی که هر کجا صدای بالگردهایشان شنیده می‌شد هر ایرانی در کنار احساس امنیت حس غرور می‌کرد و بر داشتن چنین مردانی در آسمان کشورش می‌بالید.

به پایگاه چهارم هوانیروز ارتش رفتم تا روایت یکی از این قهرمانان را بشنوم و از رشادت‌هایشان بنویسم. سرهنگ ستاد خلبان بهرام نظری، فرمانده این پایگاه، از این اقدام استقبال کرد و زمینه مصاحبه ما با سرهنگ بازنشسته خلبان رضاعلی کلانتری را فراهم کرد.

نمره قبولی گرفتن از استاد کلانتری یک پیروزی محسوب می‌شد

سرهنگ ستاد خلبان بهرام نظری با نکوداشت پروازها و نبردها و آموزش‌های استاد سرهنگ خلبان کلانتری گفت: در سال‌های دانشجویی ما در مرکز آموزش شهید وطن‌پور اصفهان، درس فرا گرفتن از استاد کلانتری یک هدف و نمره قبولی گرفتن از چک‌ها و آزمون‌های پروازی استاد کلانتری یک پیروزی محسوب می‌شد.

فرمانده پایگاه چهارم هوانیروز، استاد کلانتری را یک نمونه شاخص از نسل قهرمانی از خلبانان هوانیروز ارتش نامید که با سلاح باور به اسلام و عشق به ایران اسلامی هر چه در توان داشت به کار برد تا از یک سو در هشت سال دفاع مقدس پیروز شویم و از سویی دیگر درس‌ها و معارف و آموزش‌های پیروزی در نبردهایش را با تمام وجود به نسل بعد منتقل کرد.

او پاکدستی، دقت در ارتقای استانداردها و تلاش برای ارتقا فرهنگ سازمانی و دلسوزی برای ایران اسلامی را از مهم‌ترین خصلت‌های استاد کلانتری نام برد و گفت: من نیز افتخار شاگردی استاد کلانتری را داشته‌ام و از صمیم قلب به استادم ادای احترام می‌کنم.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

دیدار با قهرمان آسمان کشورمان سرهنگ بازنشسته خلبان رضاعلی کلانتری و همسرش بهجت شفائی در ادامه حضور در پایگاه چهارم هوانیروز ارتش بود.

سرهنگ بازنشسته خلبان رضاعلی کلانتری، مرد میدان و آسمان کشورمان است. او زاده پنجم مرداد سال ۱۳۲۸ است، پدرش نظامی و به عنوان رئیس پاسگاه مردم‌دار و مقتدر چندین شهر و روستای کشور فعالیت داشته است.

برادرش نیز از امرای خوشنام نیروی هوایی ارتش و سرتیپ بازنشسته خلبان اف ۴ (فانتوم) است و از این رو گویا نظامی بودن و دفاع از مردم و میهن، جز جدا نشدنی خانواده کلانتری است.

او که دوران کودکی اش را به گفته خودش به دلیل شغل پدرش خانه به دوش بوده و همیشه در شهر و روستاهای مختلف سپری کرده است، مهم‌ترین تجربه در زندگی نظامی پدرش را مسئولیت پذیری عنوان می‌کند و به خبرنگار مهر می‌گوید: پدرم فرمانده و مدیر بود، حتی در زندگی شخصی نیز خلق و خوی خود را حفظ کرد و ما نیز این رفتار را آموختیم و همواره به ما نصیحت می‌کرد که در هر مسئولیتی بسیار خوب کار کنیم و متعهدانه عمل کنیم.

این سرهنگ خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش اصفهان در خصوص ورودش به هوانیروز ارتش ابراز می‌کند: سال ۱۳۵۱ بود که مدرک دیپلم را گرفتم، در آن زمان هوانیروز استخدام داشت، زمانی که استخدام هوانیروز شدم برادرم سروان نیروی‌هوایی بود و با اشاره به سختی‌های ارتش، به من گفت که من دخالت یا پیشنهادی نمی‌کنم که به ارتش وارد شوی و تو باید راهت را خودت انتخاب کنی.

او ادامه می‌دهد: سال ۱۳۵۲ در ارتش استخدام شدم، بعد از تمام شدن دوره آموزش اولیه در فرح آباد تهران به اصفهان منتقل شدم. کلاس‌های پروازی را در فرودگاه قدیم اصفهان (بدر) می‌گذراندیم، و مدت چند هفته نیز کلاس‌های زبان انگلیسی فشرده را می‌گذراندیم و کلاس‌های فشرده زمینی و زبان و پروازمان ادامه داشت، من در شهریور سال ۵۲ استخدام ارتش شدم و در اسفند ۵۳ دوره خلبانی ۲۰۶ و ۲۰۵ را به پایان رساندم.

سرهنگ کلانتری اولین فلایت کاماندری مرکز آموزش هوانیروز

استاد کلانتری می‌گوید: در سال ۵۴ به عنوان خلبان ۲۱۴ انتخاب شدم و با اشتیاق تمام پرواز با بالگرد ۲۱۴ را ادامه دادم؛ در سال ۵۵ برای معلم خلبانی انتخاب شدم و خیلی مشتاقانه این روند معلم شدن را طی کردم، در طرح IP500 شرکت کردم و با پرواز با هلی کوپترهای ۲۰۵ و ۲۰۶ ساعت پروازم را افزایش دادم به ۴۶۰ ساعت پرواز رسیدم. خیلی فشرده پرواز می‌کردیم و به محض روشن شدن هوا تیک آف می‌کردیم و هرگز زمان را از دست نمی‌دادم.

استاد کلانتری می‌افزاید: یکی از انگیزه‌هایی که باعث شد من امروز استاد کلانتری باشم تشویقی بود که سرهنگ روحی‌پور برای من انجام داد و من را به عنوان بهترین معلم خلبان معرفی کرد و در آن روز من به خودم آمدم که باید این سرهنگ را روسفید کنم و پس از آن مطالعات خودم را گسترش و افزایش دادم و سخت تلاش کردم تا یک معلم خلبان خوب برای ارتش کشورم باشم.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

او ادامه می‌دهد: در آن زمان کلاس‌های درس ترکیبی از اساتید ایرانی و آمریکایی بود و در هر کلاس دو معلم بود، اساتید ایرانی من و خلبان قاسم ژنده رزمی، سروان خلبان اسفندیاری و … بودیم و به مرور همه اساتید ایرانی شدند؛ در سال ۵۷ و با پیروزی انقلاب اسلامی که آمریکایی‌ها رفتند همه فکر می‌کردند که دیگر کسی توان آموزش در هوانیروز را ندارد و کلاس‌ها تعطیل می‌شود و این در حالی بود که آمریکایی‌ها بهمن ۵۷ رفتند اما کلاسهای آموزش هوانیروز در شهریور ۵۸ دوباره از سر گرفته شد.

سرهنگ خلبان کلانتری اضافه می‌کند: اولین فلایت کاماندری که بعد از انقلاب از بین خلبانان ایرانی انتخاب شد من بودم که فلایت کاماندر کلاس ۲۱۴ بودم و ۱۲ دانشجوی خلبانی داشتم، مرتب کلاس را آموزش می‌دادم. فلایت کاماندر در برج مراقبت می‌ماند و کلاس پروازی را نظارت می‌کرد و از برج مراقبت آسمان را کنترل می‌کرد و تذکرهای لازم را می‌داد و من هم همین روش را استفاده کردم، بعد از من جواد یزدان پرست، ناصر اینانلو، قاسم ژنده رزمی، علیرضا سالاری آمدند و به مرور به تعداد فلایت کاماندر کاماندرهای ایرانی اضافه شدند.

از سخت‌گیری در پرواز نتیجه گرفتم

او ادامه می‌دهد: تا سال ۵۹ هر پروازی بود را به صورت تخته گاز انجام می‌دادم و در سال ۵۹ باید از بین کسانی که بالاترین ساعات پرواز را داشتند افرادی را برایsip شدن(سراستادخلبانی) انتخاب می‌کردند، آن زمان من بیشترین ساعت پرواز را داشتم از ۲۱۴ من sip شدم، از ۲۰۵ خلبان ناصرپاشازاده و از ۲۰۶ خلبان پارساوش بودند.

این خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش در اصفهان می‌افزاید: به این صورت به عنوان معاون و بعد از آن در سال ۶۱ به عنوان رئیس یکنواختی و استاندارد پرواز پایگاه انتخاب شدم.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

او که معتقد است از سخت‌گیری در پرواز به خلبانان نتیجه گرفته است، می‌گوید: هدف من از سختگیری، آموزش درست به خلبانان بود، همیشه و در هر حال به تخصصم فکر می‌کردم. معتقد بودم هر چه به دانشجویان خلبانی سخت‌تر بگیرم و خلبانان بهتری را تربیت کنم، برای پرواز و دفاع از میهن عزیزم مردان ستبرتری تربیت خواهند شد.

این سرهنگ خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش در اصفهان اضافه می‌کند: سختگیری‌هایی که کردم در پروازهای سمت یاسوج و دنا و کوه‌های بختیاری و پروازهای خطرناک به خود من هم در پروازهایم کمک کرد.

پیگیری مهارت آموزی به سربازان

او با بیان اینکه در ۶ سال آخر خدمتم به عنوان مسئول آموزش پایگاه هوانیروز شهید وطن پور اصفهان فعالیت داشتم، اضافه می‌کند: خیلیها به سخت‌گیری من انتقاد داشتند اما من بر اصول خودم پایبند بودم و شب و روزم را روی این کار گذاشته بودم، و معتقد بودم نظامی باید در میدان آموزش عرق بریزد تا در میدان نبرد خونش نریزد. بعدازظهرها به سربازان در یگان‌ها و اردوگاه‌ها سرکشی می‌کردم، با هر گونه بی انضباطی به جد برخورد می‌کردم و تعهد و پای‌بندی به کار اصولی و صحیح را خواستار بودم و از سوی دیگر تأمین امکانات و رفاهیات برای سربازان را دنبال می‌کردم و زمانم را صرف می‌کردم تا سرباز احساس کند که یک پشتیبان دارد. یک روز در پادگان تردد داشتم متوجه شدم که یک ستوان در حال آموزش به سربازان است، خودش در سایه بود و سربازان در آفتاب به سخنانش گوش می‌دادند. با او برخورد کردم و گفتم اگر امروز چنین رفتاری داشته باشی در میدان جنگ و در خط مقدم نبرد، پشتیبانی نیروهایت را نخواهی داشت.

سرهنگ خلبان کلانتری همچنین به آموزش فنی و حرفه‌ای حین گذراندن دوره آموزشی در پایگاه هوانیروز ارتش اصفهان اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: این دوره‌های آموزشی در ساعات فراغت سربازان برگزار می‌شد و نتیجه آن تربیت سربازان ماهر در بسیاری از رشته‌ها مانند مکانیکی و … بود تا بعد از پایان خدمت توشه کار و زندگیشان شود.

او در خصوص سخت‌گیری برای سربازی رفتن پسرش نیز می‌گوید: وقتی کوروش به سن سربازی رسید می‌توانستم او را معاف کنم چرا که سابقه ۵۰ ماه جبهه و جنگ داشتم اما پسرم را به دوره آموزش سربازی فرستادم تا سختی‌های لباس‌افتخار سربازی را بچشد و درس روزگار زندگیش شود، پسرم در حال حاضر یکی از بهترین خلبانان و معلم خلبانان سازمان هواپیمایی کشوری است.

آموزش اولین شهید هوانیروز

این سرهنگ خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش در اصفهان که هم در عرصه جنگ و هم در عرصه آموزش برای کشور افتخار آفرین بوده است در خصوص فعالیت‌هایش در صحنه نبرد با دشمن نیز می‌گوید: در دوران جنگ به عنوان یک خلبان می‌جنگیدم اما آن چیزی که برای من لذت بخش بود آموزش خلبان بود که به جنگ برود و در مناطق عملیاتی حضور یابد و این مایه افتخار ما بود که خلبانانی را تربیت کردیم که متخصص‌تر و متبحرتر از زمان آموزش آمریکایی‌ها بود چرا که ما با فرهنگ و منش و زبان مادری آموزش می‌دادیم و خیلی موفق تر بودیم.

او ابراز می‌کند: اولین خلبان شهید هوانیروز خلبان شهید محمدرضا وجدانی شاگرد من بود، سرهنگ خلبان جعفر سلطانی نیا نیز اولین کسی بود که به عنوان دانشجو با من پرواز کرد، او در ادامه از بهترین استادخلبانان هوانیروز ارتش شد و در جنگ نقش آفرینی‌های زیادی کرد و به سمت معاونت اطلاعات و عملیات هوانیروز هم رسید. نزدیک به هشتاد درصد از خلبانان ۲۱۴ و بیش از ۸۰ درصد از خلبانان ۲۱۴ هوانیروز شاگران من بودند که یا من به آنها آموزش پرواز با ۲۱۴ دادم و یا چک پروازی داشته‌اند و ارتقا درجه و رتبه پروازی به آنها داده‌ام.

این سرهنگ خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش آنچه تاکنون در زندگی اش سپری شده را به حساب سرنوشت می‌گذارد و می‌گوید: همه مسیر را خدا برایم فراهم ساخته است، پدرم، برادر بزرگ‌ترم و فرزندم همه در راه خدمت به مردم فعالیت داشته‌اند و این امر همواره باعث افتخار من بوده است.

او در خصوص چگونگی علاقمند شدن پسرش کوروش به خلبانی اظهار می‌کند: او در برخی از پروازها مرا همراهی می‌کرد، در عملیاتی در یاسوج با من به بود، علاقمندی‌اش باعث شد که خلبان شود، زمانی که دانشجو بود در شیراز پرواز می‌کرد، ما نیز اطلاع نداشتیم ۲۰ ساعت خودش را اذیت می‌کرد تا ۱۰ دقیقه پرواز کند و امروز افتخار می‌کنم که پسرم در سن ۴۰ سالگی یکی از باسوادترین خلبانان ایران است.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

موزه ۳۰ سال خدمت، دستاورد استاد کلانتری است که طی سال‌های متوالی توسط بهجت شفائی، همسر سرهنگ خلبان کلانتری جمع آوری شده است، به گفته استاد کلانتری همسرش بدون اطلاع او سال‌ها این وسایل را جمع آوری کرده وتنها دو سال است که استاد از وجود چنین موزه‌ای با خبر شده است.

استاد کلانتری زنده شدن خاطرات ودیدار با دوستان و همکاران قدیمی را بزرگ‌ترین سرمایه زندگی و دلیلی برای روی پاماندنش می‌داند و می‌گوید: یادآوری خاطرات همواره برایم لذت بخش بوده است.

او در خصوص جایگاه همسرش در زندگی‌اش می‌گوید: ما برای داشتن روحیه‌ای آرام برای انجام عملیات نیاز به امنیت روانی در بستر خانواده داشتم و همسرم برای من این شرایط را فراهم ساخت و از سویی همت و ایثار بی نظیر او برای تربیت فرزندانم را می‌ستایم، همسری فداکار دارم که همراه و همگام زندگی‌ام بوده و هست.

این استادخلبان بازنشسته هوانیروز ارتش در اصفهان که همسرش را بزرگترین پشتیبان زندگی‌اش می‌داند، می‌گوید: من هیچ سختی را در زندگی شخصی‌ام تحمل نکردم، چرا که همه بار را همسرم فداکارانه به دوش می‌کشید تا من به پرواز و ارتش و آسمانم برسم و من همیشه شرمنده وی هستم.

او ادامه می‌دهد: من در اداره سخت‌گیری‌های زیادی را داشتم و می‌دانستم در زندگی شخصی ام فردی را دارم که از پس همه چیز بر می‌آید.

سرهنگ خلبان کلانتری که رابطه بسیار عاطفی با فرزندانش دارد، می‌گوید: باید هر روز از فرزندانم خبر داشته باشم و حال آنها را جویا شوم.

او در خصوص پرواز نیز می‌گوید: ما با پرواز کردن به خدا نزدیکتر می‌شویم، این امر در روحیات و خلق وخوی ما اثر می‌گذارد، من در سیل اهواز پرواز می‌کردم و در حال پرواز و کمک به مردم، اشک می‌ریختم که زندگی مردم را آب برده است.

این استاد خلبان بازنشسته هوانیروز ارتش در اصفهان در خصوص زیباترین منظره‌ای که از آسمان دیده نیز می‌گوید: اولین پرواز شبی که داشتم از صفه بر فراز شهر اصفهان بود و با بالگرد ۲۰۶ انجام دادم و برایم فراموش نشدنی است.

او با اشاره به برخی از پروازهای امدادی‌اش اضافه می‌کند: سیل خوزستان را سال ۱۳۵۸ امدادرسانی کردم، تعداد زیادی هلی‌کوپترهای ارتش در خوزستان جمع شده بودند، ۱۰ روز آنجا بودیم، تمام خوزستان را سیل فرا گرفته بود. خیلی گریه کردم و برایم تجربه بسیار تلخی بود. پرواز و امدارسانی به سوانح و نیز بلایای طبیعی به کرات انجام دادم و آخرین مأموریت امدادرسانی من در گرگان بود که فاجعه بار بود و نحات مردم در این عملیات نیز برایمان خاطرات شیرینی را برجای گذاشت.

او که وظیفه هر سربازی را دفاع از میهن می‌داند، اضافه می‌کند: اگر همین الان به من بگویند که به پایگاه بروم و شرایط پرواز را داشته باشم حاضرم که با جان و دل و بدون‌چشمداشت مالی، پرواز کنم و به این امر افتخار می‌کنم. من توانایی کمک را دارم نباید فکر کنیم که اگر دوسال پرواز نکرده باشیم فراموشمان شده است، بلکه تجربیات بسیار کمک کننده است.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

استاد کلانتری بیشترین زمانش را برای کارش صرف می‌کند

همسران خلبانان هوانیروز ارتش نیز نقشی کمتر از شوهرانشان در هشت سال دفاع مقدس نداشتند، مردان خانه این زنان در آسمان‌ها از سنگر ایران اسلامی دفاع می‌کردند و آنها در سنگر خانواده از همسر و کشورشان حمایت می‌کردند.

«بهجت شفائی»، همسر سرهنگ خلبان رضا علی کلانتری است، او که از سال ۱۳۵۴ و زمانی که ۱۸ ساله بوده با سرهنگ کلانتری آشنا شده و ازدواج کرده است، زندگی با مردی که عاشق پرواز بوده و جنس آسمان را تیزپروازانه می‌داند، پر فراز و نشیب و سرشار از هیجان توصیف کرده و به خبرنگار مهر می‌گوید: همسرم بیشتر وقت خود را در اداره و برای پرواز می‌گذاشت و سنگر خانواده دست من بود، سرهنگ به من گفته بود که اگر از خانه رفتم و ۲۴ ساعت برنگشتم فقط باید حال من را بعد از ۲۴ ساعت از رئیسم جویا شوی، هر چند این کار بسیار سختی بود اما آن را انجام دادم.

خانم شفائی با بیان اینکه استاد کلانتری همواره هوای همرزمان و همکارانش را داشت و سعی می‌کرد در ایام مرخصی سهم خود را به کسانی که از راه‌های دور در اصفهان خدمت می‌کردند، بدهد، می‌افزاید: کلانتری در دوران خدمتش، که به پایگاه می‌رفت این اعتقاد را داشت که می‌تواند همیشه خانواده و دوستانش را در اصفهان ببیند اما کسانی که از راه دور آمده‌اند این امکان را ندارند و باید زمان بیشتری برای مرخصی رفتن در اختیارشان باشد و به‌همین خاطر، در پایگاه می‌ماند تا زمینه سفر برای آنانکه در اصفهان غریب بودند، فراهم شود.

سیمرغ در آسمان/ روایت پروازهای یک استاد خلبان ارتش

این همسر استاد خلبان هوانیروز ارتش اصفهان که در کنار تربیت و رسیدگی به فرزندان همواره با استرس پروازهای همسرش نیز رو به رو بوده است، ادامه می‌دهد: یک روز در سال ۶۱، استاد به من گفت به مدت ۱۵ روز برای مأموریت به جبهه غرب می‌روم و پرواز کرد و رفت. اما این مأموریت ۳۳ روز به طول انجامید، فصل زمستان بودو با سختی‌های زیادی برای تأمین سوخت خانه رو به رو بودیم، زمانی که سرهنگ برگشت قیافه‌ای داشت که هیچ وقت ندیده بودم، صورت و موهایی بسیار ژولیده به گونه‌ای که فرزندانم او را نمی‌شناختند.

او با بیان اینکه سرهنگ کلانتری برای انجام مسئولیت‌هایش از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی‌کرد، می‌افزاید: در بسیاری از مسافرت‌ها و اعیاد نمی‌توانستند همراه ما باشند و من و فرزندانم در بسیاری از موارد بدون پدرشان به مسافرت می‌رفتیم، کمتر کسی من و استاد را با همدیگر دیده بود، او همیشه مشغول کار و پرواز بود.

سختی‌های زندگی با یک مرد تمام قدنظامی را به جان خریدم

خانم شفائی که عاشق همسرش بوده و همواره برای او احترام قائل است، می‌افزاید: من سختی‌های زندگی با یک مرد تمام قد نظامی و عاشق پرواز را به جان خریدم و به همسر و فرزندانم نیز افتخار می‌کنم.

او سفر به کرمان آن هم در حاشیه انجام یک مأموریت را تنها مسافرتش با استاد کلانتری در دوران خدمت و پرواز همسرش می‌داند و می‌گوید: استاد با همه جدیت و قاطعیتی که در کار داشتند اما به خانواده و دوستان نیز توجه ویژه داشتند و ارتباط بسیارخوبی نیز با فرزندان داشتند.

این همسر استاد خلبان هوانیروز ارتش اصفهان با بیان اینکه استاد کلانتری مردی خستگی ناپذیر است و امروز علی رغم بازنشستگی نیز شوق پرواز را دارد و در صدد آموزش به علاقمندان به این رشته و نیز انتقال تجربیاتش به هوانیروز ارتش است، تصریح می‌کند: هنوز هم به دنبال رسیدگی به وضعیت شاگردانش است و آسمان و پرواز و ارتش را دوست دارد.

فرزندانم را در مسیر زندگی پدر تربیت کردم

او اعتماد استاد کلانتری به وی را نقطه قوت زندگی‌اش با همسرش می‌داند و می‌گوید: در بسیاری از موارد، استاد همه چیز را به من می‌سپرد و پیگیری امورات مهم زندگی را بعهده من می‌گذاشت زیرا خودش را وقت ارتش و مملکت کرده بود، چهار فرزند دارم سه دختر و یک پسر و به یقین می‌گویم در ازای ایثار و فداکاری همسرم در خدمت به مردم و مملکت خدای بزرگ به من توان داد تا فرزندانم را در مسیر زندگی پدر تربیت کنم و اکنون پسرم معلم خلبان هواپیمای بویینگ ام دی و یکی از دخترانم در شغل شریف معلمی و دو دخترم خانه‌دار هستند و هر چهار فرزندم به گونه‌ای زندگی می‌کنند که باعث آرامش و خرسندی و افتخار من و همسرم هستند.

خانم شفائی که از زمان ازدواجش تاکنون هر بار صدای یک هلی کوپتر یا هواپیما را در آسمان می‌شنود ناخودآگاه به بیرون از خانه آمده و چشم به آسمان می‌دوزد، اضافه می‌کند: هر بار که استاد پرواز می‌کردند من حس می‌کردم و حتی می‌فهمیدم هر روز به کجا پرواز خواهد کرد، امروز نیز همیشه پروازها را می بی نم چون پسرم در پرواز است.

او که همواره دعای خیرش بدرقه راه همسرش بوده است، ابراز می‌کند: همیشه نگران خواب و خوراک، سرما و گرما و روحیه استاد بودم، استاد مأموریت‌های خطرناک زیادی را داشت، ساعت‌های زیادی را در اداره می‌ماند و حتی روزهای تعطیل برای رسیدگی به وضعیت سربازان که امانت مردم بودند، به پادگان می‌رفت.

امروز حاصل تلاش‌های همسرم را می بی نم

این همسر استاد خلبان هوانیروز ارتش اصفهان ادامه می‌دهد: حاصل تلاش‌های سرهنگ را امروز می‌بینم که بسیاری از خلبانان و شاگردان و سربازانش هر روز با وی تماس می‌گیرند و همیشه قدردان زحمات استاد هستند.

او اضافه می‌کند: هر وقت همسرم را در اعزام به پروازهای امدادی مثل سیل گلستان یا خوزستان و....می‌دیدم، در ذهنم سیمرغ پدیدار می‌شد، او سیمرغ نجات مردم بود.

در این لحظه از گفت و گو، خانم شفائی رو به همسرش کرد و خطاب به سرهنگ کلانتری گفت: افتخار می‌کنم به داشتنت که از خودگذشته، ایثارگر و فداکار و متعهد بودی و اسطوره‌ای هستی که در زندگی کاری و شخصی‌ات همواره استوار ایستادی.

همسر استاد خلبان کلانتری در بخش پایانی سخنش از همسران خلبانان ارتش در دوران دفاع مقدس یاد می‌کند و می‌گوید: ما همه با هم در جنگ بودیم اما نه در هلی‌کوپتر و نه در پایگاه هوانیروز بلکه در سنگر خانه با انبوهی از چالش‌ها و مشکلات و روحیه‌ای مضطرب و چشمانی نگران، هم باید فرزندان را در راه عشق به میهن و مردم و مملکت تربیت می‌کردیم و هم زمینه ساز روحیه آرام و قوی برای خلبانان و پروازشان بودیم.

خانم شفائی از قهرمانانی که در جنگ شهید شدند به نیکی و احترام یاد می‌کند و از همسران قهرمان این شهدا، به خاطر صبر در مصائب تقدیر می‌کند.

کد خبر 5417413

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha